مهندسی تروریسم مذهبی

مطلب رسیده

مهندسی تروریسم مذهبی

نویسنده :  پاشا

شهریور1389

———————————-

در مهندسی هر برنامه اقتصادی – سیاسی ،همانند هر روش مهندسی دیگر، بعد از مطالعات زمینه ای لازم ، ابزار مورد نیاز  اجرای آن تهیه  و با یک برنامه ریزی زمان بندی شده  در جهت اهداف  پیش بینی شده  به اجرا گذارده می شود .این پروسه  کاملا” علمی و متناسب با باورهای پایه ای مردم یک منطقه یا کشور  و پس از  تجزیه و تحلیل رفتارها و نحوه اندیشیدن و نوع عکس العملها ، در یک مسیر از قبل ترسیم شده پیش برده می شود .

جریانات به اصطلاح ملی – مذهبی و یا روشنفکری مذهبی ، افکاری بودند که خواسته و ناخواسته و البته بصورت تدریجی،  باعث ایجاد ارتباط بین حرکتهای دمکراتیک و مترقی خواه، با تفکرات سنتی گردیده و به ترتیب در کنار خواست های مدنی و اقتصادی، که  برای مردم جذابیت داشت ، مذهب سیاسی  را نیز مطرح و بدان  امکان ظهور، رسمیت و زمینه مقبولیت اجتماعی داده  و در نهایت، زمینه ساز ایجاد جبهه مستقل مذهبی شدند. در واقع این جریانات مانند پلی، گرایشات ارتجاعی را به  تفکرات مدرنیته، چه از نوع مردم سالاری و چه از نوع سوسیالیستی که اندیشه غالب جوامع دانشگاهی در دهه های 70-60 بود، پیوند زده و زمینه لازم برای طرح و سراسری کردن  ایدئولوژی سیاسی مذهب، فراهم آمد .

قبل از تولید این تحول ایدئولوژیک، مذهب به صورت غیر اجرایی و منفک از تحولات اجتماعی و در کنار سایر افکار سنتی توده های مردم زندگی می کرد ومعمولا” از نظر تاریخی  ارتباطی با خواست های منورالفکری، نو اندشی  و یا جنبش های سیاسی– اقتصادی برقرار ننموده بود. به عبارت دیگر، طرز فکری که در تضاد کامل با افکار تحول گرا و در مقابله ی عملی با آموزش های آکادمیک و نحوه اندیشیدن علمی، عمل کرده واز این بابت  سنخیتی  با  آزادی خواهی و طرح « چراها » نداشت. اما با این شیوه و برنامه ریزی های صورت گرفته کم کم پایه های استقرار آن  مهیا  شد. شاخصهای  فکری، میزان آمادگی های مدنی، ساختاراجتماعی، درصد احساساتی بودن مردم و همه این عوامل،  اطلاعات خام مورد نیاز برای این نوع مهندسی را در اختیار طراحان آن گذاشته بود. دیدن تصویر خمینی در ماه هم که در سالهای انقلاب  بین عوام شایع بود در واقع نوعی  تست تشخیص میزان موهوم پرستی مردم ایران به شمار می رفت. این شایعه  نوعی محک بود که شرایط فکری  جامعه را مشخص و متعاقبا”  برنامه ریزی های متناسب با آن را ترسیم می نمود .

1

جهت اجرای این طرح ودر همین راستاست که با یک هماهنگی منطقه ای دربین  کشورهای خاورمیانه و با زمینه سازی های صورت گرفته ، تحولاتی هم سوی، روی می دهد. درترکیه کودتا شده  و در پاکستان دیکتاتوری نظامی ضیاءالحق  جایگزین حکومت نسبتا” دمکراتیک  بوتو می شود تا بتواند طالبان را در افغانستان تولید و به تبع آن، سیستم سیاسی پاکستان نیز از مسیرمنحرف می شود تا زمینه های فکری ارتجاعی، به ترتیب پایه هایش را در منطقه محکم کند وبه جای مطرح شدن پررنگ  جنبشهای اجتماعی و مردم سالاری، بدنه جامعه صحنه درگیریها و رقابتهای شیعه گری و سنی گری  گردیده و مردم با این اختلافات و توهمات  فرقه ای سرگرم نگهداشته شوند تا چپاول برنامه ریزی شده  کشورها به صورت گسترده تری ادامه داشته باشد.

در ادامه همین سناریو، در کشمیر نیز حرکتها، بوی مذهب  به خود گرفته و  به صورت حربه ای علیه هند وارد عمل شده و دمکراسی نو پا و ملی هندی را تحت فشار قرارمی دهد. همین تروریسم مذهبی بود که حکومت مردمی و دمکراتیک الجزایر را که نتیجه سالها مبارزات  بزرگ و درخشان آزادی خواهی و سوابق ضد استعماری در مقابل  فرانسه بود و در جنبش عدم تعهد ها به عنوان یک وزنه و اعتبار جهانی  و الگویی برای کشورهای جهان سوم  تلقی می شد، به شدت متاثر نموده و با  سلسله ترورها، تجاوز به زنان و کشتار مردم بیچاره شهرها و روستا ها،  آن هم  با توجیهات مذهبی، از مسیرتوسعه و پیشرفت باز داشته و سرگرم  نمود. در یمن وعمان، مانع از آن می شود تا چپ گراها و قیام مردمی ظفار در بین توده های مردم خودشان دوام داشته باشند و همین حرکت ارتجاعی است که تا کنون از تشکیل یک حکومت واحد در سومالی جلوگیری کرده و سرزمینی پر آشوب و پر بلا  نصیب مردم آ ن گردیده است. همین مذهب گرائی بوده که در کشوری همانند لبنان مانع از تشکیل حکومتهای سکولار گردید و همین تعصبات بود که کشور ثروتمندی مثل عربستان را به دور از هرگونه دمکراسی قرارداده وحکومت تازه تاسیس و چپ ببرک کارمل در افغانستان را از بین برد. نظامی که در صورت استمرار و حتی بعد از فروپاشی شوروی حداقل می توانست در حد و اندازه های یکی از کشورهای آسیای میانه قرار داشته باشد. حال آن که جنگ، خونریزی، بدبختی و آوارگی میلیونها افغانی دردمند، ماحصل آن شد. نهایتا” هم  می بینیم که مثلث طلائی تولید مواد مخدر جهان، از برمه و لائوس به افغانستان منتقل شده و با افزایش تولید، میلیا ردها دلار نصیب کارتل های جهانی مواد افیونی  می شود.

در تمامی ممالک اسلامی منطقه، جنبشهای طبیعی آزادی خواهی و در کشورهای سلطنتی عربی، درخواستهای اجتناب ناپذیرمشروطه  خواهی که به دلیل شکل گیری طبقه متوسط در

اثر درآمدهای تازه حاصل شده نفتی در حال طرح بود را در نطفه خفه و  گرایشات افراطی مذهبی-سیاسی به عنوان یک جایگزین ترویج داده شده و تمامی تفکرات اومانیستی و انسان محوری را کاملا” محدود و  غیر ممکن می نمود. و این چنین شد که خواستهای  طبیعی ملل که در تقابل با امپریالیسم  بصورت سیستماتیک  مسیر خود را طی می کرد، منحرف و تمایلات ارتجاعی و به دور از منافع ملی و آزادیهای فردی، جایگزین حرکتهای مترقی شدند.

جهت مقابله با حرکت های سوسیالیستی و یا دمکراتیک که در کشورهای مختلف از جمله جهان سوم مطرح بود، طبیعتاً اهرم مذهب، که بین جوامع نفوذ تاریخی داشت، می توانست با سیاسی شدن به ایدئولوژی تبدیل شود و با یک نوع تغییر ماهیت کاربردی به ابزاری برای مقابله با تفکرات روشنفکری در آمده  و در نهایت، استعماری با  شیوه مدرن و با  بیخبر نگهداشتن جوامع پدید آورد .

مکاتب و تفکرات بشری عمدتاً در جهات سیاسی و اقتصادی و یا فرهنگی و هنری متمرکزو کلاسه بندی شده وهر بار  نوعی  تحول و چالش در محیط های فکری و آکادمیک  و نیز بدنه اجتماع بر پا کرده اند. اما  این بار مذهب با درصد بالای نفوذ پذیری در بخش ها زیادی از یک جامعه، به ویژه در بین قسمت های سنتی و از طرفی نیز قابلیت انعطاف بسیار بالای آن از نظر گسترد گی درزوایای فکری انسانهای جهان سومی، توسط برنامه ریزی های صورت گرفته  گام به گام، به عنوان یک شبهه ایدئولوژی مطرح و وسیله ای شد کارآتر که می توانست در ضدیت با شکل گیری خیزشهای منطقی، که در جهت  حل  مسائل و مشکلات پیش روی بشریت به وجود می آمد، عمل کند  و به جای شفاف شدن طرح مسائل و وضعیت  طبقات اقتصادی و اجتماعی و روش های  اصولی، برخورد با آلام بشری، با کتمان  وزن  واقعی عوامل تاثیر گذار و درعین حال، تعبیرهای موهوم از علل اتفاقات و  شرایط موجود، مانع از ایجاد تفکر و روش های مبتنی بر استدلال های علمی  گردد. وسیله تحقق آن هم می تواند کسانی باشند که از نظر ذهنی آمادگی پذیرش و تحقق آنرا داشته باشند.  گاهی  عده ای از انسان ها  تحت  تبعیض ها و محدودیت های اجتماعی و فکری، بیمار شده و دیدگاههایی  خاص پیدا می کنند  که این کمبودها  مسبب آن بوده و در نتیجه، توانایی آن را ندارند که همگام با توسعه فکری جوامع و افزایش آزاد یهای فردی پیش رفته و رفتار آزاد بشری را با افکار و خصوصیات  محدود خود تطبیق دهند، توده هائی از مردم که به راستی توان به روز کردن خویش، همگام با تحولات و پیشرفت های انسان جهانی را نداشته واز آمادگی پذیرش مدرنیته و اصول دمکراتیک فکری و پیامدهای آن  ناتوانند و به ناچار به سنت پرستی و تعصبات پناه برده  و  از این جهت معمولا” دورادور تفکرات ارتجاعی متمرکز می شوند  و نقصانهای فکری  و قشری نگریهای خود را با استدلال و عملکرد های افراطی پوشش می دهند تا از تضادها و استرسهای اندیشه ورزی، خود  را به آرامش قبول یک تعصب مطلق برسانند. در چنین شرایطی عصبانیت و رفتاراحساسی و غالب این بیماران ذهنی و اجتماعی، اتمسفر جامعه را، به ویژه در محیط های  سنتی و ارتجاعی مورد تاثیر قرار می دهد. در کنار این و در بعضی موارد  شرم از اعمال خلاف گذشته و تلاش برای کسب آرامش وجدان (کاذب) نیزباعث گرایش به افراطی گری می شود. انسانهایی که سعی دارند ناکامیهای زندگی  شخصی خویش را با خشونت و تند روی  فراموش کنند. ضمن این که آلوده  بودن جریانات روشنفکری و لیبرالیسم در جوامع عقب نگهداشته شده، جدائی طبقه تحصیلکرده از بطن جامعه و بعضا” نقصانهای اخلاقی  در بین برخی  از ادعا داران این طبقه و عدم اعتقاد به انسان محوری و ضعفهای بنیادین فرهنگی باعث ایجاد نوعی خلا” و در نتیجه،  گرایش لایه هائی از توده مردم به سوی تفکرات ارتجاعی گردیده و البته اهداف مالی و سو استفاده از موقعیتهای پیش آمده، به ویژه توسط واسطه های اقتصادی و وارد کننده های کالا  نیز در جهت  دامن زدن به  این تفکرات و سرمایه گذاری  روی این تشکل ها بی تأثیر  نمی باشد. همچنانکه در اکثر مواقع،  بازار و تجار، حمایت کنندگان مالی  و همیشگی روحانیت به شمار می رفته اند .

و بر این اساس است  که طرح کمربند سبزی که برای مقابله با شوروی درسالهای گذشته طراحی شده بود، بعد از فروپاشی کمونیسم رسمی، با کمک های مالی  و هدایت آن، کم کم متحول و تبدیل به نوعی لکه های سبز و پراکنده در اقصاء نقاط جهان گردید تا  بتواند در وضعیت جدید جهانی  و در شرایطی که رقیب و یا جنگ سردی  برای جبهه گیری و توجیه بودجه های نظامی و ادامه گردش چرخ صنایع تسلیحاتی دیگر وجود نداشت و بهانه ای برای لشکر کشی در مناطق مختلف جهان موجود نبود، به عنوان یک خطر و یک تهدید، با تبلیغات  برنامه ریزی شده ، مطرح و پا به میدان گذارد .

تشویق مباحث  آخرالزمان و قریب الوقوع بودن جنگ های  جهانی آرماگدون، تحلیل مذهبی  پیشامدها، تبلیغ موهوم پرستی و حتی انتخاب سوژه های  فیلم سازی و سایر اقدامات صورت

گرفته، همه به ایجاد این توهمات همراه با  تعبیر انحرافی از تعاملات  فکری مدرن و پوشش دادن آن  با  آموزه های  ارتجاعی، شرایط فکری جدیدی را  بوجود آورده  که  با  نادیده گرفتن  نظام  سلطه طلبی و سو استفاده از انسانها وبی اعتنائی عملی به استثمارآنان، همراه است .

جالب این که، بر خلاف همه ادعاها، هیچ اقدام قطعی در جهت ریشه کن کردن ارتجاع مذهبی

و نابودی یا دستگیری سران آن  که  به راحتی می توانستند انجام دهند، درطول این مدت صورت نگرفته است.  کاری که با صرف هزینه بمراتب کمتر از هزینه های تحمیلی و مستمر امنیتی درسطح جهان می شد  بدان دست یافت. در گذشته شاهد آن بودیم که برخی از سازمانهای امنیتی دولتی، به صورت پنهانی، این جریانات را مورد حمایت های آموزشی و مالی قرار داده و سازماندهی می نمایند. ایجاد پروسه برنامه ریزی شده ای که بعضی از جریانات سلطه طلبی  تاریخ معاصر جهان نیز از این جهت  با مکانیسم های مشابهی تحقق یافته است.

تصور کنید که تروریسم مذهبی اسلامی به یکباره از جهان رخت برچیند، در چنین شرایطی چه پیش خواهد آمد؟  اولاً،  صف بندی جدید فکری که مبتنی بر عملکردهای واقعی اهرم های اجتماعی است شکل خواهد گرفت و دوماً افکار و گرایشات  عدالت و دمکراسی خواهی  در کشورهای جهان و بویژه خاورمیانه شتاب گرفته و حکومت های سنتی منطقه بصورت جدی و مشخص با چالش های مردمی مواجهه خواهند شد.

تمامی توجیهات نظامی و بهانه های اعمال خشونت های مذهبی از بین رفته و جای خود را به

رفتارهای  جدید اجتماعی و سیاسی خواهند داد. در چنین شرایطی طبیعی است که منافع شرکتهای بزرگ اقتصادی و نفتی  تأمین نشده و تمامی خریدهای سرسام آور نظامی منطقه و تاراج منابع مالی نیز  متوقف خواهد شد. حجم و تعداد نفرات ارتشها به صورت چشمگیری کاهش می یابند  و به طبع، از آن هزینه های اداری حکومتی و هزینه های امنیتی کاسته می شود. جنبش های انسان مدار (اومانیستی) و دمکراتیک تقویت می شوند. حکومت های استبدادی از بین می روند، و با تثبیت سیستم های مردم سالاری، تولید ثروت به جای فروش ثروت ملی، نهادینه می شود .

مقررات حقوق بشری و محیط زیستی، جدی گرفته شده  و متعاقباً با افزایش توان مدنیت اجتماعی عناصرجنگ طلب و جریانات فرصت طلب به انزوا کشیده و صنایع مخرب و تسلیحاتی  ضربات بیشتری را متحمل خواهند شد. افکار ارتجاعی مذهب مسیحیت و یا یهودیت نیز ضعیف شده و بهانه ای برای جبهه گیری و مقابله نخواهند داشت ، افیون جهانی توده ها کم رنگ  و تفکرات سنتی – خرافی ، فضائی برای سم پاشی جوامع در اختیار نخواهند داشت.

رادیکالیسم یهودی برای استمرار تفکرات اقتصادی خود بر اساس تقابل و مقابله بنیان نهاده شده  و همواره به یک تبلیغ مستمر بر علیه خود نیاز دارد  و این نقش به بهترین شکل توسط حکومت جمهوری اسلامی تولید و افراطی گری یهودیت از آن تغذیه می نماید. در صورتی که

در غیر این صورت، اسرائیل سرنوشتی چون رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی داشته و به ترتیب  و اجبارا” به لائیسیته و دمکراسی می رسید. ضمن این که اسرائیل در طول این سالها و برخلاف تمامی تبلیغاتی که صورت گرفته، هرگز نه هدف حمله جمهوری اسلامی قرار داشته و نه هدف حملات انتحاری  طالبان و القاعده.

با نگرشی دیگر می بینیم  که تروریسم مذهبی  از نقطه نظر مصرف، برتری  خاصی نیز نسبت به تهدیدهای دوران جنگ سرد دارد. به گونه ای که در مقایسه با  تهدیدهای  زمان شوروی،  که به عنوان یک حکومت ایدئولوژیک  و به هر حال، بصورت یک مقابله فکری و سیستمیک،  در مقابل جهان سرمایه داری مطرح بود، یک تهدید  بی ضابطه و هجومی است. در نظام کمونیستی، که به صورت رسمی حاکمیت و عملکرد هایی منطبق با اصول و منشور جهانی و احترام به روابط بین المللی داشته، واکنشهایش نیز تا حدود زیادی تعریف شده  بود. در این شرایط، عکس العمل رفتاری نظام امپریالیستی نیز به تناسب آن محدود می شد. و نهایتا”، اقداماتی همچون حملات بسیار مرسوم شده انتحاری  و یا حمله به برج های دوقلوی یا لشکر کشی علنی به اقصی نقاط جهان نمی توانست پیش آید. در حالی که حملات و حرکاتی که توسط این سیستم تولید شده ی امپریالیسم  صورت می گیرد به نحو گسترده ای مورد بهره برداری سیاسی و اجتماعی نظام سلطه قرار گرفته و به تبع آن،  اقدامات امنیتی و بر قراری سیستمهای استراق سمع در تمامی جهان گسترش یافته اند. و با پدید آمدن تروریسم مذهبی که همه اصول پذیرفته شده جهانی را زیر پای  می گذارد، متعاقباً  تقابل، مانور، ابزار و نحوه برخورد با عملکرد آن نیز تنوع یافته و از این بابت هیچ محدودیتی برای دستگاه های امنیتی مقابله کننده مطرح نمی باشد. به گونه ای که هر اقدام سرکوبگرانه ای موجه می نماید. و جدا ازهراستراتژی تعریف شده، متناسب با هر زمان و هر مکان و به هر مقدار و حجم، اعمال خشونت و تخریب مورد نیاز برای توجیه رفتارها و اقدامات لازم در سطح جهانی  کاربرد می یابد. همانند تهاجمات نظامی، تصویب قوانین کنترلی، برقراری محدودیتهای سیاسی  و ساخت زندانهایی همانند گوانتانامو به بهانه مبارزه با تروریسم مذهبی و ای نبار بسیار شدیدتر از روشهای مقابله با احزاب  کمونیستی  که در دهه های  گذشته مرسوم بود.

سیستم جدیدی که با حداقل هزینه نگهداری و تسلیح، حداکثر بهره برداری را دارد اسرائیل را همچنان ارتجاعی و ملیتاریستی نگهداشته و دمکراسی های نوپا درکشورهائی مانند ترکیه،هندوستان و پاکستان را مورد تهدید قرارمی دهد. کارتل های تولید و انتقال مواد مخدر را در افغانستان به امپراتوری رسانده و کشورهای نفت خیز خاورمیانه را در حد و اندازه  صرفا” یک نیروگاه تولید انرژی برای جهان و نه یک منطقه دارای حاکمیت انسانی– مردمی تعریف و نگه داشته است. کشورهایی که در پهنه جهانی فقط دو وظیفه را بردوش می کشند، اول تأمین سوخت موتورهای اقتصادی شرکتهای چند ملیتی و دوم، بازار خرید تولیدات آنان و به ویژه خریدهای هولناک نظامی و امنیتی. و اگر چنین نبود، میلیاردها دلارتجهیزات و اسلحه در طول بیش از 30 سال کجا می بایستی فروخته می شد؟ واگر چنین نبود، چه کسی می توانست طبقه روشنفکر و بالنده جامعه ایران را که می توانستند تمام منطقه را تحت تاثیر خود قرار دهند، این چنین  قلع و قم کند؟  آیا دیکتاتوری های  قدیمی و ارتجاعی خاور میانه  توان مقابله با حرکت های دمکراتیک داخلی  خود را می داشتند؟ یا مگر توجیهی برای ساخت پایگاههای نظامی دائمی در منطقه پیش می آمد؟

کل هزینه های نظامی اعمالی در کشورهای منطقه و یا هزینه  سرسام آور سپر موشکی اروپا

که به بهانه  مقابله با حمله موشکی  ایران مدون شده و احتساب جمع هزینه های امنیتی در کل جهان برای دفع حملات تروریستی– مذهبی، از مخارج بسیار بالای توسعه سازمان های امنیتی و استراق سمع جمعی گرفته تا تأمین امنیت فرودگاهها و مراکز عمومی در غرب و از بودجه های کلان نظامی، ساخت پایگاههای دائمی و هزینه های بسیار بالای نگهداری ارتش های غربی در منطقه  گرفته تا مخارج سنگین آموزش و توسعه و تجهیز ارتش های وابسته و همه و همه در جمع، به هیچ عنوان قابل مقایسه با اعمال هزینه برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی و یا برچیدن القاعده و طالبان نبوده و کاملاً بدیهی است که این پدیده ها، یک مکانیسم طراحی شده هستند .

فقط در رابطه با اعمال هزینه های نظامی به راحتی متوجه می شویم که اگر به فرض محال، حکومت شاه ادامه می داشت، مگر در طول این مدت چقدر می توانست با خرید اسلحه، منافع فروشندگان آنرا تأمین کند که اکنون هست؟ و مگر حجم سلاح های خریداری شده احتمالی می توانست با مبلغ کل خرید هائی نظامی که کشورهای صرفاً حوزه خلیج فارس در این میان

انجام داده اند مقایسه شود؟  فقط  در ماههای اخیر امارات متحده عربی 36 میلیارد دلار، عمان

12 میلیارد دلار، کویت 7 میلیارد دلارو عربستان 60 میلیارد دلار اختصاص به خریدهای

نظامی دادند. و این اعداد جدا از هزینه های نگهداری و خریدهای منطبق بر بودجه های سالیانه نظامی آنان و جدا از خریدهای  سالهای قبل می باشد.

ضمن اینکه سرنگونی شاه خود به نوبه خود از افزایش قیمت جهانی نفت جلوگیری  کرد. افزایشی که کاملا” پیش بینی شده بود و می توانست صنایع و مصرف شهری غرب  را در تقابل با جهان کمونیسم  به نحو بارزی مورد تهدید قرار دهد.

چنانچه انقلاب 57 صورت نمی گرفت و البته در شرایطی که حکومت شاه تن به اصلاحات سیاسی می داد، به دلیل افزایش تولید ناخالص ملی و وجود زیر ساختهای اقتصادی و سرمایه

گذاری های خارجی و داخلی که در ایران صورت گرفته بود و نزدیک شدن به مرحله ی پایدار و رو به رشدی  که کشورهای آسیای جنوب شرقی در سالهای آینده به آن رسیدند، طبیعتا” سرمایه گزاریهای صورت گرفته در کشورهای  حاشیه خلیج فارس به  سمت ایران

سرازیر می شد  و به دلیل رشد صنایع داخلی، دیگر بازار ایران نمی توانست سهم زیادی ازتولیدات خارجی  داشته باشد؛ بازار فروشی که در دوران حکومت جمهوری اسلامی به صورت مستقیم  تبدیل به بازار محصولات غرب و یا شرکتهای وابسته بدان در چین  گردید.

درچنین شرایطی، کشور به راحتی می توانست، تولیدات و صادرات خود را به دلیل فاصله کم و هزینه بسیار اندک حمل و نقل، به کشورهای عربی تازه ثروتمند شده و کشورهای خاورمیانه صادر و نفوذ اقتصادی و به طبع آن موقعیت خودرا بسط دهد .

پس می توان به این نتیجه رسید که پدیده روی کار آمدن حکومت شیعی جمهوری اسلامی در ایران و یا جریانات القاعده و طالبان که در افغانستان عراق و یا پاکستان رشد داده شده اند، چه باهم درتضاد ظاهری باشند چه نباشند، تماماً خواسته و ناخواسته در جهت پیشبرد منافع امپریالیسم جهانی قرار داشته و با در هم شکستن  کلیه حقوق انسانی و فردی (مخصوصا” که بر خلاف گذشته ، حقوق بشر و انسان مداری  در معادلات اجتماعی روز بروز  پررنگتر نقش بازی می کنند) از حقوق زنان گرفته تا حقوق شهروندی  و آزادی بیان،  در مقابل رشد طبیعی و تاریخی ملت ها قرار گرفته و مانع بلوغ اجتماعی و به دنبال آن مانع بلوغ سیاسی و رشد دمکراسی و  اقتصادی در کشورهای منطقه می شوند .

ما با سکوت 30 ساله غرب  در اقدام عملی علیه ایران مواجهیم،  این در حالیست که  حاکمیت کاملا” فاقد جایگاه مردمی بوده و متزلزل است. ایران همان کشوری است که امپریالیسم  در مقابل حکومت ملی دکتر مصدق هرگز نسبت بدان مماشات به خرج نداد. یا واکنش سریعی که

در مقابل حکومت کاملاً قانونی و مردمی آلنده در شیلی انجام گرفت و یا هزینه های سنگینی که در ویتنام و جنگ کره متحمل شد. یا برخورد خیلی آنی در اشغال نظامی و سرنگونی نوریگا در کانال استراتژیک پاناما و . . .

پس، وجود جمهوری اسلامی چه از نقطه نظر تأمین منافع اقتصادی و چه از نظر تأمین شرایط ایده آل ژئوپولیتیک وچه حتی از نظر سرکوب وقتل عام طبقه روشنفکر اجتماعی که به طبع آن ارتجاع فرهنگی وسیاسی را درکشورهای اسلامی گسترش و جریانات نو پای آزادی خواهی و دمکراتیک در میان ملل خاورمیانه را تحت تأثیر تعصبات سنتی مذهبی قرارداد و از این لحاظ  و همچنین جمیع جهات، حکومتی کاملا” ضد ملی و  برای سیستم های امپریالیسم جهانی حکومتی سراسر نعمت و فرصتی مغتنم بشمار می رود .

محصولی که نتیجه توافقات محرمانه  گوادالوپ برای برداشتن رژیم شاه بود. تا با تحت تاثیر قرار دادن منطقه، عدالت اقتصادی و خواستهای مدنی ملل را با در گیری، اغتشاش و تعصبات دینی جایگزین و ضمن آزاد کردن پتانسیلهای اعتراضی  توده ها در این قالب ، آن را در مسیر بیهوده ای هدایت کند تا انرژی  جامعه  نیز برای ایجاد تحولات دمکراسی خواهی تحلیل رود. مسیر اتفاقات بعد از این جلسه در ایران و منطقه کاملا” حساب شده و با سازماندهی  در این راستا پیش رفت. باز کردن فضا برای  گرایشات مذهبی، عدم سرکوب شدید اعتراضات و تدارک دیدن رهبران آینده  نیز از این جمله موارد بودند. حتی بر اساس گزارشهائی که در دست است، عده ای از کادرهای منتخب   ساواک، یک سال قبل از انقلاب 57  طی شرکت در  جلسه ای در اسرائیل  به آنها گفته می شود  که تحولی سیاسی در ایران در راه است و از آنها خواسته می شود که به ترتیب از سیستم امنیتی شاه خارج و با مبالغی که همانجا  در اختیارشان قرارمی گیرد، به فعالیتهای اقتصادی  در ایران بپردازند. این تاکتیکی بود تا کادر آموزش دیده و قابل اعتماد موساد و در عین حال تقریبا” ناشناخته، در طول دوران بحران، آسیب نبینند و بعد از تشکیل حکومت جدید، مجددا” سازماندهی شوند. کاری که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام شد و بسیاری از اعضای ساواک از هرگونه آسیب بدور ماندند  و مجددا”  در قالب سازمانهای امنیتی و یا سیاسی  رژیم اسلامی  متشکل شدند. همانند  معاون  سابق ساواک  تبریز که  در حکومت  جمهوری اسلامی  از فرماندهان امنیتی  گردید.

ضمن اینکه نحوه اداره کشور در این حکومت ،روشها و ابزار اجرایی، نحوه سرکوبها، نوع تبلیغات و عوام فریبی ها، چگونگی تحریک عواطف انسانی در جهت اهداف سیاسی و حتی                                                      شکل سازماندهی نیرو ها، کاملا ” منطبق بر اصول توتالیتاریسم

سیاسی بوده و در این روند از تجارب کلیه حکومتهای دیکتاتوری جهان بهره برداری  شده و از این جهت، به نوعی،  یکی از پیشرفته ترین الگوهای سرکوبگر چه از جهت نوع اغفال مردم و چه از نظر حجم سرکوبها، می باشد. سیستمی که در آن، بر خلاف روشهای کلاسیک دیکتاتوری، از مذهب به عنوان یک ابزار بسیار فراگیر استفاده شده و  همواره با بحران و بحران زایی تغذیه می شود. چه بحران سازی داخلی و چه خارجی. سیستم مدرنی از استعمار که در آن حتی  نیازی به داشتن رابطه دیپلماتیک بین کشور استعمار شده و استعمار کننده نبوده وعوامل و افراد حکومت تحت سلطه با ظاهر غرب ستیزی، بدون آنکه قدرت درک نتایج اقدامات خود را داشته باشند، عملا” در خدمت امپریالیسم قرار داده می شوند.

جنگ بین ایران و عراق  نیز کاملاً همسوی با این تحولات و درجهت تأمین منافع کارتلها ی جهانی روی داد. جنگی که هشت سال طول کشید و در طی آن زیر ساخت ها و کارخانجات و زمین های کشاورزی و منابع انسانی دو کشور لطمات و خسارات فراوانی را متحمل شدند.

جنگی که در طی آن، حداقل دمکراسی  و آزادیهای مدنی  ایران  رخت بربست؛ به بهانه جنگ بود که روشنفکران  ایران به جوخه اعدام سپرده شدند، دانشمندان ودانش آموختگان و سرمایه

های فکری ایرانی  دست به مهاجرت دست جمعی زده و بدین گونه، کمبود نیروهای متخصص در بسیاری از کشورهای غربی تأمین گردید .سرمایه های ملی و مالی  و کارآفرینان بزرگ از کشور خارج شدند.  جنگی که به قول آقایان نعمت بود اما میلیونها نفر انسان محروم در ایران و عراق صدماتی دیدند که هرگز قابل جبران نخواهد بود. مصدومین شیمیائی، بی سرپرستی هزاران زن و کودک و معلولیت گسترده جوانان  دو کشور نتیجه آن بود. برکتی که صنایع نظامی و غیر نظامی مرتبط با امپریالیسم  را به سودی سرشار رساند و همه منابع مالی ایران و عراق و حتی سایر کشورهای خاورمیانه را که می توانست در جهت توسعه اقتصادی و توسعه انسانی جوامع خودشان  بکار برده شود، صرف تخریب و کشت و کشتار ملت های محروم منطقه قرار داد. در سایه این جنگ به اصطلاح مقدس بود که بهره برداری  ازبیش از 15  منبع و ذخایر مشترک نفت و گاز  همانند پارس جنوبی به نفع شرکتهای نفتی جهانی  که با قطریا سایر کشورهای منطقه  قرارداد  داشتند  سالها به تعطیلی کشیده شد .همین تحولات این جنگ  سراپا مقدس بود که پروسه ملی کردن صنعت نفت  تمامی کشورهای منطقه متوقف  و ملیاردها دلار سود خالص، نتیجه قراردادهایی بود که شرکتهای خارجی به یغما بردند و  تا زمانی هم که کنترل  قیمت جهانی انرژی به نفع صنایع غربی لازم  بود ،جنگ ادامه یافت و در زمان مناسب هم بدان پایان داده شد. اما در مقابل، همانند  اکثر حکومت های دیکتاتوری، رژیم نیزبه  بهانه آن،  پایه های خود را استحکام بخشید و تمامی کمبودها ونیازهای مادی و معنوی جامعه را با ملعبه قرار دادن جنگ، نادید ه گرفت و بی پاسخ گذ اشت. جنگی بدون هرگونه دست آوردی. جنگی که همه توان نظامی ایران و عراق به سود اسرائیل از بین برده شد.

ظاهرا” جهان سرمایه داری همواره به یک تهدید نیاز دارد واین بار بعد از یک پروسه تغییرات ژئوپولیتیک و بعد از جنگ سرد، این تهدید می توانست یک تهدید پایدار مذهبی بوده و بدلیل گسترده بودن جبهه عمل، بدون نیاز  به منابع مالی قابل ملاحظه، داشتن قابلیت انعطاف زیاد  و کاربرد فراوان ابزاری آن، در شرایط لازم و بصورت تهدیدی غیر قابل پیش بینی که فاقد یک مانیفست کلی نیز هست، مورد استفاده قرارمی گیرد .

همانگونه که انسان شناسان معتقدند که شکار در انسانهای ابتدایی باعث رشد فکری و اختراع

ابزار و اسلحه گردید و همچنانکه عده ای از دانشمندان ادعا دارند که پدیده جنگ در تاریخ تمدن، تکنولوژی را پدید آورد، ظاهراً سیستم های سرمایه داری جهانی نیز تمایلی به داشتن جهانی در صلح ندارند و ترجیح می دهند همواره تهدیدی در کار باشد و اگر نباشد، خود آن را می سازند .

وقتی که تهدیدی جدید بعنوان تروریسم می خواهد تولید شود، میبایستی ایدوئولوژی هم داشته باشد تا استمرار یابد. پس، چه بهتر ایدوئولوژی اسلامی که در منطقه نیز زمینه مناسبی دارد، مطرح و بعنوان خوراک این مکانیسم مصرف شود.  دینی که در جهان و بویژه خاورمیانه گستردگی و نفوذ فراوان دارد و از این بابت در اولویت قرار گرفته شد.

اگر مردم عادت می کردند در یک محیط بدون تنش زندگی کنند، و ترس اجتماعی و سیاسی مطرح نبود، کشورها  در یک روند دمکراتیک و فراگیر حرکت می کردند و به شیوه مناسب و در یک مسیر علمی – تاریخی به نتایج سیاسی و اجتماعی حرکت های آزادی خواهانه خود می رسیدند؛ و دراین کنش، جامعه به بلوغ فکری رسیده و طبیعاً به مرور، راه کارهای  مناسب سیاسی آن نیز تولید و با  پختگی  همراه می آمد و مسلما”  جامعه،  در چنین موقعیتی، دچار عقب گردهای فکری و اجتماعی نمی شد، به طوری که درآن نحوه استثمار نیز به شکل سنتی، بازار چپاول خود را  بصورت کاملا” بی مهابا  داشته باشد. یعنی تولید یک نوع استثمار گسترده  قرون وسطائی در شرایط  جدیدتر.

این تروریسم  در زمانهای مختلف و متناسب با نیاز سیستم اقتصاد جهانی، عکس العمل های متفاوت و مورد نیاز امپریالیسم را  در هر زمان تولید و در واقع به صورت وسیله ای                     کامل درآمده که ضمن تأمین منافع در هر مکان مورد نیاز، باعث ایجاد پایگاه های گسترده نظامی غرب  نیز شده و کنترل مناطق تولید و انتقال انرژی را به جای  کشورهای منطقه ای، مستقیما” خود به دست گرفته  و در کنار آن، منابع مالی این کشورها رانیز با  تهدید امنیتی و بحران گرایشات مذهبی، به سمت خرید تجهیزات نظامی  هر چه بیشتر سوق می دهد. وبه عبارتی، هم استقلال منظقه ای کشورها را سلب کرده  و هم از سوئی نیز اقتصاد آنان را غیرمستقیم در مسیر مورد نظرش سوق می دهد.

اما در سالهای اخیر به دلیل  تغییر نوع معادلات اقتصادی و دگرگونی در  صف بندی های جهانی و با توجه به  تکمیل بهره برداری های صورت گرفته از ظرفیت رژیم و ماهیت آن و

از طرفی نیز، انتقال  برداشت منابع انرژی به حوزه دریای خزر و متعاقب آن نیاز به تأمین آرامش و امنیت سیاسی و همچنین رشد اقتصادی چین و هندوستان و استقراربازار یورو در نزدیکی این منطقه واز سوئی نیز نارضایتی گسترده داخلی و نفرت عمومی از بی کفایتی و عدم کارآیی حکومت جمهوری اسلامی  و پیآمدهای قبضه کامل قدرت توسط سپاه ، ظاهراً ایجاب م یکند که تحولاتی در جغرافیا و نوع حکومت در پیش باشد .

ویژه گیهای بازارهای مصرف خاورمیانه، بکر بودن ظرفیتهای اقتصادی ایران، افزایش جمعیت و تغییر ساختار جمعیتی و تغییر در سایر عوامل تأثیر گذار منطقه ، این امکان را بیشتر تقویت می نماید.

مخصوصاً که با توجه به عضویت ترکیه در ناتو بعنوان قوی ترین کشور منطقه و قرار گرفتن در مسیر الحاق به اتحادیه اروپا که متعاقب آن ماهیت سیاسی خود را به یک ماهیت اروپائی تبدیل و طبیعتا”دیگر نمی تواند به صورت یک قدرت منطقه ای با عملکرد واحد مطرح باشد و در سمت دیگر هم در عراق شاهد آنیم که به مرور در مسیر یک تجزیه آرام پیش می رود  و در صورت تحقق این پیشآمد، و ارتباط نزدیکی  که وضعیت سیاسی کشورهای نفت خیز منطقه با  یکدیگر دارند، این امر در مورد ایران  محتملتر می شود.

و به این ترتیب با خارج شدن قدرت های منطقه از موازنه قدرت، و از سوئی هم با مستقر شدن واحدهای نظامی غربی درخاورمیانه و ساخت پایگاههای دائمی نظامی، اصولاً دیگر نیازی به داشتن ژاندارم منطقه و یا هم پیمان مقتدر استراتژیک احساس نمی شود. پس طبیعتاً دیگر نیازی هم به یک حکومت مقتدر و بزرگ همانند ایران در منطقه نخواهد بود.

2 Comments

  1. Hey there just wanted to give you a quick heads up. The text in your post seem to be running off the screen in Firefox. I’m not sure if this is a formatting issue or something to do with web browser compatibility but I figured I’d post to let you know. The layout look great though! Hope you get the problem resolved soon. Cheers

Comments are closed.