توسل سران نظام به ظهور امام زمان: نماد بنبست نهایی – کورش عرفانی

توسل سران نظام به ظهور امام زمان: نماد بنبست نهایی
کورش عرفانی
بازنده ی واقعی مذاکرات
واقعیت این است که بازنده ی واقعی شرایط پس از آغاز مذاکرات بر سر پرونده ی اتمی همان مثلث سنتی قدرت است که شاهد است به تدریج منافع و جایگاهش زیر سوال می رود. در راس این بازندگان و از همه مهمتر، سپاه پاسداران است. نیرویی که زمانی به سران نظام این گونه باورانده بود که حداقل خاورمیانه را در چنگ خود دارد و به زودی با به دست آوردن بمب اتمی، سایه قدرت ولایت فقیه را بر سر جهان خواهد گسترد. اما هر چه زمان پیش رفت بمب به دست نیامد. ویروس استاکس نت تسلط جهانی ولی فقیه را به هم زد و سپاه نتوانست از ترور دانشمندان خود توسط اسرائیل و یا انفجار پایگاه آزمایش قطعات تسلیحاتی-هسته ای خود در شهریار در شرق تهران جلوگیری کند. وقت کم آمد، تحریم ها رسید، کمر اقتصاد شکست و رژیم در آستانه ی فروپاشی قرار گرفت.
ولی فقیه نظام، سرخورده و وحشت زده از شورش گرسنگانی که می توانند به سوی کاخ های آنها به حرکت درآیند، بر آن شد که به پیشنهاد تیم رفسنجانی- روحانی عمل کند و هئیتی را راهی عمان سازد تا مذاکرات پشت پرده را آغاز کنند. با آشکار شدن علائم ضعف در نظام، کشورهای غربی دریافتند که در روند فشار اقتصادی بر رژیم از طریق تحریم ها کاملا موفق بوده اند و به همین دلیل برآن شدند تا تمام شرایط و خواست ها و مطالبات سی و پنج ساله ی خود را در بالاترین سطح خویش روی میز مذاکرات بگذارند. ولی فقیه که به دلیل توافق های اولیه در مذاکرات عمان روحانی را به ریاست جمهوری برگزیده و کار را به دست او سپرده بود می دانست که حالا دیگر عقب نشینی ممکن نیست. او خود را محاصره ی غربی ها از بیرون و شورشی های بالقوه در درون احساس می کرد.
آن چه کشورهای غربی در مذاکرات بر سر توافقنامه ی نهایی در مذاکرات شش ماه پیش روی آماده کرده اند یک ردیف از جام زهرهای پیاپی است که فقط یکی از آنها، توقف کامل فعالیت های هسته ای رژیم ایران است؛ موارد فراوانی که به مراتب برای حکومت خامنه ای سخت تر و دردناک تر است اما در دستور کار قرار دارد: زیر سوال بردن کلیه برنامه های تسلیحاتی ایران، زیر نظر قرار گرفتن فعالیت های هوا- فضای ایران که به موشک های دوربرد باز می گردد، باز تعریف نقش ایران در خاورمیانه و پایان بخشیدن به نفوذ ایران در این منطقه، بیرون رانده شدن نیروی قدس سپاه پاسداران از بسیاری از مناطقی که اسرائیل در تدارک ضمیمه سازی یا تسلط مطلق نظامی و یا سیاسی بر آنست، به رسمیت شناختن اسرائیل برای پایان بخشیدن به ایزولاسیون سیاسی این کشور، پرونده ی حقوق بشر تا در تحت لوای آن آمریکا و غرب بتواند نیروهای مطلوب خویش در ایران، از جمله اصلاح طلبان را، مورد حمایت مستقیم خود قرار دهد، پایان بخشیدن به نقش سپاه در اقتصاد ایران برای بازکردن راه سرمایه گذاری شرکت های غربی و …
همه این خواست ها جزو مطالبات غرب هستند و رژیم ایران اگر بخواهد به آنها نه بگوید هیچ توافقی در کار نخواهد بود. چنانچه طرف غربی اعلام کرده است که در این سری جدید مذاکرات، یا توافق بر سر همه چیز خواهد یا هیچ چیز. هیچ چیز به معنای تحریم و فروپاشی و شورش گرسنگان خواهد بود، امری که معادل کابوس برای کلیت نظام است. بر این اضافه کنیم حمله ی نظامی را که چیزی از نیروی ارتش و سپاه در ایران باقی نخواهد گذاشت. در این شرایط بدیهی است که رژیم باید در مقابل غرب به طور کامل زانو بزند و به تک تک خواست های آن تمکین کند.
وقت تسلیم و تغییر
پذیرش این شرایط یعنی بزرگترین جراحی ساختاری در بدنه ی نظام در طول سی و پنج سال گذشته. یعنی حذف بسیاری از جریان ها و مافیاها. این امر تعطیل شدن بساط کهنه گرایان درون نظام را با خود به دنبال خواهد داشت. بسیاری مانند مصباح یزدی و جنتی باید از صحنه خارج شوند و سپاه با اخراج از اقتصاد، به یک نیروی متعارف نظامی تبدیل و در نهایت در ارتش ادغام شود. ولی فقیه نظام باید به یک نیروی تشریفاتی قابل حذف تبدیل شده و بازار بایست به یک جریان حاشیه ای رو به ناپدید شدن در اقتصاد ایران مبدل شود. یک جمهوری اسلامی بی یال و دم و اشکم و شاخ بریده و دندان کشیده.
آیا همه ی این ها چیزهایی است که نظام بتواند آن را تحمل کند؟ مثلث سنتی قدرت می داند که باید واکنش نشان دهد، اما این واکنش نباید به گونه ای باشد که کشورهای غربی تحریم ها را تشدید و امکان شورش میلیونی گرسنگان را فراهم سازند. پس، ضمن تسلیم و تمکین باید نارضایتی خویش را نشان داد. اشاره ی جنتی و سعیدی به ظهور امام زمان چیزی نیست جز نمود این تخلیه ی روانی و عصبی بازندگان یک بازی با شکست محتوم. نظام در موقعیت باخت- باخت است. اگر توافقنامه ی همه جانبه را نپذیرد به دست مردم فقیر و گرسنه تار و مار خواهد شد و اگر بپذیرد، باید جراحی و استحاله در عمیق ترین سطح خویش را پذیرا شود.
شرایط فوق که البته برای نظام دردناک است برای مخالفین نظام موقعیت خوبی را فراهم می کند تا به واسطه ی آن خود را برای کنار زدن کلیت رژیم آماده سازند. نیک می دانیم که مدیریت روند استحاله در یک رژیم شش شقه کار آسانی نیست. شش مافیای قدرت به جنگ با هم در درون نظام مشغولند: مافیای رهبری، مافیای سپاه، مافیای بازار، مافیای رفسنجانی، مافیای اصلاح طلبان و مافیای جدید تکنوکرات های روحانی. آیا این شش بخش همگی می توانند، در زمانی که سرمایه داری جهانی برای داشتن دلیلی در جهت حفظ نظام در پی استقرار گسترده و درازمدت خود در ایران است، شانس بقاء برای خود بیابند؟ این امر سخت دشوار می نماید، به حدی که از یک مقطعی در آینده ی نه چندان دور ضرورت حذف برخی از این جریان های مافیایی به نفع بعضی دیگر مطرح خواهد شد.
در چنین شرایطی است که اگر نیروی جایگزینی در بیرون از نظام بتواند خود را ساخته و پرداخته کند و ملزومات کار را فراهم سازد بزرگترین شانس را برای تبدیل شدن به برنده ی بازی پرخطری که در راهست خواهد داشت. این ملزومات عبارتند از: تشکل یابی سیاسی برای معرفی خویش به عنوان جایگزین، کسب پایگاه اجتماعی در داخل کشور، به دست آوردن مشروعیت مردمی در میان ایرانیان داخل و خارج، یافتن قدرت عملیاتی و رهبری کننده نیروهای کنشگر در درون جامعه، برخورداری از پشتیبانی مالی و مادی لازم برای پیشبرد کار و در نهایت، تعامل سازنده با جهان خارج برای جلوه کردن به عنوان یک نیروی قدرتمند جایگزین.
آیا چنین ملزوماتی در هیچ یک از نیروهای فعال اپوزیسیون کنونی موجود است؟ به هر روی آن چه مسلم است این است که اگر چنین نیرویی وجود داشته باشد کمتر کسی می تواند به آن بی اعتناء باشد و اگر نیست، باید که آن را ساخت. فراموش نکنیم که رژیم ها فقط به خاطر این که ضعیف و شکننده هستند سقوط نمی کنند، آنها هم چنین سقوط می کنند زیرا که نیرویی خود را برای جایگزینی آنها آماده و ارائه کرده است. اینک که رژیم جمهوری اسلامی خود را در سراشیبی فروپاشی یا استحاله ی نابودسازش قرار داده، بی شک، زمان مناسب برای هر نیرویی که مدعی جایگزینی است فرا رسیده است.
ارجاع سران نظام به ظهور امام زمان به خوبی بیان می کند که رژیم دیگر راه حل زمینی و این دنیایی برای نجات خود تصور نمی کند و راه برون رفت خویش را در ظهور موجودات افسانه ای و آن دنیایی جستجو می کند. و اینجاست که همه ی آزادیخواهان، تغیییر طلبان و فعالان سیاسی باید از خود بپرسند که آیا رژیمی که بقای خویش را در ظهور یک منجی افسانه ای جستجو می کند کمترین شانسی برای ادامه ی حیات دارد؟ اگر نه، این گوی و این میدان.
ــــــــــــــــــ
۱- http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/03/140303_l39_ahmad_jannati_zohour_mehdi.shtml
چهارشنبه ۵ شهریور, ۱۳۹۳ @ ۱۹:۴۰
ابتدا باید تعریف درستی از اپوزسیون داشت. به نظرم اکثر قریب به اتفاق این نیروهای مخالف نظام اپوزسیون نیستند و فقط مخالف نظام هستند. اپوزسیون به نیروی مخالفی گفته میشود که توان بسیج نیروی مردمی را دارا باشند. این توان به صورت تولید تفکر سیاسی متضاد درحاکمیت و قدرت در عمل خود را نشان میدهد. یعنی در وحله اول داشتن نیروی بالقوه مردمی در ایجاد جنبش یا حرکت اجتماعی و داشتن عملکرد متضاد تفکر ولایت فقیهی. و در مرحله دوم نیرویی که توان رهبری جنبش اجتماعی که محصول شکافهای عمیق اجتماعی و یا در نتیجه سرکوب ایجاد میشوند را میتوان اپوزسیون نامید.
اکثر مدعیون اپوزسیون دنبالهرو جنبشهای اجتماعی مردمی هستند. نقش آنان در ایجاد این جنبشها هیچ بوده و حتا در برایند شرکت در این جنبشها عاجزند چه برسد به رهبری کردن ان. اصلیترین کار تمایز نیروهای مخالف از اپوزسیون و در نهایت ساخت اپوزسیون واقعی از درون سازماندهان و شرکتکنندگان درون این جنبشهای اجتماعی است مثل جنبش زنان، کارگران، جنبش برابری خواه و مترقی ملل و اقوام، جنبش دانشجویان، تبعیض دیدگان ایدئولوژیک، پرستاران و سایر.
۲
متاسفانه جایگاه اپوزسیون از طرف مدعیون بیعمل مفسر یا سیاسیون متظاهر یا رهبران خودخوانده یا احزاب و سازمانهای بدون پایگاه اجتماعی و یا اپوزسیون قلابی تحمیلی و هدایت شده از داخل نظام و دستگاههای اطلاعاتی به انحصار درآمده است.
باید به این انحصار آنان پایان داد. رسانههای بین المللی و حقیر امروزین نیز با مشهور کردن این تیپ افراد تکراری در برنامههای تفسیری و خبری خود دقیقن از ساخت اپوزسیون واقعی جلوگیری میکنند. پایان انحصار طلبی این مدغیان دروغین مهمترین گام است.
نگرشی تاریخی کوتاه به رهبران ۳۵ساله احزاب به ظاهر اپوزسیون که همچون ولی فقیه رهبر مادام العمر هستند و یا عملکرد دموکراتیک ادعایی آنها در داخل جامعه بوروکراتیک حزبی و سازمانی که با کوچکترین مخالفتی انشعابهای متعددی را تجربه کردند. یا نگرش تفکر مرد سالارانه حاکم در درون همه این احزاب و سازمانها که بهسان ولایت فقیه زن را در پایگاه تشکیلاتی خود برده و یا در نهایت منشی میبینند. و یا کشیدن مرز خودی و عیر خودی در تفکر و عملکرد در برخورد با مخالفین سازمانیشان بسان ولایت فقیه بوده است. این نیروها در جامعه جهانی فعلی با پیشرفت تکنولوژی از طرف مخاطبین همیشه زیر نظر تودهها و مخصوصا مردم داخل ایران بوده و هستند.
عملکرد تاریخ مبارزات سیاسی این قسم اپوزسیوننما در سه حالت موفق عمل کرده، اول در تداوم حیات ۳۵ساله رژیم جنایتکار ولایت فقیه، دوم در شکستن اعتماد اجتماعی و مردمی و بر باد دادن آرزوی تغییر اجتماعی توسط آنان و ایجاد یاس و ناامیدی کشنده مابین تودهها و سوم در نهایت برآورده کردن آرزوی ولایت فقیه از پدیدار نیامدن نیروی بالقوه و خطرناک و متحد که میتوانست بازوی اصلی یا سخنگو و سازمانده یا رهبر و یا حامی و پشتیبان حرکتها و جنبشهای اجتماعی میتوانست گردد. بنابر این رژیم با فراغت تمام به سرکوب جنبشهای زنان و کارگران و دانشجویان و ملیتها و معترضین صنفی و دگراندیشان با سبعییت تمام ادامه داده و میدهد. با گسترش اعدامها فضای رعب و وحشت را ساخته و فارغ از بازتاب جهانی سرکوب و جنایت نه تنها کاسته نشده بلکه هر روز بر وسعت و شدت ان افزوده گشته است.
۱
با دلی پر درد ادعا میکنم اپوزسیوننماها اگر مدعی هستند که در این جنایت سهمی نداشتند اما در گذرگاه تاریخ ثابت شده است روشنفکر سیاسی غیرمسئول شریک این جنایتها بوده و هستند. هر چند به صورت مستقیم در این جنایتها دستی نداشتند.
بخشی از این اپوزسیون نماها یا به لحاظ داشتن منافع شخصی یا خانوادگی در بین سران مافیای غارتگر و بخشی دیگر برای افشا نشدن سندهای ننگین همکاری با رژیم و دستگاههای امنیتی در گذشته ننگین فعالیت سیاسیشان سعی در حفظ نظام دارند. پایان رژیم و افشا اسناد یعنی بسته شدن دکان سیاسی چند دهنه آنان و پایان منافعشان. این قسم همیشه با ساخت تئوری و تفکر کم خطر برای نظام از جمله اصلاحطلبی یا تغییر جزئی به دستاورد جنبشهای ایجاد شده خیانت کرده و منحرفشان ساختند، اینان توانستند رژیم را از بحرانهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی داخلی و خارجی ویرانگر نجات دهند.
همه این اضداد متضاد اما متحد در نقاب اپوزسیون با حفظ سمت و القاب رنگارنگ و منافع حقیر حزبی و سازمانی جایگاه اپوزسیون واقعی را اشغال کردند و همیشه مانع جدی بودند در ایجاد جبهه اتحاد عمل تمامی نیروهای مترقی و ساخت اپوزسیون واقعی. از این منظر در تداوم این جنایتها و ادامه اسارت ملیونها انسان در بند ولایت فقیه روزی در دادگاه عدل مردمی در دادگاه تاریخی محاکمه خواهند شد. اکنون در دادگاه وجدان بازماندگان قربانیان و همه مردم ایران به محاکمه کشیده شدهاند. حکم مردمی برای آنان بیاعتمادی و بیاعتنایی به آنان است
۳
نیروی اپوزسیون واقعی در اصل صاحبان اندیشه مدرن سکولار و برابریطلب و آزادیخواه در عملکرد مبارزاتی هستند که از دل جنبشهای مردمی بیرون آمدهاند عملکرد و سابقه مبارزاتی و تفکر متمایز آنان را متمایز میکند احزاب و سازمانهایی هستند که با فراخوانی بخشی از مردم را بسیج کرده و به صحنه مبارزاتی میکشانند، و یا افراد یا نیروهای کوچکی هستند که تشکلهای لازم ندارند و متاسفانه از طرف اپوزسیوننماها با شانتاژ سیاسی یا انحصارطلبی یا گمنام ماندند و یا منفعل.
اپوزسیون واقعی حول حوش این شعار مبارزاتی میبایست به ایجاد اتحاد عمل انقلابی و ساخت الترناتیو حقیقی اقدام عاجل کند. وبه اتحاد مبارزاتی تمامی نیروهای مترقی در درون جنبش زنان کارگران دانشجویان دگراندیشان برابریخواهی ملی و همه ستمدیدگان جامعه در درون جنبشها دامن زند تا آنان را علیه دشمن مشترک که همانا ولایت فقیه در ماسک حاکمیت جمهوری اسلامی ایران بسیج نماید و به این ننگ بشرییت پایان دهد.
پیام به مردم شریف . برای نابودی این نظام طاعون زمانه که زمینه آن در حال حاضر کاملا” آماده است قدمهای اول را با شناخت کامل دور از هر ترسی و هرج و مرجی میتوان به آسانی بنیاد نهاد , برای سود جوئی از افراد سود جو و فرصت طلب در این لحطه حساس جوانان صادق خود باید بلافاصله شوراهای واقعی منتخب مردم محل خود را همراه ارگانهای ضروری آن تشکیل داده و تمام مردمی که مستحق این یارانه است فراخواند . شوراهای هر محل نماینده خود را با شوراهای محلهای دیگر هماهنگ کرده و بهمین شکل تا یک شورای مرکزی و فابل اعتماد ادامه داده در چنین شرایطی بآسانی همزمان میتوان هماهنگ شده این اعتراض را به اعتراض عمومی از طرف شوراهای منتخب مردم محل و منطق و بزرگتر و غیره تبدیل کدرد تا سودجویان را فاقد قدرت نمایند و هر شورای محل بکمک مردم محل مبارزه و امنیت و آسایش مردم را برای به هدف رسیدن نهائی سازمان داده و تنها راه پیروزی و جلوگیری از هرج و مرج در این شرایط حساس فعالیت مستمر شوراهای خواهد بود . به پیش پیروزی یعینا” بردا از آن ماست
سه شنبه ۲۲ اردیبهشت, ۱۳۹۴ @ ۰۰:۱۵
مجامع مخالف رژیم که دورادور دستی بر آتش دارند، روز بروز بیشتر و بیشتر میشوند.با اینکه از مردم میخواهند که متحد شوند خودشان هنوز نتوانسته اند جبهه متحدی ایجاد کنند. بقول شما نقش ادارجات ثبت احوال جنایات رژیم را بازی میکنندو با انتقاداتی که بر رژیم وارد میکنند بدون هیچ برنامه ریزی از مردم انتظار دارند که با یک قیام همگانی رژیم را پایین بکشند بدون اینکه اسباب وسایل کار را برای آنان فراهم کنند. حرفشان هم اینستکه ما هممه آنچه را که لازم هست برای شما میگوییم چرا حرکت نمیکنید.آنها با وجود سی و هفت سال مبارزات گفتاری هیچکدام هنوز نتوانسته اند جبهه ای در دل تشکلات مبارز داخل ایجاد کنند که رژیم را بچالش بکشد. بهمین دلیل گاهی تظاهراتی اعتراضی نسبت به محدودیتها و مظالم موجود صورت میگیرد که یا بوسیله مزدوران امنیتی سرکوب میشود یا مدیریت و منحرف میگردد ولی نتیجه ای حاصل نمیشود و رژیم هم کار خودش را میکند.
سه شنبه ۱ مرداد, ۱۳۹۸ @ ۲۲:۱۶
این دوره از تاریخ کشور ما یکی از کودن ذهن ترین و پرت ترین روشنفکران، اندیشمندان و فعالین سیاسی خود را در تمامی طول تاریخ خود را در حال تجربه کردن است. چه باصطلاح روشنفکران زمان ۵۷ که حتی این زحمت را بخود ندادند تا دو صفحه سخنرانی خمینی را در شانزده خرداد سال ۱۳۴۲ را بخوانند و کور و کر شده بودند، چه در شرایط امروز مملکتمان که همان کودن ذهنها نقش اپوزیسیون را بازی میکنند و به همین دلیل است که اساسا این اپوزیسیون منجمد ذهنی قادر به هیچگونه اثرگذاری و یا تغییر در جامعه را ندارند! هر کدام یک حزب و یا سازمانی بیست یا سی نفری را تشکیل داده اند و منافع ملی را قربانی خود شیفتگی و منافع گروهی و حزبی خود کرده اند! از این روست که عملا تبدیل به نیروهای بازدارنده شده اند!
گامی اساسی در مسیر درست
با درود به هم میهنان گرامی،
۴۰ سال رژیم مرگ و تباهی ولایت مطلقه فقیه درد مشترک همه ایرانیان میباشد. رهبران سیاسی گفتگو کنید!
این برای هر ایرانی وظیفهُ ملی است، ازشاهزاده رضا پهلوی، سازمانهای مجاهدین و چریکهای فدائی خلق، حزب سکولاردمکراسی، حزب سبزها، حزب سوسیال دمکراسی، حزب ایران آباد، جبهه دمکراتیک و جبهه آزادی ایران، احزاب و سازمانهای کُردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان ایران، فعالین مدنی، همبستگی برای آزادی و حقوق بشر، مدافعان حقوق کودکان و زنان، سندیکاهای گارگری، تشکلات دانشگاهی و دانشجویی، کانون نویسندگان و هنرمندان، آزادیخواهان، ملی گرایان، مشروطه و جمهوری خواهان، تشکلهای کمونیستی و سوسیالیستی همبسته و متحد شویم تا بتوانیم کشورعزیزمان را از چنگال این آدمخوران آزاد نماییم!
مطلق اندیشی وخود خواهی چیزی جز جنگ، سرکوب، دشمنی و جداسازی به دنیا ارمغان نداده است. درنگ بیشتر، فجایع بیشتر.
بیاییم پایه های ایران آزاد فردا را با گفتگو، همکاری و همیاری ما امروز بنا کنیم.
اتحاد ما مرگ رژیم است!
ارادتمند سهراب پارسیان
شنبه ۲۷ اردیبهشت, ۱۳۹۳ @ ۰۰:۱۸
این الزاما چیز بدی نیست. هر چه باشد برخی افراد و گروه ها صرفا برای خودنمایی و روشنفکر نمایی به جمع اپوزیسیون پیوستند. نه انگیزه درستی داشتند و نه مبارزین پایداری بودند. جمعی دیگر هم صرفا از سر قدرت طلبی به مخالف خوانی پرداخته اند. طرفداران رژیم سابق از جمله این گروهها هستند که کری کری خوانی و مخالف خوانی را با مبارزه برای آزادی و دموکراسی اشتباه گرفته اند.
اپوزیسیون رژیم باید از وجود این افراد بی اعتقاد به آرمان و هدف ملی پاک شود تا بلایی که بر سر انقلاب ۵٧ رفت بر سر ان نیاید. این یعنی پاکسازی اپوزیسیون از فرصت طلبان و عافیت جویان.
آزادی و دموکراسی گوهرهای والا و ارزشمندی هستند و طبعا بهای سنگینی را طلب میکنند. طولانی شدن عمر این رژیم با همه بدیها و زشتیهایی که دارد, صفوف گرو ها و افراد را مشخص کرده و مبارزین خالص و خلص در راه آزادی و دموکراسی را رو آورده و به جامعه میشناساند.