چگونه می توان جنبش را به سوی پیروزی راه برد؟ کورش عرفانی

در حالی که به روزهای پرالتهاب خرداد نزدیک می شویم سوالات فراوانی در مورد جنبشی که در خرداد 88 آغاز شد هنوز مطرح است: هدف جنبش چیست؟ استراتژی آن برای دستیابی به هدفش چیست؟ راهبری این استراتژی را چه کسی بر عهده خواهد داشت؟

از آن جا که چنین سوالاتی هنوز بی پاسخ مانده اند برخی در مورد آینده ی این جنبش اظهار خوش بینی نمی کنند. به نظر می رسد که تلاش جدی برای یافتن جواب به این سوالات از هر موقع دیگری ضروری تر است. در این نوشتار به صورت اشاره وار به امکان های پاسخ گویی می پردازیم:

هدف این جنبش چیست؟ بدون آن که بخواهیم به گزینه های متعددی که در این باره مطرح می شود بپردازیم دو مقوله ی کلی می تواند مد نظر قرار گیرد: 1) تغییر در رژیم   2) تغییر رژیم

مقوله ی نخست جنبش را در سردرگمی و توهم نگاه خواهد داشت و مقوله ی دوم به آن اجازه خواهد داد که بتواند با دشمن خود به روشنی تعیین تکلیف کند. تمامی کسانی که آگاهانه و یا نا آگاهانه به مورد اول دامن بزنند جنبش را در آشفتگی و بلاتکلیفی نگه داشته و وقت و توان محدود آن را به هدر داده و کنشگران جنبش را فرسوده و ناامید می سازند. این درحالی است که روشن کردن هدف از طریق طرح خواست تغییر رژیم می تواند به جنبش یک هدف و سمت و سوی معین بدهد و انرژی ها ی خفته و یا نیروهای بینابین را به گزینشی تعیین کننده وادار سازد.

استراتژی جنبش برای دستیابی به هدفش چیست؟  از آن جا که دستیابی به یک هدف ناممکن مورد و معنا ندارد، تعیین استراتژی برای هدف مبهم و ناروشنی مانند تغییر در درون رژیم نمی تواند استراتژی معینی را نیز تبیین کند. به عبارت دیگر از آن جا که مقصدی وجود ندارد نمی توان برای آن مسیری هم تعیین کرد. به همین خاطر، به محض آن که جنبش بتواند از ابهام تغییر در رژیم به سوی  هدف روشن تغییر رژیم پیش برود، راه و مسیر آن نیز قابل تشخیص و تعیین است. تعیین استراتژی برای هدفی روشن و دست یافتنی، هر چند سخت و دشوار، کاری است ممکن. ما می دانیم که اگر هدف تغییر رژیم باشد باید آن را از طریق تمام فعالیت های ممکن مانند اعتصاب و کم کاری و تحصن تضعیف کنیم، به اعتراضات دامن بزنیم، یک قیام تهاجمی را سازماندهی کنیم و در یک موقع مناسب تهاجم خود را برای فتح ساختمان های حکومتی و خلع قدرت از رژیم از هر طریق ممکن آغاز کنیم.

راهبری این استراتژی چگونه است؟ این استراتژی توسط جریان ها، تشکل ها و افرادی رهبری می شود که بتوانند از لحاظ ایدئولوژیک با نظام جمهوری اسلامی تجانس و ارتباطی نداشته و به دو نکته باور داشته باشند: 1) کلیت رژیم را نخواهند 2) هر روشی را برای پایان بخشیدن به حیات رژیم مجاز بدانند. جریان راهبری سه نیرو را از هم تفکیک می کند: 1) اکثریت منفعل که از زمان آغاز فروپاشی رژیم وارد صحنه می شود. 2) اقلیت کنشگر که به طور فعال در صحنه ی اعتراضات حضور داشته و آماده نقش آفرینی و و کنش رادیکال هستند. 3) تعدادی از هسته ها و تیم های سازماندهی شده که برای هدایت نیروها به سوی هدفهای مشخص وارد عمل می شوند. ترتیب کار این است که نیروی سوم نیروی دوم را راهبری و هدایت می کند و نیروی دوم نیروی اول را به میدان می کشاند.

در استراتژی سرنگونی هر سه این نیروها لازم است و بدون یکی از آنها پیشبرد مراحل کار سخت و یا ناممکن خواهد بود.

به عنوان نتیجه گیری می توان گفت که هر یک از ما به عنوان فرد و هر یک از سازمان ها و تشکل ها می توانند با داده هایی مانند آن چه به طور خلاصه و تیتروار در بالا آمد نسبت به جنبش دیدی روشن داشته و درباره ی هدف، استراتژی و نقش خود در راهبری آن تصمیم بگیرد. در این میان آن چه لازم است قبل از هر چیز خودباوری به قدرت و تواناییمان است و دیگری حس همکاری و همیاری برای دستیابی به هدفی مشترک. حداقل توافق در نظر، حداکثر توافق در عمل.

کورش عرفانی

www.korosherfani.com

26 May 2010