پایان اصلاح طلبی، آغاز استحاله طلبی

پایان اصلاح طلبی، آغاز استحاله طلبی

کورش عرفانی

خبرنامه گویا

تنش های درون نظام جمهوری اسلامی، نه دیگر فقط به خاطر تضاد منافع جریان های درون آن، که به دلیل عدم توان ساختارهایش برای انطباق با مسیرهای ناهمسو، افزایش یافته است. خصلت نامتقارن سیاست های دو جریان اصلی نظام (محافظه کار و استحاله طلب) تشدید شده و می رود که ثبات سیستم را به چالش طلبد. دلایل متعددی این شرایط را پدید آورده است، اما از مهمترین آنها شاید بتوان به پایان امکان «اصلاح» نظام و آغاز ضرورت «استحاله» نظام اشاره کرد.

تفاوت اصلاحات و استحاله در چیست؟

اصلاحات (reform) به تغییر اختیاری و تحت مدیریت می گویند که یک ساختار برای پرهیز از برخورد با مشکلات خطرساز و بحران به آن دست می زند. استحاله (transmutation) به تغییر اجباری و دور از کنترل گفته می شود که یک ساختار پس از مواجه با مشکلات خطر ساز و بحران به آن ناگزیر می شود.

نظام جمهوری اسلامی آخرین فرصت خود برای «اصلاحات» را در جریان رسوایی انتخابات سال 1388 از دست داد. عملکرد چهار سال دوم احمدی نژاد، در تکمیل فاجعه ی چهار سال اول آن، نظام را برای همیشه از شانس اصلاح خود محروم ساخت. انتخاب حسن روحانی در سال 1392 آغاز روند استحاله ی نظام بود و انتخابات سال 1396 مهر تاییدی بر ضرورت غیر قابل پرهیز آن.

جریان محافظه کار که می اندیشید با کودتای انتخاباتی سال 88 موفق به دفن جریان اصلاح طلبی شده است نمی دانست که نظامی که نتواند با اصلاحات از سراشیبی بگریزد باید به سقوط تن در دهد. اتاق های فکر سپاه-بیت رهبری-موئتلفه به جبر سناریوی استحاله نیاندیشیده بودند و برای آن آمادگی نداشتند. آنها می پنداشتند که سپردن سُکان قدرت به جریان برخاسته از شورایعالی امنیت نظام، که حسن روحانی نمایندگی می کرد، به طور صرف یک ماموریت موقت کاری است و بعد از پایان آن، یعنی به سرانجام رساندن مذاکرات اتمی، می توان برگ ماموریت این جناح را خاتمه یافته اعلام کرد و اوضاع پسابرجام را دوباره به عناصر محافظه کار-ابراهیم رئیسی- سپرد.

جریان انتخابات 96 و نتیجه ی آن آشکار ساخت که محاسبه ی آنان غلط از آب درآمده است و حضور روحانی در رده های بالای هرم قدرت، واقعیتی جدی است. این امر نوعی غافلگیری نامطلوب برای مثلث بیت رهبری-سپاه-موتلفه بود. نوعی شوک که، برخلاف ظاهر ملایم آن، برای این مثلث تند محسوب می شود. آن چه که شوک انتخابات 96 را برای محافظه کاران تند کرده است، نه فرد حسن روحانی یا اطرافیان و حاضران در جبهه ی وی، بلکه سیاست اجباری استحاله ی نظام است که تنها گزینه ی ممکن در دستور کار دولت روحانی است. استحاله ای که پس از مرگ خامنه ای به سیطره ی ولایت فقیه در شکل کنونی خاتمه می دهد، امپراتوری سپاه را به لرزه در می آورد و انحصارهای پولساز دیرپای موتلفه ی بازار را به چالش می کشد.

استحاله طلبان از این مهم آگاهند که عدم موفقیت آنها معادل موفقیت محافظه کاران نظام نیست، به معنای شکست و انحلال کل نظام است. آنها در تلاشند به جناح مقابل بفهمانند که گزینه ی دیگر استحاله، ادامه ی روش محافظه کاری و انحصار و سرکوب و تروریسم نیست، بلکه جنگ و شورش و فروپاشی است. اما این واقعیت به گوش محافظه کاران، که فاقد حداقلی از عقلانیت و واقع گرایی هستند، نمی رود. نماد این فرار از عقلانیت را می توان در فرمان «آتش به اختیار» فرمانده ی کل قوای جناح محافظه کار دید. خامنه ای با این دستور تهاجمی خود در واقع نفرت خویش و یارانش از استحاله ی نظام را به آشکار ترین طریق ممکن آشکار ساخت.

این در حالی است که سناریوی استحاله به نحو آشکلری مورد توجه فعال ترین دولت خارجی علاقمند به برخورد با رژیم ایران، یعنی آمریکا، قرار گرفته است. رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه ی آمریکا، این توجه را به نحو آشکاری با فرمول ضرورت تغییر در رژیم از طریق نیروهای داخل کشور مطرح کرد. او گفت:«… از عناصری در داخل ایران حمایت کنیم که منجر می‌شود به انتقال مسالمت‌آمیز حکومت.» این «انتقال مسالمت آمیز حکومت» همان «استحاله است. حمایتی واضح از استحاله طلبان که بی شک به آنان این پیام را فرستاد که اگر به اندازه ی کافی قوی و قاطع عمل کنید می توانید روی پشتیبانی ما حساب کنید. و آیا حسن روحانی و جریان استحاله طلبان چیزی بهتر از این می توانستند آرزو کنند؟ آنان حالا می دانند که دست زدن به ایشان توسط جناح مقابل می تواند دردسرهای بزرگی را برای محافظه کاران تدارک ببیند. نکته دیگر این که حالا روحانی و یارانش می دانند که اگر بتوانند در این رویارویی سخت با محافظه کاران سنگر خود را حفظ کرده و حداقلی از پیشروی را داشته باشند، موجی از حمایت های مستقیم و غیر مستقیم غربی ها در راهست. شعار سپاهی های لباس شخصی علیه روحانی که در آن وی را «آخوند آمریکایی» خواندند نشان می دهد این پیوندها تا چه حد علنی شده است.

پرسش اصلی اما این است که دولت حسن روحانی چگونه می تواند در مقابل مهاجمانی که از فرمانده ی خویش دستور «آتش به اختیار» را دریافت کرده اند مقاومت کند تا در نهایت دست بالا را پیدا کرده و جریان استحاله را با قدرت کلید بزند.

انتخاب های حسن روحانی و جریان استحاله طلب زیاد نیستند: علاوه بر دستگاه اداری دولت، سه نیروی مشخص می توانند به عنوان اهرم دفاعی و شاید، در صورت نیاز، تهاجمی در اختیار آنها باشند. نخست، نیروی انتظامی به عنوان نیروی تحت امر وزارت کشور. در صورتی که دولت روحانی این نیرو را به نحو مطلوب ساماندهی کند می تواند از پتانسیل آن به جای سرکوب مردم، برای مقابله ی «قانونی» با آتش به اختیارها استفاده کند. این که به چنین مهمی بپردازد یا خیر البته جای تردید دارد. دوم ارتش، که در صورت ورود سپاه به فاز تهاجم فیزیکی به دولت می تواند مورد استفاده قرار گیرد. این امر اما مشروط به دستکاری های مهم در رده های بالای فرماندهی ارتش است که وفاداری به ولی فقیه جزیی از بدیهیات موقعیت آنهاست. این دو ابزار فقط به شکل بالقوه و احتمالی مطرحند. نیروی سوم شاید یگانه شانس واقعی استحاله طلبان برای پرهیز از سناریوی حذف بنی صدری یا بدتر از آن باشد، نیروی مردم. یعنی همان چند میلیون نفری که برای پرهیز ازسیطره ی محافظه کاران به نماینده ی استحاله طلبان رای دادند.

دیواره ی دفاعی مردمی، متشکل از کسانی که روحانی می تواند آنها را به خیابان بکشد، یگانه شانس واقعی او برای نجات جریان استحاله گرایی در درون نظام است. چرا که با به میدان آمدن مردم، جناح محافظه کار خود را در مقابل این واقعیت می یابد که با در افتادن با آنها، کل نظام را در برابر یک جامعه ی به شدت ناراضی و آماده ابراز خشم عظیم خویش قرار می دهد.

این که روحانی با برگ حضور مردم بازی کند یا خیر به دو پارامتر مشخص باز می گردد: میزان احساس خطر از بنی صدری شدن و حتی خطر دستگیری و حذف فیزیکی با کودتا و دیگر، احساس خطر از غیر قابل کنترل شدن مردم در صورت به خیابان آوردن آنها. این دو خطر در شرایطی باید محاسبه شود که مردم همین حالا هم در خیابان هستند: مالباختگان کفن پوش، کارگران بیکار شده، گرسنگان در پی نان و … پس ترس و محافظه کاری روحانی فقط حضور گسترده ی مردم را قدری به تاخیر می اندازد، اما حتمی بودن آن را زیر سوال نمی برد. ورشکستگی مالی نظام، از دست دادن کنترل و مدیریت روزانه ی امور جاری کشور، تحریم های جدید در راه، فاجعه ی وخیم زیست محیطی و جنگ آب و نیز خطر جنگ گسترده ی منطقه ای شمشیر، که نه، شمشیرهای داموکلس بالای سر نظام هستند. پس روحانی و استحاله طلبان با به میدان آوردن رای دهندگان برای پاسخ به آتش به اختیار رقبا، خطر آن چنان زیادی را بر نظام تحمیل نمی کنند. خطر همین حالا هم بالای سر نظام می چرخد.

توسل به نیروهای مردمی توسط جریان استحاله طلبان یک روند بدیع است که اصلاح طلبان برای نزدیک به بیست سال از آن پرهیز کردند. اصلاح طلبان بدین وسیله نشان دادند که، وقتی صحبت از خط قرمزهای به خطر افتادن نظام است، به همان اندازه که رقبای دست راستی خود، محافظه کار هستند. احتمال ضرورت به میدان آوردن مردم توسط دولت روحانی آن قدر قوی شده است که بلندگوهای جریان اصلاح طلبی در خارج از کشور در تلاش هستند که با یادآوری خصلت محافظه کار اصلاح طلبان سنتی ایران، روحانی و جریان او را از رفتن به سوی ابتکاری که کل نظام را به خطر بیاندازد برحذر دارند. جمشید برزگر، مفسر بی بی سی، هشدار اصلاح طلبان از شکستن حریم «خودی ها» و رفتن به سوی سناریو قرار دادن مردم در مقابل آتش به اختیاری های محافظه کاران را در یک تفسیر هراس آلود چنین فرمول بندی می کند:

« او{روحانی} می‌توانست پس از پیروزی در انتخابات، هم از طرح برخی مسایل خودداری کند و هم لحن خود را تغییر دهد؛ روندی کاملا مرسوم در جمهوری اسلامی که دوران انتخابات را با پیش و پس از آن کاملا متمایز می‌کند. اگر او چنین می‌کرد، احتمالا بخشی از هواداران و رای‌دهندگان را از دست می‌داد، اما در عوض حمایت آشکارتر بازیگران سیاسی مانند احزاب عمده اصلاح‌طلب را به دست می‌آورد. پس چرا با این همه، او مسیر دیگری را برگزیده است؟»[1]

وحشت مفسر بی بی سی، که نمی خواهد به پایان عصر اصلاح طلبی نظام بیاندیشید، از این است که با اجبار روحانی در بهره بردن از دیوار دفاعی مردمی برای حفظ خویش و جریان وابسته به خود، جمهوری اسلامی وارد فرایندی شود که بی شک یکی از این دو برآیند را خواهد داشت و البته هر دو آنها، برای منافع جریاناتی که امثال برزگر از آن دفاع می کنند، زیان آور است: یا حضور مردم در حالت کنترل شده و مدیریت شده ی خود سناریوی استحاله را روی ریل اجرا گذاشته و در انتهای آن یک رژیم با شکل و محتوای متفاوت بیرون خواهد آمد، یا کنترل حضور مردم از دست حسن روحانی در می رود و در این صورت چیزی از تمامیت نظام جمهوری اسلامی بر جای نخواهد ماند. #



[1] جمشید برزگر، (“تحلیل گر بی بی سی در مسائل ایران”)، “دولت بی‌تفنگ: چرا روحانی ناگزیر است مقابل رهبر بایستد؟”، سایت بی بی سی فارسی، 23 ژوئن 2017 برابر با دوم تیر 1396

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*