رهایی ستمدیدگان به جایی نمی رسد، خودرهایی ستمدیدگان مهم است.

ستمگران یک بخش از بساط ستمکاری هستند، بخش دیگر آن ستم پذیران هستند. هیچ استبدادی بدون وجود توده هایی که به استبدادگری تن در می دهند دوام نمی آورد. اما ستمدیدگان برای مقابله با ستم به دو عنصر نیاز دارند: آگاهی و سازماندهی. این دو را نیز نمی توانند به آسانی و یا به طور طبیعی به دست آورند.

در هر جای تاریخ این دو حاصل کار افرادی بوده که به دلیل شرایط و تلاش خود به دانش و آمادگی لازم مجهز شده اند و بعد در مسیر آگاه سازی و سازماندهی کردن نیروهای ستمدیده ی جامعه گام برداشته اند. نیروهای محروم مجهز به این دو آمده اند و شرایط ضد انسانی حاکم بر خود را دگرگون ساخته و کم یا بیش آن را بهبود بخشیده اند. این سنت تاریخ اجتماعی بشر بوده است و همچنان ادامه دارد.

تا این جای فرایند پس به طور سنتی صورت می گیرد و انجام می شود، چنان که تا به حال انجام شده است. اما اگر بعد از هزاران سال تکرار و بازتکرار این فرایند همچنان بساط ستمگری اینجا و آن جا پرجاست، به دلیل اشکالی است که در آن احساس می شود. این اشکال را باید شناخت و برطرف کرد. اما این اشکال چیست؟

تا به حال سنت تاریخ بر این بوده است که بخش آگاه جامعه به طور سازمان یافته به سراغ بخش غیر آگاه می رود و سعی در آگاه سازی و تا حدی سازماندهی آن می کند. این در کیفیت و نه به طور لزوم در کمیت این فرایند است که سرنوشت آن تعیین می شود. به این معنی که همه چیز در این است که آیا آگاه گران و سازمان دهندگان مردم چه مکانیزم هایی را به کار می گیرند. هر چه این مکانیزم ها استقلال بیشتری را برای توده ها فراهم سازد مثبت تر و سازنده تر است و هر چه وابستگی محرومان را به یک اقلیت آگاه و کنشگر بیشتر سازد کمتر در آزادسازی بنیادین ستمدیدگان نقش خواهد داشت.

بساط ستمکاری زمانی برچیده خواهد شد که ستمدیدگان در این فرایند آگاه شدن و سازمان یابی به مرحله ای برسند که بتوانند بدون نیاز به قشرهای بیرون خود یا یک اقلیت هدایتگر، روند رهایی خویش را به پیش برند. یعنی هم یک حاکمیت استبدادی را پایین بکشند و هم مانع از بازتولید یک استبداد دیگر شوند. اگر قرار است که به تکرار تاریخ نازا دچار نشویم باید آن نوع از کاری را در میان ستمدیدگان جامعه ترویج دهیم که در آنها در دو گستره ی آگاهی و سازماندهی درجه ای کافی از رشد و خودکفایی را به وجود آورد که بتوانند با اتکاء به  نیروهای درونی خویش طرح بنای یک جامعه ی عاری از ستم را به پیش برند.

این نگاه کلان تعیین کننده ی خط حرکتی ما در سازمان خودرهاگران است. به طور پایه ای به کار گیری واژه «خودرهاگری» به جای «رهایبخش» که به طور سنتی به کار برده می شد از همین جا ناشی می شود. ما به رفتن و رها کردن میلیون ها ستمدیده توسط یک اقلیت کنشگر سیاسی باور نداریم و آن را منجر به ایجاد تغییر کیفی نمی دانیم. بر همین اساس است که بر خودسازماندهی بیشتر تاکید داریم تا بر سازماندهی. از همین روی نیز استراتژی حرکت ما براساس قدرت اجتماعی بنا شده است. یعنی قدرت سازمان یافته ی مردم آگاه. حرکت باید در مسیر ایجاد این قدرت اجتماعی باشد، نه در مسیر بیرون کشیدن مردمی نا آگاه و منفعل از قید و بند استبداد. با چنین مردمی هیچ اقلیت آزاده و فداکاری نمی تواند نه آزادی به بار آورد نه دمکراسی و نه عدالت اجتماعی. این تنها در سایه ی وجود مردمی آگاه، خودسازمان یافته و قادر به مدیریت جامعه است که این آرمان ها در کشورمان پیاده خواهد شد.