-
من به مارکسیسم و لنینیسم علاقمندم. اما نمی توانم تشخیص دهم که شما آیا همان حرف ها را می زنید یا چیز متفاوتی است. نمی توانم واژه های مارکسیستی را در نوشته های شما پیدا کنم اما به نظر می رسد که درباره ی چیزهایی می گویید که برایم آشناست. لطفا بگویید آیا خودرهاگران یک تشکیلات مارکسیست-لنینیست است؟
با درود
در توضیحی پیرامون آن چه نوشته اید باید بگویم که بهتر است درگیر واژه ها و ادبیات خاصی نباشیم و به محتوا و ذات پدیده ها توجه کنیم. این که ما یک میز را صندلی بنامیم چیزی از کارکرد آن به عنوان یک میز تغییر نمی دهد. دوستان چپ ما معمولا درگیر یک برخود نوستالژیک و احساسی با مارکسیسم و لنینیزم هستند و دقت نمی کنند که این مکتب ها نیز خود محصول تاریخ خویش بوده اند و بر مبنای روابط متقابل با واقعیت ها یعنی یک منطق دیالکتیکی دستخوش تغییر هستند.
من بیلان چپ ایران را در ورای احساس پاکی که جانباختگان آن داشته اند درخشان نمی بینیم و دلیل آن نیز نه درست و نادرست بودن مارکسیسم که در درک ناقص آنها از زیربناهای تفکر مارکسیستی است. خود را نباید در تنگناهای گذشته ای پر از مسله درگیر کنیم. پایمان باید به سوی جلو گام بردارد. نگاه نو و اندیشه نو مکمل همدیگرند.
حال بگذارید ببینیم که آیا خودرهاگران و آن چه می گوید چیزی از یک درک مارکسیستی جامعه در خود دارد یا خیر.
1) ما انسان را اصل همه تغییرات و ساختارسازی های تاریخی جامعه قرار می دهیم. به عبارت دیگر انسان نباید در خدمت جامعه باشد، جامعه باید در خدمت انسان باشد.
2) این نگاه هر گونه ایده ای را که بخواهد چیزی را در ورای جان و کرامت بشر قرار دهد رد می کند. اسمش، عنوانش و توجیهش هر چه که می خواهد باشد، هیچ چیز برتر از انسان، زندگی و حرمت او نیست. هیچ چیز.
3) اگر این اندیشه را که انسان مداری می نامیم مبنا قرار دهیم می توانیم در مسیر ساختن جامعه ای عمل کنیم که برای تامین جان انسان و حفاظت از حرمت او ساخته و پرداخته می شود. (جامعه ی ایده آل)
4) راه ساختن این جامعه آن است که قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در دست مردم باشد.
5) برای این که این دو قدرت به دست مردم بیافتد نیاز به قدرت اجتماعی است. قدرت اجتماعی یعنی قدرت سازمان یافته و نهادینه شده ی مردم.
6) پس، مسیر ایجاد تغییر بنیادین و رسیدن به جامعه ی ایده آل این است که 1) قدرت اجتماعی بنیان گذاشته شود. 2) قدرت سیاسی را محدود کند (نقش ضد قدرت) 3) قدرت اقتصادی را به تدریج به دست آورد. 4) قدرت سیاسی یا همان نهاد دولت و حکومت را برای همیشه تعطیل کند. 5) مدیریت کامل جامعه را در تمام سطوح و حوزه ها زیر نظر مستقیم مردم باشد.
7) برای آغاز حرکت در این مسیر از همین حالا باید دو چیز را گسترش داد: 1) تفکر انسان مدار را که باید به زبان ساده و با مثال های مشخص و اصیل در جامعه ترویج کرد. 2) فکر و فن سازماندهی اجتماعی را در جامعه گسترش داد.
۸) این روند طولانی، تدریجی و گام به گام است و باید با هشیاری و دقت به جزییات و ضروریات آن پرداخت و برای آن راهکارهای عملی پیشنهاد داد. موضوعات و رویدادهای تاکتیکی مانند تغییر رژیم نباید این جریان را منحرف و سرگرم سازد. این جریان افرادی را و خطی را می طلبد جدی، اهل کار، پایدار و غیر احساساتی.
9) سازمان خودرهاگران تشکلی است برای گردآوردن افرادی که به این راه باور دارند تا تلاش های خود را به طور منظم و گسترده درآورد. کار در این زمینه نیاز به صبر، متانت، دید دور و حوصله ی وصف ناپذیر دارد و تعارفی هم در کار نیست.نا بر آن چه آمد می بینیم که ما بدون درگیر کردن خود در چارچوب های فکری از پیش تعیین شده یا با تکیه ی مصنوعی بر یک ادبیات خاص، تلاش داریم تا حرف ها و گفته های خویش را با تکیه بر اصالت انسانی که نزدیک ترین و قابل فهم ترین منبع خردورزی و درک احساسی از پدیده هاست بیان کنیم. بدیهی است که اگر کسی بخواهد با عینک سنتی به این حرف نگاه کند می تواند آن را عجیب ببیند. اما اگر ذهن باز داشته باشیم و به ذات پدیده ها دقت کنیم تصویر به گونه ی دیگری است.
خودرهاگران در چند عبارت خلاصه شدنی است:
• قراردادن انسان، جان و کرامت او برتر از هر چیز دیگر،
-
چرا ایرانیها اینقدر بی خیالن؟
test
Comments are closed.
چرا روشنفکران , سکولار ها و گروه های چپ در ایران و کشورهای خاورمیانه قادر نبوده اند به اندازه مذهبیون در امر سازمان دهی موفق باشند؟