گفتم و گفت: چگونه اختلافات را مدیریت کنیم؟ – 3

گفت: در مورد این که چگونه می توان اختلاف در گروه را مدیریت کنیم دو روش را گفتی: یکی این که ببینیم آیا موضوع اختلاف تا چه حد نسبت به هدف گروه اهمیت دارد و دیگر این که موضوع اختلاف را به چند مسله ی ساده تر تبدیل ساخته و بعد از ساده ترین مسله آغاز کرده و به سوی پیچیده ترین، یکی بعد از دیگری، آنها را حل و فصل کنیم. آیا روش دیگری هم هست؟

گفتم: در واقع با بروز یک اختلاف جمعی باید بتوانیم تشخیص دهیم چه میزان از اختلاف به دلیل کار مشترک است و چه مقدار به خاطر خصوصیات فردی ما.

گفت: یعنی ببیینیم آیا اشکال از ماست یا از دیگری؟

گفتم: بله، خصوصیات فردی ما که ربطی به اعضای دیگر این جمع ندارد و می تواند در هر جمع دیگری نیز بروز کند، باید مورد شناسایی ما قرار گیرد.

گفت: به چه صورت؟

گفتم: هر یک از ما شناختی از خود داریم و نقاط قوت و ضعف خود را می شناسیم. یکی از آنها خودمداری است، یعنی خودخواهی افراطی که سبب می شود بلافاصله با دیگران در تضاد قرار بگیریم.

گفت: این همان منیت یا من گرایی است، درست است؟

گفتم: منیت، تا آن جا که به احترام به خود و حرمت ذات برمی گردد، ایرادی ندارد. اشکال از زمانی مطرح می شود که یک فرد می خواهد جمع را بر مدار خویش تنظیم کند.

گفت: خودمداری یعنی همین؟

گفتم: بله، یک تیم فوتبال نمی تواند با تکیه بر یک بازیکن به پیروزی برسد، نیاز به کار تیمی و جمعی دارد، اما تیم زمانی از هم می پاشد که یک نفر بخواهد بازی را نه براساس حضور و کار همه اعضای تیم، بلکه به صورت یک تنه و خودمدارانه به پیش برد.

گفت: در این صورت شکست حتمی است.

گفتم: بله، و به همین صورت، زمانی که در یک جمع فردی می خواهد خواست، یا نظر یا اراده ی خود را بر سایر اعضاء تحمیل کند زمینه از هم فروپاشی جمع را آماده می کند.

گفت: به همین دلیل تکروی زیانبخش است.

گفتم: زیان آن در ایجاد اختلاف است، آن هم اختلاف هایی که چنین فردی حل شده تلقی نمی کند تا زمانی که خواست خود را بر کرسی ننشاند.

گفت: در واقع چنین برخوردی هم اختلاف برانگیز است هم مخرب.

گفتم: بله، چون گفتیم که اختلاف در یک گروه طبیعی است، اما مدیریت آن مهم است. فردخودمدار می گوید موضوع را طوری مدیریت کنید که به نفع من تمام شود و در غیر این صورت امید به همکاری من نداشته باشید.

گفت: پس فرد خودمدار گروه را تحمل نمی کند.

گفتم: در واقع فرد خودمدار، کار جمعی را تحمل نمی کند. یعنی نمی تواند ببیند که در مواردی نظر او و یا پیشنهاد او مورد توجه جمع قرار نمی گیرد. چون خودخواهی در وی بالاست این عدم توجه به پیشنهاد را معادل بی اعتنایی و ضعف جمع دیده و شروع به کار شکنی می کند.

گفت: در واقع  آدم خودخواه جمع را برای خود می خواهد.

گفتم: بهتر است بگوییم فرد خودخواه جمع را تابع خود می خواهد، می گوید چون من بهتر می فهمم، چون من بهتر عمل می کنم، چون این به نظر من درست می آید، چون من باور دارم که این کار خوب است، پس دلیلی برای مخالفت وجود ندارد.

گفت: و آیا راهی وجود دارد که بتوان اختلاف جمع و فردخودمدار را حل و فصل کرد.

گفتم: واقعیت این است که خودمداری در وجود یک نفر به صورت تدریجی و در طول یک فرایند تربیتی شکل می گیرد. به همین دلیل چیزی نیست که به آسانی بتوان آن را بر طرف کرد.

گفت: یعنی راهی برای حل اختلاف نیست؟

گفتم: برای مدیریت این گونه اختلاف ها راهی هست.

گفت: چه راهی؟

گفتم: معمولا افراد خودمدار از نبود مرزبندی های روشن در جمع استفاده می کنند و سعی می کنند اراده ی فردی خود را به صورت اراده ی جمعی جا بزنند. تا آن جا که این روش آنها کار می کند همه چیز به ظاهر پیش می رود؛ اشکال و اختلاف زمانی بروز می کند که جمع اراده ی دیگری دارد که با خواست خودمدار در تضاد قرار می گیرد.

گفت: پس، آیا باید جمع، فردخودمدار را مهار کند؟

گفتم: در واقع جمع می بایست ضوابط جمعی خویش را به گونه ای بنا نهد و رعایت کند که خودمدار نتواند آنها را زیر پا بگذارد.

گفت: چطوری؟

گفتم: هر چه ضوابط دقیق تر، روشن تر، شفاف تر، ساده تر و مشخص تر تدوین شده باشد و هر چه مکانیزم های مراقبتی آن دقیقتر و عملی تر باشند کار جمع آسانتر و کار خود مدار دشوارتر می شود.

گفت: و حالا اگر جمع این کار را کرد و بازهم به اختلاف رسید.

گفتم: دو روش قبلی را فراموش نکنید. اما آن چه مهم است روشن بودن خود روش و مکانیزم حل اختلاف هاست.

گفت: یعنی روش حل اختلافات جمع هم باید معلوم باشد.

گفتم: بله، نه فقط باید معلوم باشد، بلکه باید با ضوابط کاری تعیین شده ی جمع کاملا مطابقت و همخوانی داشته باشد و از سویی هم باید به طور دقیق و قاطعانه به کار گرفته شود.

گفت: یعنی اختلاف بر اساس قواعدی مدیریت شود که به قواعد کاری جمع وفادار است.

گفتم: دقیقا، و بدانید که خودمدار در این صورت دو انتخاب خواهد داشت: یا ترک کردن جمع و یا ضابطه مند بودن.

گفت: اما آیا این سبب از دست رفتن نیرو نمی شود؟

گفتم: می شود و بسیار هم قابل تاءسف است، اما بدانید که خودمداری و کار جمعی با هم همخوانی ندارند. یا باید فرد خودمدار تن به کار جمعی بدهد، یا باید جمع را ترک کند و یا گروه باید تسلیم او شود. جز این ها راه دیگری نیست.

گفت: پس، همیشه مسله جدا شدن فرد از جمع نباید به عنوان یک فاجعه نگاه شود؟

گفتم: خیر، آن چه فاجعه است تغییر ناپذیری فرد خودمدار است، در غیر این صورت جمع اگر بتواند نشان دهد که ضابطه مند است بی شک نفرات دیگری را به خود جذب کرده و به حیات و گسترش خویش ادامه می دهد.

گفت: و آیا موضوع دیگری هم در رابطه با مدیریت اختلاف ها مطرح است؟

گفتم: بله، اما زمان دیگری را می طلبد….