گفتم و گفت: دست و پا زدن های آنها که حفظ نظام را بیشتر از آزادی ملت دوست دارند.

گفتم: پای تلفن داشتی داد می کشیدی.

گفت: با یکی از دوست هایم بودم.

گفتم: چی شده بود؟

گفت: هنوز می گه من نمی دونم در انتخابات آینده شرکت کنیم بهتر است یا تحریم کنیم.

گفتم: خوب نظر تو چی بود؟

گفت: سعی کردم براش بگم انتخابات فایده ای نداره. ولی مدام می گفت از هیچی بهتره.

گفتم: خوب یک جورای درست می گه.

گفت: ای بابا، تو هم با اون موافقی؟

گفتم: باید دید در مورد چه کسی صحبت می کنیم.

گفت: چطور؟

گفتم: برای کسی که هنوز موضوع انتخابات در چارچوب نظام برایش اهمیت دارد خوب بدیهی است که این سوالات پیش بیاد.

گفت: آخه خودشم آدمه مخالفیه. خیلی نق می زنه.

گفتم: همون نق می زنه. اما نق زدن با مخالفت فرق دارد. شما وقتی مخالف هستید که این مخالفت خود را ابراز کنید. در جستجوی این باشید که این مخالفت را ماده کنید.

گفت: خوب این طوری باشد که مخالف زیاد نیست.

گفتم: در واقع مبارز زیاد نیست. کسانی که اظهار مخالفت می کنند کم نیستند. اما کسانی که این مخالفت را به یک واقعیت تبدیل کنند زیاد نیستند.

گفت: ولی این دوست من آیا مخالف است یا مبارز یا چی؟

گفتم: این را باید طبقه بندی کرد. مخالف بودن هم بر می گردد به این که شما مخالف چه هستید. کسی که هنوز در رویای شرکت در انتخابات است مخالف این یا آن جناح است. شاید مخالف وضعیت موجود است تا قدری یعنی کمی تغییر کند. و امیدوار است که با شرکت در انتخابات این تغییر کوچک حاصل شود.

گفت: که نمی شود.

گفتم: هرگز. آنها که فکر می کنند شانسی برای بهتر شدن اوضاع در چارچوب نظام جمهوری اسلامی وجود دارد دوره شان گذشته است.

گفت: یعنی دیگر این فکر جایی ندارد؟

گفتم: مگر برای اندکی که دست و پا می زنند. این افراد هم یا براساس انجام وظیفه این کار را می کنند یا برای حفظ آبروی نداشته شان.

گفت: اما دیگر اعتباری ندارند.

گفتم: جریانی که باور داشت این نظام اصلاح پذیر است در سال 1376 در ایران به قدرت رسید. هم قوه ی مجریه را گرفت و هم قوه ی مقننه را. اما حاصلی نداشت. آنها به فاصله کمتر از یک دوره ی ریاست جمهوری شکست خوردند و به تاریخ پیوستند.

گفت: پس چرا از آن موقع تاکنون در صحنه حضور دارند؟

گفتم: زیرا حول محور این موضوع بعضی ها به نان و نوایی رسیدند، یا شهرتی کسب کردند و در طول یک دهه ی بعد با چنگ و دندان از آن دفاع کردند.

گفت: در حالی که شانسی برای موفقیت نداشتند.

گفتم: نمود بارز عدم شانس آنها همان انتخابات خرداد 88 بود.

گفت: چطور؟

گفتم: پس مانده های جریان اصلاح طلبی در آن زمان هم باز تلاش کردند شاید رونقی به بازار ورشکسته ی خود بدهند. اما دیدیم که به جایی نرسید.

گفت: و حالا در چه موقعیتی هستند.

گفتم: آنها که دست از این جریان برداشتند شاید جذب جریانات دیگری شوند. آنها که هنوز دست و پا می زنند که پرچم پاره و شکسته ی اصلاح طلبی را بالا نگه دارند به عنوان کسانی ارزیابی می شوند که هدف اصلی شان جلوگیری از فروپاشی کل نظام است.

گفت: یعنی مدافع نظام هستند؟

گفتم: همیشه بوده اند. حالا دیگر آشکارتر می شود.

گفت: درست است. حرف های ابطحی را که دیدم شرمندگی جریان اصلاح طلبی را دریافتم. به راستی چه جریان مفتضحی.

گفتم: از اول هم این ها برای این آمده بودند که کل ساختار نظام دچار آسیب نشود و تتمه ی آنها همچنان به آن مشغول است.

گفت: براستی که این جریان چه عمر کوتاهی در تاریخ سیاسی ایران داشت…

گفتم: هر جریانی که برخلاف سیر تحول جامعه گام بردارد مثل جریان اصلاح طلبان توسط نیروهای پویای جامعه به آرشیو تاریخ سپرده می شود…