توافق وین: تدارک سیاسی اسرائیل برای تهاجم نظامی آمریکا

توافق وین: تدارک سیاسی اسرائیل برای تهاجم نظامی آمریکا
کوروش عرفانی

خبرنامه گویا

در حالی که جامعه ی بین المللی با نگاه مثبت به توافق وین در مورد پرونده ی هسته ای ایران نگاه می کند، یک جریان مشخص در صحنه ی سیاسی بین المللی و به ویژه در آمریکا در حال تدارک برای زیر سوال بردن این توافق و از کار انداختن آن است. حجم عظیمی از کار تبلیغاتی با هزینه های سنگین و بهره گیری از گروه های فشار برای تغییر افکار عمومی آغاز شده است و بودجه های هنگفتی برای لابی ها و مافیاهای قدرتمند دارای نفوذ سیاسی و اقتصادی صرف می شود. تاکیدهای چندباره ی مقامات ارشد آمریکایی براین که جز جنگ آلترناتیوی برای این توافق وجود ندارد هیچ تاثیری بر بازیگران این جریان ندارد. به طور واضحی، نمایندگان کنگره ی آمریکا حاضرند برای پیروی از دستورات و برخورداری از حمایت این جریان منافع ملی مردم آمریکا را زیر پا بگذارند. رئیس جمهور آمریکا مجبور شد که اشاره به نزدیکی مواضع این جریان با تندروهای جنگ طلب در ایران کند، اما آیا گوش شنوایی هست؟ به نظر می رسد که این جریان از هیچ تلاشی برای منظور خود، که به شکست کشاندن توافق وین است، کوتاهی نخواهد کرد. اما چه کسانی در پشت این تلاش عظیم برای بی اعتبار کردن این توافق هستند؟ هدف آنها چیست؟ آنها چه سناریو دیگری را برای رفع خطر اتمی ایران توصیه می کنند؟ آیا آنها منظور دیگری هم، جز پاسخ گویی به نگرانی اتمی دارند؟ نوشتار زیر به پرسش های فوق می پردازد.

خطر اتمی ایران

همه آنها که پرونده ی هسته ای ایران را به طور فنی دنبال کرده اند در دو چیز کمتر تردید دارند: 1) رژیم ایران در مقطعی از فعالیت های اتمی خود به دنبال آن بوده است که بمب اتمی بسازد. 2) رژیم ایران علیرغم تلاش و هزینه ی زیاد موفق به ساخت بمب اتمی نشد. با در کنار هم قرار دادن این دو رخداد، هر ناظری می تواند نتیجه گیرد که این رژیمی است خطرناک،-زیرا می خواسته است که بر خلاف قوانین بین الملل مبنی بر عدم گسترش سلاح های کشتار دسته جمعی (NPT) به چنین سلاحی دست یابد- و این که رژیمی است ناکام، زیرا نتوانسته در نهایت این کار را صورت دهد. بنابراین، امروز جهان با دولتی مواجه است که هم خطرناک است و هم شکست خورده. در حالی که مورد اول هشیاری و مراقبت را می طلبد، مورد دوم امکان انعطاف و واقع گرایی را میسر می سازد. این دو خصوصیت، انعطاف و واقع گرایی، به طور دقیق آن چیزی است که خط کاری تیم اوباما را در طول این سال های مذاکرات تعیین کرده است. اظهارات باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، جان کری، وزیر خارجه ی ایالات متحده و نیز برخی دیگر از مقامات رسمی شرکت کننده در مذاکره مبنی بر این که “این توافق مبتنی بر اعتماد نیست، بلکه بر اساس راستی آزمایی است”، همین وجه دوگانه را متبلور می سازد. این مقامات در طول هفته های بعد از اعلام توافق وین بارها به مخالفان آن اظهار داشته اند که آن چه در این متن پیش بینی شده است نه بر روی اعتماد که بر وارسی فنی و کارشناسی استوار است. پس، به نظر می رسد بی اعتمادی طرف آمریکایی به ماهیت متقلب رژیم ایران در عرصه ی فعالیت های اتمی با ابعاد و منظورهای نظامی باز می گردد و تکیه بر راستی آزمایی، به این واقعیت که از این پس می توان رژیم ایران را به طور دقیق و گسترده زیر نظر داشت تا در برای دهه ها جستجوی تهیه ی بمب اتمی نباشد.

تا این جای موضوع یک بحث عقلانی و رخدادگرا (Factual) را نمایندگی می کند. اما به نظر می آید که این بحث و این نحوه ی برخورد مطلوب عده ای نیست. اینها کسانی هستند که نمی خواهند چنین مسیر مبتنی بر بی اعتمادی اما واقع گرایی پیش رود. آنها چیزی را در ذهن دارند که نه به واقعیت علاقمند است و نه می خواهد شانسی برای موفقیت آن فراهم کند. کسانی که این نگاه ضد عقلانی را دنبال می کنند از فردای توافق اتمی ایران، حتی قبل از آن که بدانند محتوای آن چیست، ساز مخالفت را آغاز کردند. این که آنها به محتوای توافق، فلسفه ی وجودی آن و جزییات فنی و کارشناسی آن علاقه ای نداشتند از این ناشی می شد که ایشان از قبل تصمیم خود را گرفته بودند؛ متن توافق و ابعاد تخصصی آن چه ارزش و اهمیتی می توانست برای آنها داشته باشد؟

جریانی که از آن صحبت می کنیم ترکیبی است از دست راستی های اسرائیل (صهیونیست های افراطی)، مجموعه ی قدرتمند صنایع تسلیحاتی آمریکا و در نهایت، بازیگران سیاسی آنها یعنی جمهوریخواهان در کنگره. ما برای تسهیل نوشتار این سه ضلعی را «مثلث ضد صلح» معرفی می کنیم. این مثلث، توافق اتمی با ایران را نمی خواهد، فرق نمی کند که این توافق چه شرایطی را برای خنثی سازی خطر اتمی در نظر گرفته است، هیچ شکل از آن را نمی خواهد. آنها شاید بهتر از هر کس از توان از دست رفته ی رژیم برای دستیابی به بمب اتمی خبر دارند، اما اینها برایشان اهمیتی ندارد. همان طور که آنها می دانند چه می خواهند به طور کامل نیز واقفند که چه نمی خواهند؟ در این جا ما فقط یکی از اجزای این مثلث ضد صلح را باز می کنیم تا نوشتار به تطویل دچار نشود.

جزء اصلی مثلث ضد صلح:

یکی از اضلاع این مثلث، یعنی دست راستی های اسرائیل، بر این باورند که چیزی به اسم رژیم جمهوری اسلامی در منطقه برای آنها زمانی فایده دارد که بافت و ساختار آن به شکل سنتی خود حفظ شود و تغییری کیفی در آن به وجود نیاید. آن چه صهیونیست های اسرائیل به عنوان حکومت مطلوب در ایران مد نظر دارند ترکیبی است از سه نیرو: 1) روحانیت محافظه کار سنتی که علی خامنه ای، ولی فقیه نظام و بیت رهبری و شاخه های آن نمایندگی می کنند، 2) بازاری های محافظه کار سنتی که حزب موئتلفه ی اسلامی نماد آن است و 3) سپاه پاسداران، در شکل تهاجمی و آشوبگر خود از طریق نیروی قدس سپاه. این سه ضلعی را هم «مثلث سنتی قدرت» در ایران می نامیم. متحد ایرانی «مثلث ضد صلح» «مثلث سنتی قدرت» می باشد.

نیرو و شکل مطلوب قدرت سیاسی در ایران برای صهیونسیت های اسرائیل، همین مثلث سنتی قدرت است، زیرا: روحانیت سنتی دشمنی مذهبی را در منطقه دامن می زند، بازاری های سنتی، که اغلب آنها تازه مسلمان هستند اقتصاد و نفوذ سیاسی را در جهت دشمن تراشی های کاذب منطقه ای به خدمت می گیرند و سپاه نیز به طور عملی با آتش افروزی در منطقه، خاورمیانه را از صلح و حرکت به سوی دمکراسی محروم ساخته و آن را، آن چنان که راست اسرائیل می خواهد، در جنگ و خشونت و تروریسم و فقر و استبداد نگه می دارد.

دلیل مخالفت صریح و فعال تیم نتانیاهو در اسرائیل با توافق اتمی این است که این توافق می تواند، نه در کوتاه مدت، اما در میان یا دراز مدت، ترکیب ساختار قدرت در ایران را عوض کند و این سه نیروی مطلوب صهیونیسم (روحانیت، بازار، سپاه) را به حاشیه براند. بنابراین آنها بسیار نگران هستند. فراموش نکنیم که دلیل حمایت جریان راست اسرائیل از انقلاب «اسلامی» سال 1357 و قرار دادن تمام امکانات تبلیغاتی خود برای به قدرت رساندن خمینی به دلیل کارکردهای پیش بینی شده ی چنین رژیمی در آینده ی منطقه ی خاورمیانه بود. محاسبه ی اسرائیلی ها در مورد فواید «حکومت اسلامی» به طور کامل درست از آب درآمد و جمهوری اسلامی، از فردای تشکیل خود، بی محابا و با تمام امکانات در خدمت هدف درازمدت اسرائیل برای به جنگ و آشوب کشیدن خاورمیانه و تضعیف دولت های عرب دارای خطر بالقوه برای خود بود.

نظام جمهوری اسلامی در طول سه دهه ونیم از ثروت های مردم ایران و جان جوانان آن برای جنگ هشت ساله و بعد هم به آتش کشیدن کشورهای عرب از طریق تروریسم و حمایت از جریان های رادیکال، ضمن معرفی خود به عنوان «دشمن صهیونیسم»، ارادت بی چون و چرای خویش به متحدان اسرائیلی اش را نشان داد. در طول این سه دهه و نیم این دو دولت هرگز وارد هیچ درگیری مستقیمی نشدند اما به طور غیر مستقیم همکاری های زیادی مانند فرستادن تسلیحات به ایران در زمان جنگ با عراق برای تخریب قدرت نظامی بغداد و یا برپا کردن حماس و جهاد اسلامی برای تضعیف الفتح بین آنها بوده و هست.

طبق محاسبات، کارکرد مثلث سنتی قدرت در ایران می بایست تا زمانی که صهیونیست ها طرح اسرائیل بزرگ را در خاورمیانه پیاده کنند ادامه داشته باشد. این یعنی آن که جمهوری اسلامی باید همچنان در نوار غزه، لبنان، سوریه، عراق، یمن و… به آتش افروزی و ترویج خشونت و تروریسم بپردازد تا اسرائیل، در سایه ی این جو متشنج منطقه ای، به اهداف چندگانه ی خود دست یابد. این اهداف کدام ها هستند؟ برخی از آنها را برشماریم:

نخست این که تل آویو، به طور مداوم، بهانه ای برای جلب حمایت های مالی، تسلیحاتی، فن آوری و سیاسی از جانب واشنگتن داشته باشد. هر ساله میلیاردها دلار به طور رسمی و دهها میلیارد دلار به اشکال دیگر از ایالات متحده به سوی اسرائیل می رود. در حالی که میلیون ها آمریکایی با حداقل حقوق زندگی کرده و باز هم مجبور به پرداخت مالیات می شوند، در حالی که نزدیک به پنجاه میلیون آمریکایی بیمه نداشته و نزدیک به سه میلیون آمریکایی در گوشه ی خیابان می خوابند و نیاز مبرم به بازسازی زیرساخت های این کشور همه جا احساس می شود، دولت آمریکا میلیاردها دلار از ثروت های متعلق به مردم آمریکا را، به صورت بلاعوض، تقدیم اسرائیل می کند. برخی محاسبات رقم رسمی و علنی این کمک ها از زمان تشکیل دولت اسرائیل تا سال 2013 را بالغ بر 130 میلیارد دلار برآورد می کند. یکی از دلایل جدی مخالفت نتانیاهو و مافیای او در اسرائیل با این توافق اتمی این است که هرگونه تغییر کیفی در شرایط ایران می تواند اوضاع خاورمیانه را دگرگون سازد، صلح منطقه ای را تقویت کند و این امر مظلوم نمایی و ضرورت «توجیه شده ی »غارت ثروت های مردم آمریکا به نفع صهیونیسم اسرائیل را در افکار عمومی آمریکا زیر سوال برد.

دوم این که وجود جمهوری اسلامی و دخالت ورزی های سفارشی آن در خاورمیانه این منطقه را به صورت درازمدت از رفتن به سمت صلح و آبادانی و دمکراسی محروم کرده است. به جای پیشرفت و ترقی، این کشورها درگیر جنگ های داخلی و قومی و مذهبی رو به تشدید هستند. این امر به طور عمده در سایه و به برکت وجود نظام جمهوری اسلامی و مثلث سنتی قدرت بر راءس آن می باشد. رژیمی که میلیاردها دلار از ثروت های مردم ایران را صرف جنگ افروزی به نفع صهیونیست ها در خاورمیانه می کند. یار نزدیک تل آویو، احمدی نژاد، در دوران ریاست جمهوری خود با غارت 700 میلیارد دلار از ثروت های مردم ایران، بزرگترین خدمات را به صهیونیسم در منطقه و جهان ارائه داد، به حدی که یکی از وزرای کابینه ی وقت در اسرائیل با پایان دوران ریاست جمهوری وی از بابت نبود او اظهار تاسف کرد. در سایه ی این عملکرد رژیم ایران خاورمیانه در جنگ می سوزد و دولت های آن ضعیف، کشورها روبه تجزیه رفته، زمینه برای ظهور هیولاهای کنترل شده ای مثل داعش فراهم و دولت های منطقه کلنگی و درگیر جنگ های داخلی بی پایان و زمینه ساز تجزیه ی ملی می شوند. این همان خاورمیانه ی مطلوب صنایع تسلیحاتی آمریکا و اسرائیل از سوی دیگر است، زیرا که دیگر هرگز کشور قدرتمندی در آن نخواهد بود که بخواهد برای اسرائیل و زیاده خواهی های روزافزون آن خطری باشد و تل آویو این مهم را مدیون تهران است.

سوم، در سایه ی این منطقه ی فرو رفته در جنگ و آشوب، اسرائیل قدرت خود را در طول سه دهه ی گذشته افزایش داده و اینک برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت جهانی، فقط به یک عنصر دیگر نیاز دارد: سرزمین و جمعیت بیشتر. به طور سنتی یک ابر قدرت جهانی مجهز به سه عنصر است: توان نظامی بالا، قدرت اقتصادی زیاد، سرزمین و جمعیت فراوان. اسرائیل دو مورد اول را دارد و به مرور هم بیشتر خواهد داشت، می ماند عنصر سوم، یعنی سرزمین بزرگتر تا بتواند از طریق مهاجرت و زاد و ولد، جمعیت خود را نیز افزایش دهد. طرح صهیونیست ها برای این منظور طرح اسرائیل بزرگ است. سرزمینی که تمام فلسطین تاریخی را شامل می شود، اما در ورای آن بخش هایی از اردن، سوریه، مصر و فراتر از آن را در بر می گیرد. این همان طرح معروف «از فرات تا نیل» است. بستر سازی برای دستیابی به اسرائیل بزرگ دهه ها ست که در جریان است و تلاش سازمان یافته ی اسرائیل برای تضعیف رژیم شاه در ایران و جایگزین ساختن آن با یک حکومت اسلامی بخش مهمی از این طرح درازمدت بسترسازی برای تشکیل اسرائیل بزرگ بوده است.

رفع اشکال از این طرح:

حال تصور کنیم که تیم اوباما در واشنگتن، به نمایندگی از بخشی از سرمایه داری مدرن مالی-نفتی، بدون در نظر گرفتن محاسبات درازمدت تل آویو، بخواهد، از طریق این مذاکرات و تعویض تدریجی ساختار قدرت در ایران، پروژه ی تاریخی صهیونیسم، یعنی اسرائیل بزرگ را به هم زند. این همان وجه غیر قابل قبول این توافق برای اسرائیل و شاخک های آن در آمریکاست. اوباما، در سخنرانی اخیر خود به طور دربسته از این وجه از قضیه به عنوان وجه «ایدئولوژیک» نام برد. براساس این برخورد به قول اوباما ایدئولوژیک، یک بسیج تاریخی بی مانند توسط نتانیاهو و مافیای صهیونیسم در اسرائیل و آمریکا و به زودی در ورای این دو کشور صورت گرفته است تا این اشکال جزیی را برطرف کند. در این راستا لابی قدرتمند اسرائیل در آمریکا کار خود را آغاز کرده است و با پشتیبانی مالی صنایع نظامی آمریکا، که نمی خواهند بازار پربرکت 110 میلیارد دلاری اسلحه در خاورمیانه را از دست دهند، نمایندگان کنگره ی آمریکا را یکی بعد از دیگری به سمت مخالفت آشکار با توافق وین می کشانند. این احتمال که این توافق بتواند از دست تمام این ارتش پارلمانی اسرائیل در آمریکا جان سالم به در برد بسیار کم است.

آن چه که اسرائیل می گوید بسیار ساده است: یا رژیم جمهوری اسلامی با همین مثلث سنتی قدرت (روحانیت، بازار، سپاه) بماند، یا اگر قرار است این مثلث برسر کار نباشد، باید کل ایران، ویران و تجزیه شود. به عبارت دیگر، صهیونیست های اسرائیل می خواهند کاری کنند که یا رژیم در شکل کنونی آن باشد یا این که ایران نباشد. دلیل این انتخاب نیز این است که آنها رژیم ایران را هنوز چند سالی برای آتش افروزی در خاورمیانه نیاز دارند، اما اگر قرار باشد که رژیم جمهوری اسلامی پابرجا بماند و به واسطه ی توافق اتمی و تبعات بعدی آن، کارکرد جنگ افروزی را برای آنها نداشته باشد، آنها ترجیح می دهند یک گام مهم از نقشه ی خود برای خاورمیانه را زودتر از موقع به اجرا درآورند: به راه انداختن جنگ علیه ایران و تجزیه ی آن. با وجود آن که اسرائیل هنوز این مرحله از نقشه ی خود برای خاورمیانه را نمی خواسته و آن را برای فاز نهایی اجرای طرح اسرائیل بزرگ پیش بینی کرده بود، اما اگر تیم مقابل، در کاخ سفید، بر اجرای توافق اتمی، استحاله ی رژیم ایران و تبدیل آن به یک حکومت متعارف اصرار داشته باشد، تل آویو مرحله ی حمله ی نظامی به ایران، برقراری یک جنگ گسترده ی منطقه ای و تجزیه ی ایران را جلو انداخته و به مرحله ی اجرا خواهد گذاشت. فراموش نکنیم که کشوری هم که باید به نیابت از اسرائیل این جنگ را علیه ایران به راه انداخته، هزینه کرده و به پیش برد، ایالات متحده ی آمریکاست، یا در زمان ریاست جمهوری اوباما و یا حداکثر در دوره ی رئیس جمهور جمهوریخواه بعدی.

حال باید دید که در نبود حضور عنصر مردمی در صحنه و غیبت هرگونه نماینده ی قابل توجهی که بتواند از طرف ملت ایران سخن گوید، آیا سرنوشت کشورمان در این کشاکش میان دو جبهه ی سرمایه داری جهانی و صهیونیسم در این میان به کجا کشیده خواهد شد. سرمایه داری مالی، که اوباما نمایندگی می کند، با سرمایه داری تسلیحاتی بر سر ایران رویاروی شده است. صهیونیسم اسرائیل که در این میان منافع درازمدت خود را در سمت سرمایه داری تسلیحاتی آمریکا می بیند با آن به همکاری تنگاتنگ روی آورده تا از این طریق بساط توافق را برهم زده و شرایط را به حالت متشنج قبل بازگرداند.

مثلث جنگ طلب (صهیونیسم، صنایع تسلیحاتی و جمهوریخواهان) اگر بتوانند این توافق را به هم بزنند بی تردید انتخابات آینده ی آمریکا را نیز با قدرت پول و تبلیغ از آن خود می کنند و برای چهار تا هشت سال برای اجرای عملی تمام جنبه های طرح اصلی خود، تحت عنوان خاورمیانه ی بزرگ، وقت و فرصت خواهند داشت: به آتش کشیدن خاورمیانه و فروش میلیاردها دلار اسلحه به کشورهای منطقه، تبدیل تمام دولت های بزرگ منطقه به دولت های ضعیف و کوچک و وابسته، پایین آوردن قیمت نفت در سطح بی سابقه، پیاده کردن طرح اسرائیل بزرگ و دست گذاشتن بر تمام مناطق دارای ذخایر طبیعی مانند نفت و گاز و از همه مهمتر، منابع آب. آن چه در ادامه ی این سناریو قابل تصور است اجرای سیاست تهاجمی مستقرسازی یهودیان در مناطق اشغالی در خاورمیانه و در چارچوب مرزهای جدید اسرائیل بزرگ بوده و در نهایت، براساس رویای ایدئولوژیک-اقتصادی-سیاسی صهیونیست های افراطی، تبدیل اسرائیل به یک ابرقدرت بزرگ جهانی در جهت استقرار سلطه ی آن به عنوان «قوم برتر در جهان».

به عنوان نتیجه گیری:

آیا این رویای بزرگ صهیونیست های افراطی تحقق خواهد یافت؟ مثالی می گوید: همه راه های بزرگ با قدم های کوچک طی می شوند. پس از استقرار رژیم اسلامی در ایران، در سال 1979، این جریان کلید خورده و سی و هفت سال خدمات شایان نظام اسلامی به این طرح آن را به طور قابل توجهی به پیش برده است. امروز دیگر کسی تردید ندارد که تا زمانی تحولی سیاسی-اجتماعی و فرهنگی در درون اسرائیل، هرگز کشور مستقل فلسطینی وجود نخواهد داشت و تمام سرزمین های آن بدون استثناء ضمیمه ی خاک اسرائیل خواهد شد، این امریست که برای بلندی های جولان نیز قابل تصور است و بعد، نوبت به مناطق سوق الجیشی دیگر خاورمیانه و شمال آفریقا (صحرای سینا) می رسد.

در پایان اشاره کنیم که مثلث سنتی قدرت نیز در ایران تمام امید خود برای باقی ماندن در قدرت را در موفقیت تل آویو قرار داده است. زیرا زیر سوال رفتن توافق وین جوّ کشور را بار دیگر در اختیار تندروهای سپاه و بازار و روحانیت قرار خواهد داد و آنها می توانند به آتش افروزی های «ضد صهیونیستی» خود، برای خدمت رسانی به صهیونیسم ادامه دهند. نگارنده بر این باورست که در صورت تحقق سناریو شکست توافق اتمی و بازگشت به شرایط قبل از مذاکرات، آینده ی ایران به طور جدی به خطر خواهد افتاد. پارامتری که می تواند این محاسبه را برهم زند فروپاشی اقتصاد ایران، بروز بحران آب و زیست محیطی در کشور و آغاز خیزش های اعتراضی لایه های محروم و معترض جامعه است. این آن بستری است که فعالان سیاسی در خارج از کشور و کنشگران اجتماعی و مدنی در داخل می توانند روی آن حساب کرده و با سازماندهی و هدفمند سازی آنها کشورما را از رفتن به سوی یک سناریوی برنامه ریزی شده ی فاجعه بار نجات دهند.

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*