آیا سپاه با وزارت نفت کاخ رهبری را به آتش می کشد؟ کورش عرفانی

آیا سپاه با وزارت نفت کاخ رهبری را به آتش می کشد؟  کورش عرفانی

معرفی سردار رستم قاسمی، فرمانده ی قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، برای کسب پست وزارت نفت یک مرحله ی کلیدی دیگر در راه تبدیل نظام مذهبی جمهوری اسلامی به یک نظام شبه مذهبی و نظامی می باشد. پس از انقلاب، حدود یک هزار میلیارد دلار درآمد نفت به دست آمده است. بیش از نصف آن در شش سال گذشته نصیب دولت پاسدار احمدی نژاد شده است. این رقم آن قدر زیاد بود که مافیاهای قدرت برای کسب آن به جان هم افتادند. نخست جریان اصلاح طلبان حذف شد، بعد به مافیای رفسنجانی روی آوردند و در نهایت نوبت مثلث قدرت شد:  مافیای ولی فقیه (روحانیت سنتی)، مافیای بازار و سپاه پاسداران (دولت و سپاه). سپاه به دو بخش تقسیم شد: یکی رده ی نخست که فرماندهان عالیرتبه ی هستند و به طور مستقیم توسط خامنه ای تعیین می شوند. این ها گردانندگان اصلی مافیای سپاه می باشند و تا این جا به حمایت های خامنه ای احتیاج داشته اند. آنها قرداد های کلان را از طریق قرارگاه خاتم الانبیاء به خود اختصاص دادند. بخش دیگر سپاهیان ردیف دوم و سوم هستند که وفاداران به احمدی نژاد می باشند. این ها در شش سال اخیر قدرت اقتصادی بسیار خوبی را به دست آورده و به عنوان یک مافیای پاسدار-سرمایه دار مطرح شدند.

بعد از سرکوب جنبش سبز و اطمینان از این که فعلا سر بر نمی آورد اضلاع این مثلث برای تسلط بر ثروت اصلی باقیمانده برای کشور با همدیگر درگیر شدند. در این میان باند ولی فقیه و بازار و فرماندهان عالیرتبه ی سپاه با هم یکی شدند و دولت را، که خود بخش دیگری از فرماندهان سپاه و جریان های مافیایی درون آن را در بر می گیرد، مورد حمله قرار دادند. احمدی نژاد با «برادران قاچاقچی» خواندن سپاهیان و نیز بی اعتنایی به فریادهای اعتراضی خامنه ای نشان داد که می توان در مقابل جناح های قدرتمند سنتی نظام ایستاد و در عین حال آسیب چندانی ندید. در شرایط کنونی احمدی نژاد به عنوان نماینده ی این بخش سپاه در حال واگذاری یکی از مهمترین پست ها به یکی از نمایندگان بخش دیگر سپاه است. اما آیا این تصمیم بر اساس فشارهای مجموعه نامبرده (ولی فقیه، بازار و بخشی از سپاه) انجام می شود و یا دلایل دیگری دارد؟  بسیاری از تفسیرهای کنونی این حرکت احمدی نژاد را عقب نشینی وی در مقابل فشارهای اشاره شده می داند، اما شاید چنین نباشد.

با مروری به وضعیت نابسامان وزارت نفت در شش سال گذشته می بینیم که احمدی نژاد تلاش های فراوانی را برای قرار دادن مهره های زیر نظر خویش بر راس این وزارتخانه ی حساس صورت داد. اما به جایی نرسید. خواست خودش سرپرست وزارت نفت شود. موفق نشد. تلاش کرد که هئیتی از آدم های خودی را بر راس آن بگذارد. با شکست مواجه شد. و اینک، در اوج جنگ جناحی، سرپرستی مهم ترین وزارتخانه را به یکی از کسانی می دهد که خود آنها را «براداران قاچاقچی» خواند. یعنی مافیای فرماندهان درجه یک سپاه، همان ها که خامنه ای به عنوان وزیر دفاع تعیین و نصب و عزل و جابجا می کند. یا شاید بهتر باشد بگوییم می کرد. چون بعید است که از این پس خامنه ای بتواند بدون پذیرش خطر، اقدام به تعویض و جابجایی کسانی مانند سردار عزیز جعفری فرمانده ی کل سپاه و ریس مافیای قدرتمند «براداران قاچافچی» بکند.

خامنه ای که زمانی سپاهیان را به منابع اقتصادی نزدیک کرد تا قدرت فاقد مشروعیت او را مستحکم کنند اینک ممکن است قدرت خود را به دلیل وابستگی این سپاهیان به منابع اقتصادی از دست دهد. خامنه ای دیگر سوار بر مافیای سپاه نیست، این مافیای سپاه است که بر خامنه ای و شبکه ی ولایت فقیه مسلط است. باند دیگری که احمدی نژاد نمایندگی می کند پیام روشنی به فرماندهان سپاه می دهد: برای چه احتیاج به آقا بالاسر دارید؟ خامنه ای و روحانیت زمانی به درد می خوردند که جامعه برای آنها مشروعیتی قائل بود، اینک که مورد تنفر جامعه هستند و جز مصرف میلیاردها دلار پول کارکرد دیگری ندارند، چرا باید از آنها تبعیت کرد؟ مگر ما خود نمی توانیم با اتکاء به درآمد موجود حکومت کنیم و کشور را آن گونه که می خواهیم بسازیم؟ چرا برای خود آقابالاسر داشته باشیم؟

باند دیگر سپاه، که تا سر غرق در مافیابازی و رانت خواری و قاچاق و پولسازی است و به دنبال رقیب و دردسر نیست، در این مورد می اندیشد. دیگر چه نیازی به ولی فقیه ای داریم که جز نفرت میان مردم چیزی بر نمی انگیزد و برای حفظ جایگاه خود باید بخش قابل توجهی از ثروت کشور را به او و شبکه اش اختصاص داد؟ چرا کل قدرت در دست سپاه نباشد تا بتواند از کل ثروت برخوردار باشد و مملکت را آن گونه که «لازم است» اداره کند؟ چرا ما نتوانیم ضیاءالحق یا کیم ایل سونگ دیگری باشیم و با پیروی از الگوی حکومت نظامیان در پاکستان و ترکیه و کره شمالی به «قدرتی جهانی» تبدیل نشویم؟

اما این که فرماندهان عالیرتبه ی سپاه به این نتیجه گیری روشن که دیگر نیازی به ولی فقیه ندارند رسیده باشند یا خیر شاید چندان مهم نباشد. تصمیم احمدی نژاد برای معرفی چهره ی شاخص مافیای اقتصادی سپاه، فرمانده ی قرارگاه خاتم الانبیاء، به پست پردرآمد وزارت نفت این خط فکری و این روند عملی را، خواسته یا ناخواسته، تقویت می کند. یعنی سپاه را برای دخالت هر چه بیشتر در اقتصاد و سیاست هل داده و این نیرو را به یک نیرویی که رویای تمامیت قدرت را داشته باشد سوق می دهد. بنابراین باند احمدی نژاد در حال بازی کردن یک کارت اساسی در میز قدرت است. کارتی که سپاه را به تمامی درگیر تعیین تکلیف نهایی صحنه ی قدرت در ایران خواهد کرد.

با افتادن یک منبع سالانه ی 80 تا 100 میلیارد دلاری به دست مافیای «براداران قاچاقچی» آنها رویای خود را برای کسب تمامیت قدرت عملی خواهند کرد. این امر با حذف سایر جناح ها در صحنه توام خواهد بود. به استثنای باند احمدی نژاد که خود بخشی از بدنه ی سپاهیان را با خویش دارد. اگر فرماندهان سپاه نخواهند دلارهای نفتی را در اختیار مافیای فرماندهان رده های دو و سه سپاه بگذارند در این صورت با تنش در بدنه ی سپاه مواجه شده و خطر جدی نهاد سپاه پاسداران را تهدید خواهد کرد. پس، آنها مجبورند که منافع مافیای سپاهیان وفادار به باند احمدی نژاد را تامین کنند تا فرمانبرداری آنها از خویش را تضمین کرده باشند. این امر در زمانی که درآمد نفت روز به روز کاهش داشته و آینده ای ناروشن دارد جز با حذف عده ای از مواجب بگیران ممکن نیست. اگر قرار است پول برای سپاهیان درجه ی دو و سه تامین شود با توجه به محدودیت درآمدها باید سهم سایرین را کم کرد. یعنی از سهم ولایت فقیه، «روحانیت اشرافی» و بازار کاست.

دولت احمدی نژاد سهم خود را از این درآمدها خواهد داشت تا یارانه ها و حقوق کارکنان خویش را بپردازد، این امر برای سپاه اجباری است. چون اگر هزینه های دولت تامین نشود مردم به خیابان ها خواهند ریخت. بنابراین ضمن آن که این باند احمدی نژاد نیست که سهم ولی فقیه را قطع می کند، در عمل، مافیای فرماندهان درجه ی اول سپاه، یعنی وفاداران سابق به خامنه ای، همین کار را خواهد کرد. به این ترتیب احمدی نژاد بدون آن که خشم ولی فقیه و آیت الله ها و امام جمعه های مزدبگیر آن را برانگیزد به طور عملی آنها را توسط یکی از متحدان خودشان تضعیف می کند و صحنه را برای باند خود خالی می کند.

بنابراین می توان این انتخاب را بسیار هوشمندانه دانست. نتیجه ی آن، تشدید فرایند حذف جناح های متعدد و هر چه یک دست تر شدن قدرت سیاسی در ایران است. در این میان، سپاه دست بالا را خواهد داشت. بدیهی است که وقتی نهاد ولایت فقیه زیر سوال رفت و بازار ضعیف شد سپاه به ثروت های آنها نیز چنگ خواهد انداخت و باز هم قویتر و مسلط تر خواهد شد. نتیجه این که نظام جمهوری اسلامی در مسیر تبدیل شدن به یک حاکمیت نظامی شتاب تازه ای پیدا کرده است. تصمیم احمدی نژاد این روند را تشدید کرده و به سوی موقعیت تعیین تکلیف می برد. جنگ جناح ها اگر ادامه یابد منجر به فروپاشی نظام خواهد شد، به همین دلیل باند نظامی رژیم تلاش خواهد کرد که این جنگ را به روشی رادیکال پایان دهد تا نوعی نظم و آرامش ساختاری را به سرعت بر نظام حاکم سازد. در این میان بدیهی است که مخالفان نظام می توانند منتظر فرصت هایی استثنایی باشند که بهره بردن از آنها نیازمند سازماندهی، برنامه ریزی و کسب آمادگی از قبل دارد.

**

کورش عرفانی

www.korosherfani.com

29 July 2011

منبع: سايت ديدگاه