مذاکرات قزاقستان، یا نرمش یا جنگ

مذاکرات قزاقستان، یا نرمش یا جنگ

نگاهی به چشم‌انداز مذاکرات اتمی ایران و ۱+۵
کورش عرفانی

مذاکرات جمهوری اسلامی با گروه ۱+۵ دچار نوعی ایستادگی و تکرار شده و پیشرفتی ندارد. این روند شاید در آینده نه چندان دور مخاطبان را کلافه کند و به قطع هر گونه گفتگوی جدی بیانجامد. به تجربه می‌دانیم وقتی بین دو یا چند کشور مذاکره متوقف شود و منشاء اختلاف پابرجا باشد، راه‌کارهای دیگری از جمله جنگ به میان می‌آیند.

این مذاکرات چیستند و چرا کشورهای دیگر ممکن است به گفتگو با حکومت ایران خاتمه دهند؟ نوشتار حاضر تلاش می‌کند آن چه را پیرامون این مورد در کشورهای غربی می‌گذرد، بررسی کند.

موضوع اصلی اختلاف

هر چند که موارد مورد بحث و اختلاف میان غرب و ایران متعدد است اما نگرانی عمده از فعالیت‌هایی است که ممکن است به تولید بمب اتمی بیانجامند. مذاکرات ایران و غرب در این مورد سال‌هاست ادامه دارد. برای نخستین بار در سال ۲۰۰۳ بود که سازمان مجاهدین خلق، ماهیت مخفی تلاش‌های هسته‌ای ایران را افشاء کرد و به این ترتیب توجه و شک جهان را نسبت به تحرکات هسته‌ای ایران برانگیخت. از آن زمان ده سال می‌گذرد، یکی از طولانی‌ترین موارد بلاتکلیفی در تاریخ فعالیت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی. از آن زمان، فرانسه، بریتانیا و آمریکا به عنوان اعضای اصلی شورای امنیت سازمان ملل متحد تلاش کرده‌اند تا ایران را به پذیرش هنجارها و رعایت معیارهای فنی آژانس وادار سازند. چین و روسیه، اعضای دائمی دیگر شورای امنیت، نسبت به فعالیت‌های اتمی ایران با اغماض بیشتری برخورد می‌کنند.

علاوه بر این کشورها یک بازیگر دیگر در صحنه است که حساسیت زیادی به فعالیت اتمی ایران نشان می‌دهد. اسرائیل نسبت به مرحله دستیابی ایران به بمب اتمی هشدار داده و آن را “خط قرمز” خود اعلام کرده است. اسراییل به روشنی گفته که در صورت عبور ایران از این خط قرمز و عدم واکنش آمریکا یا جامعه‌ جهانی، خود به تنهایی اقدام به حمله‌ نظامی به تاسیسات اتمی ایران خواهد کرد.

 هر چند در باره‌ قابلیت اجرایی این تهدید تردیدهایی جدی وجود دارد اما با چنین تهدیدی کشورهای غربی، حاشیه‌ مانور محدودتری خواهند داشت. آنها می‌دانند که اگر با تساهل بیش از حد در قبال گذر زمان برخورد کنند، اسرائیل می‌تواند با حمله‌ نظامی هدفمند و یک جانبه‌ خود همگی آنها را به یک جنگ منطقه‌ای گسترده و ناخواسته بکشاند. جنگی که که نسبت به محاسبات و آمادگی غرب بی‌اعتنا خواهد بود.

دور دیگری از مذاکرات

روز چهارشنبه ۱۳ فوریه، بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، برای یک بار دیگر و به امید بازدید سایت نظامی پارچین وارد ایران شدند. شواهدی وجود دارد که فعالیت‌های این سایت را مشکوک جلوه می‌دهد و آنها انتظار داشتند که بتوانند از این مرکز بازدید کنند و گامی در جهت تنش‌زدایی از وضعیت فعلی بردارند. اما این انتظار محقق نشد.

روز پنج شنبه ۱۴ فوریه، هرمان ناکارتس، رئیس هئیت بازدیدکننده از ایران و معاون دبیر کل آژانس، در بازگشت از ایران اعلام کرد که موفق به این بازدید یا حتی کسب توافق برای نظارت بعدی نشده‌اند. این نکته که حتی تاریخ دیگری برای دور بعدی مذاکرات میان ایران و آژانس تعیین نشده، سبب شد که برخی ناظران از این سفر به عنوان «شروع یک پایان» نام ببرند. این عبارت را می‌توان چنین تعبیر کرد که شاید تعامل بین آژانس و تهران، دیگر موضوعیت ندارد.

 بن‌بست کنونی در مذاکرات اتمی، عده‌ای را در کشورهای غربی به فعالیت واداشته تا حکومت‌های متبوع خود را به ارائه بسته‌های تشویقی به ایران ترغیب کنند. رسانه‌های غربی این روزها پر است از توصیه‌هایی به دولت‌های غربی تا به گونه‌ای از حکومت ایران دلجویی کنند و از جمله جمهوری اسلامی را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای بپذیرند یا حق غنی‌سازی را به رسمیت بشناسند.

هیئتی که از آژانس به ایران سفر کرده بود، به زودی گزارش خود  را به شورای حکام ارائه خواهد داد. اگر این گزارش انعکاس  نوعی بن‌بست در کار آژانس باشد، می‌تواند موجب شود که آژانس از خود به طور رسمی سلب مسئولیت کند و فعالیت‌های هسته‌ای ایران را دارای بعد نظامی بداند یا خصلت غیرنظامی آن را «غیر قابل تایید» اعلام کند.

فراموش نباید کرد که گزارش‌های منفی قبلی آژانس نیز زمینه‌ساز این موضوع بوده‌اند. این بار اما چنین گزارشی، پرونده را به شورای امنیت سازمان ملل متحد می‌کشاند که براساس اساسنامه‌ سازمان ملل مسئولیت عملی اجرای «پادمان عدم گسترش سلاح‌های کشتار دسته جمعی» را بر عهده دارد. اما پیش از آن که شورای امنیت در مقابل موقعیت سخت تصمیم گیری قاطع در مورد این پرونده‌ حساس قرار گیرد،  مذاکرات قزاقستان در راه خواهد بود.

قزاقستان: پارامترهای تعیین‌کننده از نگاه غربی‌ها

یکی از سرنوشت‌سازترین مذاکرات تاریخ حیات جمهوری اسلامی، روز ۲۵ فوریه در پایتخت قزاقستان صورت خواهد گرفت. در این جلسه کشورهای غربی منتظر نرمشی جدی از جانب هئیت ایرانی خواهند بود، نرمشی که باید به یک گشایش در بن‌‌بست کنونی بیانجامد. این کشورها قبلا خواست‌های خود را به شرح زیر به حکومت ایران اعلام کرده‌اند:

۱) توقف غنی سازی ۲۰ درصدی

۲) تحویل اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی به یک کشور عضو گروه

۳) قرار دادن هر گونه فعالیت غنی سازی تحت بازرسی آژانس

۴) تعطیلی بلاواسطه‌ سایت فردو

۵) اجازه‌ بازدید از سایت نظامی پارچین

۶) پذیرفتن پروتکل الحاقی برای بازدیدهای گسترده و سرزده

احتمال این که حکومت ایران همه‌ این موارد را یک جا بپذیرد بسیار کم ارزیابی می‌شود، اما برای کشورهای غربی این مهم است که ایران به عنوان نشانی از حسن نیت خود برخی از این موارد را، بخصوص حساسیت برانگیزترین آنها یعنی تحویل اورانیوم غنی شده‌ ۲۰ درصدی به خارج را قبول کند. این موردی است که اگر انجام نشود، می‌تواند واکنش عملی غرب در برابر ایران را برانگیزد. تا این جا هیچ نشانه‌ای از نرمش ایران مشاهده نمی‌شود و این زنگ خطر جنگ را به صدا در می‌آورد.

این وضعیت، عده‌ای را در کشورهای غربی به فعالیت واداشته تا حکومت‌های متبوع خود را ترغیب کنند با ارائه‌ بسته‌های تشویقی رژیم ایران را به سوی پذیرش برخی از این بندهای درخواستی جامعه‌ بین‌الملل بکشانند. رسانه‌های غربی این روزها پر است از توصیه‌هایی که از دولت‌های غربی می‌خواهند به گونه‌ای از حکومت ایران دلجویی کنند. گفتمان آنها چند نکته را در بردارد:

۱) بازشناسی ایران به عنوان قدرت منطقه‌ای: عده‌ای تاکید می‌کنند که بازشناسی ایران توسط آمریکا به عنوان یک قدرت منطقه‌ای و دارای اقتدار در خلیج فارس، می‌تواند بر رفتار جمهوری اسلامی تاثیر بگذارد. این عده موضوع افتخار و غرور را برای حکومت ایران مهم می‌دانند و براین باورند که اگر ایالات متحده این وجه را در مذاکرات مد نظر داشته باشد به طور قریب به یقین حکومت ایران را به نوعی نرمش یا سازش در این میان دعوت می‌کند.

به طور مثال «فلینت لورت و هیلاری مان لورت» به اهمیت در نظر گرفتن ایران به عنوان یک همتا و شریک منطقه‌ای برای منافع درازمدت آمریکا در خاورمیانه باور دارند. این دو که از مشاوران و متخصصان سابق شورای امنیت ملی آمریکا هستند می‌گویند که برای موقعیت استراتژیک آمریکا در این بخش پرحادثه‌ جهان خوب نیست که اتکاء تنها به اسرائیل باشد، بلکه واشنگتن می‌تواند در این زمینه روی تهران به عنوان یک متحد منطقه‌ای حساب باز کند. آنها به همین دلیل نیز پیشنهاد می‌کنند که آمریکا در نوع برخورد خود با ایران بر سر پرونده‌ اتمی نرمش و بازنگری داشته باشد تا ایران را به سوی یک توافق بکشاند.

 غرب «تهدید نظامی» را به عنوان یک بخش تاکتیکی از استراتژی خود منظور کرده است. برداشتن این تهدید، تمامی فشارهای اقتصادی غرب را بدون پشتوانه می‌سازد زیرا اگر رژیم ایران موفق شود با دور زدن تحریم‌ها و وقت‌کشی به سوی بمب اتمی برود، یگانه ابزار موجود در دست غرب همان تهدید و اقدام نظامی است.

در این زمینه باید گفت که افراد یاد شده شاید نتوانند مرجعی مناسب برای معرفی ایران به عنوان یک همتای قابل اعتماد بین‌المللی باشند. زیرا از این دو به عنوان تلاشگران لابی جمهوری اسلامی در خارج یاد می‌شود. اما ورای فردیت این دو کارشناس، مانع اصلی در اجرای آرزوی آنها، قدرت لابی اسرائیل در آمریکا در مقابل این ایده است.

اسرائیل می‌داند که تبدیل ایران به یک شریک منطقه‌ای برای آمریکا می‌تواند حمایت بی چون و چرا و گسترده‌ واشنگتن از اسرائیل را زیر سوال برد، به همین دلیل از تمام نفوذ خود در رسانه‌ها و کنگره‌ آمریکا بهره خواهد برد تا چنین امری به وقوع نپیوندد. برخورد سخت سناتورهای جمهوریخواه، که تمایل زیادی به منافع اسرائیل در آمریکا دارند، با انتصاب جان کری به مقام وزارت امور خارجه‌ آمریکا و نیز چاک هیگل به مقام وزارت دفاع آمریکا را باید در این راستا دید.

با این همه ما شاهد نشانه‌هایی از این تمایل در دولت اوباما هستیم. فراخوان «جو بایدن»، معاون رئیس جمهور آمریکا، مبنی بر آمادگی ایالات متحده برای مذاکره‌ مستقیم با ایران در صورت جدی بودن رهبری این کشور، و نیز تاکید «جان کری» وزیر امورخارجه‌ آمریکا بر ضرورت به موفقیت رساندن دیپلماسی، نمونه‌هایی از دو تلاش اخیر آمریکا برای دستیابی به یک کانال گفتگوی موثر است که بتواند تهران و واشنگتن را برای رفع نگرانی جهانی روی یک فرکانس قرار دهد.

این فراخوان‌ها که با واکنش منفی هواداران لابی اسرائیل  مواجه شده و شاید دلیلی بر به تعویق انداختن فرایند قانونی انتصاب چک هیگل به پست وزارت امور دفاع بوده باشد، از سوی ایران نیز با استقبال روبرو نشده است. علی خامنه‌ای، ولی فقیه نظام، به طور آشکار چنین گفتگویی را رد کرد و آن را مشروط به قید و بندهایی ساخت که اجرای آنها برای ایالات متحده اگر نه غیرقابل تصور، بلکه غیرممکن جلوه می‌کند.

مذاکرات بعدی در قزاقستان در حالی نزدیک می‌شود که چشم‌اندازی برای دستیابی به یک گشایش روی پرونده‌ هسته‌ای ایران از این منظر در آن وجود ندارد. یعنی زمینه سازی‌های لازم برای دستیابی به یک توافق احتمالی تا امروز صورت نپذیرفته و با اصراری که ایران در پافشاری بر مواضع و «حقوق» خود دارد نمی‌توان انتظار خاصی از مذاکرات آتی داشت. این موضوع که ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای مورد بازشناسی آمریکا قرار گیرد، بحثی نیست که از دل چند تبادل نظر از راه دور و به طور غیرمستقیم حاصل شود. پس این محور نمی‌تواند نقطه‌ اتکایی برای مذاکرات ۲۵ فوریه در قزاقستان باشد.

۲) به رسمیت شناختن حق غنی‌سازی: برخی عنوان می‌کنند که اگر ایران نسبت به حفظ حق غنی‌سازی اورانیوم اطمینان پیدا کند می‌تواند از خود نرمش نشان دهد. آنها می‌گویند به رسمیت شناختن این حق توسط آمریکا به ایران می‌فهماند که موضوع بر سر محروم سازی کامل این کشور از حق دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای نیست. به طور مثال «یورگ بیشوف» در نشریه «نویه سورشه سایتونگ » در مطلبی تحت عنوان «ایران از غرب امتیاز می‌خواهد» می‌نویسد که ایران «مشروط بر این که حقش نسبت به غنی سازی اورانیوم تا پنج درصد به رسمیت شناخته شود» آماده متوقف کردن غنی‌سازی اورانیوم تا غلظت بیست درصد است.

اگر می‌شد مورد غنی سازی اورانیوم را از مجموعه‌ فعالیت‌های حساس دیگر مرتبط به پرونده‌ هسته‌ای ایران جدا ساخت، این پیشنهاد می‌توانست راهگشا باشد. مشکل موارد شک برانگیز دیگری از جمله پنهان کردن فعالیت اتمی ایران از کشورهای غربی در برخی مراکز مانند نظنز و اراک است. پس از آن نیز موضوع سایت فردو مطرح شد. کشورهای غربی در درجه‌ نخست خواهان تعطیلی این مرکز هستند. این برای ایران به معنای ورود به منطقی است که می‌تواند به سایر مراکز دیگر نیز سرایت کند و نه فقط فعالیت‌های هسته‌ای، بلکه فعالیت‌های متعارف نظامی را نیز در برگیرد. موقعیت سایت پارچین نیز مشابه است. این پایگاه نیز جزو مراکز اتمی ایران نیست، اما به عنوان یک مرکز نظامی محل عملیاتی بوده  که ماهواره‌های غربی آنها را به عنوان «فعالیت‌های مشکوک هسته ای» بازشناسی کرده‌اند.

 به نظر می‌رسد نوعی پارادوکس شرایط را در مذاکرات قزاقستان قفل کرده باشد: جمهوری اسلامی یا بمب اتمی را می‌خواهد یا یک باج که بقای درازمدت و بی‌دردسر آن را ضمانت کند. غرب نیز نه بمب اتمی ایران را می‌خواهد و نه حاضر است خود را متعهد به تحمل رژیمی کند که در طول سه دهه‌ گذشته نشان داده است تا چه حدغیر قابل اعتماد، مداخله‌جو و دردسرساز است. این بار و در مذاکرات قزاقستان، هر دو می‌دانند که چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند.

با توجه به درهم تنیدگی موضوعات، این گونه به نظر می‌رسد که مورد «به رسمیت شناختن حق غنی‌سازی» به میزان ۵ درصد به تنهایی و به طور منفرد نتواند گره‌گشای بن‌بست فعلی باشد. حل بن‌بست کنونی را باید در افقی وسیع‌تر دید که تنها دربرگیرنده مجموعه‌ سوژه‌های مرتبط با پرونده‌ اتمی نیست و فراتر از آن می‌رود.

۳) ایجاد امید در طرف ایرانی: به گفته ناظران، طرف ایرانی ممکن است با اطمینان از این که عقب نشینی او می‌تواند سبب کاهش یا رفع تحریم‌ها شود از خود نرمشی نشان دهد. بر اساس این نظر اگر ایران بداند که فشارهای سنگین اقتصادی ناشی از تحریم‌ها به واسطه‌ توقف غنی سازی، یا اجازه‌ بازدید از برخی مراکز حساس مانند پارچین، برداشته خواهد شد، به احتمال بسیار زیاد این کار را خواهد کرد. این امر هر چند که به طور نظری صحیح است اما در هفته‌های اخیر از سوی ایران به طور مشخص مورد تاکید چندانی قرار نگرفته است. دلیلی که حکومت ایران در این مورد ارائه می‌دهد این است که تحریم‌ها نتوانسته فشاری آن چنان کشنده بر اقتصاد کشور وارد سازد که او را وادار به «تسلیم» سازد.

 اما یک روایت دیگر نیز می‌توان در نظر گرفت و آن این که شاید ایران حتی به این میزان از انعطاف‌پذیری ازسوی کشورهای بزرگ غربی هم امیدی نداشته باشد، در نتیجه ترجیح می‌دهد که اعتبار خود را با طرح درخواستی از دست ندهد که غرب برای شنیدن به آن گوش شنوایی ندارد. احتمال دارد که در مذاکرات استانبول، ایران منطق غرب در گفتگو‌ها را دریافته باشد: نخست گام مهمی از جانب ایران و در صورت تایید آن توسط آژانس، یک گام از جانب کشورهای غربی. تهران نیک می‌داند که اگر متعهد به چنین فرآیندی شود، باید برای فقط رفع مجموعه‌ تحریم‌ها، نه تنها از جاه‌طلبی‌های اتمی خود بلکه دست از فعالیت اتمی خود بردارد.

در راستای امید بخشی، مورد «کاهش تهدید امنیتی» نیز مطرح می‌شود. به این معنا که اگر آمریکا دست از تهدید نظامی ایران بردارد و اسرائیل را نیز وادار سازد که دست از چنین کاری بکشد، ایران می‌تواند عقب نشینی در پرونده‌ اتمی را آغاز کند. این اما بیشتر یک فرضیه است. مجله‌ «کریستین ساینس مانیتور» در یک مقاله‌ تحلیلی ضمن طرح این ایده از آن به عنوان فراهم کننده‌ جو مناسب و حداقلی از اطمینان و اعتماد نزد ایران برای متعهد شدن در یک فرایند تنش‌زدایی یاد می‌کند.

در این باره نیز باید دانست که غرب «تهدید نظامی» را به عنوان یک بخش تاکتیکی از استراتژی خود منظور کرده است. برداشتن این تهدید، تمامی فشارهای اقتصادی غرب را بدون پشتوانه می‌سازد زیرا اگر رژیم ایران موفق شود با دور زدن تحریم‌ها و وقت‌کشی به سوی بمب اتمی برود، یگانه ابزار موجود در دست غرب همان تهدید و اقدام نظامی است.

بررسی شانس ضعیف این سه مورد عنوان شده، برای گره گشایی از بن‌بست کنونی، اجازه می‌دهد که باور داریم مذاکرات قزاقستان با حداقل چشم اندازهای امیدوار کننده، مطرح است.

چشم انداز مذاکرات قزاقستان

شواهد موجود در مذاکرات قزاقستان، پیش‌‌‌‌‌‌بینی یک فرضیه را به صورتی قوی مطرح می‌کنند و آن نبود شانس برون‌رفت از بن‌بست است. نوعی پارادوکس شرایط را به صورت قابل مشاهده‌ای قفل کرده است: جمهوری اسلامی یا بمب اتمی را می‌خواهد یا باجی که بقای درازمدت و بی‌دردسر آن را ضمانت کند. غرب نیز نه بمب اتمی ایران را می‌خواهد و نه حاضر است خود را متعهد به تحمل رژیمی کند که در طول سه دهه‌ گذشته نشان داده است تا چه حدغیر قابل اعتماد، مداخله‌جو و دردسرساز است.

 این بار هر دو می‌دانند که چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند. به عبارت دیگر از حالا ایران می‌داند که چه می‌خواهد بگیرد و غرب می‌داند که چه نمی‌خواهد بدهد. ایران آمادگی عقب‌نشینی ندارد و غرب آمادگی کوتاه آمدن. اما با وجود این شرایط قفل شده، باید  دو پارامتر را در نظر گرفت که دو طرف را از کشاندن مذاکرات آتی به بن‌بستی مطلق باز می‌دارند: از سوی ایران این نگرانی مطرح است که اگر در قزاقستان نیز نتیجه‌ای حاصل نشود کشورهای غربی به سوی تشدید مرگبار تحریم‌ها و حتی آماده سازی حمله‌ نظامی به تاسیسات اتمی میل کنند. این برای تهران به معنای زیر سوال رفتن آینده‌ نظام است، زیرا تشدید تحریم‌ها تا مرز محاصره‌ دریایی می‌تواند قحطی کالاهای اساسی و لذا شورش‌های داخلی را به دنبال آورد و حمله‌ نظامی نیز می‌تواند به یک جنگ تمام عیار و نابود ساز رژیم حاکم تبدیل شود.

از سوی کشورهای غربی نیز نگرانی همین است که به دلیل شکست مذاکرات، گزینه‌ای جز اقدام نظامی باقی نمانده باشد. حمله‌ای که می‌تواند به واسطه‌ واکنش ایران کار را پیچیده ساخته و از یک حمله‌ «جراحی‌وار» و محدود، جنگی خونین، فراگیر و منطقه‌ای بسازد. این جنگ در زمانی که صلح اجتماعی در کشورهای سرمایه‌داری منطقه‌ یورو تابعی از ادامه بهبود وضعیت اقتصاد جهانی است می‌تواند کشورهای غربی را در هراس عواقب غیرقابل کنترل جنگی تمام عیار در خلیج فارس فرو برد و آنها را به احتیاط در مورد بستن پنجره مذاکرات وابدارد.

در سایه‌ چنین خطرات هولناکی، شاید بتوان امیدوار بود این بار در هر دو طرف میز گفتگو، داده‌هایی تازه مطرح شوند که بتوانند راهگشا باشند. اما اگر چنین نشود باید گوش فراداد که در فاصله‌ای نه چندان دور، ناقوس جنگ و برخورد نظامی همراه با کشتار و قحطی به صدا در آید.

 

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*