گذر از انقلاب اسیدهای معده به دمکراسی

گذر از انقلاب اسیدهای معده به دمکراسی

کورش عرفانی

شرایط اقتصادی ایران، به دلیل سوء مدیریت دولتی از یکسو و به خاطر تحریم های اقتصادی غرب از سوی دیگر، رو به وخامتی بی سابقه گذاشته است. کاهش تولید نفت، کمبود خریدار نفت، مشکلات بیمه و حمل نفت و در نهایت محدودیت های موجود در دریافت پول فروش نفت، درآمدهای ارزی دولت جمهوری اسلامی را به شدت کاهش داده است. در حالی که دولت در سال 90 بالغ بر یک صد میلیارد دلار درآمد از راه فروش نفت به دست آورده بود، احتمال می رود که امسال، این میزان، تا یک سوم و یا حتی یک چهارم، کاهش یابد. پیرو این کاهش درآمد ارزی، درآمدهای داخلی حکومت نیز آسیب خواهد دید و در کل، دولت احمدی نژاد می تواند با یک کسر درآمد 100 تا 200 میلیارد دلاری روبه رو شود.

این اما تنها مورد نگرانی برای سردمداران نظام نیست. آن چه آنها را به شدت نگران کرده است عوارض و عواقب اجتماعی و سیاسی این وضعیت اقتصادی است. در روزهای اخیر دیگر در صحبت های مسولان نظام  کمتر از بن بست پرونده ی اتمی و یا حتی خطر جنگ صحبتی به میان می آید، به طور عمده، توجهات روی خطرات ناشی از نابسامانی وضعیت معیشتی کشور متمرکز شده است. به چند نمونه نگاه کنیم:

سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده ی نیروی انتظامی اعلام داشت: «در فیلمها خوردن مرغ را نشان می دهند در صورتی که فردی شاید نتواند آن را بخرد فیلمها امروز ویترین جامعه هستند و برخی افراد با دیدن این فاصله طبقاتی می گویند که خودمان چاقو دست می گیریم و حقمان را از این پولدارها خواهیم گرفت. صدا و سیما امروز ویترین نشان دادن همه امور در دسترس نیست.» [1]

حیدر مصلحی وزیر اطلاعات «دامن زدن به نارضایتی‌های اجتماعی» را از جمله اهداف «دشمنان» دانست و گفت که «آن‌ها سعی در آموزش جوانان به منظور استفاده از آن‌ها در اغتشاشات خیابانی دارند.»[2]

پاسدار علی اشرف نوری، معاون سیاسی سپاه پاسداران در جریان یک سخنرانی می گوید که “تنها امید دشمنان به تحریم های فلج کننده، از بین بردن آستانه تحمل مردم و وادار کردن آنها به اردو کشی خیابانی همانند فتنه ۸۸ است.”[3]

نمونه های متعدد دیگری را در سطوح مختلف می توان ارائه داد که به خوبی یک واقعیت را ترسیم می کنند: اینک نقطه ی نگران ساز برای نظام جمهوری اسلامی در احتمال بروز اعتراضات در خیابان ها، به دلایل معیشتی و صنفی و اقتصادی، می باشد. این نکته اما گویی از چشم بخش های قابل توجهی از اپوزیسیون پنهان مانده است. گفتمان آنها هنوز رنگ و بوی اوضاعی را دارد که بیشتر به وضعیت پیش از این تحریم ها و قبل از سقوط شدید سطح رفاهی مردم برمی گردد. هیچ وجه روزآمدشده ای را در تلاش های بسیاری از تشکل ها، شخصیت ها یا رسانه های سیاسی مخالف رژیم نمی بینیم. به همین دلیل یک فاصله افتادگی فاحش میان گفتمان اپوزیسیون و آن چه مردم در 14 ساعت صف برای گرفتن مرغ به آن فکر و براساس آن رفتار می کنند وجود دارد.

به نظر نگارنده این فقط شتاب یافتن سقوط اقتصادی کشور نیست که شکاف میان نیازهای ملموس جامعه و کردار اپوزیسیون را برجسته کرده است. پارامترهای دیگری نیز دخیلند که نگارنده قصد ورود به بحث جزیی و مفصل پیرامون آن را ندارد و آن را به نوشتارهای بعد خویش احاله می دهد، اما اشاره ای، به عنوان مثال، به شکل گیری یک خاورمیانه ی جدید زیر چشم همگی ما بد نیست، امری که در شاید ضرورت تغییری اساسی را در بخش بیرونی و منطقه ای استراتژی ما مطرح می سازد. «بهار عربی» و جنبش های زنجیره ای آن حکایت از تلاطمی دارد که در حال بازتعریف جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقاست. ایران نیز به عنوان یکی از اجزای این فرایند، سرنوشت دیگری جز آن چه در سی و سه سال گذشته دیده است، خواهد داشت. ما اما در اپوزیسیون تحلیل و نونگری در ترسیم خط استراتژیک جدید بر این مبنا را کمتر می بینیم. پس به نظر می رسد که ایستایی فکری اپوزیسیون ابعادی دامنه دارتر از عدم درک تغییر ماهوی جنبش های داخل کشور دارد. لیکن اجازه دهید که در این نوشتار فقط به همین مورد محدود بمانیم.

تغییر ماهیت اعتراض گری در ایران

جنبش اعتراض به نتیجه ی انتخابات خرداد 88 که به نام جنبش سبز معروف شد شاید یکی از آخرین تلاش های طبقه ی متوسط بود تا با انگیزه ای غیر اقتصادی بتواند جامعه را به حرکت درآورد. هر چند که بخش هایی از جامعه به این فراخوان پاسخ مثبت داد اما ضعف های فراوانی اجازه نداد که آن خیزش به یک جنبش ماندگار، هدفمند و ثمربخش تبدیل شود. حرکت در محدودیت های خویش که عمدتا طبقاتی و اجتماعی بودند درجا زد و نتوانست مطالبات اقتصادی و نیز قشرهای محروم را به صحنه کشاند.[4] نظام جمهوری اسلامی که توانسته بود از این حرکت شوک آفرین جان سالم بدر برد به فکر افتاد تا با شکستن سطح رفاهی طبقه ی متوسط و افزایش کاذب و موقتی سطح رفاهی لایه های محروم، خطرساختارشکنانه ی  ناشی از پیوند طبقاتی احتمالی میان طبقه ی متوسط و محروم را، به زعم خویش، از سر نظام بردارد. ابزار این هدف دو گانه یک طرح یگانه بود: «طرح هدفمند کردن یارانه ها». این طرح با وارد کردن فشاری عظیم بر اقتصاد معیشتی لایه های متوسط جامعه تا حدی از فشارهای روزافزون بر دوش لایه های محروم کاست و به این ترتیب به دو هدف همزمان خویش نزدیک شد. حذف یارانه ها می توانست تا حد زیادی برای رژیم امنیت ساختاری تدارک بیند اگر دو اتفاق نیافتاده بود: نخست سوء مدیریت فاحش در اجرای طرح که منجر به ریزش زیرساخت های تولیدی و درآمدی کشور شد و دیگری، شدت و گستره ی تحریم ها که از حد محاسبات سران نظام فراتر رفت. نتیجه  این که اثر مُسکن هدفمندی یارانه ها بسیار کوتاهتر از آن چه تصور می شد از آب درآمد و تنها یک سال و نیم بعد از آغاز طرح، به نظر می رسد که اقتصاد ایران در زیر بار مشکلات بی راه حل در آستانه ی نوعی فروپاشی پلکانی است.

با شرحی که آمد اپوزیسیون ایرانی در مقابل یک صورت بندی دیگر از امکان های تغییر و تحول در جامعه ی ایرانی قرار می گیرد. ریزش طبقه ی متوسط از حیث اقتصادی سطح و نوع مطالباتی آن را به شدت تغییر داده است و جهت گیری معیشتی به دغدغه های لایه های میانی و پایین این طبقه داده است. درد نان، تا حد زیادی، درد آزادی را به عقب رانده است. اینک، موقعیت رفاهی طبقه ی متوسط آسیب دیده است و به همین دلیل شاید جنبشی که این طبقه بخواهد در آن درگیر شود کمتر رنگ و بوی آزادیخواهانه داشته و بیشتر به سوی مطالبات معیشتی میل می کند. ممکن است برخی این امر را نوعی عقب نشینی فرهنگی یا کاهش سطح خواست های مدنی جامعه بدانند، حرفی که بیراه نیست. لیکن این واقعیتی است که باید دید چگونه می توان به آن نظر افکند و به دنبال بهره بردن از آن، به عنوان یک نیروی تغییرگرا، بود.

هوشمندی واقع گرا

بدیهی است که خشم طبقه ی متوسط در شرایط کنونی با خود تمام زخم های ناشی از نبود فضای تنفس فرهنگی و سیاسی را نیز یدک می کشد، اما آن چه امروز قابل تصور است، نه یک انقلاب فرهنگی و نه یک جنبش اصلاح طلبی است؛ یک خیزش عصبی است که با هدف دفاع از سطح معیشتی است، اعتراضی است به گرانی و فقر و بیکاری و تورم. همان نوع خیزشی که در علوم اجتماعی به آن «شورش» می گویند. حرکتی ناگهانی که زمان و مکان و برنامه و هدف مشخصی ندارد، تنها چیزی که دارد قدرتی است عظیم که به سان فنر فشرده ای به ناگهان رها می شود. این که به چه سمت برود و چه کند و چقدر دوام آورد بستگی مستقیم دارد به این که آیا مدیریت و سازماندهی در آن دخالت می کند یا خیر. به عبارت دیگر،«شورش» فقط توان بالقوه ی تبدیل به «جنبش» را دارد، اما بالفعل شدن این امر بستگی دارد به حضور نیروهایی که با آگاهی و تسلط بر خصلت های ذاتی و ماهوی شورش، خود را برای بروز آن از پیش آماده می کنند و به محض آغاز این گونه از حرکت ها، با عقلانیت، هیجان زدایی و برنامه مندی حرکت را به سوی هدفی مشخص هدایت می کنند. شورش می تواند موتور جنبش باشد، اما نیاز به فرمان و دارد.

طبقه ی متوسط هم اکنون به سوی تبدیل به یک توده ی اجتماعی شورش گرا پیش می رود. تحقق این شورش ها اما تابع فقط اراده ی او نیست. نیاز دارد به دو عنصر دیگر: نخست: تعمیق وخامت شرایط عمومی اقتصاد کشور است که همه را، از حیث روانی، برای سناریوی خیزش های معیشت گرا آماده سازد. دیگر، نقش حیاتی لایه های محروم جامعه است. این لایه ها به دلیل شمار خویش تعادل قوا را به نفع نیروهای مردمی (شورشی) به هم می زنند و با رادیکالیسم خود، امکان غلبه بر خشونت دستگاه سرکوب نظام را فراهم می سازند. بنابراین، برای مشاهده ی فعال شدن حرکت های شورش وار در سطح گسترده، هم باید به افزایش قیمت ها و بروز کمبود و قحطی و فزونی شمار بیکارشدگان توجه کنیم و هم به این پارامتر که کارآیی یارانه های نقدی در تامین حداقل های حیاتی  برای لایه های محروم تا حدی کاهش یابد که این قشرهای دارای حیات یارانه ای دیگر به آن امیدی نداشته باشند. در این صورت، مجموعه ی شرایط برای یک شورش تبدیل پذیر به جنبش فراهم خواهد بود: 1) یک طبقه ی متوسط جان به لب آمده به دلیل فشارهای اقتصادی 2) شرایط اقتصادی غیر قابل ترمیم و در سراشیبی مداوم و 3) لایه های محرومی که حاضرند شانس خود را برای تغییر امتحان کنند. عنصر چهارم اما انتخابی است: وجود نیروی هدایتگر و سازمان یافته برای تبدیل شورش به جنبش.

نگارنده بر این باورست که در جامعه اتمیزه و از هم پاشیده ی ایرانی بزرگترین شانس برای دگرگون سازی بنیادین شرایط در همین ترکیب سه (چهار) گانه ی بالا نهفته است. فرمول های دیگری که برای آغاز جنبش های مدنی و پیشبرد طرح های اصلاح طلبی و غیره عنوان می شود، سنخیتی با واقعیت مادی و عمق تخریب روانشناختی جامعه و فرد در ایران ندارد؛ شوربختانه، اما چنین است. بنابراین، عنصر واقع گرایی هر نیروی تغییر طلبی را دعوت می کند که روی امر ممکن سرمایه گذاری کند نه روی آرمان گرایی ناممکن . آن چه امروز در ایران به عنوان افق تغییرِ مبتنی بر واقعیت ها مطرح است «انقلاب اسیدهای معده» است، یعنی شورش گرسنگان، بیکاران، بی خانمان ها، بیماران بی دوا و همه ی آنها که دیگر نمی توانند، حتی در سایه ی سکوت و سازش با استبداد و خفقان، حتی بقای فیزیکی خویش را تامین کنند.

به این ترتیب، اگر نیروهای فعال سیاسی در تلاش باشند که پدیده ی شورش ها را، به عنوان ممکن ترین مسیر بروز حرکت های گسترده ی اجتماعی در آینده ی نزدیک، بشناسند و روی آن کار کنند، بی شک، ما به سمت کسب توانایی لازم در جهت تبدیل این شورش ها به جنبش می رویم. لازمه های این امر مشخص است: شناخت نظری شورش ها، بررسی نمونه های تاریخی موجود، بیرون کشیدن راهکارها، آموزش دادن راهکارها و در بین آنها، آموزش خودسازماندهی اجتماعی به لایه هایی که توان جذب این آموزش و اجرای آنها را دارند: شاید یک درصد از جمعیت کنونی جامعه. تمرکز نظری و عملی روی تبدیل شورش به جنبش سبب می شود که اپوزیسیون بتواند از وقت و امکانات و دانش خود در مسیری استفاده کند که قابلیت عملی وقوع دارد. وقت آن است که عنصر واقع گرایی در میان نیروهای تغییر طلب گسترش یابد. بدیهی که اگر فعالان سیاسی داخل و خارج، در یک پیوند سازنده و هدفمند، بتوانند شورش های در راه را تبدیل به جنبش کنند، آن گاه می توان در سایه ی بلوغ حرکت اجتماعی و در ادامه ی مسیر آن، اقدام به بازطرح مطالبات سیاسی، مدنی و فرهنگی نیز کرد. در آن زمان می توان به طور منطقی و بجا، درد آزادی را به درد نان پیوند زد و در پی درمان هر دو بر آمد.

انقلاب اسیدهای معده حرکتی است در پی برطرف ساختن نیازهای معیشتی مردم، اما همه ی ما می دانیم که این امر جز با بازسازی بنیادین اقتصاد کلان ایران ناممکن است و این بازسازی نیز با خود همه ی تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر را ضروری و لازم می سازد. از این وحشت نداشته باشیم که حرکتی که قرار است مسیر تاریخ کشورمان را تغییر دهد با شورش و یا انقلاب اسید معده ها کلید بخورد، خود را آماده کنیم که آن را به یک جنبش اجتماعی آزادیخواه، عدالت طلب و دمکراتیک تبدیل کنیم. بی شک از ترکیب توان گرسنگان نان و تشنگان آزادی می توان حرکتی ساخت چند جانبه که هر بعد از آن بعد دیگر را تکمیل می کند. نیاز به ابطال انگاره های سیاسی سنتی نیست، نیاز به بازسازی آنها بر اساس وضعیت موجود است. واقع بینی را با کوته بینی اشتباه نگیریم. یک اپوزیسیون واقع گرا می تواند کوته بین نباشد اما یک اپوزیسیون کوته بین بی شک واقع گرا نخواهد بود.

**

www.korosherfani.com

korosherfani@yahoo.com


[1] http://www.baztab.net/fa/news/10986/

[2] http://bamdadkhabar.com/2012/07/9272/

[3] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/07/120717_l23_sepah_sanctions_warning.shtml

[4]  نگارنده این موضوع را در نوشته ای در تیرماه 1388 بررسی کرد: تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران http://www.korosherfani.com/neveshteha/TahlilJonbesh.pdf

3 Comments

1 Trackback / Pingback

  1. تلویزیون میهن | Mihan TV

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*