بگذارید حقیقت را گفته باشیم

  1. ایرانیان، اسیر رژیم جمهوری اسلامی نیستند، اسیر وحشت از انتقاد از خود هستند. با یافتن شجاعت نقد خویش، فرایند رهایی آغاز می‌‌شود.
  2. کم رویی، خجالت، تنبلی و بی خیالی در مقابل ستمگر نمودی از ترس است و سبب تداوم بردگی می شود.
  3. پس از فرار آگاهانه از مسئولیت خویش در مبارزه ی با ستم سالاری باید خود و دیگران را فریب دهیم. این فریبکاری از ما کسی را می سازد که تنها ظاهری از یک انسان را دارد.
  4. در حالی که می دانیم که ترس عامل واقعی است، دو هزار دلیل می آوریم که ثابت کنیم عدم شرکت فعال ما در مبارزه به آن خاطر است. می توان به هر کس در این باره دروغ گفت، جز به عقل خود.
  5. برای توجیه عدم خطر پذیری مبارزه می توانیم زمین را به آسمان ببافیم، اما این استادی و مهارت نمی تواند چهره ی زشت انسان ترسو و ذلت پذیر را در درونمان پاک کند.
  6. کسانی را دوست داریم که ما را در فرار از وجدان و درک خویش یاری دهند، و آنها که در مقابل چهره ی ناخوشایند انسان ترسو و مسئولیت گریز ما آینه ی عقل را می گیرند دوست نداریم.
  7. آنهایی را می پسندیم که باور می کنند یا تظاهر به باور می کنند که ما خوابیم، در حالی که فقط خود را به خواب زده ایم. کسانی را که به ما یادآور می شوند در خواب نیستیم و ادای خوابیدن را در می آوریم نمی پسندیم.
  8. وقتی کسی به ما یادآور می شویم که ضمن بردگی و اسارت داریم عمرمان را به سوی پیری و مرگ طی می کنیم، سخت آزرده می شویم و آرزو می کنیم که او اشتباه کرده باشد. اما به طور عمیق خوب می دانیم که او در اشتباه نیست.
  9. دوست داریم آگاهی به دست آوریم، اما از آگاهی مسئولیت آفرین خوشمان نمی آید. وقتی با آن برخورد می کنیم به آن نوع از آگاهی که حس مسئولیت ما را بر نمی انگیزد پناه می بریم. اما از معنای این زرنگی خود خوب آگاهیم.
  10. برای این که به پذیرش یک استدلال عقلانی در مورد ضرورت مبارزه ی جمعی در مسیر رهایی تن ندهیم، حاضر به ارائه ی هزار ویک استدلال من درآوردی و بی پایه هستیم. این کار را هم آگاهانه می کنیم و به همین دلیل، تصویر خوبی از خود نداریم.
  11. آن بخش از تاریخ بشر را که در آن آزادی و عدالت و اندیشه ورزی وجود دارد، هیچ انسان دروغگو، ترسو و مسئولیت گریزی نساخته است. حاصل رنج و مبارزه و کار انسان های آگاه، شجاع و مسئولیت پذیر بوده است.
  12. میلیاردها انسان آمده اند و خورده اند و تولید مثل کرده اند و مرده اند و تاریخ، یادی از آنان نمی کند. تاریخ بشر چند هزار نفری را به یاد می آورد که جز این کارها، چیزی را آفریدند، نظم نادرستی را شکستند و خدمتی به انسانیت کردند.
  13. بگذارید حرف های تلخ را بزنیم، فحش و نفرین و انتقاد را به جان بخریم، اما حقیقت را گفته باشیم.
  14. خودرهاگری یعنی رهایی یافتن از آن چه که ما را قادر می سازد ضمن درک بدبختی واقعی خود و سایرین، احساس خوشبختی دروغین داشته باشیم.
  15. خودرهاگری یعنی رهیدن از خود دروغینی که ما را از مبارزه علیه ستم معاف می کند و بازگشت به خود انسانی که ما را به این مبارزه فرا می خواند.