پدرم! مادرم! مرا از رفتن به خیابان باز مدارید که خسته ام

https://s-hphotos-snc6.fbcdn.net/184720_189781784388368_100000696426517_494407_7070901_n.jpg

زاده شدم تو برده می زیستی

کودک بودم و تو هنوز هم برده

نوجوانی شدم تو باز برده بودی

و اینک که جوانی شده ام

می خواهی که مثل تو برده باشم.

به چه زبان بگویم ای پدر! ای مادر!

مرا از رزم خیابان باز ندارید

که امروز خیابان است معنی گاه زندگیم

می دانم که در سر کوچه ای

یا خیابانی یا چهارراهی است

که آزادیم را خواهم جست

پس باز ندارید مرا

باز ندارید، که من ایستاده مردن را طلب می کنم

زیرا « از نشسته زیستن در ذلت، خسته ام*

امیر پناهیار

* برگرفته از جمله ای از شهید محمد مختاری، از شهدای 25 بهمن 1389