چه سوالاتی ذهن جوانان را به خود مشغول کرده است؟

فراخوان عمومی برای ارتباط با جوانان!
چه چیزی جوانها را جذب می کند!؟

آن چه در زیر می آید برخی ایده های خام است درباره ی آن چه که جوانان فعال جامعه می گویند. این نوشته براساس گفته ها و پرسش و پاسخ های دو طرف تنظیم شده است. متن برای انتشار مورد ویرایش قرار گرفته است.

دفتر تولید سازمان خودرهاگران
7/20/2010
*******************************************************************

جنبش های درون جامعه :
از آن جایی که خرد جمعی و اندیشه ورزی جنبش پراکنده و از آشفتگی رنج می برد، نیاز به ارتباط با بدنهٔ جبنش بیش از هر زمان دیگر حس می شود .بنابراین باید واکنش نشان دهیم و سعی کنیم جنبش های مختلف را بازسازی کنیم.
سه موضوع محوری می تواند خواست های متعدد اجتماعی را به هم پیوند زند: آزادی، عدالت اجتماعی، و مردمسالاری.
آزادی یعنی این که همه انسان ها باید آزاد زیست کنند و محدودیتی در تفکرورزی، تخیل، تولید و بیان در مسیر شکوفاسازی آنها موجود نباشد. این که همگی بتوانند آزادانه با هم ارتباط برقرار کنند و محدودیتی نه در عرصه ی روابط و نه در عرصه ی ارتباطات بر آنها تحمیل نشود.
عدالت اجتماعی یعنی این که همه انسان ها باید حق متساوی رشد و شکوفایی داشته باشند اما هر کس به هر طریق خواست از آن بهره ببرد. نگاه مکانیکی روی انسان ها نداشته باشیم.
مردمسالاری نیز یعنی آن که مردم فرهنگ، دانش و نهادهای لازم برای مدیریت امور خرد و کلان جامعه را در اختیار داشته باشند. فرهنگ برخورد دمکراتیک، دانش مدیریتی لازم و نیز چهارچوب هایی که بتواند این مدیریت را به صورت نهادینه در جامعه پیاده کند.
ما می خواهیم این مفاهیم- آزادی، مردمسالاری، و عدالت اجتماعی- را که تا حد زیادی دچار کلی گویی و فاقد تدقیق فنی بوده است، به سوی مصداق های روشن و کارکردی ببریم. یعنی چیزی را بگوییم که قابل اجرا باشد.
جنبش سبز، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و یا جنبش زنان، مثل هر جنبش دیگری نیاز به دو عنصر دارد. تعریف هدف و سازماندهی برای دستیابی به آن هدف.
به دست آوردن آزادی، عدالت اجتماعی و مردم سالاری کار یکی از این جنبش ها نیست. نیاز به کارگر و کارمند و دکتر و مهندس و بیکار هم دارد. این ها مربوط به جنبش اجتماعی است. پس باید رفت به سراغ هدفی محدود و دست یافتنی. به طور مثال در چارچوب جنبش دانشجویی هدف مشخص می تواند « تشکیل شوراهای مدیریت دانشگاه از میان اساتید و دانشجویان با حضور نماینده دولت با رای مساوی سه جانبه» باشد. این یعنی دانشگاه را از دست دولت بیرون آوردن و تبدیل آن به مرکزی برای رشد و کنش. کلی گویی و شکست بس است. جزیی نگری و پیروزی را فرهنگ خود سازیم. ما نیاز به یک هسته های دانشجویی داریم که بتواند ایده هایی مثل این را به میان دانشجویان ببرد و مطرح سازد .
اوضاع اقتصادی و آگاهی محرومان
برخی می پرسند: ما چگونه می توانیم با وجود فقر آگاه شویم؟
پاسخ را از یک فیلسوف چپ فرانسوی بگویم، آلن بادیو. وی می گوید: «تنها ابزار ستمدیده انضباط است.» یعنی ما فقط با تکیه بر انضباط رفتاری و انضباط سازماندهی می توانیم از پس این نابرابری قوا بر آییم در سایه ی یک شبکه قدرتمند ، نه به طور لزوم یک حزب، می توانیم حرکت های وسیع اجتماعی تدارک ببینیم.
بحث فرهنگ را به چیزی عجیب تبدیل نکنیم. فرهنگ در ادبیات مبارزاتی همان شرایط ذهنی فرد است و نه چیزی بیش از این . آن چه که شما را آماده کنشگری می کند و این چیزی نیست جز پایبندی به برخی از ارزش ها در ذهن خود، حق و حقوق و کرامت و حرمت. منظورم این است که بازاری با انضباط به دفاع از منافع طبقاتی خود می پردازد . می دانید که آنها مرتب جلسه دارند . مرتب کار می کنند. موتلفه رابرای همین ساختند، چه چیزی مانع از آن می شود که آن وقت را به دوره و جلسه و روشنگری بگذرانیم؟ این دیگر فقط مادی نیست، این بی خیالی و بی تفاوتی و باری به هر جهت است. این خود را به آن راه زدن است ، این کم کاری و تنبلی است. یک جایی باید این داستان مرغ و تخم مرغ را پایان داد. این که کارگر باید مرفه باشد، تا آگاه شود و تا آگاه نشود، مرفه نمی شود. می دانید شاید کلمه دقیق تر بیداری باشد ، باید مردم را بیدار کرد که به خود آید و در جستجوی آگاهی باشد، نمی توان کسی را که خود را به خواب زده بیدار کرد!
میلیون های ایرانی غرق در اعتیاد و سکس و خوشگذرانی و سرگرمی مبتدل هستند، کامجویی تبدیل به یک ارزش شده است، ارزش برتر، هم برای فقیر هم برای ثروتمند. ستمدیدگان جامعه کمبود آگاهی به معنای جهل ندارند. اما دستگاه ارزشی آنها اطلاعات موجود و در دسترس را ارزیابی درست نمی کند و آنها را متوجه حقارت و بی حرمتی و غارتی که طبقه ی حاکم به آنها تحمیل می کند نمی سازد؟
نظام پدرسالاری حاکم بر روابط اجتماعی سبب شده است که بسیاری از پدرها خود به عنوان نماینده استبداد حاکم استبداد را در خانواده ها جاری می کنند و فرزندان خود را ترسو و ستم پذیر بار می آورند. این تابو را باید شکست. نسل جوان باید از سلطه ی پدرانه ای که فرزندان را به تسلیم می خواند رها شود.
این نیازمند گسترش فرهنگ طغیان گری میان جوانان است. روحیه عصیانگری را باید تقویت کرد تا بندها یکی بعد از یگری پاره شود.
به همین دلیل ما سازمان خود را تشکلی فرهنگی و سیاسی بنیان نهادیم زیرا می دانستیم که شما نمی توانید بدون این تغییرات در روابط اجتماعی خانوادگی و میان فردی فقط از بالا کاری کنید. با ید هر دو باهم باشد . هم بندهای درون و هم طناب اسارت بیرون را باید پاره کرد.

و شما چه می اندیشید؟