Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the ht-magazine domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /customers/7/d/f/khodrahagaran.org/httpd.www/fa/wp-includes/functions.php on line 6121 Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /customers/7/d/f/khodrahagaran.org/httpd.www/fa/wp-includes/functions.php:6121) in /customers/7/d/f/khodrahagaran.org/httpd.www/fa/wp-content/plugins/onecom-vcache/vcaching.php on line 621 Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /customers/7/d/f/khodrahagaran.org/httpd.www/fa/wp-includes/functions.php:6121) in /customers/7/d/f/khodrahagaran.org/httpd.www/fa/wp-content/plugins/onecom-vcache/vcaching.php on line 629 Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /customers/7/d/f/khodrahagaran.org/httpd.www/fa/wp-includes/functions.php:6121) in /customers/7/d/f/khodrahagaran.org/httpd.www/fa/wp-includes/feed-rss2.php on line 8 نتایج جست‌وجو برای “سازماندهی شورش ها” – خودرهاگران https://khodrahagaran.org/fa استقرار نهادینه ی حفظ جان و حرمت انسان ایرانی آزادی، عدالت اجتماعی، مردم سالاری Sun, 08 Dec 2019 01:22:47 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.8.1 https://khodrahagaran.org/fa/wp-content/uploads/2023/04/cropped-KRG-logo21-150x150.jpg نتایج جست‌وجو برای “سازماندهی شورش ها” – خودرهاگران https://khodrahagaran.org/fa 32 32 جنبش اعتراضی آبان 1398 – نکات، ضروریات و چشم اندازها, دکتر کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%db%8c-%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86-1398-%d9%86%da%a9%d8%a7%d8%aa%d8%8c-%d8%b6%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%db%8c-%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86-1398-%d9%86%da%a9%d8%a7%d8%aa%d8%8c-%d8%b6%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85/#respond Sun, 08 Dec 2019 00:36:18 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14387 جنبش اعتراضی آبان 1398

 نکات، ضروریات و چشم اندازها

 دکتر کورش عرفانی

آبان – آذر 1398

انتشارات دفتر تولید حزب ایران آباد

 

Jonbesh-Text-1

این وظیفه ی انسان است که آزاد زندگی کند

مبارزه ی سیاسی پاسخی به این وظیفه است .

آدرس ایمیل برای تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

 

فهرست مطالب

  • مقدمه
  • سناریوهای احتمالی روزها و هفته های آینده در ایران
  • برای نخستین بار در تاریخ چهل ساله: ترکیب طبقاتی پیروز در جنبش
  • جنبش اعتراضی می داند چه نمی خواهد، اما نمی داند چه می خواهد
  • جنبش اعتراضی مردم ایران در جستجوی رهبری
  • استراتژی مناسب برای پیروزی جنبش تغییر رژیم در ایران
  • جمع بندی و نتیجه گیری

 

 مقدمه:

با بروز خیزش اعتراضی آبان 1398 که در روز 24 آبان کلید خورد، خیلی زود، هم رژیم و هم جامعه دریافت که با یک حرکت متفاوت از آن چه تاکنون دیده بودیم مواجه شده است. این امر سبب شد که بسیاری از کسانی جامعه ی ایرانی را مستعد هیچ حرکتی نمی دانستند ارزیابی خود را تا مرز اعلام این که کشور وارد «فاز انقلابی» شده است به پیش برند.

دلیل این امر همانا ماهیت کیفی این خیزش بود که به سرعت به نزدیک به 200 شهر کشور سرایت کرد، از رادیکالیسم مبارزاتی بی مانندی برخوردار و شاهد یکی از خونین ترین سرکوب های تاریخ سیاسی ایران بود. صدها کشته، هزاران مجروح و هزاران بازداشتی کارنامه و لذا، چشم اندازی متفاوت از حرکت های اعتراضی پیشین مردم ایران ارائه می داد.

مشخص بود که این بار لایه هایی دیگری از جامعه و با انگیزه های متفاوت از جنبش های پیشین به میدان آمده اند. به همین دلیل ضروری بود که این رخداد جدیتر و فارغ از کلیشه ها مورد بررسی و مداقه قرار گیرد تا اگر پتانسیل مهمی در آن موجود است از دست نرود.

نگارنده از همان ساعت های اول رخداد به همراهی و مشاهده ی جنبش پرداخت. نوشتار نخست این جزوه مقاله ای است که به فاصله ی کوتاهی بعد از آغاز جنبش در آبان ماه نوشته و منتشر شده است. نوشتارهای بعدی به دنبال آن تهیه شد تا بتواند جنبه های اساسی را در برگیرد. اینک این مقالات مرتبط به صورت یک جزوه ی واحد منتشر می شود تا این امکان را به دست دهد که تصویری مشروح از این حرکت اعتراضی داشته باشیم و با استفاده از خرد و اراده ی جمعی، توان بالقوه ی آن را مورد کار قرار دهیم تا اگر امکان پذیر باشد از دل این خیزش مقطعی یک جنبش پایدار و سرنوشت سازی بیرون بیاید.                                          ک. ع

 

مقاله نخست

سناریوهای احتمالی روزها و هفته های آینده  در ایران

کورش عرفانی                                                                                   ۲۸ آبان ۹۸

 

حرکتی که از روز جمعه 24 آبان 1398 و به بهانه ی افزایش قیمت بنزین کلید خورده است، از خصوصیاتی برخوردار است که هر تحلیل گری را  در باره ی چشم اندازهای جدی تر از یک اعتراض ساده به فکر فرو می برد. برخی از این خصوصیات که در همین چهار روز اول قابل مشاهده است چنین است:

  1. گستره ی حرکت: در بیش از 130 شهر کشور و شامل تمام استان ها
  2. رادیکالیسم حرکت: صدها مرکز مالی، دولتی و انتظامی به آتش کشیده شده یا تخریب گشته اند و خساراتی که در همین روزهای اول سر به میلیاردها تومان می گذارد.
  3. تلفات بی سابقه: بین 100 تا 200 یا 300 کشته بنا به روایت های مختلف و بیش از سه هزار مجروح.
  4. سرکوب خشن: به کارگیری تمام روش های بی رحمانه ی سرکوب و سانسور (قطع اینترنت)

این خصلت ها سبب شده که اقتصاد ویران ایران به مرز فروپاشی برود و اگر این اتفاق بیافتد سیلی خواهد بود که کل نظام و کشور را با خود خواهد برد. به همین دلیل، زمان و حق انتخاب زیادی برای رژیم نمی ماند و باید یا به سرعت اعتراضات را جمع و جور کند یا منتظر بدترین عواقب آن باشد. از آن جا که حرکت علائم توانایی ادامه ی خود را آشکار کرده است و شرایط منطقه، از جمله قیام عراق و لبنان هم، در حال عمل و اثر روی شرایط داخلی ایران هستند، این به تدریج بدیهی می شود که نظام باید هر چه سریع تر نسبت به این حرکت رو به گسترش واکنش سرنوشت ساز نشان دهد. به دلیل شکنندگی بالای شرایط اقتصادی و به ویژه، موقعیت فاجعه بار مالی خود دولت نمی تواند اجازه دهد که موضوع مشمول مرور زمان شود. نشان دادن این واکنش سرنوشت ساز اما به معنای قمار زندگی نظام است.

آن چه در زیر می آید برخی از سناریوهای محتمل است که می توان در روزها و هفته های آینده انتظار داشت. هر یک از این سناریوها به صورت فرضیه ای مطرح می شود که هر رویداد جدیدی می تواند آن را تقویت یا تضعیف کند. نگارنده طرح آنها را برای آماده سازی افکار ایرانیان در داخل و خارج از کشور ضروری می داند.

در ورای موردی که در بالا به آن اشاره کردیم، یعنی این که حرکت نمی تواند در شکل کنونی به صورت دراز مدت پیش رود، برای تصور این سناریوها دو پیش فرض دیگر را هم مبنا قرار داده ایم: یکی این که مردم دیگر امکان قبول شکست مطلق، بازگشت به خانه ها، سکوت و مرگ تدریجی در فقر و گرسنگی را ندارند و آستانه ی تحمل آنها طی شده است. دوم این که، رژیم جمهوری اسلامی در مقابل این اعتراضات، هرگز قدرت را به طور مسالمت آمیز به نمایندگان واقعی مردم ایران واگذار نخواهد کرد. با این توضیحات بپردازیم به برخی از سناریوهای مهم و محتمل.

  1. سرکوب و خونریزی تا مرز فروپاشی، جنگ داخلی و یا انقلاب

ممکن است رژیم با تصور این که این جنبش اعتراضی هم چیزی شبیه حرکت های اجتماعی گذشته است و با ترس و کشتار ساکت می شود به سرکوب روی آورد- چنان که روی آورده-، اما این بار، به دلیل ماهیت متفاوت حرکت که از جنس معیشتی و تنازع بقایی است، با مقاومت و رادیکالیسم مردم روبرو شده و خشونت برخوردها در نهایت به سوی یک نبرد سنگین و رادیکال  میان مردم و حاکمیت بهه پیش رود. از دل آن یا  چیزی شبیه به جنگ داخلی بیرون خواهد آمد یا یک جنبش برانداز قدرتمند که تومار رژیم را در هم خواهد پیچید. این در صورتی است که به دنبال آغاز این نبرد، رژیم به سراغ هیچ یک از سناریوهای بعدی نرود.

  1. عقب نشینی از طرح افزایش قیمت بنزین

در صورتی که حرکت اعتراضی ادامه یابد و ترس و وحشت در حاکمیت مستقر شود، ممکن است مسئولان نظام تصور کنند که با عقب نشینی در زمینه ی قیمت بنزین جنبش کنونی را فرونشانند. اگر چنین کنند این احتمال هست که حرکت به طورموقت قدری فروکش کند، اما یک احتمال دوم به شکل قوی تر مطرح است و آن این که، به واسطه ی همین پیروزی، روحیه ی اعتراضی مردم اوج تازه ای گرفته و حرکت در ابعادی حتی وسیع تر و تهاجمی تر، با مطالباتی برجسته و ریشه ای، ادامه یابد. شانس تداوم اعتراضات را هم چنین باید در تلفات زیاد سرکوب با نزدیک به 200 کشته و هزاران مجروح و بازداشتی نیز جستجو کرد. جامعه این بار و به ویژه، پس از عقب راندن دولت در عرصه ی افزایش قیمت بنزین، دست از سر نظام بر نمی دارد و پیشروی ادامه خواهد یافت. در این صورت می توان منتظر ضد حمله ی سخت رژیم باشیم که باز ما را به سناریو نخست، یعنی آغاز رویارویی پرخشونت و یا قیام براندازی هدایت خواهد کرد.

  1. استعفای حسن روحانی

این احتمال است که رژیم در مقابل خشم خیابان و تداوم جنبش مجبور شود یکی از مهره های اصلی خود را در پیش پای مردم معترض قربانی کند. در این صورت، حسن روحانی اولین انتخاب خواهد بود. برداشتن مصلحتی او از پست ریاست جمهوری اما می تواند تشنجات درون ساختار قدرت چنان افزایش دهد که باندهای مافیایی نظام به جان هم بیافتند. در این صورت، می توان انتظار داشت که تشنج های درون نظام کار را در یک جایی به یک تسویه حساب فیزیکی میان نیروهای و نهادهای مختلف سیاسی، نظامی، انتظامی، اطلاعاتی و امنیتی بکشاند. در آن شرایط، با توجه به حضور مردم در صحنه، موضوع به نفع یکی از این نیروها خواهد چرخید و در آن صورت، اگر آن نیروی برنده با مردم همراه شود، به طور عملی (دو فاکتو)، دیگر نظام سابق وجود نخواهد داشت. ضمن آن که مردم می توانند از آن فرصت برای ریشه کن کردن کل نظام بهره برند.

  1. دعوت از اصلاح طلبان برای ورود به صحنه ی مدیریت کشور

یکی از احتمال ها را باید این بدانیم که ادامه ی جنبش، رژیم را وادار کند، به دلیل وحشت از سرنگونی یا فروپاشی ناشی از تهاجم مردم، علاوه بر پاسداران نظامی خود (سپاه)، به سراغ پاسداران سیاسی خود (اصلاح طلبان) رفته و آنها را به عنوان چرخ پنجم نظام وارد صحنه کند. در این صورت، افرادی مانند محمد خاتمی، مهدی کروبی و میرحسین موسوی با عقبه ی سیاسی خود به عنوان آتش نشان های ساختمان به آتش کشیده شده رژیم اسلامی دعوت به کار و قبول مدیریت کشور خواهند شد. البته با قدری نمایش و تبلیغات فریبنده برای جا زدن این عملیات کمک رسانی به عنوان پیروزی و نتیجه ی قیام مردم. بدیهی است که این امر، هر چند به امید رهاساختن نظام از سقوط، با چتر نجات اصلاح طلبان است، اما به احتمال زیاد پاسخ گسترده در جامعه نخواهد گرفت. لایه های محروم جامعه آن را پس خواهند زد. جامعه در دی ماه 96 با شعار «اصلاح طلب، اصول گرا  دیگه تمومه ماجرا» پرونده ی این جریان اکسیژن رسان به نظام دیکتاتوری را بست. علاوه بر این طرد اجتماعی باید متذکر شویم که چنین سناریویی واکنش شدید نیروهای اصول گرا و محافظه کار نظام، از جمله نهاد و فرماندهی سپاه  را برانگیخته و جنگ مافیاها را به مرحله ی زدوخورد و حذف خواهد کشاند. این همان درگیریی است که فروپاشی را تسریع خواهد کرد و مردم را به قاضی نهایی تصمیم گیری برای عمر نظام تبدیل خواهد کرد.

  1. کودتای سپاه

اگر موقعیت کنونی به بحران حاد و تهدید کننده ی کل نظام بکشد، سپاه پاسداران، به عنوان حلقه ی آخرین و مورد اعتماد حافظ نظام، به شکل کودتاوار وارد صحنه خواهد شد. دولت روحانی و نیز سایر جریان های مزاحم درون نظام را جارو کرده و حکومت نظامی اعلام می کند. بر سر چهارراه ها تانک و نفربر مستقر خواهد کرد و وعده ی تغییرات مهم و مبارزه با فساد و فقر را به مردم خواهد داد. علی خامنه ای، با شمایلی جدید، از این حرکت حمایت کرده و امید خود را روی  استراتژی «النصر بالرعب» و کشتار جمعی مخالفان توام با فریب عوام فریبانه از نوع قاسم سلیمانی وار می گذارد. این اقدام ماهیت اجتماعی حرکت اعتراضی را به سوی کنش و اقدامات مسلحانه خواهد کشاند و با حضور ارتش و سایر مخالفان مسلح می تواند معادل پایان عمر نظام باشد.

  1. کناره گیری خامنه ای

اگر نظام روی کودتای سپاه حساب نکند ممکن است در مراحل آخرین بحران بخواهند مهره ی اصلی نظام، یعنی ولی فقیه را در پای مردم معترض قربانی کرده و به این ترتیب، تتمه ای از نظام را نجات دهند. اما بعید خواهد بود که حتی ذبح عظما در مقابل مردم جوابگوی خواست عمیق تری باشد که در بطن جامعه لانه کرده و آن همانا پایان بخشیدن به کلیت نظام جهنمی و پایان دادن همیشگی به دوران سیاه حاکمیت جهل و جنون است. بنابراین، حتی این خودکشی از بالا هم رضایت پایین را به همراه نخواهد داشت.

 

  1. آمدن پای میز مذاکره با آمریکا

در صورتی که نظام احساس کند در داخل شانس نجات ندارد و در خطر فروپاشی داخلی قرار گرفته ممکن است در خارج به دنبال راه نجات باشد و در این صورت چاره ای ندارد جز آن که، برای پیاده کردن دوازده شرط مایک پومپو، روی تخت جراحی مذاکره بخوابد و جراحان آمریکایی، اسرائیلی و عربستان سعودی او را قطعه قطعه کنند. موجودی که در پایان از اتاق عمل مذاکرات بیرون خواهد آمد دیگر نه از نظام نشانی خواهد داشت نه از آخوند و پاسدار.

8) به راه انداختن جنگ برای فرار از بحران

این قابل تصور است که در ادامه ی شرارت های منطقه ای قبلی، نظام، برای پایان دادن به جنگ اجتماعی، جنگ نظامی به راه بیاندازد تا شاید از این طریق، بر اساس خاطره ی خوش مواهب و نعمات جنگ هشت ساله با عراق در راستای تثبیت نظام و سرکوب، این بار هم یک جنگ حتی کوتاه مدت با آمریکا یا با عربستان یا اسرائیل به او این فرصت را بدهد تا اقدام به بازسازی مشروعیت داخلی و یافتن یک گشایش آبرومندانه ی خارجی بکند. در این میان، البته رژیم با بزرگ کردن خطر تجزیه ی کشور و نابودی آن، مردم را به سکوت و رضا فراخوانده و با تحریک احساسات ملی، جایگاه خود را «دشمن ملت» به «مدافع میهن» تغییر دهد. این سناریو نیز البته به دلیل ضعف ساختاری رژیم در عرصه ی اقتصادی از یکسو، عدم انسجام سیاسی و نبود پشتوانه ی اجتماعی ناشی از عدم مشروعیت از سوی دیگر، یک نوع عملیات انتحاری بیشتر نخواهد بود. به جز بخش وابسته و مجبور جامعه، هیچ لایه ای از محرومان و اقشار مطالبه گر جامعه به جنگی که قرار است نظام غارت و فساد و جنایت را نجات دهد نخواهد پیوست.

نتیجه گیری:

البته می توان و باید در نظر گرفت که در کنار آن چه در این جا مورد گمانه زنی قرار گرفت، موقعیت ها و عوامل دیگری به صحنه بیایند و شرایط دیگری را رقم زنند. اما اگر در این میان سناریو مهم دیگری را جا نیانداخته باشیم می توان حدس زد که فاز پایانی نظام اسلامی از پنج روز پیش و با اعتراض خونین مردم به افزایش قیمت بنزین آغاز شده است. همان طور که آیت الله سیستانی در مورد قیام مردم عراق گفته است که عراق دیگر هرگز به دوران قبل از قیام اخیرخود باز نخواهد گشت، می توان گفت که با این شدت از خشونت از جانب حکومت از یک طرف و رادیکالیسم مبارزاتی مردم از سوی دیگر، ایران هم به زودی به مرحله ای می رسد که دیگر هرگز نمی توان آن را به ایران قبل از آغاز اعتراض به افزایش قیمت بنزین بازگرداند.

به همین دلیل، از این پس، از یک سو مردم باید خود را برای مبارزه ای مستمر و پرهزینه در صحنه ی نبرد نهایی و تمام درگیری های منجر به تعیین تکلیف نظام آماده سازند و از آن سوی، نیروهای سیاسی مورد قبول مردم نیز می بایست در تدارک تشکیل آلترناتیو مناسب و رهبری خردمندانه ی جنبش کنونی در جهت منافع ملی باشند. شروط ضروری در این مقطع برای هر جریانی که مدعی رهبری است، عدم وابستگی به بیگانه، تعهد  واقعی به حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی وپایبندی عملی به دمکراسی می باشد.  آیا این قیام، آغاز پایان است؟ خواهیم دید.#

 

 

 

 

مقاله ی دوم

برای نخستین بار در تاریخ چهل ساله:

ترکیب طبقاتی پیروز در جنبش

 

کورش عرفانی                                                                                   ۴ آذر ۹۸

سرنوشت جنبش های مردمی تا حد زیادی تابع بافت اجتماعی آنها می باشد. مشارکت یا عدم مشارکت برخی از طبقات اجتماعی در جنبش های اجتماعی تعیین کننده ی آینده آنهاست: این که موفق شوند یا خیر، این که خصلت سراسری پیدا کنند یا نه،  این که چگونه رهبریی بر جنبش سوار شود و در نهایت این که شانس استقرار دمکراسی را داشته باشند یا خیر. تمام این ها وابسته  است به ترکیب طبقات و اقشار اجتماعی در یک حرکت اعتراضی.

مثال انقلاب 57

یک مثال از این امر، در تاریخ معاصر ایران، در زمان انقلاب سال 57 بروز کرد. تا یک مقطعی، بدنه ی اصلی جنبش را لایه های مختلف طبقه ی متوسط  اعم از لایه های بالا، میانی و پایین آن تشکیل می دادند. تا آن مقطع، حرکت، خصلت قوی مدنی، آزادیخواهی و دمکراتیک داشت. تا آن جا جنبش بارقه ی مذهبی نداشت و به طور مشخص هم به دنبال سرنگونی حتمی رژیم شاه نبود. تغییر دمکراتیک و آزادی و عدالت اجتماعی خواسته های عمده بود. اما از یک زمانی، نیروهای مذهبی، که از خصلت های فوق ناراضی بودند، راه را برای ورود گسترده محرومان به جنبش باز کردند. این اتفاق در اواسط نیمه ی دوم سال 57 و با اعلامیه های خمینی برای تحریک و به میدان آوردن «کوخ نشینان» و «مستضعفین» همراه بود. خمینی به آنها وعده ی مالکیت زمین های تصاحبی، صاحب خانه شدن و بهبود وضع زندگی را داد. آنها نیز به صحنه آمدند، جنبش طبقه ی متوسط دارای ترکیب طبقاتی متفاوتی شد؛ روحانیت محرومین را از حاشیه های شهرها به میدان های اصلی شهر کشید، طبقه ی متوسط را در دل جنبشی که خود به راه انداخته بود، به انزوا راند و سپس، با هدایت و رهبریِ این توده های «مستضعف» از جان گذشته، موفق به پیروز ساختن قیام و کسب قدرت به نفع خود شد.

پس از انقلاب

در طول دوران بعد از انقلاب رژیم اسلامی با درک مشخص از این واقعیت طبقاتی، دشمنی خود را با طبقه ی متوسط هرگز رها نکرد. نخست با استفاده از ادغام جوانان لایه های محروم جامعه در ارگان های سرکوبگر خود ونیز در قالب چماقدار و حزب الله و امثال آن به تار و مار کردن تشکل های سیاسی طبقه ی متوسط پرداخت و قدری دورتر، در حالی که تنور جنگ را برای تخلیه ی جامعه از نیروهای جوان و پرتحرک آن به کار می گرفت با کشتارهای دهه ی شصت اقدام به حذف عناصر آگاه و مبارز طبقه ی متوسط  کرد که تتمه ی آن را، به زعم خود، در قتل عام تابستان 67 به زیر خاک های گلگون خاوران و سایر گورهای گمنام فروبرد.

پس از آن اما با پایان جنگ و پیش گرفتن سیاست های لیبرال و بعدها نئولیبرال، طبقه ی متوسط فرصت کرد در سایه «بورژوا-سرمایه دار» شدن آخوند و پاسدار، در کنار بازاری های سرمایه دار، خود را بازسازی کرده و رشد و گسترش یابد. این اما به هزینه ی فقیرسازی لایه های محروم جامعه، که قرار بود «وارثان انقلاب» باشند، تمام شد. سیاست های بازار آزاد اعمال شده توسط رفسنجانی از یک سو طبقه ی متوسط را رشد داد و از سوی دیگر، لایه های محروم آن زمان را تهیدست ترکرد. به همین خاطر، در اوایل دهه ی هفتاد خورشیدی «وارثان انقلاب» که دیدند ارثی از ثروت های بعد از جنگ نصیبشان نشده است، به خیزش و شورش پرداختند. پاسخ این مستضعفین شورشی، توسط پاسداران انقلاب اسلامی، که زیر لوگوی سازمانی خود آیه ی قرانی «و اراده کردیم که مستضعفین را بر زمین حاکم سازیم» یدک می کشید، گلوله و سرکوب و قتل عام بود. این رویدادها دارای بارقه ی روشن حاشیه نشینی گسترده در سال های نخستین دهه هفتاد خورشیدی در اسلام شهر، مشهد، قزوین به وقوع پیوست و خط مشخص طبقاتی جامعه را بر دو اساس غارت و سرکوب از همان زمان ترسیم کرد.

در این فاصله، طبقه ی متوسط خود را بازسازی کرد و در اواسطه دهه ی هفتاد خورشیدی آماده شد که به میدان سیاسی بازگردد. در این جا بود که دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی، با یک طرح پیچیده، مدیریت دولتی را بر پتانسیل های سیاسی طبقه ی متوسط سوار کردند. بساط دوم خرداد و اصلاحات به راه افتاد تا طبقه ی متوسط در مسیر تعیین شده توسط اتاق های فکر امنیتی نظام حرکت کند. وقتی در تیر ماه 1378 بخش هایی از طبقه ی متوسط از مسیر فوق خارج شدند بازهم دستگاه سرکوب نظام، با قتل عام دانشگاه و معترضین، به آنها یادآور شد که بازی اصلاحات را در ورای از آن چه از بالا دیکته می شود، جدی نگیرند.

در این مدت، لایه های محروم فراموش شده به سمت خشم و انفجار هدایت می شدند، اما به واسطه ی سایه ی سنگین نمایش اصلاح طلبی تدارک دیده شده برای طبقه ی متوسط، نمی توانستند عرض اندام کنند. تا این که، در نیمه ی نخست دهه هشتاد، باز دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی نظام در مورد خطر احتمال بروز ناآرامی های ناشی از فقر محرومان هشدار دادند. این بار نوبت به بازی گرفتن محرومین توسط اتاق های فکر امنیتی رژیم بود. خاتمی به مرخصی رفت و احمدی نژاد آمد. او خود را یار و یاور حاشیه نشینان نامید و به آنها وعده های بسیار داد. در این بین، با اتکاء به این مستضعف گرایی سپاه، فرصتی هم فراهم شد که بادکنک طبقه ی متوسط، که در دوره ی رفسنجانی و خاتمی باد شده بود، ترکانده شود. سخت گیری های سیاسی، امنیتی و فرهنگی بر آنان در دوره ی اول ریاست جمهوری احمدی نژاد (1388-1384) آغاز شد.

طبقه ی متوسط که شانزده سال به نوعی نازپروری مصلحتی و محاسبه شده ی چهاردوره ی ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی عادت کرده بود، سخت گیری های حکومت پاسدار احمدی نژاد را بر نتافت. به همین دلیل، در سال 88 و با رویای بازگرداندن جناح اصلاح طلبان، به شرکت گسترده در انتخابات روی آورد. اما از آن جا که انتخابات در نظام اسلامی، از ابتدا، بر اساس مصالح ساختاری-امنیتی نظام تعیین نتیجه می شده است، در آن سال هم پاسدار احمدی نژاد را پیروز انتخابات اعلام کردند. طبقه ی متوسط مورد شوک واقع شد و واکنش نشان داد. این واکنش در قالب جنبش سبز بروز کرد و خطرات جدی برای نظام پدید آورد.

با مهار و سرکوب جنبش سبز، بازهم اتاق های فکر نظام به کار پرداختند و تصمیم بر تضعیف ساختاری طبقه ی متوسط گرفته شد. از این روی، علاوه بر قلع و قمع فعالان سیاسی و مدنی این طبقه و برقرار ممنوعیت و محدودیت بر تشکل های سیاسی و فرهنگی و رسانه ای آن، در سال 1389، حمله ی اصلی به بدنه ی طبقه ی متوسط آغاز شد. این بار ایده آن بود که بتوان «خودکفایی اقتصادی» نسبی طبقه ی متوسط را از او برای همیشه سلب کرد و آن را به دستگاه گداپروری رژیم، تحت عنوان یارانه های نقدی، وابسته نمود. این کار با خشونت صورت گرفت و اقتصاد طبقه ی متوسط در عرض چند سال متلاشی شد. به دنبال از دست دادن استقلال مالی خود، طبقه ی متوسط از حیث اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی نیز فروپاشید و نظام موفق شد یک دوره ی امنیت نسبی هشت ساله را برای خود خریداری کند.

در این دوره، سقوط کیفی طبقه ی متوسط به قدری برجسته بود که نظام حتی موفق شد یک عنصر مرتجع و سرکوبگر خود، یکی از مغزهای امنیتی و آدمکش رژیم، به اسم حسن روحانی را، به عنوان تجسد جدید و اجباری جریان اصلاح طلبی به این تتمه ی ویران شده ی شبه طبقه ی متوسط قالب کند. این امرهم در انتخابات 1392 و با یک سری عملیات شعبده بازی سیاسی، که با جریان برجام تقویت شده بود، هم در خرداد 1396 صورت گرفت.

اما در این فاصله ی 1388 تا 1396 یورش برنامه ریزی شده و ساختارشکنانه ی نظام به طبقه ی متوسط پیامدهای جامعه شناختی خود را تولید کرده بود. اینک، بخش عمده ای از لایه های پایینی و میانی طبقه ی متوسط، به واسطه ی فقر و بیکاری و تورم، به طبقه ی گسترده ی محروم جامعه پیوسته بودند. این پیوند در درجه ی نخست از حیث معیشتی صورت گرفته بود، اما به تدریج آمیزش های فرهنگی و اجتماعی هم میان طبقه ی متوسط و لایه های محروم تحقق یافت و برخی همانند سازی های شکل گرفت. هم قدری از قدرت تشخیص، آگاهی و فرهیختگی طبقه ی متوسط به درون طبقه ی محروم منتقل شد و هم قدری از رادیکالیسم محرومان به میان جوانان طبقه ی متوسط سابق نفوذ کرد.

نخستین آثاراین پیوند طبقاتی در دی ماه 1396 آشکار شد: یک ترکیب ابتدایی از عمل گرایی مبارزاتی محرومان و آگاهی اجتماعی طبقه ی متوسط. از دل آن، حرکت قدرتمندی بیرون آمد که به سرعت در بیش از 100 شهر گسترش یافت. خصلت عمل گرایی در رویارویی آشکار آنان با نیروهای سرکوبگر بود و آگاهی اجتماعی در شعارهای معنی داری مانند «اصلاح طلب، اصول گرا  دیگه تمومه ماجرا». قیام دی 1396 تمرینی بود برای خیزش آبان 1398.

در این فاصله اما اتفاقی که روی داد این بود که با شکست برجام و بازگشت تحریم ها، آخرین لایه های امیدواری کاذب و محافظه کاری های طبقه ی متوسط سابق فروریخت و آنها به وضوح و همانند میلیون های ایرانی محروم زیر خط فقر، طعم تلخ رسیدن به خط فقر را چشیدند و واقعیت درماندگی اقتصادی و معیشتی را تجربه کردند. آنها دریافتند که با وجود نظام فاسد کنونی کمترین چشم اندازی برای آینده ای حتی معمولی را نخواهند داشت. بر آنها مسلم شد که در صورت بقای نظام کنونی هر چه هست و خواهد بود وخامت، فاجعه و نابودی تدریجی اما حتمی کشور و زندگی مردم است.

جنبش کنونی:

در چنین احوالی بود که، در تاریخ 24 آبان 1398 و با اعلام تصمیم افزایش 300 درصدی قیمت بنزین آزاد، سرانجام موقعیت تاریخی برای بروز همان اتفاقی فراهم آمد که در نیمه ی دوم سال 1357 روی داده بود: پیوند مستضعفین و طبقه ی متوسط در چارچوب یک جنبش اجتماعی اعتراضی. در آن سال، جنبش به همت طبقه ی متوسط آغاز شده بود و رادیکالیسم آن کنترل شده و خواست های آن محدود بود. ورود حاشیه نشین ها اما همه ی این دیوارها را برداشت و جنبش را در قالب سرنگون ساز خود به جان رژیم شاه انداخت. رژیمی که در نهایت، در مقابل این ترکیب جدید طبقاتی جنبش چند ماهی بیشتر دوام نیاورد.

اینک، چهل و یک سال بعد از آن زمان، پدیده ی مشابه ای در این جنبش اعتراضی اخیر روی داده است. این بار، این طبقه ی متوسط است که به قیام لایه های محروم جامعه می پیوندد و از دل این ترکیب، قدرتی در حال شکل گرفتن است که هم از توان تهاجمی، شجاعت و از جان گذشتگی پابرهنه ها وحاشیه نشین ها برخوردار است و هم از هوشمندی،آگاهی اجتماعی وسیاسی و توان سازماندهی و شبکه سازی طبقه ی متوسط.

آیا این همان ترکیب برنده است؟

آن چه در این چند روز از موج اول اعتراضات اجتماعی آبان ماه گذشت به خوبی نشان داد که این بار، برخلاف دفعات قبلی، جنبش به یک مغز هدفمند از یکسو و به یک بازوی قدرتمند از سوی دیگر، مجهز است. این بار، در ظرف سه روز، مردم بپاخاسته، با ترکیبی از محرومین و طبقه ی متوسط به محرومیت کشیده شده، با هجوم به نزدیک به یک هزار مرکز اقتصادی یا حکومتی رژیم و ویران سازی آنها، بزرگترین ضرر تاریخ مبارزاتی چهل ساله ی اخیر را به رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی وارد ساختند. از یک سو حضور گرسنگان را در غارت فروشگاه های زنجیره ای سپاه و بسیج می بینیم و از سوی دیگر، استفاده ی بهینه از اینترنت برای سازماندهی و اطللاع رسانی که سبب قطع پرهزینه ی ارتباط اینترنتی کل کشورتوسط دولت وحشت زده حاکم شد.

خسارات وارد بر اقتصاد کشور خبر از آن می دهد که بهترین ترکیب اجتماعی جنبش مبارزاتی در زمانی تحقق یافته که بدترین زمان برای اقتصاد وررشکسته ی نظام می باشد. این همزمانیِ بهترین برای مردم و بدترین برای رژیم به خوبی آشکار می سازد که ترکیب اجتماعی فوق، در صورت انتخاب مسیر درست، بدون تردید، قادر به شکستن کمر اقتصاد نظام و فروپاشاندن ساختارهای حاکمیت خواهد شد. کافیست که کنشگران طبقه ی متوسط با درک سیاسی هوشمند، لایه های خشمگین محروم را در همین خط وارد ساختن ضربه های کارآمد و هدفمند به نهادهای اقتصادی درآمدزا برای رژیم حاکم هدایت کرده و نگه دارند.

حرکت اعتراضی کنونی موفق شد در موج اول خود، خساراتی که در برآوردهای نادقیق اولیه به ده تا بیست هزار میلیارد تومان تخمین زده می شود به اقتصاد مفلوک و روبه موت نظام وارد کند. اگر جنبش بتواند همین قدرت عملیاتی را در موج های دیگر با خود همراه داشته باشد، جای کمترین تردیدی نیست که رژیم، نه در یک نبرد خیابانی مسلحانه، که در یک نبرد طبقاتیِ اقتصادی و مالی درهم خواهد شکست. بدیهی است که در این میان چارچوب های حرکت تهاجمی باید به صورت هدفمند به سوی نهادهای ثروت ساز دولتی به پیش رود و اموال و ثروت های مردم عادی را به نابودی نکشاند. از آن سوی هم نباید به گفتمان حافظان خجالتی نظم نابرابر و ضد انسانی حاکم گوش فرا دهیم که در چنین مواقعی به عنوان «روشنفکر ارگانیک»، پنهانی در خدمت سیستم حاکم، حتی در قبای مخالفت با دیکتاتوری، اما در اصل برای حفاظت روایتی از آن، به میدان می آیند و ندای «پرهیز از خشونت» را زمزمه می کنند تا از این طریق، مردم محروم و ستمدیده و سرکوب شده را از یگانه ابزار و روش مبارزاتی که در اختیار دارند محروم سازند. این ها می دانند چرا این کار را می کنند، مردم هم باید بدانند چرا برخلاف گفته ی آنان عمل می کنند.

در این مرحله کافیست که نیروهای سیاسی با جا انداختن، کار کردن و تبلیغ این تاکتیک مشخص و تجربه شده ی مبارزاتی، یعنی ضربه های پیاپی به منابع اقتصادی کوچک و بزرگ رژیم، شرایط را برای فروپاشاندن ساختارهای نظام، که همگی نیازمند پول هستند تا پابرجا بمانند، هدایت کنند. اگر بتوان این خط تاکتیکی را با دقت و جدیت به پیش برد، می توان از دل آن نتایج زیر را بیرون کشید:

  • آشکار شدن قدرت تهاجمی جنبش و تقویت روحیه ی مبارزاتی و امید به موفقیت های بزرگتر مثل اعتصابات سراسری،
  • برجسته شدن وضعیت وخیم اقتصاد ورشکسته ی نظام و حرکت به سوی فروپاشی به طور غیر قابل پرهیز،
  • از میان رفتن روحیه ی مقاومت میان نیروهایی نظام که بر اساس مزدوری و پول سالاری عمل می کنند،
  • کاهش هزینه ی مبارزه از طریق فروپاشی اقتصادی نظام بدون نیاز به درگیری نظامی با آن.
  • آماده شدن مردم و جامعه برای ورود به مراحل پیشرفته تر جنبش برانداز و جایگزینی آن.

جان کلام این که این بار جنبش اعتراضی مردم ایران هم بافت اجتماعی و ترکیب طبقاتی مناسب برای پیروزی را دارد، هم تاکتیک مبارزاتی موثر و کارآمد را پیدا کرده است و هم با یک رژیم مفلوک، ورشکسته و در محاصره مواجه است. این عوامل مثبت و امیدبخش، اگر با عنصر رهبری مورد قبول مردم و دارای برنامه  قدرت هدایت جنبش تکمیل شود، هیچ چیز برای پیروزی کم ندارد. امروز جنبش می داند که چه نمی خواهد، باید مشخص شود که چه می خواهد. این ها همه وظیفه ی لایه های فرهیخته ی جامعه است که باید به آن پرداخته شود.

این یک شانس تاریخی است که نباید از دست دهیم. همه چیز به عقل واراده ی تک تک ما بستگی دارد.

 

 

مقاله ی سوم

جنبش اعتراضی می داند چه نمی خواهد،

اما نمی داند چه می خواهد

کورش عرفانی                                                                                   ۶ آذر ۹۸

جنبش‌های اجتماعی ده سال اخیر در ایران ظاهری محدود و موردی داشته‌اند، اما باطن آنها برانداز بوده است. بهانه‌ها متفاوت است: در سال ۸۸ انتخابات بود، در دی ۹۶ گرانی بود و در آبان ۹۸ افزایش قیمت بنزین. اما به فاصله‌ی کوتاهی مسیرحرکت و شعارهای آن آشکار کرده که انتخابات و گرانی و بنزین بهانه است و کل نظام نشانه است. این امر ما را به درک این واقعیت فرا می‌خواند که حرکت‌های اعتراضی در ایران از حیث ماهیت، برانداز هستند.

هرجنبشی، در مسیر براندازی، باید دو موضوع را به طور مشخص برای خود روشن سازد: ۱) چه نمی‌خواهد ۲) چه می‌خواهد. مورد اول را وجه سلبی جنبش می‌گویند، یعنی آن چه قرار است دفع و رفع و طرد شود. مورد دوم وجه ایجابی جنبش است، یعنی آن چه مطلوب و مورد تقاضاست تا بیاید و مستقر شود. پس، فعالان جنبش برانداز باید آن چه را که می‌خواهند پایین بکشند و از بین ببرند تعیین کنند و نیز، آن چه را که می‌خواهند جایگزین امر طرد شده کنند بگویند. هر چند که می‌دانیم به طور معمول مورد اول آسان تر است و می‌تواند سریع تر تعیین تکلیف شود تا دومی. مورد ایجابی زمان بر است و سبب تطویل جنبش می‌شود، هر چه برخورد با آن فعال تر و هوشمندانه تر باشد شانس تعیین و تحقق آن بیشتر خواهد شد.

تجربه‌ی انقلاب

شعارها استراتژی نیستند، اما نماد استراتژی جنبش هستند. در زمان انقلاب شعارهای زیادی در سراسر کشور مطرح می‌شد. برخی از آنها به سرعت آمدند و فراموش شدند، اما بعضی ماندند و هویت بخش آن حرکت گشتند. دو شعار محوری دو وجه مورد بحث را پوشش می‌داد: وجه سلبی جنبش را شعار «مرگ بر شاه» نمایندگی می‌کرد. این شعار مشخص می‌ساخت که مردم شاه را به عنوان نماد نظام شاهنشاهی نمی‌خواهند و به واسطه‌ی آن، نظام پادشاهی را نفی می‌کنند. امری که آن قدر بارز شد که حکومت جدید موفق شد با یک شبه رفراندم آن را به تایید اکثریت مطلق رای دهندگان برساند. دلیل این موفقیت در رفراندم فروردین ۱۳۵۸ این بود که این شعار در طول یک سال در کشور توانسته بود در میان تظاهر کنندگان جای باز کند و زمینه‌ی فکری و عینی را برای تحقق آن آماده سازد. ازآن سوی، وجه ایجابی با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تامین می‌شد. آن شعار بیان می‌کرد که جامعه چه می‌خواهد. استقلال نماد نفی خصلت وابسته‌ی رژیم شاه بود که علیرغم غیر واقعی بودن کامل آن، برای افکار اکثریت مردم ایران در آن زمان امری مسلم و مسجل محسوب می‌شد. آزادی، نفی اختناق و سرکوب و ساواک بود و عطشی که جامعه برای رهایی از قید و بند ترس و وحشت دستگاه سرکوبگر رژیم شاه داشت. جمهوری اسلامی، با وجود آن که یک نقض غرض آشکار بود، به روشنی از یک سوی نوع نظام جایگزین را ترسیم می‌کرد و از سوی دیگر ماهیت مذهبی حرکت را که زیر رهبری یک شخصیت مذهبی و شبکه‌ی مخوف آخوندها قرار داشت به نمایش می‌کشید. به همین دلیل نیز بعد از انقلاب فاصله‌ی آشکاری میان خواست و آرزوی مردم و واقعیت رژیم سیاه و تباه آخوندی به وجود آمد.

با این همه منظور ما از طرح مورد انقلاب ارائه‌ی یک مثال ملموس از ضرورت وجود دو وجه مکمل سلبی و ایجابی برای موثر ساختن یک جنبش برانداز است. مردم باید بدانند چه چیزی را می‌خواهند پایین بکشند و چه چیزی را می‌خواهند به جای آن بالا ببرند. یکی کافی نیست و جواب نمی‌دهد.

جنبش فعلی

به نظر می‌رسد که یکی از مشکلات اصلی جنبش کنونی این است که به طور روشن و مکرر اعلام داشته که می‌داند چه نمی‌خواهد، اما هنوز مبهم و ناشناس است که به جای آن چه می‌خواهد. این یک کمبود جدی و آسیب رسان است که سبب می‌شود هربار کار در میانه‌ی راه از نفس بیافتد و مجبور شود باز دوباره راه رفته را از نو طی کند. براین اساس، مکانیزم عدم موفقیت جنبش‌های اخیر تا حدی این گونه است:

  • حرکت از سوی بخشی از کسانی که دیگر نمی‌خواهند شرایط نابسامان را پذیرا باشند کلید می‌خورد.
  • این بخش از جامعه به خیابان می‌آید و با پرداخت بهایی سنگین آن چه را نمی‌خواهد مطرح می‌کند.
  • در این مرحله لازم است که بخش‌های دیگر جامعه نیز به این نیروی پیشاهنگ بپیوندند و جنبش گسترده شود.
  • اما اکثریت خاموش می‌داند که برای اعلام آن چه نمی‌خواهد باید هزینه‌ای سنگین بدهد، پس تردید می‌کند.
  • در این بین، نیروی پیشاهنگ در حال دادن تلفاتی سنگین است و بدون پشتیبانی و ورود اکثریت خاموش دوام نمی‌آورد.
  • در نهایت، جنبش فراگیر نمی‌شود و مجبور به عقب نشینی است تا فرصت بعدی.

تا موقعی که این مکانیزم، یا چیزی شبیه به آن تکرار شود، جنبش برانداز به هدف خود یعنی پایین کشیدن نظام دست پیدا نمی‌کند. در این جاست که پرسش چه باید کرد ظهور می‌کند. پاسخ آن این است که باید راهی پیدا کرد تا پس از آغاز حرکت، نیروی بیشتری به صحنه آید و حرکت فراگیر شده به سوی تعیین سرنوشت نظام فاسد حاکم به پیش رود. اما چگونه؟

در حالی که می‌دانیم وجه سلبی جنبش بخشی از نیروهای اجتماعی را به میدان می‌آورد، نبود وجه ایجابی مانع از آمدن بخش دیگر می‌شود. این‌ها لایه‌های محاسبه گر جامعه هستند و از خود می‌پرسند: پس از طرد رژیم، چه به دست خواهد آمد؟ آنها چشم انداز و جایگزین را نمی‌بینند و به همین دلیل در ابهام و تردید به سر می‌برند. این شک و تردید است که اکثریت معترض اما خاموش را زمین گیر می‌کند. آنها نیاز دارند تا هر دو وجه بازی را ببینند، چه قرار است برود و چه قرار است بیاید. پس، در یک جایی باید این مشکل را برطرف کرد. یعنی جنبش باید وجه ایجابی خود را روشن و تعریف کرده و سپس آن را به طور گسترده مطرح کند. این نکته می‌تواند یکی از کمبودهای اصلی جنبش را برطرف کند و نشان دهد که در انتهای تونل مبارزه چه در انتظار است.

در حال حاضر یک شعار بسیار خوب، وجه سلبی جنبش را به روشنی آشکار می‌سازد. شعار «مرگ بر دیکتاتور» بیانگر نفی بارز و مشخص استبداد و دیکتاتوری است، از هر نوع که باشد. در این شعار بلوغی خوابیده است که در شعار «مرگ بر شاه» نبود. در حالی که شعار مرگ بر شاه به فرد می‌پرداخت، به این نکته توجه نمی‌کرد که ممکن است شاه برود و فرد دیگری مثل او یا بدتر از او بیاید، که آمد؛ شعار «مرگ بر دیکتاتور» اما نفی هر شخص و جریانی است که سودای استقرار استبداد در ایران داشته و دارد و خواهد داشت. این شعاری است هوشمندانه که به فراتر از شعار «مرگ بر خامنه ای» می‌رود و یک نوع نگرش و سیستم حکومتی را هدف قرار می‌دهد. پس، وجه سلبی جنبش می‌تواند با محوریت شعار «مرگ بر دیکتاتور» تامین شود، چه خامنه‌ای باشد چه هر کس دیگری که در رویای کسب و انحصار قدرت در تلاش است. می‌ماند شعاری مناسب برای وجه ایجابی جنبش برانداز.

در این میان، یکی از شعارهای مطرح شده در جنبش‌های اخیر، از سال ۸۸ به این سو، جلب توجه می‌کند. این شعار از خصوصیات لازم برای تامین خصلت ایجابی جنبش برانداز کنونی برخوردار است. این شعار شباهت زیادی به همان شعار ایجابی انقلاب دارد اما با یک تفاوت مهم. شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» در جنبش ۸۸ مطرح شد و پس از آن در خیزش دی ماه ۹۶ و قیام آبان ۹۸ تکرار شد. این شعار چند عنصر مهم و کلیدی را در خود دارد:

۱) استقلال در این شعار به معنای نفی وابستگی به بیگانگان است، امری که با تعامل سالم با جهان در راستای تامین منافع ملی مردم ایران هیچ تضادی ندارد.

۲) آزادی: پادزهر استبداد است و این که باید در قالب آزادی بیان، آزادی احزاب، آزادی اندیشه، آزادی سیاسی و آزادی‌های مدنی تامین و تضمین شود.

۳) جمهوری: نظام چرخشی قدرت با رای و اراده‌ی مردم از طریق انتخابات آزاد است. نظامی که با محدود و موقت کردن زمان حفظ قدرت، امکان برپایی استبدادی نو را-که در ژنتیک تاریخی قدرت سیاسی در ایران نهفته است- خنثی می‌کند.

۴) ایرانی: تکیه بر ضرورت بهره بردن از غنای فرهنگی، پیشینیه‌ی کهن تاریخی وحدت ملی بی مانند ایرانیان.

بنابراین می‌توان، با تکیه بر این شعار، به سوی معرفی و ساماندهی ایده‌ی جایگزین مطلوب جنبش برویم؛ یعنی مشخص کنیم که آن چه می‌خواهیم چیست. بر اساس این شعار، آن چه می‌خواهیم، از یک سو استقلال است. این یعنی ما نوکرهیچ کس نیستیم و برای کسب آزادی خود به تبعیت ازهیچ قدرت بیگانه‌ای نیاز نداریم. ما با اتکاء به خود به عنوان یک ملت آزادیخواه و به به کار گیری توان گسترده‌ی خویش، استبداد را دفن و دمکراسی را بنا می‌کنیم و سپس، ایرانی پیشرفته و قدرتمند را خواهیم ساخت. آزادی می‌خواهیم، در وسیع ترین شکل خود، در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. انسان ایرانی باید طعم شیرین آزاد زیستن را بچشد و بتواند به شکل نهادینه از تمامی آزادی‌های لازم برای خودشکوفایی فردی و جمعی خویش بهره برد. جمهوری را می‌خواهیم تا مدعیان خدمت و قدرت را براساس شایستگی، چهار سال یا حداکثر هشت سال، با رای اکثریت مردم، در راس هرم قدرت قرار دهیم و از طریق سازوکارهای مشخص قانونی و شهروندی بر کار او نظارت کنیم. چه بهترین باشند چه بدترین، همین مدت زمان را بیشتر نخواهند داشت. در این میان هم اگر صاحب قدرتی دست از پا خطا کرد او را براساس قانون اساسی حتی زودتر از این موعد پایین می‌کشیم. ما دیگر کمترین خطری برای پذیرش یک نظام مبتنی بر قدرت همیشگی و موروثی و «موهبت الهی» و امثال این هجویات را نمی‌پذیریم: نه قدرت واقعی را به طور همیشگی به کسی می‌دهیم نه قدرت نمادین را. از نگاه جامعه شناختی، نظام پادشاهی برای جامعه‌ی استبداد زده‌ی ایرانی معادل زهر مطلق است چرا که حامل خطر حتمی بازتولید استبداد است. و سرانجام، واژه‌ی ایرانی نشان می‌دهد که ما دارای یک هویت فرهنگی مشخص هستیم. هویتی که به همت زندگی همبسته‌ی چند هزارساله‌ی اقوام ایرانی در کنار هم شکل یافته و در بناسازی آن همان قدر کرد و ترک و بلوچ نقش دارند که خوزستانی و فارس و خراسانی. واژه‌ی ایرانی در این شعار تودهنی محکمی است به همه نیروهای وطن فروش تجزیه طلب که فکر نکنند می‌توانند وحدت ملی ایران زمین، این میراث ارزشمند تاریخی بشر را، که نماد همزیستی انسان‌ها در عین تنوعشان است، به همت سازمان‌های اطلاعاتی عربستان و ترکیه و اسرائیل از چنگ ما درآورند. این میراثی است برای بشریت و باید که حفظ شود.

به این ترتیب می‌بینیم، در کنار شعار «مرگ بر دیکتاتور»، که نماد نفی هر گونه استبداد، اعم از تاج دار و عمامه به سر است، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» می‌تواند زمینه را برای تکمیل دو وجه مورد نیاز جنبش فراهم سازد. تمامی ایرانیان داخل و خارج از کشور و تشکل‌های سیاسی آزادیخواه می‌توانند با طرح این دو شعار، به عنوان محورهای اصلی جنبش، در تکمیل یکی از کمبودهای اصلی حرکت‌های اجتماعی تغییر طلب یاری رسانند:

  • وجه سلبی با شعار «مرگ بر دیکتاتور»
  • وجه ایجابی با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی».

اگر این دو شعار به صورت گسترده در تبلیغات سیاسی مد نظر قرار گیرد به دو ستون اصلی هویتی برای جنبش تبدیل می‌شوند و نقص کنونی جنبش برطرف می‌شود. در کنار بیان آن چه جنبش نمی‌خواهد، در سایه‌ی روشن شدن آن چه جنبش می‌خواهد، لایه‌های وسیع تری از مردم به آن می‌پیوندند و راه برای ورود اکثریت معترض و خاموش به صحنه‌ی اعتراضات باز می‌شود.

 

 

 

مقاله ی چهارم

جنبش اعتراضی مردم ایران

در جستجوی رهبری

کورش عرفانی                                                                                  ۱۱ آذر ۹۸

درباره ی کمبودهای جنبش های اجتماعی ده تا بیست سال اخیر در ایران فراوان سخن رانده شده است. نداشتن استراتژی روشن، عدم شفافیت در مشخص ساختن خواست و هدف اصلی، نداشتن سازماندهی و نیز نبود رهبری برخی از این اشکالات یا کمبودهاست. در این نوشتار به مسئله ی رهبری می پردازیم.

ویژگی های رهبری 

بدیهی است که یک جنبش اجتماعی برای گسترش و به سرانجام رسیدن نیاز به رهبری دارد. آن هم یک رهبری توانمند و کارآمد. ویژگی های یک جریان رهبری را شناسایی کنیم:

۱)   خودجوش و فی البداهه نیست، بلکه از قبل برای ایفای این نقش خود را آماده کرده است.

۲)   نیاز به مشروعیت دارد. یعنی باید نزد فعالان جنبش مقبولیت یابد.

۳)   نمی تواند خودش را رهبر اعلام کند، باید آنها که در صحنه هستند او را رهبر اعلام کنند.

۴)   می بایست قادر به انجام کار باشد. رهبر نمی شوند که رهبر باشند، رهبر می شوند که جنبش را رهبری کنند.

۵)   باید طرح، برنامه و توانایی پیاده کردن و مدیریت آن را داشته باشد.

به این ترتیب می بینیم که جریانی که این ویژگی ها را نداشته باشد می تواند هر چیزی باشد جز رهبر. لذا با سروصدا و تبلیغات کاذب و آرزو و ادعا نیست که کسی رهبری را به دست می گیرد. نیاز به شرایطی تعریف شده و معین دارد که قابل دور زدن و نادیده گرفته شدن نیست. نمونه های افراد خودرهبر خوانده اما رهبر نشده کم نیست.

دلیل این که ما در جنبش های اجتماعی اخیر در ایران رهبری نداشته ایم با اتکاء به این پنج ویژگی ضروری چنین است:

۱)   خود را از قبل کاندید کرده اند، اما آماده نکرده اند.

۲)   خود را مقبول مردم دانسته اند، اما از مردم مقبولیت عمومی و از آنها مشروعیت نگرفته اند.

۳)   خودشان را فرصت طلبانه رهبر اعلام کرده اند، صبر نکرده اند دیگران آنها را رهبر اعلام کنند.

۴)   معتقدند که دارند رهبری می کنند، اما قادر به رهبری جنبش نبوده اند.

۵)   طرح و برنامه نداشته اند و معلوم نیست اگر چیزی به این نام داشته باشند قادر به اجرای آن هستند یا خیر.

به این ترتیب می بینیم که دلیل نبود رهبری در جنبش های اخیر این است که هیچ جریانی نبوده که به طور عینی از این ویژگی های لازم برخوردار باشد. و در این میان مهم این است که بدانیم بدون حتی یکی از این خصوصیات، احتمال تبدیل شدن به رهبر موفق یک جریان مبارزاتی گسترده ناممکن است، چه رسد به این که هیچ یک را نداشته باشیم.

براین اساس می توان گفت که باید روی این کمبود کار کرد تا بتوانیم برای آن یک راه حل بیابیم و در نهایت، یک جریان قادر به رهبری جنبش های متعدد اعتراضی در ایران را تدارک ببینیم.

اما چگونه؟ 

نخست با باطل کردن تمام رفتارهای اشتباه در هر یک از این پنج مورد.

۱)   خود را برای رهبری از حیث نظری و عملی آماده کنیم. یعنی آموزش و تدارک عملی ببینیم.

۲)   مشروعیتی ذهنی برای خویش قائل نباشیم. تلاش کنیم این مشروعیت را  به طور عینی کسب کنیم و برای این منظور باید با نظر و عمل خود در میان لایه های فعال و معترض جامعه مقبولیت کسب کنیم.

۳)   رهبر خودخوانده نباشیم. با عملکرد خود کاری کنیم که دیگران ما را رهبر خویش بدانند و آن را به طور فعال بیان کنند.

۴)   در عمل جنبش را رهبری کنیم، با سازماندهی و تدارک و تشکیلات، نه با حرف و ادعا در اینترنت و تلویزیون ها.

۵)   طرح و برنامه ی مشخص و قابل اجرا ارائه دهیم و برای پیاده کردن و مدیریت آن، نیروی انسانی و منابع مالی تدارک ببینیم.

به این ترتیب می توانیم شروع خوبی را داشته باشیم. جنبش اعتراضی در ایران کلید خورده است و استعداد رهبری پذیری دارد. اما نیرویی که این پنج ویژگی را در خود به صورت همزمان داشته باشد و بتواند کار رهبری را در عمل بر عهده گیرد نداریم. به همین دلیل یک جای کار لنگ است.

وضعیت اپوزیسیون و رهبری

بدیهی است که در اپوزیسیون ایرانی یک طیف از نیروهای سیاسی را داریم که به نسبت های مختلف یک یا برخی از این خصوصیات پنج گانه را دارا هستند. اما مشکل این است که هیچ یک هر پنج شرط لازم را ندارند و به همین دلیل، یک جای کارشان با نقص مواجه است. این جریان ها می توانند با شناسایی نقاط ضعف خود، روی آنها کار کرده و اشکالات را برطرف کنند تا با تامین هر پنج شرط، کانیدای مناسب برای این منظور باشند.

در این راستا یک شروع خوب عبارت است از اعلام آمادگی برای رهبری. در این روند، مثل هر فرایند سیاسی دمکراتیک و گزینشی، همه چیز با کاندیدا شدن شروع می شود. به طور مثال در آمریکا، سیاستمداری که می خواهد رئیس جمهور آینده ی کشورش شود، پیش از هر کار دیگری، نیت (intention) خود را در این زمینه ابراز می کند. وقتی این مشخص شد، تهیه و تدارکات نیز به موازات آن به راه می افتد. مردم از این پس می دانند که این سیاستمدار تصمیم گرفته رئیس جمهور شود و حالا نوبت آنهاست که به عنوان فعال سیاسی، تلاشگر انتخاباتی، همیار مالی یا رای دهنده تصمیم بگیرند که آیا می خواهند از این کاندیدا حمایت کنند، برای او کار تبلیغاتی انجام دهند، به وی کمک مالی برسانند و یا در نهایت به او رای دهند یا خیر. وقتی چنین نکند طرف کاندیداتوری خود را پس می گیرد و از ادامه ی فعالیت تبلیغاتی و انتخاباتی دست بر می دارد.

در مورد یافتن یک جریان رهبری برای جنبش های اعتراضی نیز اولین اقدام مناسب برای این منظور آنست که تشکل های سیاسی کاندیدا بیایند و این خواست و منظور خود را به صورت روشن و شفاف اعلام کنند و خود را در معرض قضاوت عام قرار دهند. یعنی، تعارف و خجالت را کنار بگذارند و به مردم ایران بگویند که می خواهند به صورت مشخص جنبش اعتراضی برای تغییر رژیم جمهوری اسلامی را رهبری کنند. تا به حال این امر به صورت غیر مستقیم، در لفافه، ضمنی، حدودی، ناروشن، دوپهلو و خجالتی بیان می شده است. به همین خاطر مردم مطمئن نبوده اند که آیا می توانند و باید روی این جریان، به عنوان کاندیدای رهبری حساب کنند، یا موضوع بر سر یک تشکل سیاسی است که بدش نمی آید به طریق تصادفی و ناروشنی، رهبر جنبش شود. تا این جا حرف ها در این زمینه بسیار دو منظوره، تقریبی و غیر مستقیم بوده است و به همین دلیل، جامعه نتوانسته حق انتخاب صریحی را احساس کند.

اینک که وضعیت کشور به بحران رسیده، جنبش اعتراضی آغاز شده و رژیم نیز در آستانه ی فروپاشی یا سرنگونی توسط مردم جان به لب آمده است، وقت آن به راستی فرا رسیده که سازمان های سیاسی مدعی رهبری، قدری فعال تر، جدیتر و شجاعانه تر با موضوع برخورد کنند. بیایند و به طور بی پرده و مستقیم به مردم ایران بگویند که آنها آماده اند تا رهبری جنبش را بر عهده گیرند. اما فراموش نکنیم، این تنها در زمانی معنی دارد و از بلوغ سیاسی حکایت می کند که آن سازمان یا جریان سیاسی تدارک لازم برای تامین پنج شرط فوق را به طور عملی و مستمر در دستور کار خود داشته و پی گیری کرده است.

فراموش نکنیم، تبدیل شدن به رهبری بیشتر از آن چه حاصل رهبر بودن باشد، محصول رهبر شدن است. تفاوت این دو در این است که رهبر «بودن» یک برداشت ایستا از امر رهبری است و بر پایه ی این تصور بنا شده که در یک مقطع یک جریان سیاسی باید خود را در مقام رهبری ببیند. این نگاه مکانیکی است و با واقعیت رهبری، که در واقع امر یک فرایند پویاست، در تضاد است. رهبر «شدن»، برعکس، جنبه ی پویا و مرحله به مرحله ی کار را در خود دارد. یک فرایند زنده ی منتج از تعامل متحول میان جریان مدعی رهبری از یکسو و مردم و جامعه از سوی دیگر است. در این بده بستان زنده و هوشمند است که یک جریان، در مسیری طبیعی، به مقام رهبری جنبش می رسد و نه به صورت سفارشی، تحمیلی یا ساخته و پرداخته ی دستگاه های تبلیغاتی ثروتمند بیگانه.

وقتی جامعه با یک کاندیدای رهبری مواجه می شود به سنجش رفتار و گفتار آن و توانایی های نظری و قدرت اجرایی آن می نگرد و بر اساس شاخص های خود، به قضاوت در مورد شایستگی تبدیل آن به رهبر-یا خیر- می پردازد. صحبت در مورد قضاوت میلیون ها نفر است که باید در کاندیدای رهبری، عنصر سیاسی صادق، شایسته، کارآ، فعال، فداکار، شجاع و مردم دوست را ببینند تا به آن اعتماد کنند. وقتی اعتماد کردند، برای آن هر کاری می کنند. اگر نه، آن کاندیدای رهبری، با تمام بوق و کرنای خود و همه ی حمایتی که بیگانگان می توانند از او به عمل آورند، نمی تواند به قدرت برسد، مگر با کودتا یا شبه کودتا. سرنوشت «خوان گوایدو» شبه رهبر ناکام جنبش اعتراضی مردم ونزوئلا، به خوبی گویای آن است که وقتی توده ها نمی توانند خصلت های رهبری را در شما ببینند، شما رهبر نمی شوید، هر چند که دهها دولت شما را به عنوان رهبر جنبش مردمی به رسمیت بشناسند.

این نکته را آن جریان های اپوزیسیون ایرانی باید مد نظر قرار دهند که در تصور و رویای رهبر مردم ایران شدن، به سراغ بیگانگان می روند و تلاش می کنند با جلب نظر و حمایت آنها، کمبود مشروعیت، مقبولیت و محبوبیت خود میان مردم ایران و به ویژه، میان کشنگران جنبش های اعتراضی را جبران کنند. این در حالیست که مسیر منطقی، درست برعکس است، اول باید به سراغ ملت خود رفت و در میان آنان محبوبیت و مشروعیت یافت و بعد دنیا وادار می شود که شما را به عنوان رهبر مورد قبول آن مردم، به رسمیت بشناسد.

تفکیک رهبر و رهبری 

در این جا یک نکته را هم روشن سازیم. برخی می گویند ما رهبری می خواهیم اما رهبر نمی خواهیم. بعضی هم باور دارند که ما به رهبر احتیاج داریم تا رهبری کند. اولی ها سعی می کنند که نقش فرد را در امر رهبری به حداقل برسانند و دومی ها تمام وزن رهبری را به یک فرد واگذار می کنند. این اختلاف نظر اما کاذب است. چرا که واقعیت رهبری، همان گونه که در همه ی موارد جنبش های اجتماعیِ موفق تجربه شده است، ترکیبی است از هر دو؛ اما با یک ارتباط منطقی و کارکردی میان رهبر و رهبری.

موضوع این است که فردی که نتواند رهبری کند رهبر نمی شود و جریانی که می تواند رهبری کند به طور طبیعی یک رهبر خواهد داشت. جداسازی مصنوعی این دو، که بیشتر هم حاصل ترس تاریخی ما ایرانیان از رهبران استبداد منش است، نباید باعث شود که سازوکار موفق جریان را از یاد ببریم. وقتی یک تشکیلات قادر به رهبری یک جنبش اجتماعی باشد، به طورطبیعی یک رهبر هم معرفی می کند که به واسطه ی آن، مردم با آن تشکیلات یا جریان ارتباط ملموس و مشخص برقرارکنند. آنهایی که فکر می کنند ما به یک رهبر نیاز داریم تا رهبری را صورت بخشد و اعمال کند، بر این نکته واقف نیستند که هیچ فردی، بدون داشتن نیروی لازم برای کار مدیریتی و اجرایی، قادر به رهبری نیست. بنابراین، ارجحیت با یافتن رهبر نیست، با توان رهبری کردن است. وقتی این آخرین باشد، رهبر هم از دل آن بیرون می آید. به طور منطقی، وقتی یک جریانی، قدرت مدیریت و عملیاتی برای پیشبرد یک جنبش را داراست، در بین فعالان آن جریان، فردی که بیشترین سهم، قابلیت و کارآمدی را از خود نشان می دهد، به عنوان رهبر شناخته خواهد شد.

این واقعیت کارکردی تجربه شده را باید در حال حاضر نیز در نظر بگیریم. یعنی به دنبال رهبر نباشیم، در پی جریان رهبریی باشیم که بتواند کار جنبش را به خوبی به پیش برد و اگر چنین کرد، بدون تردید یک رهبر هم از دل آن بیرون خواهد آمد.

اهمیت سازماندهی:  

نگارنده سال ها پیش در مقاله ای عنوان کرده بود که «هرکه سازماندهی کند، رهبری می کند». این امر اشاره به آن دارد که رهبری چیزی نیست جز سازماندهی نیروهای اجتماعی، برای دستیابی به یک هدف مشخص. هر که بتواند این کار را انجام دهد، چه خود بداند و چه نداند، چه دیگران بخواهند و چه نخواهند، به جایگاه رهبری جنبش ارتقاء می یابد. این که رقبا بپسندند یا خیر برای چنین نیروی سازماندهی به طور ملموس معنی ندارد. هر که کار را به سرانجام برساند از محصول آن نیز بهره مند خواهد شد و به مقام رهبری دست خواهد یافت. برای همین، باید به فضای حسادت، رقابت ناسالم و جِر زدن حاکم بر بخشی از اپوزیسیون توجه نکرد. آن نیرویی که می داند توان سازماندهی توده های معترض را دارد، باید جلو بیافتد و تردید نداشته باشد که به واسطه ی کارکرد موثر و مفید خود در مسیر تبدیل شدن به رهبری جنبش پیش خواهد رفت. اگر جریانات دیگر هم بتوانند، به رقابت می پردازند، در غیر این صورت، در مقابل کوه واقعیت رهبری مبتنی بر سازماندهی، قدرت اجرایی و مدیریتی آن جریان و مشروعیتی که به واسطه ی آن نزد مردم کسب کرده است، به مثابه موشی جلوه می کنند.

به عنوان نتیجه گیری: 

در پایان اشاره کنیم که برای رسیدن به رهبری جنبش کنونی اعتراضی در ایران، یک جریان سیاسی بایستی بتواند برنامه ی مشخصی به عنوان استراتژی جنبش تدوین کند، ارائه دهد، برای آن نیروی انسانی و منابع مالی سالم تدارک ببیند، آن را به اجرا بگذارد، مرحله به مرحله ی آن را مدیریت کند، در این روند خود را به مردم بشناساند، در میان آنان محبوبیت، مقبولیت و مشروعیت کسب کند و به واسطه ی این روند، به جایگاه رهبری قیام فعلی برسد. چنین جریانی حتمن می بایست از هرگونه شتاب برای جهیدن از این مراحل پرهیز کند و علیرغم اضطرار ظاهری شرایط، گام های مختلف این مسیر را به صورت منطقی و پیوسته طی کند. این آن نوع رهبری است که مردم ایران به طور فعال و ضروری در جستجوی آن هستند: جریانی که بداند به دنبال چیست و چگونه می خواهد با مدیریت جنبش اعتراضی به آن دست یابد. وقتی این برای مردم روشن باشد از آن حمایت کرده و برای آن تلاش و فداکاری وخطوط آن را دنبال می کنند.

در این جا وقتی می گوییم استراتژی پیروزی باید توسط جریان کاندیدای رهبری ارائه شود، اشاره به نقشه راهی می کنیم که براساس برخوردی عینی گرا و با توجه به توانایی های واقعی مردم و خواست و نیازهای جامعه طراحی شده باشد، نه بر مبنای کلیشه های کهنه ی ایدئولوژیک که دیگر با واقعیت های جامعه ی ایران سال ۱۳۹۸ انطباقی ندارد. نگارنده در مقاله ی بعدی به موضوع استراتژی مبارزاتی برای پیروزی جنبش اشاره خواهد کرد.

در تدارک تولید رهبری برای جنبش اعتراضی باشیم تا کار را به سوی پایان خوش خود هدایت کنیم.#

 

 

 

مقاله ی پنجم

استراتژی مناسب برای پیروزی جنبش تغییر رژیم در ایران

کورش عرفانی                                                                                 ۱۳ آذر ۹۸

با وجود جوّ سرکوب و کشتار که رژیم بر خیزش اعتراضی کنونی سوار کرده است، نباید از اندیشه ورزی پایه ای در مورد ضروریات یک حرکت درست و هدفمند در میان مدت غافل شویم. خیزش خونین آبان ماه یک بخش از جنبش تغییر طلبی است نه همه ی آن. این یک موج از جنبشی است که به صورت موج های متناوب و پیاپی خواهد آمد؛ اما ما این را نیک می دانیم که هیچ حرکت اجتماعی به صورت تصادفی منجر به تغییر اساسی نمی شود. تجربه ی قیام خونین مردم عراق اینک در پیش روی چشم ماست تا دریابیم وقتی حرکتی شرایط لازم پیروزی را برای خود فراهم نکرده است، با وجود فداکاری و استقامت بی نظیر و تلفات بالا، هنوز افق روشنی را در مقابل خود ندارد. این واقعیت به یک دلیل ساده است و آن این که پیروزی یک جنبش اجتماعی تغییر طلب حاصل یک کار فکر شده و برنامه مند است که فراز و نشیب های زیادی هم دارد، اما در نهایت، در صورت جدیت، تصحیح خطاها و پایداری، شانس کامیابی دارد. برای چنین کاری باید یک استراتژی حرکت برای جنبش برنامه ریزی کرد. یک نقشه ی راه دراز مدت که مسیر دستیابی به مقصد و مراحل مختلف عبور را نشان می دهد.

آن چه در این جا می آید دربرگیرنده ی اصول نظری تدوین یک استراتژی برای جنبش تغییر طلبی در کشورمان است و تلاش دارد جنبه های واقعی شرایط در ایران امروز را نیز دربرگیرد. البته بدیهی است که هیچ قیامی را نمی توان از روی کتاب مدیریت کرد و چالش های فراوان پیش بینی نشده و سخت در مقابل خود خواهد داشت. اما دانستن این نکات برای طراحی یک نقشه راه لازم است. مراحل حرکت برای تغییر رژیم به صورت کلاسیک و تجربه شده می تواند چنین ترسیم شود:

  • تعریف تغییر مورد نظر

چه تغییری می خواهیم؟ تغییر در چه می خواهیم؟ آیا می خواهیم کل جمهوری اسلامی برود؟ آیا می خواهیم ولایت فقیه منحل شود؟ آیا می خواهیم همین قانون اساسی را تغییر دهیم؟ آیا قانون اساسی جدیدی می خواهیم؟

طرح پرسش هایی از این دست، برای یک جنبش وسیع که می خواهد حاکمیت سیاسی را تغییر دهد، لازم است. به همین دلیل، در راستای تدوین یک استراتژی موثر برای جنبش باید معلوم شود که تغییری که به دنبال آنست چیست. در زمان انقلاب 57 مشخص بود که قرار است رژیم شاه کنار زده شود و به جای آن، جمهوری )اسلامی( بیاید. این بار هم باید دقیق تعریف شود که تغییری که می خواهیم چیست. تا زمانی که معلوم نباشد تغییر مورد نظر جنبش- نه به شکل خیلی کلی وعمومی، بلکه به صورت مشخص و خاص- چه می باشد جنبش وارد مسیر تاثیر گذاری عملی نمی شود و با هزینه و تلفات زیاد حیران و سرگردان می ماند. باید روی موضوع هدف کار کرد و تعریف کرد و آن را خوب ارائه داد تا همه ی کسانی که می خواهند به جنبش بپیوندند بدانند تغییر مورد نظر جنبش چیست و اگر مطلوبشان بود به آن پیوسته و فعالیت کنند.

این را می دانیم که تغییر در قالب شعار بیان می شود، اما تغییر نمی تواند به شعار تقلیل یابد. این نیازمند یک نگاه روشن و شفاف درباره ی شرایط نوین و جزییاتی است که می خواهد جایگزین شرایط نامطلوب موجود شود. در غیر این صورت در حد شعار باقی مانده و بعد هم فرسوده شده و تاثیر خود را از دست می دهد. تغییر باید تدوین شده و فرموله شده باشد. به طور مثال، جایگزینی حکومت استبدادی مذهبی کنونی با یک جمهوری دمکراتیک و غیر مذهبی. و تمام جزییاتی که برای این منظور لازم است تهیه و ارائه شود.

  • یارگیری برای تغییر

بعد از آن که معلوم شد چه تغییری می خواهیم، باید تلاش شود وسیع ترین طیف هوادار را برای آن فراهم کنیم. این طیف در میان مردم یک کشور شامل سه گروه است:

  • کسانی است که بلافاصله ایده را می پذیرند و به آن می پیوندند،
  • کسانی که نسبت به آن علاقه دارند اما نمی پیوندند و
  • کسانی که با آن مخالفند.

تبحر و مهارت ارتباطاتی و مدیریتی رهبران جنبش باید به گونه ای باشد که هر سه بخش این طیف را هدف قرار دهد، نه فقط آنها که از همان ابتدای مطرح کردن فکر تغییر، آن را پذیرفته و همراهی می کنند. لازمه ی این امر این است که کار تبلیغاتی چنان گسترده، با ظرافت و دقیق صورت گیرد که درستی را ه را نشان داده و بخش های عمده ی طیف را شامل شود: هم طرفداران خود را تغذیه کند، هم علاقه مندان منفعل را فعال سازد و هم مخالفان را به این باور برساند که با عدم مخالفت، شانس بیشتری برای یک زندگی بهتر و آینده روشن تر خواهند داشت.

بدیهی است که این یارگیری هرگز پیوستن صد در صدی و مطلق تمامیت جامعه را مد نظر قرار نمی دهد. این یارگیری تابع محتوای هدف جنبش است که با خود بار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و طبقاتی دارد. برای پیروزی هر جنبشی شماری از جمعیت کافیست، اما آن شماری که جنبش به واسطه ی کمیت و کیفیت آن بتواند به هدف خود دست یابد. رهبری هوشمند جنبش با عملکرد خوب، طرف مخالف را برای مقاومت کردن تقویت نمی کند؛ برعکس، سعی می کند پشتیبانان طرف مقابل را با گفتمانی روشن و منطقی از جبهه ی مقابل بریده و به سوی خود بکشاند. در سایه ی این ریزشِ هواداران طرف مقابل و پیوستن به صف هواداران تغییر است که، در یک مقطعی، توازن قوا به سود جنبش و در نهایت، به پیروزی آن منجر می شود. اگر جنبشی به این دو بخش خنثی و هوادار رقیب بی اعتنا باشد و فقط به هواداران خود بپردازد، در یک جایی، با خطر ضعف کمّی و محدودیت گستره ی حرکت روبرو می شود و می تواند بازی را ببازد.

فراموش نکنیم که جذب نیرو برای جنبش نمی تواند حاصل زد و بندها و شعبده بازی های تبلیغاتی و مذاکرات و سازش های مشکوک پشت پرده ای یا واگذاری های غیر اصولی و نیز مخدوش سازی اصالت طبقاتی حرکت باشد. برعکس، جنبش باید به روشنی استراتژی خود را برای همگان و به ویژه، برای نیروهای خنثی و مخالف، با ذکر جزییات و استدلال، توضیح دهد تا موج های پیاپی مردمی با اعتقاد به درستی کار خویش به آن بپیوندند، آن را تقویت کنند و در نهایت، شرایط برتری آن را بر رقیب فراهم کنند. این یارگیری در راستای جذب نیروی فعال و سپس سازماندهی، هماهنگی و همسویی آنهاست برای حرکت به سوی نبرد نهایی و کسب پیروزی.

 

  • خالی کردن زیر پای حریف

قدرت طرف مقابل روی نهادهایی استوار است که آن را پابرجا نگه می دارند. تا زمانی که این ستون ها در اختیار رقیب باشد قدرت را حفظ می کند و وقتی این بنیان ها را از دست دهد، به طور قطع، سقوط می کند. به همین دلیل، این برای جنبش یک امر اساسی است که به تدریج این پایه های حاکمیت استبدادی را  از کنترل او بیرون آورده، به سوی خود جذب کرده و آنها را به نفع جنبش آزادیبخش مصادره کند.

این پایه ها همان نهادهایی هستند که به نفع قدرت مسلط کار می کنند، مانند ارتش، پلیس، سپاه، بسیج، صدا و سیما، نهادهای مختلف دولتی، حوزه های علمیه، صنعت نفت و… هریک از این ها که از طرف مقابل جدا شده و به سوی جنبش بیایند، حاکمیت استبدادی یک گام به سوی فروپاشی و شکست نزدیک می شود. به همین دلیل، جنبش باید در پی جذب و هدایت این نهادها به سوی خود باشد. کارکنان و فعالان حاضر در این نهادها باید احساس کنند که اگر به پروژه ی تغییر بپیوندند، برایشان بهتر است. برای این منظور، یافتن یا ابداع تکنیک هایی که این نهادها را علاقمند به فاصله گرفتن از حاکمیت ضد مردمی و نزدیک شدن به جنبش مردمی می کند، لازم است. تا وقتی که این حمایت های نهادینه پشت سر حکومتی قرار داشته باشند آن حکومت می تواند در مقابل مردم و جنبش تغییر طلبی آنها مقاومت کند؛ یا مقاومت فعال از طریق سرکوب و کشتار و دستگیری تا مرز جنگ داخلی، یا مقاومت منفعل با فرسوده سازی جنبش و مشمول مرور زمان کردن آن و تامین بقای خود در یک کشور فروپاشیده و رو به انحطاط.

برای این منظور باید مهره های اصلی و تعیین کننده ی هر نهاد را پیدا کرد، به سراغ آنها رفت و ایشان را به سوی جنبش جذب و یا از خدمت به حاکمیت منصرف کرد. این ها کسانی هستند که می توانند با تصمیم خود سرنوشت یک نهاد را از این رو به آن رو کنند، لذا اگر به جنبش جذب شوند قادرند کل نهاد و فعالان آن را از خدمت به حاکمیت استبدادی جدا ساخته و به سوی حمایت از جنبش بیاورند. این یک روند تدریجی است و باید روی آن به صورت مکفی و مداوم کار کرد.

  • جذب کنیم نه دفع

هر حرکتی در مسیر خود با زمان های دشوار و سخت برخورد می کند که می تواند جنبش را به سوی ناامیدی و دلسردی، یا بر عکس، به طرف رادیکالیسم افراطی، عصبانیت و تندخویی ببرد. هر چند که خشم، خود از موتورهای انگیزشی جنبش است، اما به کارگیری آن به طور بی محاسبه در صحنه ی مبارزه می تواند بخش هایی از طیفی را که باید جذب جنبش شوند فراری دهد. چه آن بخش از طیف که خنثی هستند و با دیدن خشم و هیجان دچار وحشت شده و انفعال خود را با عدم حمایت از جنبش ادامه می دهند وچه بخش مخالف را، که از خصلت تهاجمی جنبش به هراس و هیستری دچار شده و به دفاع تا دَم جان از هست و نیست خویش می پردازد. بنابراین، ضمن آن که برخی از تحرک ها و اقدامات قدرت نمایی موردی برای عقب راندن دشمن و نیز فروپاشاندن روحیه ی نیروهای آن ضروری جلوه می کند، در کل باید به دنبال جذب نیرو باشیم؛ چون در نهایت، پیروزی جنبش در گرو پیوستن نیروهای گسترده، نه فقط از میان هواداران، بلکه از میان اکثریت خاموش و یا نیروهای وابسته به طرف مقابل است.

برای این منظور تاکتیکی که جنبش می تواند در استراتژی تغییرآفرینی خود دنبال کند، کسب پیروزی های کوچک و موردی است.[1] یعنی اکتفاء کردن مقطعی به احراز موفقیت در یک مورد مشخص و بعد، تدارک برای حرکت های بزرگتر. وقتی جنبش بتواند گام های موفق کوچک داشته باشد، روحیه ی خودی ها را بالا می برد، در میان نیروهای خنثی این اطمینان را می آفریند که شانس پیروزی بزرگ نهایی را هم دارد و در میان هواداران طرف مقابل، تخم تردید و عدم اطمینان در مورد آینده ی شان در کنار حاکمیت رو به مرگ را می پاشد. به همین دلیل، برای جذب نیرو باید بتوان به سوی گام های کوچک اما مطمئن رفت و با تبدیل آن به سرمایه، به سوی مقصد نهایی حرکت کرد. وقتی از همان ابتدا همه چیز را بخواهیم هیچ چیز به دست نمی آوریم. اگر از همان ابتدا به فتوحات کوچک پرداختیم، فتح بزرگ را نیز خواهیم داشت. این مسیری است منطقی که فرصت سازی می کند تا جنبش دوام بیاورد و نیروهای مورد احتیاج خود و شرایط مناسب برای پیروزی نهایی را فراهم سازد.

  • پیش از پیروزی به فکر بعد از آن باشیم

فتح یک سنگر زمانی ارزش دارد که بتوان آن را حفظ کرد. پیروزی جنبش یک موضوع است، حفظ پیروزی و بهره مند شدن از نتایج آن، موضوع دیگری است. جنبش باید ازقبل تدارکات لازم برای این منظور را ببیند و خود را برای این مهم آماده سازد: آمادگی نظری، علم، دانش، تجربه و توان مدیریت و آمادگی عملی، تدارکات، سازماندهی، نیروی متخصص و طرح و برنامه. شرایط دنیای امروز به گونه ای است که به قول نویسنده ی ونزوئلایی،  «مویزه نعیم[2]»، «کسب قدرت از به کارگیری و حفظ آن آسان تر شده است.» تجربه های ناکامی مانند قیام مردم مصر نشان داد که اگر جنبش آزادی خواهی برای نگهداری و استقرار نهادینه ی آزادی آماده نباشد، دشمنان آزادی، در لباس دوست، به سرعت آزادی را از کف مردم خواهند ربود. بنابراین، ما نیز باید آمادگی زیادی داشته باشیم که بتوانیم، پس از سقوط جمهوری اسلامی، مجبور نشویم بار دیگر، در چارچوب یک چرخه ی شناخته شده ی تاریخی، برای پارامترهایی مانند حفظ امنیت یا تمامیت ارضی خود به نظامی گری و قبول یک دیکتاتور امنیت آفرین جدید پناه ببریم.[3]

جمع بندی:

اگر بخواهیم آن چه را که آمد خلاصه کنیم این می شود که یک جنبش تغییر طلب، زمانی می تواند به کامیابی دست پیدا کند که

  • تغییری را که می خواهد به روشنی تعیین و تعریف کند.
  • برای آن تغییر به گسترده ترین شکل ممکن در درون جامعه یارگیری کند.
  • زیر پای قدرت مقابل را از ستون های آن خالی کند.
  • در پی به حداقل رساندن اقدامات دفع کننده و افزایش اقدامات جذب کننده ی طیف های مردم باشد.
  • خود را از پیش برای مدیریت پس از پیروزی آماده سازد.

این مسیر، البته یک راه کلاسیک کسب موفقیت برای جنبش های معروفی چون جنبش استقلال طلبی گاندی در هند، جنبش حقوق مدنی مارتین لوترکینگ در آمریکا، جنبش پایین کشیدن اسلوبدان میلوسوویچ در صربستان، برخی انقلاب های رنگی در اروپا و نیز معدود موارد موفق جنبش های بهار عربی، مانند قیام مردم تونس، بوده است. ما نیز به نوعی در دوره ی انقلاب 57 روایتی از این استراتژی را امتحان کردیم:

  • نخست، جنبش معلوم کرد که رژیم شاهنشاهی را نمی خواهد و به جای آن نظام جمهوری )اسلامی( می خواهد.
  • ایده به تدریج لایه های پایینی و میانی طبقه ی متوسط، بعد لایه ی بالایی طبقه ی متوسط و سپس اقشار دیگر، از جمله لایه های محروم، حاشیه نشین و مستضعف را با خود همراه کرد.
  • به مرور، رژیم نهادهای پایه ای مانند صنعت نفت، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و بخش هایی از ارتش را از دست داد و در نهایت، به همین خاطر، سقوط کرد.
  • انقلاب ایران با قول و وعده به عناصر درون رژیم شاهنشاهی راه برای جدا شدن آنها از حکومت فراهم کرد مانند اعلام بی طرفی فرماندهان ارتش در ماه آخر، یا استعفای رئیس شورای سلطنت.
  • با تدارکاتی مانند تشکیل شورای انقلاب و نیز دولت موقت بازرگان، کشور را بعد از پیروزی انقلاب اداره کرد.

امروز هم این استراتژی می تواند مسیر مناسبی برای پایین کشیدن رژیم جمهوری اسلامی باشد. به شرط آن که

  • به طور دقیق بگوید که اگر این رژیم را نمی خواهد، چه می خواهد : به طور مثال، جمهوری دمکراتیک و غیر مذهبی.
  • ایده را به صورت مفصل و منطقی برای مردم توضیح دهد و از طیف هوادار، خنثی و مخالف، نیرو جذب کند.
  • با نفوذ دادن گفتمان خود در نهادهایی که برای آن نقش ستون قدرت را ایفاء می کنند، مانند شرکت نفت، نیروی انتظامی، ارتش، سپاه، بسیج، صدا و سیما و … زیر پای رژیم را خالی کند.
  • در مسیر خود به درجه ای از قاطعیت اکتفاء کند که ضمن محافظت از خویش، لایه های مختلف غیرهمراه اما مستعد جامعه را وحشت زده و مجبور به موضع گیری در کنار حاکمیت نکند.
  • نشان دهد که از حالا برای فردای سقوط نظام و دوران گذار توانایی و پیش بینی های مدیریتی و اجرایی دارد.

به این ترتیب می توانیم ببینیم که برای برخورد با رژیم سرکوبگر کنونی و پایین کشیدن آن یک راه امتحان شده و تدوین شده وجود دارد که با قدری انطباق و نوآوری قابل به کارگیری است. هر جریانی که می خواهد رهبری جنبش کنونی تغییر در ایران را بر عهده گیرد، می تواند، با اتکاء به این روش، گام های طبیعی و منطقیِ چنین مسیری را بشناسد و برای تحقق آن برنامه ریزی کند.

بدیهی است که همیشه بین آن چه روی کاغذ پیش بینی می کنیم و واقعیت عینی فاصله ای وجود دارد. این امر طبیعی است. آن چه مهم است این که این فاصله آن قدر نباشد که نتوان آن چه را روی کاغذ داریم با واقعیت انطباق دهیم. بنابراین، اگر اصول کلی فوق جوابگو باشد، می توانیم در کار جنبش اعتراضی کنونی در درون یک جریان رهبری کننده از آن بهره ببریم، به شرط آن که خود را برای فراز و نشیب های تند وسخت آن آماده کرده باشیم و از تغییر، انعطاف و ابتکار هراسی نداشته باشیم.

 

 

جمع بندی و نتیجه گیری

به عنوان جمع بندی کلی، چند نکته ی کلیدی از دل نوشتارهایی که به بررسی جنبه های مختلف خیزش اعتراضی آبان 1398 در این جزوه آمده است استخراج می شود. آنها را در این جا می آوریم بدون آن که مدعی آن باشیم این نتایج قطعی و یا ثابت است. بدیهی است که جنبش، جامعه، کشور، منطقه و جهان در حال تحول است و باید منتظر رویدادهایی باشیم که شاید در این نوشتارهای به آن هیچ اشاره ای نشده باشد.

جنبش کنونی یک حرکت موج به موج است و در هر موج یک گام به سوی نتیجه ی نهایی به پیش می رود. در هنگام انتشار این نوشتار ما در مرحله ی «تدارک موج دوم» جنبش هستیم.  به همین خاطر کارهای نظری از این دست لازم و ضروری است.

نکات کلیدی:

  • خیزش اعتراضی آبان ماه می تواند دستمایه ی جنبش بزرگ تغییر سیاسی در ایران باشد.
  • این امکان برای تبدیل به جنبش به صورت بالقوه است و به شکل مکانیکی و خودبخودی بالفعل نمی شود.
  • برای تبدیل خیزش فوق به یک جنبش سرنوشت ساز نیاز به آنست که نقاط قوت آن مورد پشتیبانی نیروهای اجتماعی و سیاسی تغییر طلب واقع شود و نقاط ضعف آن مورد ارزیابی و کار قرار گیرد تا بر طرف شود.
  • آن چه برآورد ما را از امکان تبدیل این خیزش به آن جنبش میسر می سازد از یکسو ماهیت طبقاتی خیزشگران، از سویی خواست ها و مطالبات معیشتی غیر قابل فراموشی آنها و سوم، زبان خشک سرکوب و کشتار است که رژیم در پیش گرفته . این نکته ی اخیر جنبش را به نقطه ی غیر قابل بازگشت خود نزدیک کرده است.
  • از آن جا که شکم گرسنه، سکوت و سرکوب را بر نمی تابد، جای تردید نیست که موج های بعدی خیزش گرسنگان در راهست. این پایه های وجودی رژیم را سست کرده و آن را مستعد فروپاشی و سرنگونی می سازد.
  • خیزش نشان داد که برای نخستین بار، پس از انقلاب 57، طبقه ی متوسط و طبقه ی محروم، به واسطه ی جبر معیشتی، به هم گره خورده اند و این یک نیروی اجتماعی ناب و پرشمار برای یک حرکت بزرگ را، سرانجام پس از چهار دهه، فراهم می کند.
  • برای تبدیل خیزش به جنبش باید نخست مشخص شود که چه را نمی خواهد و به جای آن چه می خواهد. تا زمانی که این موضوع تعیّن و صراحت نیاید کار پیشبرد جنبش سخت خواهد بود.
  • دو شعار می تواند نماد این بخش از کار باشد: شعار «مرگ بر دیکتاتور» به عنوان شاخص نفی آن چه مردم دیگر بر نمی تابند و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» به عنوان نماد آن چه می خواهند جایگزین دیکتاتوری کنند. هر پیشنهاد مناسب دیگری شانس خود را دارد.
  • علاوه بر ضرورت تعریف وجه سلبی و ایجابی خود، جنبش به رهبری نیاز دارد و برای شکل گیری این رهبری، جریان های سیاسی مدعی باید بیایند و خود را به عنوان کاندید رهبری به روشنی در قضاوت مردم بگذارند. هرکه سازماندهی کند، رهبری می کند.
  • این جریان رهبری اما برای مقبول واقع شدن، جدی گرفته شدن و مورد پیروی قرار گرفتن نیاز دارد به این که از یک استراتژی روشن برخوردار باشد.
  • این استراتژی باید معلوم کند که هدف جنبش چیست، باید هدف را به لایه های سه گانه ی موافق، بی اعتناء و مخالف معرفی و از میان آنان یارگیری کرد. بعد باید پایه های قدرت رژیم را از آن خود کرد، نیروهای حریف را به سمت خود جذب و در نهایت قادر باشیم پیروزیی را که حاصل شده حفاظت کرده و آن را برای استقرار دمکراسی و عدالت اجتماعی به کار گیرد.

با تکیه بر نکات فوق در می یابیم که این بار، برخلاف جنبش دانشجویی 18 تیر 1378، جنبش سبز 1388 و نیز خیزش اعتراضی دی 1396، حرکت کنونی می تواند با یک پشتوانه ی نظری واقع گرا و قابل اجرا و نیز حضور میلیون ها ایرانی آماده ی اقدام از شانس پیروزی برخوردار باشد. تردیدی نیست که اگر خیزش آبان 98 رهبری و استراتژی روشن پیدا کند می تواند با رهبری مردم محور به یک جنبش تغییر رژیم تبدیل شده و باخلع قدرت از حاکمیت استبداد مذهبی زمینه را برای استقرار یک جمهوری دمکراتیک غیر مذهبی آماده سازد. #

  • برای دیدن برنامه های تحلیلی کورش عرفانی در تلویزیون دیدگاه به این وبسایت مراجعه کنید: didgah.tv
  • آدرس ایمیل برای تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

www.didgah.tv

www.iraneabad.org

www.korosherfani.com

[1]  به طور مثال برای همین قیام آبان ماه، واداشتن رژیم به پس گرفتن طرح افزایش قیمت بنزین.

[2] Moises Naim

[3]  اشاره به چرخه ی معروف جامعه شناسی سیاسی در ایران است که به شکل یک دور تسلسل جلوه می کند و شامل عناصر زیر در یک رابطه ی دایره وار است: ستم حاکمیت استبدادی- واکنش مردم- آشوب و نا امنی- بازگشت به حاکمیت استبدادی نو برای داشتن نظم و امنیت.

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%db%8c-%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86-1398-%d9%86%da%a9%d8%a7%d8%aa%d8%8c-%d8%b6%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d9%88-%da%86%d8%b4%d9%85/feed/ 0
درس مهم انقلاب ایران در عصر ترامپ – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d8%af%d8%b1%d8%b3-%d9%85%d9%87%d9%85-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b9%d8%b5%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%85%d9%be-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%af%d8%b1%d8%b3-%d9%85%d9%87%d9%85-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b9%d8%b5%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%85%d9%be-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4/#respond Fri, 31 Mar 2017 03:52:47 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14276 درس مهم انقلاب ایران در عصر ترامپ

کورش عرفانی

خبرنامه گویا

مقدمه
از چرخشی که در مسیر تاریخ ایران، به واسطه ی تحولات ناگهانی که نقطه عطف آنها ۲۲ بهمن ۵۷ بود، اتفاق افتاد نزدیک به چهار دهه می گذرد و همچنان اختلاف نظر بر سر این که آن چه بر ما گذشت «انقلاب» بود یا نبود همچنان پا برجاست؛ و نیز بحث ها بر سر این که انقلاب کار خوبی بود و هست یا خیر، اشتباه بود یا خیر و … بسیار بودند فعالان سیاسی از طیف های گوناگون که در آن زمان، با یک نگاه ایدئولوژیک نسبت به پدیده ی انقلاب، توهم آن را داشتند که نتیجه ی چنین تحولی جز جهش تکاملی به جلو و پیشرفت نمی تواند باشد؛ همانانی که بسیارشان امروز سرخورده، بدگمان، بی باور به انقلاب و حتی ضد انقلاب شده اند. از سوی دیگر، همه ی وابستگان به رژیم پیشین که منافع خود را از دست رفته دیدند، نفرتی از انقلاب در دل کاشتند که داغ آن پس از نزدیک به چهل سال همچنان تازه است. تکلیف آنانی که از این تحولات به نان و نوایی رسیدند و کلاهی از این نمد برای خود دوختند نیز روشن است و همچنان زیر علم انقلاب، یا هر اسم دیگر که بر آن گذاشته شود، سینه می زنند.
روایت و تحقیق و کتاب و فیلم درباره ی انقلاب ایران بسیار است، هم به زبان فارسی وتهیه شده توسط موافقان و مخالفان رژیم و هم توسط منابع خارجی که به بسیاری از زبان های زنده ی دنیا، مانند انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و عربی، به این انقلاب نیمه ی دوم قرن بیستم پرداخته اند. در دل این ادبیات گسترده ی حول انقلاب ایران، چنانچه نگاه صرف روایت گر و تاریخ گرا نباشد، زمانی که نوبت به عنوان کردن عوامل و ریشه های تحولی چنین ناگهانی در ایران می رسد، بنا به دیدگاه خاص، ایدئولوژی موجود، منافع و وابستگی های مفسران و نظریه پردازان و یا احساسات برندگان و بازندگان این انقلاب، تحلیل ها با تکیه بر روی سه عنصر ارائه می شود:

۱. عنصر مذهب: تکیه به مذهب به عنوان عامل انقلاب به طور معمول از دو منظر صورت می گیرد: دسته ی اول بر این باورند که به دلیل عمق رسوخ تغییر ناپذیر باورهای مذهبی بود که جامعه ی ایرانی به سمت انقلاب حرکت کرد؛ و دسته ی دوم که بازگشت به مذهب از طریق انقلاب را واکنشی به شتاب حرکت به سمت مدرنیته می داند.
۲. عنصر دخالت خارجی:‌ اینجا هم نسبت به عنصر دخالت خارجی در انقلاب ایران دو نگاه وجود دارد. آن دسته که سر منشأ و دلیل وجودی انقلاب ۵۷ را در دخالت بیگانگان و تصمیمات کنفرانس گوادلوپ و مذاکرات در نوفل لو شاتو و امثال آن می دانند. و دسته ی دیگری که (از وابستگان به رژیم) آن را حرکتی مستقل از هر نوع دخالت بیگانه و ضد سلطه ی آنها می دانند.
۳. عنصر اقتصاد: هستند اقتصاددانانی که ریشه ی اصلی انقلاب را تنها در مشکلات اقتصادی می بینند و وقوع انقلاب را به همان علت غیر قابل اجتناب و در نقطه ی مقابل آن، کسانی که هیچ سهم مهمی برای شرایط اقتصادی حاکم بر ایران دهه ی ۵۰ قائل نبوده و آن را دخیل در انقلاب نمی دانند.
در ورای این تک بعد نگری و یا وقایع نگاری توام با تفسیر های فردی، آن چه در این زمینه کم است تحلیل هایی ساختاری و خنثی است؛ نظریه پردازی هایی که به جای پرداختن به ویژگی های تاریخی – جغرافیایی انقلاب ایران، به روی پدیده ی انقلاب تمرکز می کرد و از آن طریق و به دور از پیشداوری های احساس گرا به بررسی فنی این پدیده می پرداخت. کنکاشی مبتنی بر جامعه شناسی سیاسی و بخصوص جامعه شناسی انقلاب که در بسیاری از دانشگاه های معتبر جهان تدریس می شود و این امکان را فراهم می سازد که از نگاه جانبدارانه، روایت گرا، ایدئولوژیک، سطحی و غیرعلمی فاصله گرفته و شناختی نزدیک به واقعیت از واقعه ای به این اهمیت ایجاد شود. واقعه ای که نه تنها زندگی نسل های سوخته، بلکه سرنوشت نسل جوان کنونی و چندین نسل پس از آن را از بیخ و بن زیر و رو کرده و خواهد کرد.
این امر پیش از هر چیز اهمیت خود را در آن می یابد که به جوان ایرانی – که گاه از سر فرار از حس مسئولیت پذیری-، انگشت اتهام را به سمت نسلی که «با انقلاب کردن او را بدبخت کرد» نشانه می رود- ریشه ها و چرایی انقلاب ایران و دلایل شکست نسلی که بهترین ها را برای ایران می خواستند و از جان مایه گذاشتند بشناساند.
نوشتار پیش رو، پس از پرداختن گذرا به مفهوم انقلاب و بازندگان و برندگان نهایی آن؛ به نقشی می پردازد که عنصر آگاهی می تواند در شکل گیری و به ثمر رساندن مثبت یک انقلاب اجتماعی بازی کند و در کسب نتایج سازنده برای راهبران آن.

انقلاب به عنوان پدیده ای عام
بنا به دیدگاه و خاستگاه خود، بسیاری از ایرانیان از آنچه ۳۹ سال پیش در کشور ما رخ داد، به عنوان انقلاب، شورش، قیام، کودتا و غیره یاد می کنند. این در حالیست که در جامعه شناسی سیاسی، هر کدام از این واژه ها مفهوم خاصی را نمایندگی می کنند و کلمه ی انقلاب نیز به نوع مشخصی از تحولات اجتماعی اطلاق می شود. تعریفی دقیق، که جدا از آن که انقلاب را خوب بدانیم یا بد، از ویژگی های آن ناشی می شود و آن را از دیگر اشکال حرکات اجتماعی متمایز می سازد. تعریف زیر وجوه چندگانه این چنین حرکت ها را در بردارد:
انقلاب تغییر سریع ساختاری و همه جانبه ی یک جامعه است.
با تکیه بر این تعریف ساده، در سال ۱۳۵۷ یک انقلاب در ایران رخ داد؛ چرا که جامعه ی ایران در اثر آن: ۱) به سرعت تغییر کرد، ۲) دچار تغییرات ساختاری شد و ۳) این تغییرات در همه ی زمینه و همه جانبه صورت گرفت. جدا از نتایج و اثرات واپسگرایانه و مخرب این تحول بر روی مردم و کشور ایران، با تکیه بر علوم اجتماعی نام دیگری به جز انقلاب نمی توانیم به روی آن بگذاریم. این حرکت تحولی بود سریع، شتابزده و بنیادین که تمامی ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کشور ایران را به صورت همه جانبه دچار دگرگونی کرد. بررسی دقیق و عمیق هر یک از جنبه های این تغییر کاری است که می بایست به وسیله ی پژوهشگران علوم سیاسی، اقتصاددانان، جامعه شناسان و دیگر کارشناسان به صورت روشمند و علمی و به دور از پیشداوری و احساسات صورت پذیرد.
اما برخی از ویژگی های عام انقلاب را می توان این گونه برشمرد:
در بررسی پدیده ی انقلاب نخستین نکته ی روش شناختی این که هرگز با نگاه تک بعدی نمی توان به جستجوی ریشه های انقلاب پرداخت. انقلاب پدیده ای چند بعدی است که در آن، علاوه بر تأثیرات متقابل بین خود، مجموعه ی شرایط اقتصادی، ساختار سیاسی، وضعیت اجتماعی و حیات فرهنگی تأثیرگذار هستند؛ هرچند که گاه نقش و سهم یک یا دو عامل از این میان، پررنگ تر از دیگران می باشد. برآیند تحولات در هم تنیده ی ساختارها و وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در یک جامعه می توانند، در یک نقطه ی عطف تاریخی، در قالب “روانشناسی اجتماعی تغییر” بروز کند؛ این به زمانی برمی گردد که در بین بخش گسترده ای از اعضای آن جامعه روحیه ی تغییرطلبی و انگیزه برای تحقق تغییر شکل گرفته و متبلور شده باشد.
این امر هرگز تنها به دلیل آن که مردمانی از شرایط حاکم بر خود ناراضی هستند صورت نمی گیرد، جامعه ای می تواند طی دهه ها تحت ظلم و ستم و نابرابری به سر برد و به دلایلی به تحمل این فشارها و بی عدالتی ها ادامه دهد و انگیزه ای برای تغییر شرایط درخود پیدا نکند. با دقت بیشتر می توان روانشناسی تغییر را ترکیبی دانست از احساسات و تفکر. چرا ترکیب احساسات و تفکر؟
به دلیل آن که اگر تقابل جامعه با پایمال شدن حقوق انسانی و جمعی خود تنها از طریق برخوردهای احساسی صورت گیرد، حاصلی به جز شورش های کور و قیام های بدون برنامه و بی ثمر نخواهد داشت. همچنان که از برخوردهای متفکرانه و خردگرایانه ی بدون پشتوانه ی احساسی تنها می توان انتظار بحث و مناقشه های محفلی و انتقاد ها ی بی ثمر داشت و نه عمل هدفمند و سازمان یافته برای ایجاد دگرگونی در شرایط جامعه. از این رو می توان گفت، آن ملتی قادر خواهد شد در شرایط نامطلوب جمعی خود ایجاد تغییر کند، که با ترکیبی از احساسات و تفکر، روحیه ای تغییرطلب یافته و این روحیه در جمع کثیری از اعضای جامعه انگیزه برای عمل ایجاد کند. نبود یکی از دو عنصر بنیادین احساسات و تفکر، یا جامعه را به سمت واکنش های بی برنامه و سراسیمه و مخرب پیش می برد و یا به سوی صبر و تحمل توجیه شده طولانی مدت در برابر نابرابری ها و بی عدالتی ها در قالب یک بی عملی و نازایی اجتماعی. هر دوی این حالت ها می تواند سرنوشت جامعه ای را رو به سیاهی ببرد.
در حالی که احساسات موتور انگیزشی حرکت را تغذیه می کند و جنبش را به جلو می راند، تفکر فرمان حرکت را به دست دارد و آن را به سمت هدف مشخصی راهبری می کند. بنابراین، احساسات و تفکر، دو بال مکمل تغییرات ساختاری اجتماعی هستند. تحقق انقلاب در گرو ترکیب متناسب انگیزه های احساسی و کنش عقلانی است.
پس در مقابل این پرسش که آیا به صرف نامناسب بودن و وخامت شرایط در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، در یک جامعه روحیه ی تغییرطلب ایجاد می شود، پاسخ به طور قطع منفی است. وخامت شرایط زندگی برای بخش اعظم از اعضای یک جامعه، بی شک شرط لازم برای شکل گیری نیاز به تغییر وضع موجود است، اما شرط کافی نیست.
مهم در این میان نوع نگاهی است که آن مردمان نسبت به شرایط خود دارند. آیا شرایط نامطلوب در چشمشان عادی تلقی می شود، یا غیرعادی. اگر این جامعه طی دهه ها در فقر و بدبختی و بی عدالتی به سر برده و در حافظه ی جمعی اش خاطره ای به جز فقر و فلاکت نداشته باشد، شرایط به نظرش عادی جلوه می کند. همان گونه که دهه هاست در بسیاری از کشورهای آفریقایی شاهدیم شرایط زندگی رقت بار مردمان از سوی آنها زیر سؤال برده نمی شود و برداشتی که آنها از شرایط زندگی دارند، درکی ناگزیر، محتوم و غیرقابل تغییر می نماید؛ لذا بجز هر از چندی یک شورش کور، تلاش ثمربخشی برای تغییر بنیادین آن نمی کنند.
مشابه این نگاه عادی به شرایط وخیم را نزد جوانان در ایران کنونی شاهدیم. نسلی که پس از انقلاب به دنیا آمده و چیزی به جز این شرایط پر از فقر و ستم و ضدعقلانیت نشناخته است، نسلی است که با پذیرش منفعل، ناظر پایمال شدن بدیهی ترین حقوق انسانی و شهروندی خود می باشد و اعتراضی جدی هم ندارد. این در حالی است که در چشم نسل پیشین، که شرایط زندگی تحت رژیم گذشته را در خاطر دارد، شرایط کنونی در ایران غیرعادی است، بخصوص برای ایرانیانی که در شرایطی عادی در خارج از ایران زندگی می کنند و درک نمی کنند که پایه ی تحمل ایرانیان داخل کشور چیست.
بنابراین پیش از آن که یک تغییر ساختاری اجتماعی بخت آن را داشته باشد که در جامعه ای شکل بگیرد، لازم است اعضای آن به شرایط نامطلوب خود نگاهی غیرعادی پیدا کند، یعنی به فقر و فلاکت خو نگیرد. در چنین حالتی است که جامعه ی رها شده از بند عادی نگری امر غیر عادی می تواند با ترکیب و توازن بین دو عنصر عقلانیت و احساسات به سمت حرکت های تغییر گرا و ماندگار برود؛ به سمت انقلاب برود و امید واقع بینانه ای هم وجود داشته باشد که این انقلاب خوش فرجام از آب درآید.
نقش آگاهی در انقلاب
اما انقلاب ها چگونه می توانند خوش فرجام یا بدفرجام شوند. به نظر می رسد که عنصر اساسی در آن «آگاهی» انقلابیون است. آگاهی کلید راهنمای حرکت است به سوی هدفی که برای خود تعیین می کند.
تصور ما از «آگاهی» اغلب سطحی، شکلی و ایدئولوژی زده بوده است. ما آن را با دانش و اطلاعات و سواد یکی می دانستیم، حال آن که این ها ابزارهای کسب آگاهی هستند نه خود آن. آگاهی به زبان ساده عبارت است از «قدرت تشخیص منافع خود». پس، آگاهی طبقاتی یعنی قدرت تشخیص منافع طبقه ی خود و آگاهی طبقه ی کارگری یعنی قدرت تشخیص منافع طبقه ی کارگر در یک شرایط مشخص تاریخی.
زمانی که روانشناسی اجتماعی تغییر شکل می گیرد، برخی از لایه های جامعه خود را در بطن جو تغییرخواهی قرار نمی دهند و از روند دگرگون سازی و تحول بیرون می مانند. برخی دیگر از اقشار برعکس بازیگران حرکتند. سرنوشت هر انقلابی به دست آگاه ترین بازیگر آن تعیین می شود. بازیگری که با تشخیص منافع خویش شکل، محتوا و جهت حرکت را به سوی تامین آن به پیش می برد. پس، هر انقلابی به نقع طبقه ای تمام می شود که از بالاترین آگاهی برخوردار است. این اتفاقی است که در سال ۵۷ افتاد: در حالیکه که معلمان، کارگران، کشاورزان و حاشیه نشین ها از منافع طبقاتی خود چندان خبر نداشتند، یک طبقه بر منافع خویش کاملا آگاه بود:‌ بازاری ها. آنها با تکیه بر دو نیرویی که به طور تاریخی در خدمتشان بود، یعنی روحانیت از یکسو و اوباش از سوی دیگر، موفق شدند که جامعه را بسیج کرده و لایه های پرجمعیت را به حرکت وادارند. آنها شکل گیری روانشناسی اجتماعی تغییر را در جامعه زودتر از سایرین شناسایی کرده و جهت دهی و هدایت آن را به دست گرفتند. در حالی که طبقه ی متوسط، کارگران و «مستضعفین» در خیابان ها نقش عمله و نکره ی حرکت را ایفاء می کردند بازاری ها با استفاده ی از آخوندها و شبکه های سازمان یافته ی خویش هدایت جنبش را در دست داشتند. توده ها به طور عمده به احساسات مجهز بودند و بازاری ها به خرد منفعت گرا.
در آستانه ی انقلاب شبکه بازاری و روحانیت نزدیک به یک صد هزار پایگاه در قالب مساجد، تکایا، مکتب ها، مدرسه های اسلامی، خیریه ها و انجمن های مذهبی در اختیار خود داشتند و می توانستند با سازماندهی شبکه های گسترده ی خویش، هدایت حرکت را به سوی آن چه می خواستند به پیش برند. گنده بازاری ها با سرمایه گذاری چند دهه ای بر روی روحانیت به اندازه ی کافی سرباز عمامه به سر تربیت کرده بودند که بتوانند از بزرگترین شهرها تا کوچکترین روستاها را تحت پوشش شبکه ی مذهبی-اقتصادی خویش داشته و زمینه را برای پیشبرد یک «نهضت اسلامی» آماده سازند.
آری، بازاری ها برندگان واقعی انقلاب بودند زیرا که سازمان دهندگان اصلی آن بودند. حرکت در دست آنها بود و بدیهی بود که بعد از انقلاب بالاترین سهم را از خوان یغمای اقتصاد رو به شکوفایی ایران ببرند و آن را با تمام توان غارت کنند. غارتی که بعدها با استاندارد چند هزارمیلیارد دلاری سنجیده خواهد شد.
نبود تحلیل دقیقی که بتواند نقش ساختاری و بنیادین بازاری ها را به خوبی مطرح کند سبب شده است که بسیاری از تحلیل گران انقلاب ایران، بدون داشتن یک الگوی نظری که انقلاب را از منظر پدیدار شناسی بررسی می کند، بازیگر اصلی انقلاب را سایرین معرفی کنند. بسیاری روحانیت را عامل مهم در این میان دانسته اند، بعضی دیگر نقش قدرت های خارجی را عمده کرده اند و برخی نقش روشنفکران و دانشجویان و نیروهای چپ را. این در حالیست که در نگاه ساختارشناسی انقلاب، بازیگر اصلی نیرویی نیست که در خیابان جان می دهد یا حتی نیرویی که توده ها را به خیابان می کشد، بلکه نیرویی است که جهت استراتژیک حرکت را تعیین کرده و آن جهت را، با یا بدون اراده ی بازیگران در صحنه، تا زمان رسیدن به هدف حفظ می کند. نقش سازمان یافته ی این نهاد را می توانیم در قالب جریان هئیت های موتلفه ی اسلامی بدانیم که بازوی سیاسی بازار است و اعضای آن سازماندهی و هدایت انقلاب ۵۷ را برعهده داشتند. (۱) این برداشت البته نافی نقش سایر نیروهای تاثیرگذار در جریان انقلاب نیست، اما این جا تاکید بر نیروی اصلی و راهبر است.
در انقلاب ایران هیچ یک از نیروهایی که در دهها تز دانشگاهی و کتاب و مقاله و پژوهش به عنوان «رهبران» انقلاب معرفی می شوند در نگاهی عمیق و عینی چنین جایگاهی نداشته اند. نیرویی که با اتکاء به منافع طبقاتی خود انقلاب را کلید زد، روحانیت و لایه های بی هویت جامعه را به خدمت گرفت و موفق به تغییر رژیم و به دست گرفتن ثروت های عظیم اقتصادی کشور شد، بازار بود و همچنان نیز هست.
نتیجه گیری
در پرتو این آموزه های مبحث «انقلاب شناسی» آگاه باشیم که اگر برای فردای ایران در ورای متوسل شدن به امامزاده ی «عالیجناب ترامپ» به دنبال حرکتی تغییر آفرین هستیم باید به این بدیهیات توجه کنیم:
• انقلاب زمانی رخ می دهد که روابط متقابل تحرک بخش میان شرایط عینی و شرایط ذهنی فعال شود.
• به واسطه ی این روابط متقابل، «روانشناسی اجتماعی تغییر» شکل گرفته باشد.
• روانشناسی اجتماعی تغییر ترکیبی است از احساسات و عقلانیت.
• بازیگران انقلاب به تناسب های مختلف این دو را دارا می باشند.
• احساسات سبب پیدایش انگیزه می شود و عقلانیت موجب تشخیص درست.
• بخش عقلانی یا تشخیص گر در قالب آگاهی بروز می کند.
• آگاهی یعنی قدرت تشخیص منافع خود در دل حرکتی که در حال شکل گیری است.
• هر نیرویی که از بالاترین آگاهی برخوردار باشد هدایت حرکت را در دست خواهد داشت.
• نیروی هدایت کننده سرنوشت حرکت را تعیین می کند.
با این توضیحات پس توهمی نباید داشت که تغییر بعدی در ایران نیز، اگر قرار باشد تغییری همه جانبه و بنیادین را با سرعت دامن زند و لایق نام انقلاب باشد، قرار نیست به طور لزوم برای مردم ایران آزادی و عدالت و دمکراسی به همراه آورد. این ارزش ها و آرزوها زمانی حاصل می شوند که نیرویی رهبری حرکت را بر عهده گیرد که منافع خویش را در راستای آنها ببیند، نه در مقابل آنها، مانند سال ۵۷.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- احمد اشرف، جامعه شناس، شاید جز معدود پژوهشگرانی است که تا حد زیادی نقش بازار در هدایت جنبش های اجتماعی تاریخ معاصر ایران را در کنار روحانیت متذکر شده است. نگاه کنید به کتاب طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب‌ در ایران‌، از احمد اشرف و علی بنوعزیزی. نگارنده در پژوهش آکادمیک خود در مورد انقلاب این نقش تاریخی بازار را برجسته ساخته و در نهایت به کارکرد سازمانده و هدایتگر آن در انقلاب سال ۱۳۵۷ اشاره کرده است.

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%af%d8%b1%d8%b3-%d9%85%d9%87%d9%85-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b9%d8%b5%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%85%d9%be-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4/feed/ 0
پلیس نامحسوس و ترس محسوس – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%d9%84%db%8c%d8%b3-%d9%86%d8%a7%d9%85%d8%ad%d8%b3%d9%88%d8%b3-%d9%88-%d8%aa%d8%b1%d8%b3-%d9%85%d8%ad%d8%b3%d9%88%d8%b3-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b9%d8%b1%d9%81%d8%a7%d9%86%db%8c/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%d9%84%db%8c%d8%b3-%d9%86%d8%a7%d9%85%d8%ad%d8%b3%d9%88%d8%b3-%d9%88-%d8%aa%d8%b1%d8%b3-%d9%85%d8%ad%d8%b3%d9%88%d8%b3-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b9%d8%b1%d9%81%d8%a7%d9%86%db%8c/#comments Fri, 22 Apr 2016 06:19:18 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14179 پلیس نامحسوس و ترس محسوس
کورش عرفانی

خبرنامه گویا

پس از آغاز به کار دوباره ی «گشت ارشاد» در خیابان های تهران مقامات انتظامی رژیم از پدیده ای به اسم «پلیس نامحسوس امنیت اخلاقی» در جامعه پرده برداشت. کار آن ها این است که تنها عرصه های باقی مانده در زندگی اجتماعی مردم، یعنی عرصه ی شخصی و خصوصی شهروندان را به تصرف درآورند. آنها موظفند که مراقب باشند در درون اتومبیل های «شخصی» چه می گذرد، دختران چه بر تن دارند، موی چه کسی بیرون است و غیره. این حرکت که مسبوق به سابقه نیز است در شرایط کنونی اما معنای مشخصی به خود می گیرد.

ترس از جای دیگری است
به نظر می رسد آن چه در دوسال گذشته استقرار نیروهای متعددی مانند بسیج، گشت های متعدد نیروی انتظامی، پلیس محله، لباس شخصی، سپاه، اطلاعات، گشت ارشاد و حالا پلیس محسوس را ضروری کرده است همانا جو ترس و وحشتی است که رده های امنیتی نظام را فرا گرفته است. وحشت از بروز یک حرکت اعتراضی ناگهانی در شهری که در طول روز دوازده میلیون نفر در آن در رفت و آمد هستند و با کوچکترین جرقه ای به یک کابوس واقعی برای نظام تبدیل خواهد شد. تهران با کمترین حرکت مردمی می تواند به ابرشهر غیرقابل کنترل تبدیل شود.

دستگاه امنیتی نظام در این سال ها با ورود تجهیزات سرکوبگرانه ی جدید، استخدام نیروهای بیشتر برای نیروی انتظامی، تقویت و رزمایش برای گارد ضد شورش، تاسیس واحد هوانیروز برای سپاه با هدف های مشخص ضد شورش، تلاش کرده است که به محکم کاری در مقابل یک جو اجتماعی بالقوه انفجاری دست زند. اینک، آوردن این نیروی هفت هزار نفره متشکل از «اوباش دولتی» برای ایجاد ترس و وحشت و خفقان شاید جزو گام هایی باشد که قرار است زمان این فروپاشی اجتماعی را قدری به عقب بیاندازد.

وضعیت عمومی نظام در فردای برجام که تبدیل به نماد تحقیر و شکستن شاخ یک رژیم یاغی شده است برای سران نظام بسیار نگران کننده است:

• دستگاه دولت ناتوان و ورشکسته در انتظار یک معجزه ی اقتصادی است که نه فقط از راه نمی رسد، بلکه در بهترین حالت نیاز به پنج سال زمان دارد تا کمترین آثار احتمالی خود را بروز دهد. در این فاصله میلیون ها بیکار دیگر به صف طولانی بیکاران اضافه خواهند شد و واحدهای تولیدی بیشتری تعطیل خواهند گشت.

• در عرصه ی سیاست خارجی، رژیم در حال باختن بازی در سوریه است و به واسطه ی آن، پشتیبانی حزب الله در جنوب لبنان برایش ناممکن شده و همزمان در عراق و یمن نیز به سوی بیرون رفتن هل داده می شود. این شکست منطقه ای پایان استراتژی دست دراز سپاه در بیرون از مرزهاست. این وضعیت سپاه را به دفاع از نظام در درون مرزهای ایران خواهد کشاند. این پایان عصر جنگ نیابتی برای تهران است.

• همزمان جنگ قدرت در حادترین شکل خود میان مافیاهای نظام در قالب دو مثلث سنتی و نوین قدرت در جریان است. سپاه در صدد است که در صورت لزوم شاید از طریق یک حرکت شبه کودتایی دست به یک تغییر صحنه ی اساسی بزند. چیزی که تضادهای سیاسی و اجتماعی را به طور واضحی تشدید کرده و خطر فروپاشی را بالا می برد. نظام یا باید جاده را برای ورود همه جانبه ی غرب باز کند که برای این منظور باید به پرونده های موشکی، تروریسم و حقوق بشر خود بپردازد و یا باید آماده یک رویارویی منطقه ای و جهانی با خود باشد.

• در درون جامعه نارضایتی های صنفی و معیشتی اوج گرفته ومی رود که خطر ساز شود. از همین روی نیاز به کنترل شدید جامعه است. و برای این که برای ناراضیان درون جامعه این توهم به وجود نیاید که می توانند به بیان خواست های صنفی و مدنی بپردازند، سپاه با یک فرار به جلو، گشت ارشاد و به دنبال آن ها هفت هزار اوباش سازمان یافته ی «پلیس نامحسوس» را وارد صحنه کرده که به مو و لباس شهروندان گیر بدهند و آنها را به عقب بنشانند.

شکست آشکار این روش از آن جایی آشکار می شود که در موقعی صورت می گیرد که رژیم از هر گونه بهبود در موقعیتی اقتصادی، عمومی و معیشتی مردم عاجز است و علاوه بر فشارهای مادی روز افزون، فشار روانی را نیز با سرکوب بیشتر به جامعه تحمیل می کند. بر خلاف تصوری که نظام می تواند در این باره داشته باشد، رفتارهایی مثل استقرار پلیس نامحسوس می تواند دو کارکرد غیر مستقیم داشته باشد: نخست جو را برای یک انفجار عصبی زودرس در گوشه ای از شهر آماده سازد و دوم این که نفرت و به دنبال آن رادیکالیسم عملی خیزش های آینده را افزایش دهد.

کافیست که بر این کوکتل پر حادثه وضعیت زیست محیطی وخیم کشور و احتمال آغاز جنگ آب در روستاها و شهرستان ها را نیز اضافه کنیم و آن را با احتمال افزایش قیمت کالاها و خدمات دولتی در طول سال ۹۵ و به دلیل کسر بودجه ی شدید کشور تکمیل نماییم.

نقش اپوزیسیون
چنین رژیمی در حال حاضر یک آرزو بیشتر ندارد و آن این که تحت فشار نیروی اپوزیسیون قرار نگیرد. اپوزیسیونی که، اگر در شرایط فعلی از بندهای خودساخته ی سنتی خویش رها شود و به تحرک و ابتکار و کنش روی آورد، می تواند تاثیر آشکاری بر تشدید وضعیت نابسامان نظام داشته باشد. در شرایط کنونی رژیم جامعه را که برای دفاع از خود سازماندهی نشده است تحت فشار زیادی قرار داده است، اپوزیسیون می تواند با بازکردن یک جبهه ی فعال، بخشی از نیروها و توجه رژیم را به خود مشغول دارد و به نیروهای اجتماعی تحت فشار سرکوب فرصت بازیافت قدرت و بازگشت به صحنه ی اعتراضات را بدهد.

برای این منظور تشکل های سیاسی اپوزیسیون نباید منفعلانه منتظر فرصت باشند، باید فعالانه فرصت بیافرینند. آنها می توانند با بهره بردن از امکانات خویش، به صورت تک سازمانی یا جبهه وار در کنار سایر تشکل های همسو، اقدام به ابتکار عمل هایی کنند که رژیم را وادار به واکنش و اختصاص نیرو و وقت و انرژی می کند. برای این منظور نیز باید طرح های مشخصی رادنبال کرد. مانند طرح شعارنویسی فراگیر در ایران که رژیم را در مقابل یک کار تبلیغاتی مردمی و غیر قابل سرکوب قرار داده است. در حال حاضر در مناطق مختلف کشور بر روی دیوارها و پل ها و یا بر روی اسکناس ها و صندوق های خیریه، به طور منظم و مداوم شعارهای معترضانه و بیدار ساز نقش می بندد. گسترش این کار و اقدامات مشابه می تواند در دستور کار جریان های مختلف اپوزیسیون قرار گیرد. به همین ترتیب بسیج امکانات برای داشتن یک روز کارگر قوی و یا در خارج از کشور دردسرسازی برای سفارتخانه های رژیم و نیز افزایش فشارهای حقوق بشری و تماس فعال و مداوم با شرکت های بین المللی علاقمند به سرمایه گذاری برای درخواست بهبود حقوق بشر.

بدیهی است که با آشکار شدن علائم از دست رفتن کنترل اوضاع توسط رژیم، جامعه شجاعت و امید را باز می یابد و به سوی یافتن انگیزه برای حرکت های اعتراضی بیشتر خواهد رفت. از یک مقطعی، حجم ابتکار عمل های اپوزیسیون از یکسو و پویایی اعتراضات اجتماعی در داخل کشور به حدی می رسد که می توان به اقدامات سراسری و سرنوشت ساز اندیشید. بستر عمیق و گسترده ی نارضایتی های اجتماعی فضا را برای هر ابتکار عملی مانند اعتصاب سراسری و یا اعتراضات ملی فراهم خواهد کرد.

جان کلام این که رژیم ورشکسته و رو به زوال جمهوری اسلامی با اقداماتی مانند استقرار پلیس نامحسوس علائم ترس محسوس خود را ارائه می دهد. رژیم به مردم می گوید من در وحشت از این که شما خیزشی را آغاز کنید باید در کوچه و خیابان نیرو مستقر کنم تا احساس امنیت داشته باشم. نیروهای معترض و تغییر طلب در داخل و خارج از کشور باید این پیام رژیم را دریافت کنند و به طور سازمان یافته، با طرح و برنامه و مدیریت شده در تدارک هجومی صنفی-معیشتی-اجتماعی و سیاسی به رژیم باشند. فرصت ها همیشه هستند، برای نیروهایی که آنها را می بینند.

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%d9%84%db%8c%d8%b3-%d9%86%d8%a7%d9%85%d8%ad%d8%b3%d9%88%d8%b3-%d9%88-%d8%aa%d8%b1%d8%b3-%d9%85%d8%ad%d8%b3%d9%88%d8%b3-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b9%d8%b1%d9%81%d8%a7%d9%86%db%8c/feed/ 2
پایانِ تراژیکِ کمدیِ «انتخابات» در جمهوری اسلامی – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86%d9%90-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%da%98%db%8c%da%a9%d9%90-%da%a9%d9%85%d8%af%db%8c%d9%90-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%85/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86%d9%90-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%da%98%db%8c%da%a9%d9%90-%da%a9%d9%85%d8%af%db%8c%d9%90-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%85/#respond Sun, 21 Feb 2016 14:36:11 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14154

پایانِ تراژیکِ کمدیِ «انتخابات» در جمهوری اسلامی

کورش عرفانی

خبرنامه گویا

با اجرایی شدن توافق اتمی برجام توجهات به سوی موضوعی دیگری جلب شده است: انتخابات مجلس شورای اسلامی همزمان با انتخابات مجلس خبرگان رهبری در هفتم اسفند ماه ۱۳۹۴. اهمیت این انتخابات در چیست؟ چرا رسانه های داخل کشوری تا این حد به آن پرداخته اند؟ توجه خاص برخی از رسانه های خارج از کشوری به آن چه می باشد؟ آیا قرار است که به واسطه ی این انتخابات تغییر خاصی در ایران روی دهد؟ اگر بلی سمت و جهت این تغییر چه خواهد بود؟

نوشتار حاضر پرسش هایی از این دست را مورد بررسی قرار می دهد.

تاریخچه ی موضوع

نظام جمهوری اسلامی برخاسته از انقلابی است که به سرعت به یک کودتای ساختاری شباهت یافت. لایه هایی از جامعه در یک همدستی آشکار، ابزارهای تسلط بر کشور را به دست گرفتند. قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی به شکل دولتی خود غصب و قبضه شد تا بتواند قدرت اجتماعی را، که یگانه قدرت در دست مردم بود، از درون تهی و خنثی سازد. جمهوری اسلامی محصول انحصار قدرت در دست سه لایه بود: روحانیت، بازاری ها و بخشی از قشرهای های محروم جامعه(۱). روحانیت یا همان قشر سنتی آخوندها در طول صدها سال به انباشت قدرت فرهنگی پرداخته بودند و به تدریج از این طریق، قدرت سیاسی حاکم را به چالش می طلبیدند. در سال پنجاه و هفت آنها به طور مشخص به مصاف رژیم حاکم رفته و آن را به دست گرفتند. از سوی دیگر، بازاری ها با انباشت قدرت اقتصادی پیوسته مراقب عملکردهای منفی قدرت سیاسی بودند و با احساس خطر از موقعیت دراز مدت خویش، سرانجام در سال پنجاه و هفت، با متحد تاریخی خویش – روحانیت- برای جایگزین ساختن حاکمیت دردسرآفرین (۲) با یک حاکمیت مطلوب خویش به صحنه آمدند و موفق نیز شدند. نیروی اجرایی این این دو قشر برای کسب قدرت و بعد، به انحصار کشیدن آن، برخی از لایه های جامعه بودند که دو فقرفرهنگی و مادی را در خود انباشته کرده و آماده بودند که عصبیت طبقاتی (۳) خویش را در خدمت حاکمان جدید بگذارند تا به واسطه ی این خدمت رسانی، دست کم، از فقر مادی خویش رهایی یابند. دو قشر آخوند و بازاری با استفاده از این لایه های محروم، نیروی کافی برای کسب حمایت و مدیریت عملیاتی جهت حذف سایر اقشار از قدرت های سه گانه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی را به دست آورده و از آن حداکثر استفاده را برای مهارت قدرت اجتماعی کردند.

استراتژی دو قشر آخوند و بازاری برای انحصار قدرت و ثروت در جامعه با بهره بری از نیروهای محروم جامعه به خوبی عمل کرد. آنها موفق شدند با سازماندهی این نیروهای دچار فقر توام فرهنگی و مادی، این نیروها را در قالب کمیته، سپاه، بسیج، وزارت اطلاعات و بعدها ارتش به خدمت گرفته و برای تارومار کردن تمام اشکال سازمان یافته ی سیاسی و اجتماعی جامعه به خدمت بگیرند. قدرت اجتماعی در ایران که در قالب برخی تشکل های سیاسی و مدنی و یا طبقه ی اجتماعی پشتیبان این تشکل ها حضور داشت در طول سی و هفت سال گذشته سرکوب و تارومار شد. رژیم جمهوری اسلامی در قالب مثلث آخوند، گنده بازاری ها (۴) و نهادهای امنیتی وابسته به سپاه موفق شدند که سه ابزار جهل، فقر و ترس (۵) را بر جامعه ی ایرانی حاکم ساخته و به تدریج تمام رقبای سیاسی و طبقاتی خود را از صحنه ی قدرت و ثروت و سیاست در ایران بیرون کنند.

یکی از ابزارهای مورد استفاده ی آنها برای مهار قدرت اجتماعی، تهی کردن انتخابات از محتوا بوده است. رژیم جمهوری اسلامی – بشنوید سه لایه ی نامبرده- از همان ابتدای عمر نظام، انتخابات را به چشم یک امر ظاهری، توخالی و نمایشی می دیدند. برای همین هم هیچ انتخابات سرنوشت سازی در طول سی و هفت سال گذشته برگزار نشده است؛ یعنی چیزی که در نهایت نظام نتواند نتایج آن را مهار و مدیریت کرده و مجبور به واگذاری بخشی از قدرت به لایه های دیگر، جز باندهای امن ومطمئن درون نظام شود. خصلت اصلی انتخابات در طول عمر رژیم عدم اجازه ی شرکت و دخالت هیچ عنصر بیرون از نظام بوده است.

تاریخچه ی تهی سازی انتخابات از معنا

تبدیل انتخابات به نمایش کمتر از ۵۰ روز بعد از پایین کشیدن رژیم سابق آغاز شد؛ زمانی که در دهم و یازدهم فروردین سال ۱۳۵۸، در یک حرکت فاقد هرگونه پشتوانه ی قانونی مورد تایید نیروهای سیاسی و اجتماعی شرکت کننده در انقلاب، نظام در حال شکل گیری، مردم را به رای دادن به موجود مجهول الهویه، تعریف ناشده و قابل تفسیری به اسم «جمهوری اسلامی» واداشت. موفقیت این معرکه گیری تحت نام انتخابات به آنها اجازه داد که با اعتماد به نفس نسبت به فریب خوردگی توده ها خود را برای موارد بعدی آماده کنند. انتخابات بعدی نیز بدون دادن فضا و شرایط مناسبی به نیروهای سیاسی و اجتماعی در صحنه برگزار شد. انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی در دوازدهم مرداد سال ۱۳۵۸ برگزار شد. گزینش داوطلبان از میان عناصر انتخابی دو لایه ی آخوند و بازاری صورت گرفت و حاصل آن، یکی از عقب افتاده ترین و ضد مردمی ترین قانون اساسی های جهان سومی بود که جایگاه تک سالاری دیکتاتوری از نوع مذهبی و فراقانونی را به شکل نهادینه و تحت عنوان آخوند ساخته ی «ولایت فقیه» به مردم تحویل داد. آن گاه مردم را باز در نمایشی دیگر، به عنوان همه پرسی تایید قانون اساسی به صحنه آوردند (۶) و برای مسلط کردن چنین نظام ضد دمکراتیکی از توده ها به صورت شبه دمکراتیک رای گرفتند. بعد، بر مبنای همین قانون اساسی جدید، انتخابات ریاست جمهوری را با حضور کاندیداهای مطلوب خویش برگزار کردند (۷) و همین کار را با انتخابات مجلس شورای اسلامی (۸) تکمیل نمودند. شاهدیم که از همان ابتدا نطفه ی انتخابات در فضایی غیر دمکراتیک، دستکاری شده، سرکوبگرانه و فاقد هرگونه اصالت اجتماعی و دمکراتیک به صورت کنترل شده از بالا گذاشته شد و تا همین انتخابات پیش روی در اسفند ۱۳۹۴ نیز بر این اساس به پیش رفته و خواهد رفت.

با نگاهی به این تاریخچه مختصر در می یابیم که در تمام طول سی و هفت سال و سی و دو انتخابات برگزار شده، حتی یک مورد انتخابات واجد شاخص های متداول دمکراسی در ایران بعد از سال ۱۳۵۷ برگزار نشده است. تمامی هیاهوها و جنجال های به اصطلاح انتخاباتی مانند انتخاب بنی صدر و عزل او، انتخاب خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۵ و یا انتخابات سال ۱۳۸۸ هیچ پیوندی، نه از دور و نه از نزدیک، با معیارهای یک انتخابات آزاد نداشته و به طور صرف حاصل برخی از عدم هماهنگی ها میان نهادهای درون نظام و در چارچوب جنگ قدرت مافیاهای حاضر در آن بوده است.

پرسش مهم

در این میان این سوال مطرح می شود که پس چرا برخی از انتخابات مانند انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ برای رژیم تبدیل به دردسرهای امنیتی در قالب جنبش سبز و غیره می شود؟ پاسخ به این سوال را باید با ذکر یک احتیاط خاص عنوان کرد و آن این که از میان سی و دو انتخابات مختلفی که تا به حال انجام شده است فقط یک مورد بوده که توام با یک حرکت مردمی غیر قابل پیش بینی برای نظام بوده است و آن هم ربطی به بازیگران شرکت کننده در انتخابات نداشته، بلکه واکنشی از نیروهای زیر سوال برنده وجه نمایشی انتخابات بوده است. فراموش نکنیم که حرکت اعتراضی معروف به جنبش سبز نه حاصل اعتراض کروبی بود و نه حاصل اقدام میرحسین موسوی، بلکه نتیجه ی حضور پیش بینی نشده ی برخی از جوانانی بود که، به دلیل جوانی، سابقه ای از بازی های مدیریت شده ی نظام در زمینه ی انتخاباتی نداشتند و به خاطر احساس بازی خوردگی عصبانی بودند. این اسثناء را که به کنار بگذاریم در هیچ مورد از سی و یک انتخابات دیگر، رژیم در کار تدارک، اجرا و به پایان بردن نمایش های انتخاباتی خود با کمترین مشکلی روبرو نبوده است.

نقش استراتژیک انتخابات

این محتوای توخالی و ضد دمکراتیک نظام اما نباید باعث شود که ما نسبت به کارکردهای بسیار مهم آن برای انحصارسالاری جمهوری اسلامی دچار اشتباه شویم. هریک از این انتخابات، به سهم خود، نقش بسیار اساسی در تامین و تضمین بقای نظام ضد دمکراتیک داشته و دارد. برخی از این کارکردها عبارتند از:

۱) قراردادن آدم های امن و مناسب بر راس کارها : بنی صدر، رجایی، خامنه ای، رفسنجانی، احمدی نژاد و روحانی. هر یک از این ها به صورت کوتاه مدت یا درازمدت کاری را که نظام در نظر داشته انجام داده و رفته اند. تنها استثنایی که سبب قطع کار شده مورد بنی صدر، به دلیل جنگ قدرت و دیگری، رجایی، به خاطر ترور و خامنه ای، به واسطه ی مرگ خمینی و تبدیل وی به رهبر نظام بوده است. در همه ی موارد دیگر، سایر روسای جمهوری اسلامی وظیفه ی هشت ساله ی خود را صورت داده اند.

۲) جمع کردن آدم های مامور به تصویب قوانین مورد نیاز بقا و کارکرد نظام در مجلس شورای اسلامی بدون ایفای کوچکترین نقش مزاحم در طول سی و هفت سال گذشته.

۳) قرار دادن افراد امین نظام در نهادهای شبه انتخابی دیگر مانند مجلس خبرگان

۴) به صحنه آوردن در قالب همه پرسی های سازمان یافته و کسب مشروعیت قانونی برای یک نظام فاقد مشروعیت اجتماعی

۵) تلقیح چهار سال یک بار واکسن یادآوری به جامعه که نظام از پشتیبانی مردمی و لذا مشروعیت اجتماعی برخوردار است. (نمایش های صدا و سیما برای تصویر سازی از صف های «طویل»).

۶) ارائه ی این پیام به دولت های خارجی که جمهوری اسلامی یک دولت کودتایی، سرکوبگر و غیر قانونی نیست و با رای مردم بر راس کار است.

۷) مدیریت کردن توان های بالقوه ی درون جامعه از بالا با قرار دادن مهره های نظام بر راس این جریان ها که به دنبال فرصتی برای ابراز مطالبات خویش هستند. مانند خاتمی در سال ۱۳۷۸ و موسوی و کروبی در سال ۱۳۸۸.

۸) استفاده ی ابزاری از این انتخابات ضد دمکراتیک برای مدیریت اختلافات باندها و مافیاهای قدرت در درون نظام به نحوی که جدال شبه انتخاباتی میان آنها سبب امنیت و ثبات بیشتر کل نظام شود. یعنی ایجاد تغییر در ترکیب نهادهای شبه انتخاباتی برای تغییر ندادن ترکیب نهادهای غیر انتخاباتی.

این کارکردها و برخی دیگر از نتایج و نعمات انتخابات سبب شده است که علیرغم تمام گرایش انحصار طلبی در درون نظام، که پس از روی کار آمدن احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ حتی خصلت نظامی و کودتاوار پیدا کرد، جمهوری سلامی این معرکه های چهارسال یک بار انتخاباتی را حذف نکرده و برای بیمه ی نظام از آن ها استفاده ی بهینه کند.

ساختاری که در بالا اشاره شد البته از جانب افراد و جریان هایی که خود بخشی از آن هستند یا آرزوی این که بخشی از آن باشند، مورد تفسیر و تشریح متفاوت قرار می گیرد. جریان هایی مانند اصلاح طلبان و زوائد حاشیه ای آن در طول سی سال گذشته با کتاب و مقاله و مصاحبه و برنامه های متعدد رسانه ای تلاش بسیار کرده اند که این بازی تنظیم شده ی نظام را که به طنز، نام «انتخابات» به خود گرفته، دارای اصالت و بسیار مهم و حساس و سرنوشت ساز القاء کنند. آنها به واسطه ی آن که خود بخشی یا مهره ای از این ماشین شبه دمکراتیک ساخته ی نظام ضد دمکراتیک بوده و یا دوست دارند باشند، فداکارانه و با سرهم بافتن تئوری های شرقی و غربی و اسلامی، کنار هم قرار دادن استدلال های عقلانی و شبه عقلانی و ضد عقلانی، مخلوط کردن کارهای آکادمیک و ضد آکادمیک و خلاصه، با هر نوع شامورتی بازی «هافینگتون پستی» می خواهند که به منتقدین نظام و از جمله به توده ها، که قرار است بازیگران این نمایش باشند، بباورانند که در این مضحکه ی نظام فرصت های جدی هم یافت می شود.

آنها در این راه برخی از تشکل های وابسته به نظام و در بیرون از نظام یا کتک خورده ی سابق نظام را نیز در میان خود دارند (بخشی از توده ای های، بخشی از اکثریتی ها، بخشی از «جمهوریخواهان» و …). اینها ارتش رایگان نظام هستند که با رویای سی و هفت ساله ی به بازی گرفته شدن در این شبه انتخابات نظام عمر خود را به پایان برده و سرنوشت سیاسی خود را به دست سردار جعفری فرمانده ی سپاه و ناظر اصلی بر عملکرد شورای نگهبان سپرده اند. برخی دیگر از چهره ها نیز به طور مجانی و از سر لجاجت با اپوزیسیون برانداز در خارج از کشور، به عنوان «مفسر»، «تحلیلگر»، «استاد دانشگاه» و غیره به طور تقریبا مجانی برای جلب محبت سردار جعفری در تلاش هستند.

حرف همه ی این ها، از داوطلبان رشید ثبت نام کرده و رد صلاحیت شده در نمایش انتخابات در داخل از کشور تا این داوطلبان تطهیر دست های خون آلود نظام ضد دمکراتیک در قلب لس آنجلس و واشنگتن و لندن و پاریس، همگی یک حرف مشترک بیشتر ندارند: باید از طریق همین شبه انتخابات به دنبال بهبود تدریجی اوضاع باشیم و به هیچ وجه نباید در چارچوبی بیرون از خط تعیین شده توسط نظام حرکت کنیم. اصلاح طلبان، مافیای رفسنجانی و باند روحانی با بسیج اعوان و انصار خود در شبه اپوزیسیون داخل و خارج از کشور به گوش ملت به خشم آمده ی ایران می رسانند که جز دنبال کردن خط پوچ سی و هفت سال گذشته به اسم «انتخابات» به فکر هیچ چیز دیگری نباشید. آنها می خواهند که به عنوان بخشی از ماموریت امنیتی بر عهده گرفته شده ی خود، به صورت مزد بگیر یا داوطلبان دارای انگیزه ی ضدیت با اپوزیسیون برانداز، این نکته را برای ایرانیان داخل و خارج از کشور جا بیاندازند که هرگونه تغییر سیاسی در ایران باید از درون نظام باشد نه از بیرون آن. (۹)

پایان دمکراسی بازی

اما شواهد حکایت از آن دارد که این بار وضعیت عمومی جامعه ی ایران وخیم تر از آن است که بتوان با مسکن های ساخته ی مشترک ملی مذهبی، نهضت آزادی و بی بی سی آن را آرام کرد. رژیم جمهوری اسلامی در مجموعه ای از بحران ها گرفتار شده و برای هیچ یک از آنها راهکار اساسی ندارد. بحران های شش گانه ی پسابرجام، رکود تورمی، جنگ قدرت برای حذف نشدن، فضای پرالتهاب تنش های منطقه ای، بحران اقلیمی و زیست محیطی مانند کم آبی و احتمال بروز جنگ آب و در نهایت، خطر بروز انفجار اجتماعی. جمهوری اسلامی در موقعیتی است که به هرکدام از این بحران ها که می پردازد مجبور است بحران های در پیوند با آن را تشدید و خود را در معرض یک وضعیت غیر قابل کنترل قرار دهد. حاصل کار این که امروز پانسمان انتخابات آتی برای قطع خونریزی شدید از پیکرکشور کافی نیست.

برای مصور کردن خونریزی با احتمال منجر به مرگ نظام، یکی از پزشکان همیشه بالای بستر آن، یعنی اقتصاددان وابسته به رژیم محسن رنانی، اخیرا در نامه ای به شورای نگهبان نقش زنگ خطر را، برای که برای او و امثال وی در نظر گرفته اند، ایفاء می کند. او در نامه ای به شورای نگهبان نسبت به وخامت واقعی اوضاع برای نظام مطلوبش به شدت هشدار داده و می گوید:

« من البته از پا ننشستم و آنچه امروز و در این نوشتار می‌گویم را سه ماه است در مجامع مختلف علمی، مدنی و صنفی به زبانهای مختلف گفته‌ام و اکنون نیز به گونه‌ای دیگر و خطاب به اعضای مهم‌ترین نهاد درگیر در انتخابات بیان می‌کنم . امید که اگر اندکی صدق و ذره‌ای احتمال درستی در آن یافتید جدی بگیرید و مگذارید جامعه‌ی خسته و اقتصاد افسرده‌ی ما در دام تازه ای از بی ثباتی و زمین‌گیری گرفتار شود.» (۱۰)

رنانی سپس به شرح مفصلی از شاخص های فروپاشی اقتصادی و اجتماعی و بن بست سیاسی در جامعه ی ایرانی پرداخته و در جایی بیان می کند:

«اما نگرانی اصلی من چیست؟ به گمان من انتخابات اسفند ۹۴ می‌تواند به یکی از بدترین و خسارت¬بارترین انتخابات¬های بعد از انقلاب تبدیل شود. حتی اگر تنش¬های آن بسیار کمتر از انتخابات‌های گذشته باشد فرایند واگرایی و فضای تنش و بی‌ثباتی که در حال پدیداری است، به خاطر حساسیت شرایط امروز، هم آینده اقتصاد آینده ایران، هم آینده دولت یازدهم و هم آینده نظام سیاسی و حتی محتمل است که آینده ملت ایران را تحت تاثیر قرار دهد.»
پس می بینیم که وی نیز ماموریت اصلی خود را در کنار همکاران لس آنجلسی و پاریسی و لندنی خویش فراموش نکرده و آن این که، اهمیت «انتخابات» را یادآوری کند. سخنان این افراد به وضوح بی اخلاقی حرفه ای آنها را به نمایش می گذارد. وی و دوستان خارج نشین مشابه اش، از این انتخابات به گونه ای یاد می کنند که گویی از ماهییت غیردمکراتیک آن هیچ اطلاع و شناخت و سابقه ی سی و هفت ساله ندارند. بنابراین، در اوج بی شرمی روشنفکری در مقابل تمام تقلبات و تهی سازی های پیاپی انتخابات از محتوا و محو اصالت آن توسط ضد دمکراتیک ترین رژیم منطقه اظهار بی اطلاعی کرده وبار دیگر، پس از سی و هفت سال تاراج و سرکوب، باز هم مردمی غارت شده و به فقر و بند کشیده را دعوت می کنند که همین زهر تلخ و آسیب رسان انتخابات نظام را به عنوان نوشداروی خود بپندارند و دم برنیاورند.

فلاکت و البته بد نیتی این حضرات را می توان در این طنز زشت یافت که برای مقابله با نظام خمینی ساخته ی جمهوری اسلامی مردم رابه پشتیبانی از یک خمینی دیگر دعوت می کنند. و به راستی آیا تا نظام قلم بدستانی تا این حد خودفروخته و نازل در اختیار دارد باید نگرانی خاصی از بروز عنصر آگاهی و قدرت تشخیص در مردم داشته باشد؟

رنانی ادامه می دهد:
« من نگران اینم که انتخابات اسفند ۹۴ نه تنها اقتصاد ایران را وارد گرداب فروبلعنده تازه‌ای از بی‌ثباتی فضای کسب‌وکار کند بلکه حتی به طور بالقوه می‌تواند فرآیند تکاملی دموکراسی را در جمهوری اسلامی متوقف کند و حتی روند آن را معکوس کند.»

پس می بینیم که آن چه ما در طول این سی وهفت سال داشته ایم و خود نمی دانسته ایم «فرایند تکاملی دموکراسی» بوده است. البته فرایندی که در نهایت خود اینک سرنوشت و آینده اش در دست سردار محمدعلی جعفری فرمانده ی سپاه می باشد. ما تا به حال می پنداشتیم که «فرایند تکاملی دموکراسی» در دیکتاتوری ها، خروج هر چه بیشتر قدرت از دست نظامیان و تحویل آن به نمایندگان جامعه ی مدنی باشد، اینک به همت آقای محسن رنانی و رنانی واره های لس آنجلسی و مقیم اروپا و آمریکا درمی یابیم که در مورد ملت بخت برگشته ی ما «فرایند تکاملی دموکراسی» یعنی تحویل هر چه بیشتر قدرت به دست نظامیان، آن هم از نوع چاقوکشان و آدمکشان سپاهی.

این اقتصاددان وابسته به مافیای رفسنجانی وباند اصلاح طلبان، که ماموریت یافته پیام نگرانی های برخی از جریان های درون نظام را به گوش «برادران قاچاقچی» برساند، سپس به ارائه ی سیاهه ی بلندی از خطرات و معضلات ساختار اقتصادی، سیاسی کشور می پردازد و در جایی تعارف ها را کنار گذاشته و برای برادران سپاهی شورای فرماندهی سپاه روشن می کند که:

«بزرگان کشور، شما اکنون دو راه دارید. یا تلاش کنید که به هر قیمتی از ورود مجدد رقیب به بازی سیاست جلوگیری کنید که این به منزله زدن سوت یک بازی حذفی جدید در انتخاباتِ در پیشِ رو است؛ و یا این که اجازه دهید شرایط یک بازی منصفانه فراهم آید و لوازم مشارکت حداکثری جامعه را مهیا کنید و موجب شکل گیری یک وفاق عمومی تازه و همبستگی ملی برای کمک به عبور عقلانی کشور از بحران های در پیش رو شوید. چرا که تلاش برای حذف رقیب و آغاز یک بازی حذفی جدید می‌تواند آخرین انرژی‌ باقی مانده برای هر دو تیم را و برای کل جامعه را مستهلک کند و مقدمات یک سقوط اقتصادی فراگیر را برای کشور فراهم آورد. که در این صورت هر دو جناح و کل جامعه ایران خسارت خواهد دید.»

اگر بخواهیم سخنان کد شده ی وی را برای سردار جعفری کدگشایی کنیم این گونه می شود که ” ما تا به حال با پیشبرد متوازن بازی جابجایی قدرت تعادل درون جامعه را حفظ کرده ایم. یعنی با دست به دست کردن مسئولیت ها بین دو مثلث امین نظام (مثلث سنتی یا همان آخوند-بازاری-پاسدار و مثلث جدید یا همان مافیای رفسنجانی-باند اصلاح طلبان-تکنوکرات های دولت روحانی») مردم را در نوعی توهم تغییر از بالا نگه داشته ایم، اینک اما شما برادران سپاهی اگر اجازه ندهید که مثلث جدید قدرت نقش تاریخی خود را برای حفظ ثبات ساختاری نظام و جامعه ایفاء کند ممکن است این ثبات با خطر مواجه شد و نظام مطلوب من و شما براداران سپاهی زیر سوال رود.”

پس صحبت های رنانی و بسیاری دیگر از شبه روشنفکران اصلاح طلب در رسانه های سفارشی-ماموریتی داخل و خارج از کشور بسیار روشن است: قاعده ی بیمه ساز عمر نظام جمهوری اسلامی را به هم نزنید. یا به عبارت روشن تر، ابزار تحمیق توده ها را از دست نظام نگیرید.

قدری جلوتر، رنانی وحشت خود، طبقه ی اجتماعی خویش و نظام مطلوبش را به زبانی روشن اما آشکار می سازد:

«بزرگان کشور، این خطا را تکرار نکنید و مراقب باشید که در انتخابات اسفند ۹۴ یک بازی حذفی تازه را در کشور کلید نزنید که اگر چنین کنید این بازیِ تازه، خطری و خسارتی دهها برابر بازی حذفی پیشین خواهد داشت و آینده کشور را به کلی دگرگون خواهد کرد.»

اما خواننده ی کنجکاو از خود می پرسد که این خطر که چنین هشدار شدیدی را لازم کرده است چیست؟ از زبان خود وی بشنویم:

] آن چه آمد[«…شرایطی را به‌وجود خواهد آورد که یک جرقه، یک حادثه، یک مرگ ناگهانی، یک اعتراض پیش‌بینی نشده، یک انفجار، یک اعتراض، یک تحصن، یک سخن نابه‌جا و یک حرکت نامعقول می‌تواند امواجی از بحران اجتماعی نظیر اعتراضات فقرا و حاشیه‌نشینان و پابرهنگان را برانگیزاند.»

پس نگرانی اصلی ایشان و البته مشابه های خارجی وی این است که مبادا به واسطه ی نمایش انتخابات را مثل همیشه اجرا نکردن، اوضاع چنان وخیم شود که مردم به سوی یک حرکت بی سابقه بروند. این آن چیزی است که چهارستون وجود اصلاح طلبان و همه عاشقان علنی و خجالتی نظام را به شدت می لرزاند. شاهد از غیب آمد ه ی آن را از آقای رنانی قرض می گیریم:

« اگر ما با شورش پابرهنگان روبه رو شویم دو راه داریم. یا سکوت کنیم و شاهد درهم ریزی باشیم یا دست به سرکوب خشونت‌بار بزنیم. تفاوت اعتراضات گروههای نخبگان مانند روشنفکران و دانشگاهیان و حتی شورش‌های مدنی که طبقه متوسط شهری در آنها مشارکت دارد با شورش‌ پابرهنگان این است که دو مورد اولی رهبری پذیر است. یعنی آنان نوعی سازمان غیررسمی مدنی دارند و افرادی را به عنوان رهبری خود می‌پذیرند. پس با درخواست رهبرانشان به خانه باز می‌گردند یا وارد یک فرایند گفت و گو و تعامل و مصالحه می‌شوند. اما وقتی فقرا و حاشیه نشینان و پابرهنگان که وضعیتشان محصول ناکارایی مدیریتی ما در چهار دهه گذشته است اعتراض و شورش می‌کنند، رهبری پذیر و مدیریت‌بردار نیستند. آنان وقتی شورش خود را آغاز کردند یا تا دستیابی به نتیجه ادامه می‌دهند یا وارد فرایندی خسارت بار می‌شوند. یعنی فرایند گفت‌و‌گویی شکل نمی‌گیرد.»

پس می بینیم که محسن رنانی اقتصاد دان وابسته به مثلث قدرت رفسنجانی-اصلاح طلبان-روحانی لولو خرخره ی لازم برای ترساندن صاحب اختیار شورای نگهبان، یعنی فرمانده ی سپاه و سرداران دیگررا پیدا کرده است: شورش گرسنگان و پابرهنه ها. او تلاش دارد که بگوید اگر واشر امنیتی انتخابات، که پیوسته توسط طیف اصلاح طلبان داخل و هوادران خارج نشین آن در طول ۱۳۷۸ لغایت ۱۳۹۲ مورد استفاده قرار گرفته است، این بار حذف یا فراموش شود، چه بسا که کل نظام مطلوب مشترک سپاه و اصلاح طلبان با خطر سیل توده های خشمگین و محرومیت کشیده مواجه شود. پس، وی نقش زنگ خطر خود را ایفاء کرده و با توضیح مکانیزم ها و خصوصیات شورش های محرومان فریاد را به آسمان می رساند:

«اگر پلیس آنان را بزند آنان نیز سنگ و چوب برمی‌دارند و اگر به آنان شلیک شود آنان نیز سلاح های سرد و گرم بیرون می‌آورند. جمهوری اسلامی یک بار در اوایل دهه هفتاد شمسی در اسلام شهر، اراک، قزوین و مشهد با شورش محدود پابرهنگان رو‌به‌رو شده است و می‌داند چقدر خسارتبار است. خسارتهای فیزیکی و اقتصادی هر یک از این شورش های محدود (نظیر شکستن و آتش زدن اماکن دولتی و عمومی) بسیار فراتر از خسارتهای کل اعتراضات مدنی سال ۸۸ بود.»

این آن نکته ی کلیدی است که ترس و وحشت را به جان همه ی طرفداران و نگهبانان نظام در داخل و خارج از کشور انداخته است. هم پاسداران نظامی رژیم (سپاه) از این سناریو می ترسند و هم پاسداران سیاسی رژیم (اصلاح طلبان داخل و خارج از کشور). هر دو نگرانند که با وارد شدن لایه های محروم اجتماعی حرکتی بروز کند که دیگر قابل کنترل نبوده و سبب قرار دادن نظام در پرتگاه سقوط شود. رنانی برای یادآوری نقش تاریخی پاسداران سیاسی نظام (اصلاح طلبان) به ذکر یک نمونه ی شناخته شده از خدمت تاریخی آنها برای حفظ نظام مطلوبشان می پردازد:

«یادمان نرود که در سال ۱۳۷۸ فقط دانشجویان شورش کردند و چند روز بخش‌هایی از تهران از کنترل خارج شده بود و کل تهران ملتهب بود. با این حال دانشجویان رهبری پذیر و مذاکره پذیر بودند و در نهایت هم همین مذاکرات ماجرا را ختم کرد. در اعتراضات پس از انتخابات ۸۸ نیز طبقه متوسط شهری اعتراض کردند که چند ماه کل کشور در التهاب و بحران بود. با این حال آن اعتراضات نیز هم رهبری پذیر بود و هم کنترل شده و خسارتی متناسب با وسعتی که داشت، نداشت. اما اگر میلیون ها بیکار، حاشیه نشین و فقیر دست به اعتراض بزنند و شورش پابرهنگان شکل بگیرد آنان دیگر آنان نه مذاکره پذیرند و نه رهبری پذیر. آنان هدف روشنی نخواهند داشت آنان فقط وضع موجود را نمی‌خواهند و تا در‌هم ریزی وضع موجود به شورش خویش ادامه می‌دهند.»

اشتباه یا استیصال

پااندازهای اصلاح طلبان در داخل و خارج از کشور همچنان بر نعلین خامنه ای و چکمه های فرماندهان سپاه بوسه می زنند تا مورد لطف و عنایت بیت رهبری یا سرداران وصاحبان جدید شورای نگهبان واقع شوند. یکی از آنها، به اسم مصطفی تاج‌زاده، عضو زندانی جبهه ی مشارکت، از درون زندان با استغاثه از ولی فقیه نظام می خواهد که «انتخابات را رقابتی کنید و نگذارید خمینی‌زدایی به نام شما ثبت شود». یعنی هنوز هم مردم باید سقف آرزوی خود را این گونه تعیین کنند که فضای سیاه خون و سرکوب دوران خمینی را به عنوان ایده آلی که در حال از دست رفتن است با چنگ و دندان و از طریق شرکت گسترده در یک انتخابات «دمکراتیک» حفظ کنند. او از خامنه ای می خواهد که اجازه ندهد این فرصت تاریخی بازگشت به «عصر طلایی امام» هدر رود.

علیرغم تمام این تلاش های کاذب اصلاح طلبان، این پاسداران سیاسی رژیم، به به نظر می رسد که نظام جمهوری اسلامی توان مدیریت مانوورهای سیاسی سابق را از دست داده و فقط به مانوورهای نظامی جدید روی آورده است.عنوان آخرین مانوور یا همان رزمایش امنیتی نیروی سپاه به خوبی گواه این است که سپاه دیگر به اعتبار بازی های سیاسی با حضور بازیگران اصلاح طلب را از دست داده و خود را برای رویارویی بانیروهای اجتماعی آماده می سازد. عنوان چنین بود: «سپاه و بسیج در استان گلستان مانوری به‌ نام برخورد با کارگران «اغتشاش‌گر» برگزار کردند.»

در یک چنین موقعیتی در می یابیم که سپاه به این نتیجه رسیده که جامعه ی ایران به دلیل فقر اقتصادی و از هم پاشیدگی اجتماعی، باور به بازی «پلیس خوب و پلیس بد» نظام را از دست داده و دیگر حاضر نیست با آبروباختگان و رئیس دزدهایی مانند رفسنجانی و سید حسن خمینی، برای نظام مشروعیتی فراهم کند. به همین خاطر ترجیح داده است که خود را برای بازی نهایی آماده سازد. بازی نهایی همان رویدادی است که محسن رنانی در نامه اش از آن به عنوان «شورش پابرهنگان» یاد می کند. یعنی در حالی که جامعه به دلیل فروپاشی اقتصادی و اخلاقی و تارومارشدگی مدنی خود، توان هرگونه حرکت اعتراضی معتدل و میانه رو از نوع جنبش سبز را از دست داده است، قدرت بی سابقه ای برای حرکت های رادیکال و شورش وار پیدا کرده است.

نگارنده سال ها پیش این گرایش اجتماعی-سیاسی را در درون جامعه ی ایران شناسایی کرده بود و پیش بینی کرده که حرکت سرنوشت ساز بعدی در ایران جنبشی براساس اسیدهای معده خواهد بود. جنبش گرسنگان، بیکاران، بیماران بی درمان، کارتن خواب ها، کتک خورده ها، تحقیر شدگان، همگی خشمگین از زنده بودن در جامعه ای سراپا غرق در فساد و تبعیض و نابرابری. و این آن حرکتی است که قابل پیش بینی است. نگرانی آقای محسن رنانی این است که بروز چنین حرکت هایی تعیین کننده ی سرنوشت نظام خواهد بود. حرکتی که نه پاسداران سیاسی (اصلاح طلبان مستقر در ایران و خارج) می توانند مانند سال ۸۸ آن را رهبری و کنترل و مهار کنند و نه پاسداران نظامی رژیم توان سرکوب و مهار آن را دارند. در چنین حرکتی، گرسنگان به سوی مراکز حکومتی و کاخ های مفتخوران نظام سرازیر شده و برخوردی متفاوت از برخوردهای جنبش سبز را با سرکوبگران و قدرتمداران مستقر در کاخ ها بروز خواهند داد.

در پایان باید ذکر کنیم که برخلاف نظر محسن رنانی، این حرکت ها به طور کامل فاقد رهبری نخواهند بود. لایه های معترض جامعه سالهاست که در انتظار این حرکتند. پس از سرکوب جنبش سبز تمام شانس ها برای بروز یک حرکت «مدنی» و «مسالمت آمیز» به پایان رسید. از آن پس، نیروهای اهل عمل جامعه خود را برای حرکت از نوع شورشی آماده ساخته اند. آموزش های فراوانی در این زمینه ارائه شده است و برنامه های زیادی در این باره از رسانه های ماهواره ای پخش شده است. شورش ها بی شک قدرت زیادی دارند اما هدایت آنها نیاز به سازماندهی و آموزش دارد. تاکید بر عنصر خودسازماندهی در داخل از همین روست.

نتیجه گیری

شرایط ساختاری نظام دیگر اجازه ی بهره بردن از ابزار سی و هفت ساله ی بازی دادن افکار عمومی از طریق انتخابات را نمی دهد. حنای انتخابات جمهوری اسلامی رنگ باخته است. هم جامعه اعتماد خود را به کلیت نظام و باندهای درون آن از دست داده است و هم نظام توان درونی لازم برای پیشبرد نمایش انتخابات را ندارد. بحران های متعدد نظام بخش نظامی آن را به فضای جنگی و آخرالزمانی کشانده است. فضایی که به عنوان یگانه راه برون رفت سبب اتخاذ سیاست هایی می شود که یا سبب جنگ بیرونی می شود و یا با عوارض داخلی خود موجب شورش اجتماعی. سپاه باور به خود به ضرورت و کارآیی نمایش های انتخاباتی مانند ۷۶ و ۸۸ را از دست داده است. شرایط پسابرجام موقعیت سپاه را متزلزل ساخته و این نهاد را نسبت به اعتبار سناریوی همیشگی بازی های انتخاباتی بی اعتماد ساخته است. سپاه از این پس به مجموعه ی باندهای درون مثلث غیرسنتی قدرت، یعنی مافیای رفسنجانی، باند اصلاح طلبان و نیز دسته ی تکنوکرات های روحانی نیاز ندارد. تا این جا و به ویژه برای برون رفت از بن بست اتمی به آنها نیاز داشت. اینک که اما پایان دوره ی نمایش های انتخاباتی فرارسیده موضوع حذف این نیروها نیز قابل تصور است. به همین خاطر باید شاهد بروز رفتارهای خشن، حذف کننده و کودتاوار سپاه باشیم. بسیاری از خدمتگزاران دیروز نظام امروز به حصر خواهند رفت و برخی دیگر به حبس. کمدی سی و هفت ساله ی انتخابات می رود که پایانی تراژیک را تجربه کند. پایانی فاجعه بار اما قابل پیش بینی برای هر پدیده ی سیاسی که فاقد اصالت مردمی است. پایانی قابل تصور برای یک دروغ سی و هفت ساله.

انتخابات دیگر یکی از متغیرهای معادله ی نظام نیست و تلاش برای حفظ آن توسط دوستداران جریان های اصلاح طلب داخل و خارج از کشور، با توجیهات ماوراء الطبیعی و دلایل طبیعی، به مثابه رساندن کمک های اولیه به جسد یک مرده است. دفاع جانانه ی عناصر اصلاح طلب از برگزاری یک انتخابات شبه دمکراتیک در واقع تلاش برای تمدید برگه ی خدمت خود به نظام و پرهیز از حذف فیزیکی شان توسط سپاه و جوخه های خشن خودسر آن است.

این تشتت و آشفتگی به راحتی نشان می دهد که جمهوری اسلامی نظامی است آماده ی رفتن که برای محو خود نیاز به یک جایگزین عمل گرا دارد. جایگزینی که باید تمرکز خود را نه بر راهکارهای نظری و رویایی و ایدئولوژیک، بلکه بر یافتن روش های عملی جهت هدایت ومدیریت شورش های در راه بگذارد. همان طور که یک دوره ی تاریخی برای نظام به پایان رسیده و بازی های انتخاباتی تاریخ مصرف خود را از دست داده اند، در اپوزیسیون برانداز نیز باید مسیر تازه ای دنبال شود که بر اساس آن بتوان از فرصت پیش آمده بهترین استفاده را کرد. در این باب راهنما بسیار روشن است: هرکه شورش ها را هدایت کند آینده ی سیاسی بعد از رژیم را در دست خواهد گرفت. در یک کلام، هر که سازماندهی کند، رهبری خواهد کرد.

ـــــــــــــــ
۱- خصوصیت اصلی این قشرها عدم تجانس آنها با فرهنگ شهری و رفتار شهروندی بود. بخش عمده ای از این نیروها از حاشیه ی شهرهای بزرگ و یا روستاها و شهرستان های محروم کشور جذب دستگاه سرکوب رژیم شدند. جمهوری اسلامی همیشه در انتخاب نیروهای سرکوبگر خود از بین بافت های بسیار محروم جامعه دقت کرده است.
۲- برای درک خصلت دردسر آفرین رژیم پهلوی برای بازاری ها باید به استراتژی اقتصادی آن برای تبدیل اقتصاد کشور به الگویی صنعتی با گرایش های مدرن تجاری توجه کرد، امری که با خصلت انحصارگرای بازار در یک اقتصاد تجاری مبتنی بر دامداری و کشاورزی در تضاد قرار می گرفت.
۳- مفهوم «عصبیت» که توسط جامعه شناس قدیمی تونسی «ابن خلدون» به جامعه شناسی راه یافته است بیانگر توان فیزیکی یک گروه از جامعه به واسطه ی شرایط معیشتی آن می باشد. عصبیت طبقاتی مفهومی است که نگارنده بر اساس این اصطلاح آفریده و بیانگر قدرت خشونت ورزی یک طبقه نسبت به سایر طبقات اجتماعی می باشد. بدیهی است که برتری توان اعمال خشونت در میان لایه های محروم جامعه از آنها مناسب ترین نیرو برای بهره گیری جهت سرکوب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تمام طبقات اجتماعی دیگر جامعه ی ایرانی بود. بافت اجتماعی نهادهایی مانند سپاه و کمیته و ارتش و بسیج و نهادهای شبه نظامی در طول سی و هفت سال گذشته بر این اساس تنظیم شده است. پاسدار همدانی فرمانده ی سپاه محمد رسول الله تهران در مصاحبه ای به استفاده از اوباش، قاتلان و چاقوکشان برای سرکوب نیروهای معترض جنبش سبز که به طور عمده از لایه های اجتماعی طبقه ی متوسط بودند اشاره کرده بود.
۴- «گنده بازاری ها» در این جا اشاره به جریان های قدرتمند اقتصادی و سیاسی دارد که در قالب «هئیت های موتلفه ی اسلامی» سازماندهی شده بودند. افرادی مانند حبیب الله و اسد الله عسگر اولادی تازه مسلمان از چهره های شاخص این جریان هستند. این جریان بخش عمده ی اقتصاد ایران و از جمله دهها اتاق بازرگانی کشور را در اختیار دارد و با تقسیم ثروت های غارت شده ی کشور با روحانیون و پاسداران انحصارهای بزرگ اقتصادی کشور را در چنگ خویش نگه داشته است.
۵- تقسیم کار درون مثلث سنتی قدرت به این صورت است: آخوندها (روحانیت) جهل و خرافه ی مذهبی و رشد نیافتگی ذهنی را ترویج و نهادینه می کند، جریان موتلفه و گنده بازاری های تازه مسلمان فقر را در کشور نهادینه و مدیریت می کنند و سپاه و تمام نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی آن با کشتار و سرکوب و شکنجه و حبس و خشونت عنصر ترس را جا انداخته و تمدید و تجدید می کنند.
۶- تاریخ برگزاری این همه پرسی ۱۱ و ۱۲ آذر ماه ۱۳۵۸ بود.
۷- در ۵ بهمن ۱۳۵۸
۸- در ۲۴ اسفند ۱۳۵۸
۹- ریشه های اولیه ی استقرار این تفکر در خارج از کشور را می توان با آغاز جریان مدیریت شده ی دوم خرداد در سال ۱۳۷۶ و حرکت هایی مانند کنفرانس برلین جستجو کرد. از آن زمان صادرات اصلاح طلبان اطلاعاتی-امنیتی در قالب روزنامه نگار و پژوهشگر و غیره آغاز شد و تا تصرف نهادهای مهمی مانند برخی از رادیو و تلویزیون های دولتی و خصوصی توسط این اصلاح طلبان صادراتی-ماموریتی به پیش رفت.
۱۰- کلیه ی ارجاعات مربوط به مقاله ی محسن رنانی از منبع زیر است: « نامه رنانی به شورای نگهبان درباره پیامدهای اقتصادی انتخابات اسفند ۹۴» منتشر شده در سایت نویسنده: renani.ir

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86%d9%90-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%da%98%db%8c%da%a9%d9%90-%da%a9%d9%85%d8%af%db%8c%d9%90-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%85/feed/ 0
رولت سوری سپاه روی شقیقه رهبری – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b1%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%b3%d9%be%d8%a7%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%b4%d9%82%db%8c%d9%82%d9%87-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b9%d8%b1/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b1%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%b3%d9%be%d8%a7%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%b4%d9%82%db%8c%d9%82%d9%87-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b9%d8%b1/#respond Wed, 14 Oct 2015 00:39:33 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14114 رولت سوری سپاه روی شقیقه رهبری
کورش عرفانی
خبرنامه گویا 

با نزدیک شدن زمان اجرای توافق اتمی معروف به «برجام»، سپاه دریافته است که قرار است کارت اصلی بازی های منطقه ای و داخلی خود، یعنی تهدید بالقوه ی اتمی را، از دست دهد؛ به همین دلیل نگران است. این نگرانی ابعاد دیگری هم دارد: با کاهش نقش نظامی سپاه، جایگاه اقتصادی و سپس عملکرد سیاسی و امنیتی آن زیر سوال خواهد رفت. ایران پسابرجام برای فرونیافتادن به درون فروپاشی اقتصادی و آشوب های اجتماعی نیازمند تحولات مهمی است که جز با بازسازی ساختار سیاسی کشور میسر نیست. آن چه سپاه را به شدت نگران کرده است همانا به هم تنیدن این تحول های چندگانه، اما ضروری در کشور است.

رابطه ی بیت و سپاه
ولی فقیه نظام، که دست بر قضا نقش فرماندهی کل قوا را هم بازی می کند، در موقعیت سختی قرار دارد: از یکسو باید به ضروریات ساختاری برای پرهیز از فروپاشی کل نظام پاسخ دهد و از سوی دیگر، به دشواری بتواند سپاه را به نوعی بازنشستگی داوطلبانه بفرستد. رهبری نظام شاهد است که دولت روحانی در حال باز کردن جاده ی ورود سرمایه داری جهانی به ایران است، امری که با خود می تواند شرایط وخیم اقتصادی کشور را بهبود بخشد، لیکن هزینه ی سیاسی سنگینی دارد. از طرف دیگر، این ورود اقتصادی غرب و تبعات جانبی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن، جایگاه سپاه به عنوان مافیای نظامی-امنیتی، جایگاه بازار به عنوان مافیای انحصارات اقتصادی آن و جایگاه روحانیت سنتی، به عنوان مافیای فرهنگی-مذهبی حاکم را به خطر خواهد انداخت. هرنوع گزینه ای که بخواهد کشور را از فروپاشی اقتصادی ناشی از تحریم های توام با سوء مدیریت و لذا، رکود شدید و نبود سرمایه گذاری برهاند، صورتحساب سیاسی بالایی را روی دست این سه ضلع مثلث سنتی قدرت (سپاه، بازار، روحانیت) خواهد گذاشت. نجات اقتصاد ایران در گرو زیر سوال رفتن موقیت این مثلث است.

رفتار خامنه ای در هفته های گذشته به خوبی گویای قرارگرفتن او بر سر این دو راهی دشوار است. وی در هر سخنرانی با گفته های تند و آتشین، تصرف کنندگان آینده ی کشور (آمریکا و غرب) را مورد حمله تبلیغاتی شدید قرار می دهد، اما زمانی که سپاه می خواهد همین خط رادیکال رهبری را به مرحله اجرا کشاند، خامنه ای ترمز کرده و از خط قرمزها عبور نمی کند. موضوعاتی مانند موقعیت رژیم ایران در ماجرای مرگ حجاج در عربستان، تنش دیپلماتیک با بحرین و موقعیت سخت حوثی ها مورد حمایت رژیم ایران در یمن نمونه هایی از این رفتار دوگانه هستند: شعار و تهدید بسیار اما عمل، تقریبا هیچ. اینک زمانی است که باید دید آیا سپاه به این خط هیاهوی بدون عمل، که توسط بیت رهبری دیکته می شود، وفادار خواهد بود یا خیر. اگر سپاه بر آن شود تا در یک جا، خط عملی مستقل از ولی فقیه در پیش گیرد، چه خواهد شد؟ در صورت بروز این انشقاق، می توان منتظر زمین لرزه ی سیاسی مهمی در درون نظام جمهوری اسلامی باشیم.

قمار پرهزینه ی سپاه
سپاه اینک در حال یک قمار پرماجرا در سوریه است. موقعیت رژیم بشار اسد در سوریه، که سپاه نتوانست با وجود تمام هزینه های مادی و انسانی آن را در موقعیت خود تثبیت کند، در خطر قرار گرفت. پس از تلاش های فراوان و لابی گری های بسیار رژیم ایران، ورود روسیه امید سپاه را افزایش داده تا شاید بتواند، با پس گرفتن کامل سرزمین های سوریه و بازسازی قدرت اسد در آن جا، باور به امکان مقابله با تهدید حمله ی نظامی به ایران را در درون نظام تقویت کند. در صورت باور بیت رهبری به این که، حتی بدون اجرای برجام، کشوری نمی تواند به خود اجازه ی حمله ی به ایران را دهد، ممکن است خامنه ای را پشت سر کسانی قرار دهد که اجرای توافق اتمی را مفید یا لازم نمی دانند. این به معنای آن است که بر اساس محاسبه ی احتمالی سپاه، در صورت موفقیت روسیه در سوریه، می توان عراق را هم به دومین صحنه ی کامیابی نظامی-سیاسی مسکو تبدیل کرد و ایران را نیز همان راستا قرار داد تا بدین ترتیب، با یک محور قدرتمند مسکو- تهران- بغداد- دمشق، ضربه ای اساسی به حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب به رهبری آمریکا در خاورمیانه وارد آورد. فرماندهی سپاه امیدوار است که در سایه ی این محور فرضی، پرونده ی اتمی ایران، حتی بدون اجرای برجام، از دستور کار قدرت های غربی خارج شود. امری که بیشتر به یک آرزو شبیه است تا یک احتمال نزدیک به واقعیت.

همه ی این محاسبات با در نظرگرفتن یک سری از پیش فرض هاست:
۱) روسیه منافع درازمدت دفاعی خود را در یک تهاجم استراتژیک در خاورمیانه ببیند و با استفاده از اصل «بهترین دفاع حمله است» به طور درازمدت در خاورمیانه درگیر شود.

۲) روسیه در این زمینه آن قدر جدی باشد که روی تشکیل یک محور دمشق-بغداد-تهران در خاورمیانه حساب کرده و آماده باشد که چنین محوری را، با تمام نتایج و مسئولیت های آن، تحت پوشش و حمایت نظامی-سیاسی خویش قرار دهد. یعنی در وسط راه جا نزند.

۳) قدرت نظامی روسیه و شیوه های عمل نظامی آن به گونه ای است که می توان امیدوار بود که نخست در سوریه و بعد در عراق با موفقیت توام شود و این دو کشور تبدیل به افغانستان دهه ی هشتاد میلادی نشود.

۴) ایالات متحده ی آمریکا و اروپا به دلیل اقتصاد شکننده ی سرمایه داری جهانی، وحشت از تبعات اجتماعی یک رکود گسترده ی دوباره در این کشورها و ترس از سیل روزافزون و مشکل آفرین مهاجرین، تمایل و جرات اقدام نظامی در مقابل این حرکت تهاجمی روسیه در خاورمیانه را نداشته باشند.

۵) از آن جا که واشنگتن مایل به درگیر شدن با مسکو نخواهد بود، اسرائیل نیز نتواند، در نبود حمایت نظامی آمریکا، به خود اجازه دهد که، در صورت عدم اجرای برجام، وارد یک اقدام نظامی یک جانبه علیه ایران شود.

۶) هر چند که اقتصاد ایران بدون تزریق میلیاردها دلار سرمایه محکوم به فناست، اما همین قدر که بتوان در ازای نفت از روسیه و چین کالاهای اساسی وارد کرده و مانع از بروز قحطی شد، سایر عوارض منفی از بین رفتن باقیمانده ی اقتصاد ایران، مانند بیکاری های گسترده و بروز شورش های اجتماعی، برای سپاه قابل کنترل و مدیریت جلوه می کند.

لیست پیش فرض هایی از این دست می تواند ادامه ی یابد، اما تا همین جا می توانیم وجه بسیار خوش بینانه و قمارگونه ی آنها را به خوبی مشاهده کنیم. موضوعات زیادی مانند توافق پشت پرده ی احتمالی میان روسیه و آمریکا پس از دریافت امتیاز مهمی از جانب مسکو، احتمال شکست روسیه در جنگ سوریه و … می تواند این پیش فرض ها را زیر سوال برد. سپاه به مثابه قماربازی است که روی کارت های خوب سایرین حساب می کند، نه آن چه در دست خود دارد. این به طور دقیق همان نکته ای است که می تواند تهدیدی جدی برای کلیت نظام حاکم بر ایران را باعث شود. اشتباه محاسباتی سپاه می تواند تمام چیدمان رژیم در دوران بعد از احمدی نژاد را، برای تنش زدایی بین المللی و منطقه ای و نجات نظام از طریق نجات اقتصاد ایران، برهم زند. زیرا اگر در یک مرحله، روسیه تا آخر خط گمانه زنی های سپاه همراهی نکند، یا اگر غرب در برخورد عملی با روسیه از ترس و تردید کنونی دست بردارد، اگر قدرت در آمریکا به دست جنگ طلبان جمهوریخواه بیافتد و یا اگر اسرائیل به یک حرکت نظامی یک جانبه، بدون محاسبه ی پشتیبانی مستقیم آمریکا، اقدام کند و در نهایت، اگر جامعه ی ایران، روند سقوط و تبدیل اقتصاد کشور به اقتصاد دامداری-زراعی از نوع طالبانی (بخور و نمیر و هیچ نگو) را پذیرا نباشد، در این صورت، این فقط سپاه نیست که بازی را باخته است، بلکه کل نظام است.

اقدام سپاه برای قرارگرفتن در یک بازی خطرناک مشترک با مسکو، می تواند تیغ دو لبه باشد، هم ممکن است که بقای این نهاد را بر راءس قدرت در یک کشور ویران و نابودشده تضمین کند و هم این که کشور را به جنگی وارد سازد که در انتهایش نه ایرانی خواهد ماند نه نظام حاکم آن. این که بیت رهبری توان مهار سپاه را داشته باشد، بیشتر یک فرض است تا واقعیت. در نظام های دیکتاتوری و مافیایی، نهادی که اسلحه در اختیار دارد حرف اول را خواهد زد. ولی فقیه، اگر نتواند سپاه را در همین مراحل ابتدایی پیشبرد این استراتژی پرخطر مهار کند، در مقاطع جلوتر کار از دستش در خواهد رفت و کسی جلودار سپاه نخواهد بود.

آن چه سپاه را در این میان سخت آشفته کرده است، درک این نکته است که برجام فقط یک توافق اتمی نیست، بلکه بسیار دورتر از موضوع سانتریفوژها و مراکز هسته ای رژیم ایران را هدف قرار داده است.

وجه فرااتمی برجام
این واقعیت که برجام فقط اتمی نیست، بلکه دارای الزامات نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی است، مثلث سنتی قدرت (سپاه-بازار-روحانیت) را سخت کلافه کرده است. تلاش برای انداختن تقصیر توافق این متن پرمحدودیت بر سر تیم ظریف و روحانی به جایی نرسیده است، زیرا همه «دلواپسان» و بازاری ها و بسیجی ها خوب می دانند که برجام، بدون چراغ سبز بیت رهبری مورد تایید تیم مذاکره کننده قرار نگرفته است. اما در عین حال، تلخی مواد توافق سرجای خود باقیست: برجام رویای اتمی رژیم ایران را به پایانی دائمی می رساند، کشور را تحت رصد و مراقبت دائمی سرویس های اطلاعاتی غربی قرار می دهد، اسرار نظامی استراتژیک سپاه را آشکار می سازد، محدودیت های درازمدت بر هرگونه تحول مهم تسلیحاتی ایران تحمیل می کند، رفتار سیاسی و نظامی ایران در منطقه را مشروط می سازد و در نهایت، از رژیم ایران، به جای یک حکومت ایدئولوژیک، مافیایی، تروریستی و ماجراجو، یک دولت متعارف، مهارشده و سر به زیر می سازد.

اصرار فرمانده ی کل سپاه، سردار جعفری، بر این که «انقلاب اسلامی» به «جمهوری اسلامی» تبدیل نخواهد شد، کدی است برای تبدیل «جمهوری اسلامی دردسرساز» به «جمهوری اسلامی تحت کنترل». برجام، بستر فرایند شکستن شاخ گاوسرکش رژیم ایران است و اگر سپاه نخواهد، همانند بیت رهبری، این پیام را دریابد، بدون شک کشور را با شرایط جنگ و نابودی مواجه خواهد ساخت. حال باید دید که آیا مجموعه ی نیروهای دیگر درون نظام، که اجرای این توافق را تنها راه گریز رژیم از فروپاشی و جنگ می دانند، می توانند اجزاء ی نافرمانبردار مثلث سنتی قدرت و از جمله، جنگ طلبان سپاه را راضی و زمین گیر کنند یا خیر.

حکم بدفرجام برجام
دشواری کار به ویژه از آن روی است که نجات نظام از مجموعه ی بحران هایی که دچارش است، جز با ورود غرب ایران میسر نیست و این امر نیز مستلزم استحاله ی جدی در ساختار جمهوری اسلامی است. هرگونه رغبتی از جانب سرمایه داری غرب برای سرمایه گذاری در ایران، مشروط به برقراری شرایطی است که شکل گرفتن آن در گرو زدودن رادیکالیسم مافیایی-مذهبی-تروریستی از پیکره ی رژیم ایران است. این امر نیز در گرو آن است که سپاه، بازار و روحانیت سنتی حوزه ی نفوذ سنتی خود را کاهش داده و آماده ی یک حذف گام به گام و تدریجی از صحنه باشند. حذفی که باید اقتصاد ایران را از مدار سنتی بسته ی داخلی به مدار مدرن باز جهانی منتقل سازد. تقویت بخش خصوصی مستقل از نهادهای دولتی و مافیاهای حاکم ضرورت ذاتی فرایند تغییر در ایران است، تغییری که رژیم ایران امیدوار است به برکت آن از فروپاشی یا سرنگونی پرهیز کند.

در مقابل این سناریو استحاله ی اجباری برای نجات نظام، سپاه امیدوار است که تمام پیش فرض هایی که در سناریو بالا به آنها اشاره کردیم درست از آب درآید و سپاه بتواند با حمایت بیت رهبری، نه فرجام را اجرا کند و نه عوارض هولناک آن را تحمل کند. این اما فقط یک قمار خطرناک از جانب سپاه است که برخلاف رولت روسی که با شش فشنگ است، نوعی رولت سوری است که با هفت فشنگ برگزار می شود. بنابراین بیت رهبری می تواند مطمئن باشد که هفت تیر قمار سوریه ای-روسیه ای سپاه هر هفت گلوله را در خود دارد و با کوچکترین خطایی مغز کل نظام را از هم می پاشاند. اینجاست که می بینیم بن بست درونی رژیم تا چه حد عمیق است که باندهای مافیایی درون آن برای نجات خود، زمینه ساز نابودی سایرین و یا حتی کل مجموعه ی نظام می شوند. این ها همه از عوارض جام زهر اتمی است. جام زهری که رهبری نظام آن را نوشیده اما قربانی اصلی آن سپاه خواهد بود.

به عنوان نتیجه گیری
زمان انتخاب های دشوار و بی سابقه برای نظام فرا رسیده است: انتخاب بین بد و بدتر. برخی از این بدتر ها در واقع همان «بدترین» هستند. قبول این واقعیت تلخ برای بخش هایی از نظام سخت است، اما هرگونه فرار از واقعیت، در نهایت، جنگ منطقه ای و داخلی را برای کشور به ارمغان خواهد آورد. در این معادله ی سخت و یا هولناک، وجود پارامتر نیروی مردم، به صورت فعال، می تواند بسیار تعیین کننده باشد. در سناریوی سیاه سپاه، مردم فقط به عنوان شورشیان گرسنه ی آینده که قابل قتل عام و سرکوب هستند در نظر گرفته می شوند؛ این در حالیست که کار بر روی سازماندهی نیروهای معترض اجتماعی، از همین حالا، می تواند سپاه و در ورای آن، تمامیت نظام حاکم را، با نیرویی مواجه سازد که در صورت ورود به صحنه قادر است، بدون جنگ و خونریزی، بساط کل نظام را برهم زند و آینده ای متفاوت را برای کشور رقم زند.

در چنین شرایطی می بینیم که سکوت نیروهای سیاسی و سکون نیروهای اجتماعی تا چه حد می تواند دستِ بخش های سرسخت نظام را در به آتش کشیدن کشور باز نگه دارد. از آن سوی، نبود نیروی مردی سازمان یافته در صحنه، در بهترین حالت، و در صورت موفقیت جناح های «ملایم» رژیم، ایران را به یک بازار دست چندم برای سرمایه داری جهانی در خاورمیانه تبدیل خواهد کرد و نه بیش از آن. برای همین نیز تجمع فعالان سیاسی در قالب احزاب سیاسی حرفه ای و تشکل فعالان اجتماعی در قالب های خودسازمان یافته ی مدنی و شهروندی (اتحادیه ها، انجمن ها، سازمان های غیر دولتی، سندیکاهای کارگری و …) و هماهنگی میان آنها، می تواند اهرمی باشد برای دخالت در معادله ی تعیین سرنوشت کشور. سرنوشتی بهتر در ورای سناریوهای منفی نظام حاکم کنونی.

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b1%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%b3%d9%be%d8%a7%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%b4%d9%82%db%8c%d9%82%d9%87-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b9%d8%b1/feed/ 0
سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%85-%d8%b1%da%98%d9%8a%d9%85-%d8%a7%d9%8a%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d9%87%d8%a7%d9%8a%db%8c-%d8%ae/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%85-%d8%b1%da%98%d9%8a%d9%85-%d8%a7%d9%8a%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d9%87%d8%a7%d9%8a%db%8c-%d8%ae/#respond Fri, 05 Jun 2015 21:49:54 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14079

سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود
دکتر کورش عرفانی
خبرنامه گویا 

مقدمه
در طول سی و هفت سال گذشته زياد شنيده ايم که اين رژيم در بحران است و می رود. بارها ماه و سال سرنگونی آن را نيز تعيين کردند، اما ده يا بيست سال بعد، هنوز سرپا بود. پيش بينی ها يکی بعد از ديگری نادرست يا نادقيق از آب درآمد و رژيمی که بدترين بيلان نقض حقوق بشر تاريخ و منطقه را داراست به حيات پرضرر خود ادامه داد. همين واقعيت سبب شده است که اين بار و به گونه ای که به يک پارادوکس نزديک است، عده ای از اين که آينده ی نظام را پيش بينی کرده و خبر سقوط احتمالی را آن بدهند به شدت پرهيز کرده و سعی می کنند که بند احتياط را از دست ندهند. به همين خاطر بحث ها بيشتر جنبه ی «کارشناس» و «نسبی» به خود گرفته است. البته که اين خود يک پيشرفت در امر تحليل و بررسی رخدادهای سياسی محسوب می شود و بايد آن را به فال نيک گرفت. در عين حال، اين امر نبايد سبب شود که کنشگران سياسی و اجتماعی واقعيت های پيش روی خود را با عينک نسبی گرايی ديده و ماهيت و ويژگی های آن را نبينند. نگارنده تلاش دارد در اين نوشتار به خصلت شايد تازه ی موقعيت بحرانی کنونی نظام بپردازد و آن چه را که از دل اين تحليل و به طور طبيعی بيرون می آيد، در ورای خواست و آرزوی خويش، به عنوان نتيجه گيری عنوان کند.

رژيم و پديده ی بحران
جمهوری اسلامی با عمل و گفتمان بحران عجين است. از روز نخست حيات خود با بحران های متعدد روبرو بوده و اين، تا امروز هم ادامه دارد. اين رژيم در همان ماه های ابتدای عمر خود با برخی از اعتراضات و خيزش های قوميتی در داخل مواجه شد: در خوزستان، در کردستان و در گنبد. پس از آن، خود با گروگان گيری در سفارت آمريکا به ساختن بحرانی نو پرداخت، بعد از آن جنگ با عراق را باعث شد، سپس، با سازمان های سياسی داخلی به نبرد مسلحانه برخاست، بعد از پايان جنگ، قتل عام زندانيان سياسی را کليد زد، بعد، ماجرای سلمان رشدی را به وجود آورد، در آستانه ی سفر فرانسوا ميتران رئيس جمهوری فرانسه به ترور دکتر شاپور بختيار اقدام کرد و اين يکی از دهها ترور خارج از کشوری نظام در کنار ميکونوس و ساير موارد در طول اين سال ها بود، پس از آن، برای نابودسازی مخالفان مسلح خود در عراق به اقدام نظامی پرداخت، در اين ميان بی سر و صدا ماجراجويی اتمی آغاز کرد، در لبنان به تسليح حزب الله لبنان پرداخت، در نوار غزه از حماس حمايت کرد، به کشتار دگرانديشان و قتل های زنجيره ای روی آورد، به جدّ برای ساختن سلاح اتمی اقدام کرد، مدتی برای جنگ با طالبان در افغانستان به مرزهای شرقی لشگر کشی کرد، آن گاه با آمريکايی ها در اين کشور برای سرنگونی طالبان و تقويت راستی های مذهبی متمايل به خويش وارد عمل شد، با اشغال عراق توسط آمريکا به اين کشور به طور غير رسمی لشگرکشی کرد و تقويت جريان های مسلح شيعه را در دستور کار خود قرار داد، شبکه های تروريستی خود را در سراسر جهان از بوسنی گرفته تا سودان گسترش داد، در داخل نتيجه ی بديهی انتخابات خرداد ۸۸ را منکر شد و يک بحران اعتراضی در داخل پديد آورد، همزمان با آغاز نبردها در سوريه در اين کشور دخالت مستقيم نظامی کرد و به کشتار مخالفان اسد پرداخت، همزمان، بحران اتمی به واسطه ی افزايش تلاش ها در راه دستيابی به بمب اتمی به اوج رسيد و منجر به سخت ترين تحريم ها عليه اقتصاد شکننده ی کشور شد، تلاش کرد که در بحرين دخالت کند و وقتی موفق نشد به يمن رفت و با حمايت و تسليح شيعيان حوثی خود را در معرکه ای جديد انداخت…
آن چه آمد نمونه هايی است از اين که اين رژيم پيوسته در و با بحران زندگی کرده و آن را بخشی از وجود خود می داند. اين بحران ها به او اجازه داده است که هميشه منافع ملی را فدای ماجراجويی های خطرناک و آسيب رسان خويش بسازد. در طول اين سی و هفت سال هيچ طرح بزرگ سازندگی در کشور صورت نگرفت و در حالی که تنها استاديوم صد هزار نفری کشور از زمان انقلاب به جا مانده است نزديک به هزار ميليارد دلار از ثروت های ناشی از در آمد نفت را به معنای اقتصادی و کارشناسی کلمه هدر دارد. زمانی هم که سراغ طرح های اقتصادی و عمرانی رفته است به دليل نبود کارشناسی و سودآوری اقتصادی به يک دزدبازار بزرگ برای مافياهای سپاه و بازار و روحانيون تبديل شده و کشور را به خاک سياه نشانده است، مانند سد سازی های گسترده در سطح کشور که فلات ايران را خشک کرده و به گفته ی وزير کشاورزی دولت خاتمی در آينده پنجاه ميليون ايرانی را به مهاجرت از ايران وادار خواهد ساخت.

خصوصيت بحران ها
تمام بحران های سياسی-نظامی ياد شده، به استثنای يک مورد که به آن خواهيم پرداخت، از اين خصوصيت برخوردار بود که آغاز، ادامه و پايان آن، به شکلی يا به شکلی ديگر، در دست خود نظام بوده است. جنگ را با تحريک عراق آغاز کرد، در حالی که پس از فرصت منطقی فتح خرمشهر می توانست تمام شود، ادامه داد و بعد که احساس خطر کرد، پايان بخشيد؛ گروگان گيری را خود شروع کرد و پس از معاملاتی آن را خاتمه داد و غيره. ختم اين بحران هابه جمهوری اسلامی بستگی داشت، يعنی در تمام بحران های فوق، کافی بود که رژيم پای خود را بيرون بکشد تا از آسيبی که طرف مقابل می توانست، به واسطه ی ادامه ی بحران، به او وارد سازد در امان باشد. به طور مثال، گروگان های سفارت آمريکا را آزاد کند تا از احتمال حمله ی نظامی آمريکا مصون باشد، يا فتوای خمينی را درمورد نويسنده ی هندی-بريتانيايی ناديده بگيرد تا از تلافی جويی دولت ملکه جان سالم بدر برد. پرونده ی اتمی اما به نوعی کليد خورده و تحول يافته است که دست برداشتن رژيم ايران از فعاليت اتمی برای او امنيت و آرامش به دنبال نخواهد آورد.

ويژگی بحران اتمی
آری، در بين اين انبوه بحران های درونی و بيرونی، فقط يک مورد است که رژيم جمهوری اسلامی خود آن را شروع کرده و ادامه داده است اما نمی تواند آن را به اراده ی خويش خاتمه دهد و آن نيز بحران ناشی از بن بست در پرونده ی اتمی می باشد. رژيم فعاليت اتمی را کليد زد اما فرصتی را که برای پرهيز از تبديل آن به بحران داشت از دست داد و بعد هم، کنترل آن ديگر در دست خودش نبوده و نيست. اين جمهوری اسلامی بود که بازی خطرناک اتمی را آغاز کرد تا شايد، در نهايت، به بمب هسته ای دست پيدا کرده و از اين طريق، امنيت درازمدت خويش را تامين کند، رژيم در اين راه ناکام ماند ولی عوارض جانبی اين فعاليت گريبان او را گرفت.
پرونده ی اتمی، برخلاف ساير بحران های تاريخ سی و هفت ساله ی نظام، از اين خصوصيت برخوردار است که نمی تواند به طور يک طرفه خاتمه يابد. اين پرونده دو طرف دارد، هر يک از طرفين می تواند در آن نقش بيافريند اما يک تفاوتی ميان نقش آنها موجود است که تمام ظرافت موضوع را در خود دارد: طرف غربی با پذيرش يا عدم پذيرش توافقنامه برنده است، طرف ايرانی با پذيرش يا عدم پذيرش توافقنامه بازنده است. اين نابرابری عظيم مورد توجه کافی قرار نگرفته است. طرف غربی با قبولاندن توافقنامه ی مطلوب خود به طرف ايرانی يک پيروزی بزرگ به دست می آورد. اگر طرف ايرانی نپذيرد، طرف غربی همين پيروزی را با هزينه ی بيشتری به دست خواهد آورد. به طور مثال اگر ايران توافقنامه را آن گونه که مورد نظر آمريکاست بپذيرد اين کمپانی های بزرگ نفتی و بانک ها هستند که بهره خواهند برد. اما اگر رژيم ايران به پای چنين توافقنامه ای نيايد اين کمپانی های تسليحاتی و خدماتی هستند که سود کلانی را برای خود در نظر می گيرند.
وضعيت در طرف ايرانی اما متفاوت است: اين که طرف ايرانی سناريو مطلوب غرب را نپذيرد برايش معادل هزينه ای سنگين و نابودساز خواهد بود. اما اگر توافقنامه ی مطلوب غربی ها را بپذيرد بايد آماده ی پرداخت همان هزينه ی سنگين با اضمحلال گام به گام باشد. به عبارت روشن تر، اگر تا به حال نظام جمهوری اسلامی برای آسيب نديدن کافی بود که پای خود را از يک بحران بيرون بکشد، در ماجرای اتمی، چه عقب نشينی کند و چه نکند، آسيب اساسی خواهد ديد. بديهی است که برای هر يک از اين سناريوها نوعی از آسيب خاص در انتظارش است، اما گزينه ای به اسم «عدم آسيب» يا «پرهيز از آسيب» برايش وجود نخواهد داشت.
به طور روشن اين بدان معناست که اگر رژيم سرانجام توافقنامه ی اتمی را امضاء کند بايد آماده باشد که امتيازات مهمی را به قدرت های غربی واگذار کند: دست از رويای اتمی خود بشويد، رازهای نظامی خود را در اختيار آنان بگذارد، پای خود را از خاورميانه بيرون بکشد، دست از حمايت از شبکه های تروريستی بردارد و در رعايت حقوق بشر، حداقلی از استانداردها را رعايت کند. امتيازاتی که نظام برای هريک از اين موارد بايد واگذار کند، در مجموع خود، خصلت های ذاتی و ساختاری نظام را زير سوال می برد. به عبارت ديگر، پس از اعطای تمام اين امتيازها در نهايت چيزی به شکل فعلی خود از نظام بر جای نخواهد ماند. ممکن است اسمش جمهوری اسلامی ايران باشد اما ديگر جمهوری اسلامی ايران نيست.
از آن سوی، اگر رژيم نخواهد به اين استحاله ی اجباری و دردناک تن در دهد و توافقنامه ی اتمی را، آن گونه که مورد نظر قدرت های غربی است، امضاء کند، بايد منتظر سناريوی هولناک تشديد تحريم ها، انزوای بين المللی ديپلماتيک، محاصره ی دريايی، افزايش فشارهای اقتصادی و سياسی، تهديد نظامی، حمله ی نظامی، فروپاشی ساختار اقتصادی، سقوط ارزش پول ملی، کمبود کالاهای اساسی، آغاز قحطی و شروع شورش های اجتماعی و خيزش های خشن محرومان باشد. اين سناريو نيز ضمن کشاندن کشور به مرز گرسنگی و آشوب و جنگ، نظام را با چالش مرگ آفرين مواجه خواهد ساخت.

نبود گزينه ی بد به جای بدتر
نکته ی مهم در اين ميان از ميان رفتن تدريجی گزينه های نسبی ميان اين دو گزينه ی افراطی نامطلوب برای رژيم می باشد. نظام جمهوری اسلامی با پشت کردن به بازی کارت ورود گسترده ی اصلاح طلبان به صحنه ی مديريت کشور در سال ۱۳۸۸ آخرين شانس خود برای بازگشت پذير کردن شرايط را از دست داد. چهار سال بعد، وقتی نظام سراغ حسن روحانی رفت تا شايد بتواند، قدری دير، همان نقش موسوی را، برايش ايفاء کند، کار از کار گذشته بود. طمع سپاه برای بهره برداری هشت ساله، به جای چهارساله، از منابع و ثروت های کشور در دوره ی دوم رياست جمهوری احمدی نژاد اين تنها شانس نظام را از او سلب کرده بود.
اينک اما زمان تصميم دردناک برای نظام، در کليت خود فرا رسيده است: استحاله ی تدريجی و اجباری يا حذف ناگهانی و اجباری. هر دو گزينه يک خصلت مشترک دارند و آن هم اجباری بودن است، يعنی ناگزيری از روبرويی با آن. در چنين شرايطی می توان از خود سئوال کرد که جنگ قدرت در ايران به سمت کدام يک از اين دو گزينه ميل خواهد کرد. اين را قدری بررسی کنيم.

جنگ قدرت و تصميم گيری
سناريوی استحاله ی تدريجی، منافع مثلث جديد قدرت (باند رفسنجانی، جريان اصلاح طلبان و خط تکنوکرات های دولت روحانی) را در موقعيتی بسيار خوب و مناسب برای کسب اهرم های اصلی قدرت قرار خواهد داد. هر چند که در يک مقطع زمانی ميان مدت آنها نيز مجبور به تقسيم قدرت با نيروهای بالنده ی بيرون از نظام خواهند شد. اما اين سناريو برای مثلث سنتی قدرت (روحانيت محافظه کار لانه کرده در بيت رهبری، سپاه و شبکه ی مافياهای اقتصادی، نظامی، اطلاعاتی، امنيتی آن و بازاری های تازه مسلمان در هئيت موتلفه) بسيار ترسناک و پرهزينه است. می توان گفت که سناريو امضای توافقنامه و آغاز استحاله ی اجباری، پيروزی مسلم مثلث جديد قدرت و شکست واضح مثلث سنتی قدرت خواهد بود.
در سناريوی حذف خشن اجباری اما مثلث سنتی قدرت همراه با مثلث جديد قدرت با هم – يعنی کل نظام- از ميان خواهند رفت و برنده و بازنده ای در ميان مافياها در کار نيست. سناريو نخست نيمی از نظام را برای مدتی نجات می دهد، در سناريو دوم کل نظام در فاصله ی نه چندان کوتاهی بايد برود. هفته ها و ماه های پيش روی زمان تصميم گيری و عمل در زمينه ی اين دو سناريو است. هرکس می تواند با توجه به روند تحولات و رويدادهای داخل کشور و منطقه خود قضاوت کند که کدام يک از اين دو سناريو آينده ی نظام جمهوری اسلامی و تابع آن، آينده ی ايران را تعيين تکليف خواهد کرد.

موقعيت مخالفين
نيروهای مخالف نظام، در معنای برانداز آن، موقعيت کنونی را می توانند به عنوان موقعيت بی سابقه مورد استفاده قرار دهند. بی سابقه از اين حيث که سرنوشت اين بحران ديگر در دست نظام نيست، بلکه سرنوشت نظام در گرو اين بحران است. با نگاهی عميق به گزينه های مطرح برای رژيم در اين سناريو می توانيم ببينيم که جمهوری اسلامی در شکل سی و هفت ساله ی خود رو به پايان است. اين، يا پايانی توام با استحاله است که به معنی بيرون انداختن تدريجی نظام از صفحه ی تاريخ معاصر ايران است و يا به معنای کندن ناگهانی و حذف فيزيکی آن از طريق جنگ بيرونی و شورش های داخلی. در هر دو صورت، اين، آغاز پايان نظام جمهوری اسلامی است. اين بار شايد نه براساس رويا و آرزوی اپوزيسيون، بلکه بر اساس فاکت های مشخص موجود.
فرصت فوق می تواند به بهترين نحو مورد استفاده ی نيروهای برانداز نظام قرار گيرد: چنين نظامی ديگر قادر به دفاع از خود نيست، يا بايد از طريق سماجت سپاه و بيت رهبری بر سر پرونده ی اتمی، تماميت خود را به خطر بياندازد و يا نيمی از پيکره ی خويش را فدای نيم ديگر کند. خوب می دانيم که اين فداکاری تا چه حد برای نظامی که مافياهای قدرت در آن به مرز تيغ کشيدن به روی هم نزديک شده اند دشوار و به گفته ی برخی ناممکن است. به همين خاطر سپاه ممکن است با ايده ی «اگر ما نباشيم کشور نباشد» کشتی ايران را با خود غرق کند و به جنگ افروزی منطقه ای و کشتار داخلی دست بزند.
رژيم در دام اتمی گرفتار شده است. اين بار زمين بازی را ديگران تعيين می کنند نه خود رژيم. مکانيزم های تغيير در خاورميانه، تغيير در ايران را نيز در برگرفته است، داعش نويد مرزبندی نوينی در عراق و سوريه و چه بسا ايران را می دهد. جمهوری اسلامی به عنوان يک جزء از مجموعه ی خاورميانه ای اقتصاد جهانی تعيين تکليف خواهد شد. سازمان ها و احزاب سياسی مخالف از يکسو و نيروهای اجتماعی معترض از سوی ديگر می توانند از واقعيت امروزی الهام گرفته و خود را برای ايفای نقش فعال در هر يک از اين دو سناريو آماده سازند. برای اين منظور به يک عنصر نياز است: سازماندهی. خودسازماندهی نيروهای اجتماعی کنشگر در داخل از يکسو و سازماندهی تشکيلاتی نيروهای فعال خارج از کشور سوی ديگر نيازهای مبرم شرايط کنونی ايران هستند. فراموش نکنيم، هرکدام از اين سناريوها که بخواهد روی دهد اين فقط و فقط نيروهای سازمان يافته هستند که می توانند نقشی را در آن ايفاء کنند، ساير نيروها نقش ناظر و تحليل گر را خواهند داشت وبس. هر که سازماندهی کند، رهبری می کند.

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%85-%d8%b1%da%98%d9%8a%d9%85-%d8%a7%d9%8a%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d9%87%d8%a7%d9%8a%db%8c-%d8%ae/feed/ 0
تغییر رژیم: بهترین راه حل بحران اتمی و سایر مشکلات ایران https://khodrahagaran.org/fa/%d8%aa%d8%ba%db%8c%db%8c%d8%b1-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ad%d9%84-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c-%d9%88-%d8%b3/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%aa%d8%ba%db%8c%db%8c%d8%b1-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ad%d9%84-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c-%d9%88-%d8%b3/#respond Fri, 13 Mar 2015 04:02:33 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14044 تغییر رژیم: بهترین راه حل بحران اتمی و سایر مشکلات ایران

کورش عرفانی

آینده ی ایران به نتیجه ی مذاکرات اتمی گره خورده است. در صورتی که توافقی نباشد مسیر تشدید تحریم ها، افزایش بحران اقتصادی، فشارهای دیپلماتیک، تهدید نظامی، محاصره ی دریایی، قحطی و شورش ها و چه بسا جنگ در راه است و اگر تواقفی صورت گیرد، زیر سلطه رفتن کشور برای ده تا بیست سال و تبدیل ایران به عقبه ای برای سوداگری های آینده سرمایه داری جهانی در منطقه. هیچ یک از این دو سناریو مطلوب مردم و ملت ایران نیست. دلیل این که انتخاب سومی مطرح نیست این است که بازیگران در صحنه از یک سو رژیم ضد ایرانی حاکم است و از سوی دیگر، دولت های بیگانه که جز به منافع خود نمی اندیشند.

تصور این که از هر یک از این دو سناریو محتمل بالا دستاورد مثبتی نصیب مردم ایران شود تصوری خام و بچه گانه است. سناریو اول جنگ و قحطی و مهاجرت اجباری میلیون ها ایرانی را به دنبال دارد و سناریو دوم، غارت گسترده و سلب هویت یک ملت را. این دو احتمال شوم یگانه ورق های بازی هستند تا زمانی که برگ تازه ای روی میز گذاشته نشود. و این برگ تازه نیز نمی تواند باشد مگر حضور هدفمند جریان های اجتماعی در داخل کشور و جریان های سیاسی مردمی در خارج از کشور به صورت هماهنگ و همسو برای دفاع از منافع ملی.

اما این مهم سی و شش سال است که انجام نشده و پرسش مهم این است که آیا به راستی خطر ناشی از دو سناریو شوم بالا می تواند ایرانی های نگران ایران را در مقطع فعلی به یک کنش هماهنگ و هدفمند وادار سازد؟ پاسخ منفی است. چنین امکانی به طور عینی وجود ندارد. شانس آن فقط به صورت نظری موجود است و در عمل، آمادگی آن نه از جانب نیروهای اجتماعی داخل کشور دیده می شود نه از سوی نیروهای سیاسی خارج از کشور. پس چشم انداز تیره و تار و ناامید کننده است. لیکن این چشم انداز فقط کسانی را به تسلیم و انفعال وامی دارد که فاقد عنصر خودباوری بوده و شرایط «دشوار» را با امر «ناممکن» یکی می دانند. یک فرد یا تشکل خودباور اما با رد چیزی به اسم ناممکن به راهکارهایی فکر می کند که تامین کننده ی موفقیت است.

خودباوری و دست آوردهای آن:

اما یک جریان خودباور در شرایط کنونی برای ایجاد یک حرکت هماهنگ و هدفمند که بتواند سناریو سومی را به صحنه وارد سازد چه می کند؟ نخستین کار ضروری در این میان گردهم آمدن افراد و تشکل های خودباور است. اما این ها کدام ها هستند؟ برای شناسایی آنها باید به ویژگی های خودباوری اشاره کنیم:

  • نیروی خودباور نیرویی است که چیزی به اسم ناممکن را به رسمیت نمی شناسد.
  • نیروی خودباور نیرویی است که می داند با اتکاء به واقعیت می تواند واقعیت را تغییر دهد.
  • نیروی خودباور عمل گراست و به حرف بسنده نمی کند.

پس صحبت بر سر گردهم آمدن نیروهایی است که کنار زدن رژیم جمهوری اسلامی در شرایط کنونی را ناممکن نمی دانند، واقعیت های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران و منطقه را در نظر می گیرند و براساس آن برای خود طرح و برنامه می ریزند و در نهایت این که بعد از تعیین یک برنامه ی مشخص کاری به اجرای آن می پردازند و خود را معطل مسائل نظری و حاشیه ای نمی کنند.

  • رژیم جمهوری اسلامی به راستی قابل کنار زدن است زیرا رژیمی است گرفتار در چهار بحران مهم و درهم تنیده:
  • بحران اتمی (مذاکراتی که یا در بن بست خواهند ماند یا با یک توافقنامه تحمیلی رژیم را از درون خواهد پاشاند).
  • بحران اقتصادی ( ورشکستی مالی در یک اقتصاد دچار رکود تورمی که راه برون رفتی برای آن در پنج تا ده سال آینده و بدون سرمایه گذاری های کلان نیست).
  • بحران سیاسی (جنگ قدرت میان مافیاهای درون نظام به دلیل کمبود منابع قابل تقسیم به مراحل حاد خود رسیده است.)
  • بحران اجتماعی (عدم مشروعیت اجتماعی از یکسو و ناتوانی در مدیریت فقر که خصلت انفجاری جامعه را رو به اوج می برد.)

این بحران ها که یا باید با هم حل شوند یا هیچ کدام به تنهایی قابل حل نیستند رژیم جمهوری اسلامی را به یک نظام ضربه پذیر و قابل سرنگونی تبدیل کرده اند. بقای این رژیم دیگر نه در قدرت آن، که در ضعف نیروی جایگزین آن است. با برطرف شدن ضعف نیروی جایگزین، کنار زدن رژیم آسیب دیده، ورشکسته و در مرز فروپاشی کار دشواری نیست.

  • واقعیت های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پارامتر دیگری است که نیروی خودباور در محاسبه ی خود دخالت داده و براساس آن برنامه ی تغییر رژیم را طراحی می کند. این واقعیت ها امروز می گوید که رژیم حاکم با اقتصادی ورشکسته مستعد فروپاشی است، اما برای این منظور نیاز به نیروی معترض سازمان یافته و مدیریت شده در صحنه می باشد. نیروی معترض بالفعل در جامعه ی ایرانی در حال حاضر به طور نسبی حضور دارد اما سازمان یافته و مدیریت شده نیست. کار جریان خودباور تقویت سازماندهی معترضین و هدایت و مدیریت کردن اعتراضات است. نه با شعار و آرزو و ادعا، که با طرح و برنامه ی مشخص و آموزش فن سازماندهی و دخالت ورزی مستقیم. مردم ناراضی در ایران بسیار و نیروی معترض کم است، این کم بودن تعداد معترضین هزینه ی اعتراض برای شرکت در آن را بالا برده و این بالا بودن هزینه ی اعتراض گری، شمار معترضین را پایین نگه داشته است. به علت پایین بودن شمار معترضین، علیرغم وخامت فاجعه بار شرایط اقتصادی و اجتماعی، رژیم هنوز با خطر طبیعی سقوط ناشی از گسترش اعتراضات مواجه نیست.

برای برون رفتن از این پارادوکس و بالا بردن شمار معترضین می توان البته روی آگاه سازی و روشنگری مردم حساب کرد، اما فقط به عنوان یک پارامتر درازمدت و فرعی. برای نتیجه ای مشخص و بلافصل باید به واقعیت قابل استفاده ی موجود پرداخت و آن همانا شمار قابل توجهی از اعتراضات صنفی، معیشتی و اجتماعی در سراسر کشور است. شمار اعتراضات کارگری بسیار بالاست، معلمان در حال اعتراض هستند، پرستاران از وضعیت خود ناراضی اند و کشاورزان نیز به همین ترتیب. با توجه به این شرایط عینی، نیروی خودباوری که می خواهد واقع گرا هم باشد از فرمول بهتری استفاده می کند: نقطه ی ضعف اعتراضات فعلی، با وجود گستردگی قابل توجه آن، در پراکندگی آنها می باشد. امری که این اعتراضات را از تبدیل به حرکت های موثر و موفق دور داشته است. پس، باید روی رفع این پراکندگی کار کرد. یعنی هماهنگ ساختن و پیوند دادن این حرکت ها. نخست در درون یک حوزه ی مشخص، به طور مثال پیوند اعتراضات کارگری پراکنده در سراسر کشور. و دوم، ایجاد همسویی و هماهنگی میان حرکت های کارگری، معلمان، پرستاران و … با همدیگر در سطح استانی یا کشوری. چیزی که زمینه سازی اعتصاب های سراسری و اعتراضات و تظاهرات ملی و کشوری خواهد شد.

به محض ایجاد حرکت های اعتراض هماهنگ و همسو قدرت و توان آنها افزایش یافته و شانس موفقیت آنها بیشتر می شود. با بالا رفتن شانس موفقیت آنها، نیروهای ناراضی بیشتری تمایل به شرکت در اعتراضات پیدا می کنند؛ با افزایش شمار معترضین، امکان سرکوب آن سخت تر شده و خطر و هزینه ی اعتراض گری کاهش می یابد؛ با کاهش هزینه ی اعتراض باز شمار بیشتری از ناراضیان به معترضین می پیوندند و این روند، مانند گلوله ی بهمن، ادامه یافته و به یک سیل بنیان کن برای رژیم تبدیل می شود.

هر نیروی سیاسی که بتواند در این روند هماهنگ سازی حرکت های اعتراضی پراکنده نقش فعال و اصلی را بازی کند می تواند کاندیدای طبیعی شکل دهی به جایگزین نظام رو به فروپاشی باشد. یعنی به جای آلترناتیوسازی کاذب و رویایی و یا جایگزین های ساخته دست بیگانگان، نیرویی که با لایه های فعال و معترض جامعه در تعامل سالم، هدفمند و موثر قرار دارد شانس تبدیل به جایگزین رژیم در حال فروپاشی را پیدا می کند. با فروپاشی این رژیم و جایگزینی آن با یک نیروی سالم و مردمی، که در پیوند با جریان های اجتماعی معترض و فعال سراسر کشور است، می توانیم از این دایره ی بسته تعیین تکلیف آینده ی کشور توسط یک رژیم ضد ایرانی از یک طرف و آمریکا و اسرائیل و انگلستان و چین و روسیه از طرف دیگر بیرون بیاییم. در آن شرایط مدافعین واقعی منافع مردم به مذاکره با جهان برای حل و فصل مشکلات خواهند پرداخت.

جان کلام این که یک گزینه ی سوم امروز هم ضروری است و هم، برای یک جریان خودباور، ممکن. در این تردیدی نیست که در سایه ی احساس مسئولیت، افراد و تشکل های خودباور در این راستا می توانند همدیگر را یافته  و برای پیاده کردن این سناریو مهم و شدنی با یکدیگر همکاری کنند. کافیست اسیر خودمداری، عادت های منجمد و یا عدم اعتماد به نفس نباشیم. خودباوری درمان درد در جا زدن و انفعال است. نگارنده همراه با یاران خود در حزب ایران آباد در این مسیر به فعالیت مشغول است و این حزب از هر ایرانی یا تشکل خودباور ایرانی برای همکاری و همیاری در مسیر ذکر شده استقبال می کند.#

KoroshErfani@yahoo.com

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%aa%d8%ba%db%8c%db%8c%d8%b1-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%ad%d9%84-%d8%a8%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c-%d9%88-%d8%b3/feed/ 0
از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%da%86%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%ac%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%9f/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%da%86%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%ac%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%9f/#comments Wed, 11 Feb 2015 09:09:13 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=14028 از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟

سوسن اولیاء

رادیو زمانه 

انقلاب ایران ۳۶ ساله می‌شود. شماری از اهل نظر به دعوت «زمانه»، دیدگاه‌ خود در باره دستاوردهای انقلاب را نوشته‌اند: مختصر و مفید تا از حوصله خواننده پرشتاب امروزی عبور نکند و از ملال تکرار نیز پیراسته باشد.

کانون پاسخ‌ها، صفت «اسلامی» انقلاب ایران است که به سرعت مبدل به یک قید شد. محور پرسش‌ این بود: کجا هستیم، کجا بودیم، چه می‌خواستیم، چه گرفته‌ایم، چه داده‌ایم…

برای سی و ششمین سالگرد انقلاب از سی و شش تحلیلگر و صاحب‌نظر دعوت شده بود تا دیدگاه‌های خود را در حداکثر ۴۰۰ کلمه بیان کنند. نویسندگان به دلایل بی‌نیاز از توضیح، در خارج از ایران زندگی می‌کنند. تنها یک چهارم آنها این دعوت را اجابت کرده‌‌اند.

چکیده‌ پیش رو، برشی از سال‌های سپری شده است و بی تردید سطور نانوشته‌ای دارد. آنها که در انقلاب و با انقلاب زیسته‌اند، لابه‌لاهای خالی را در حافظه و تجربه خود خواهند یافت.

عبدی کلانتری – جامعه‌شناس

Abdee Kalantariهنوز نمی‌توان ادعا کرد که حقیقتی ساده در میان ما ایرانی‌ها به نحوی یونیورسال پذیرفته شده باشد؛ این حقیقت که انقلاب بهمن پنجاه و هفت تحقق رؤیای اسلام بود. حتی اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران سکولار ایرانی هم از گفتن این حقیقت می‌پرهیزند. یک انشقاق روانی، نوعی شیزوفرنی اگزیستانسیل که ناشی از هم‌پوشی، هم‌پوشانی، و هم‌دستی است، ما را از نگریستن در آینه می‌هراساند.

رؤیای اسلام محمد و علی تأسیس دولت و تسخیر جامعه مدنی است. نه شهروند مسلمان ما و نه روشن‌فکر غیرمسلمان‌مان نمی‌پرسد، «آیا اسلام می‌تواند غیرسیاسی شود؟» آن‌ها ترجیح می‌دهند پرسش را به این شکل کاذب مطرح کنند، «آیا سیاست می‌تواند دست از سر اسلام بردارد؟»

شهروند مسلمانی که از شکنجه روزمره دولت اسلامی در سکوت می‌کاهد و می‌پژمرد، هرگز با صدای بلند اقرار نمی‌کند که، «من نمی‌خواهم همچون پیامبرم دولت‌ساز باشم، من نمی‌خواهم همچون پیامبرم قانونگذار باشم، با مرتد و منافق همچون پیامبر بستیزم، با شمشیر دینم را بگسترانم. من به کیش دولت و قانون محمدی بی اعتقادم» و جامعه مدنی؟ مرد مسلمان فریاد نمی‌زند که، «من نمی‌خواهم همچون پیامبرم با دختر نه ساله بیامیزم، من نمی‌خواهم همچون پیامبرم زنان بسیار داشته باشم، کنیز داشته باشم، من از نقاب و روبنده و حجاب بیزارم زیرا زن را، نه همچون پیامبرم و نه همچون امامانم، آزاد می خواهم.»

و این پرسش ساده را هرگز به زبان نمی‌آورند که، «آیا اسلام این قابلیت را دارد که روزی در آینده از کردار پیامبرش بگریزد و به یک دین عبادی تبدیل شود؟ دشمن‌خویی بنیادینش را با زن کنار بگذارد؟»

انقلاب بهمن پنجاه و هفت دولت و جامعه مدنی را محمدی کرد. آیا شهروند مسلمان می‌تواند دولت و جامعه مدنی را از پیروان راستین محمد و حسین بازپس بگیرد؟

مهدی جامی – کارشناس رسانه

Mehdi Jamiدر این روزها در حال انتظاریم. نوروز چه خواهد شد؟ بیش از یک سال است انتظار می‌کشیم راهی پیدا شود تا مقابله ایران و آمریکا تمام شود. چیزی که بخشی از هویت این سه چهار دهه بعد از انقلاب شده است. انتظار بخشی از فرهنگ ماست. ولی خیلی‌ها هم دیگر منتظر نمانده و مهاجرت کرده‌اند. یا در همان وطن به کار و باری دلخواسته پرداخته‌اند.

رشد زنان طبقه متوسط با همه سرکوب‌ها، و رشد تمایل به غرب با وجود تجددستیزی، و رشد فکر فلسفی در عین تسلط نقل و حدیث حیرت‌انگیز بوده است. سال ۱۳۵۶در مجموع ۱۵۰۰ جلد کتاب بیشتر منتشر نشده بود. زمان شاه بود و ثروت سرشار و بادآورد از نفت گران‌ شده. اما کشش جامعه بیشتر از آن نبود. این روزها بین ۱۰۰۰تا ۱۲۰۰ کتاب در هفته منتشر می‌شود. جمعیت دو برابر شده است و شمار کتاب ۴۰ برابر.

با آنکه بسیاری از نخبگان از کشور رفته‌اند و نخبه‌ستیزی سیاست حاکم است. طبقه متوسط نازپرود دولت بود در عصر پهلوی. بعد که قدم به قدم قدرت سیاسی را از دست داد به قدرت اجتماعی و فرهنگ روی آورده است. سینما و کتاب دو مظهر اساسی از این قدرت اجتماعی است. این قدرت دوبار خواسته سیاست را تصرف کند. اصلاحات و جنبش سبز را به وجود آورده اما ناکام مانده است و این را جبران خواهد کرد.

من از هم الان به فردای ایران فکر می‌کنم؛ فردایی که دشمنی با تکاپوگران به صلح و مشارکت و همزیستی تبدیل شده باشد. کارهای زیادی زمین مانده است. نگرانم که آیا تکاپوی ما در داخل و در تبعید آن قدر بوده است که آماده حل معضلات بزرگ کشور باشیم؟ آب و بحران محیط زیست و تورم وحشی و فساد گسترده و شناوری ارزش‌ها و سوال اساسی بازگشت و بازتولید استبداد در صورتی تازه و با حمایت این یا آن قدرت بیرونی. اینها مرا نگران می‌کند.

سرمایه فکری‌مان را باید خرج مسئله‌شناسی دقیق و برنامه و راه‌حل کنیم. از این‌همه درد و رنج باید چیزی ارزیدنی به دست کنیم. من امیدوارم  رنجی را که برده‌ایم، سرمایه آبادی و شادی وطن خواهیم کرد.  

رسول نفیسی – استاد دانشگاه

Nafisiیک واقعیت تاریخی – فرهنگی آن نسل و آن فرهنگ کمتر مورد بحث قرار می‌گیرد. این واقعیت که انقلاب ایران محصول و سرانجام رمانتیسیسم شورش‌خواه نسلی آرمان‌گرا بود که تفاوت بین تغییر رژیم و تغییر تمدن را نمی‌دانست، با سعه صدر امام حسین و چه‌گوارا را “همسنگر” می‌دانست، و نهایتا در حالی که در کتاب‌ها دنبال “توضیح” انقلاب “مردمی” می‌گشت، آخوندهای کارکشته که بیش از یک قرن آشکار و پنهان “کباده شاهی” می‌کشیدند، زدند و بردند.

انقلاب ایران پیروزی روستا بر شهر بود و تبعات خودش را داشت. حتی آخوندهای تهرانی هم به ندرت در راس بودند. خود آقای خمینی هم که روزگاری با لهجه تهرانی تکلم می‌کرد، ناگهان لهجه روستاپسندی را ارائه داد. رهبر انقلاب در یک جمله تکلیف جامعه ایده‌آلی خودش را خلاصه کرد: بالائی‌ها بروند زیر و پایینی‌ها بیایند بالا.

مردم اولین قربانی بنیادگرایان اسلامی بودند و به همین دلیل هنوز پس از ماه‌ها نمی دانستند چه بر سرشان آمده است. ولی سقوط جامعه سکولار ایران، خودآگاهی نسبت به تمدن و آزادی را با سرعتی برق‌آسا در جامعه پخش کرد. زنان ایرانی که آزادی به آنان “اعطا” شده بود، آن را از دست دادند در این نوبت ناگهان به اهمیت حیاتی آزدی مدنی بیشتراز همه واقف شدند. زن ایرانی امروز در همه جا در حال دفاع از خود و نهایتا از آزادی است.

ناکامی ایرانیان در کسب آزادی و ترفندهای اسلامگرایان ولی درس تاریخ اجباری برای همه شد. جوامع اسلامی دیگر هنگامی که با ترفند “بهار عربی” روبرو شدند، از این نگران بودند که کشورشان “مثل جمهوری اسلامی ایران” بشود.

در میان تصاویری که در خاطرم مانده است دو تصویراز زنانی رشید و مبارز به نوعی آغاز و پایان پروژه اسلام‌گرایی را اعلام می‌کند. یکی تصویر دختر جوانی با ژ-۳ به دست برفراز تانکی در تهران در زمان انقلاب است. آن زن برآمده از پروژه صدساله تجدد ایرانی ناآگاهانه در حال ریشه‌کن کردن فردیت و جنسیت و آزادی خود است و در تصویری دیگری ملاله یوسف زی است که با چهره‌ای درهم شکسته از گلوله تفنگ بنیادگرایان به خبرنگاران جواب می‌دهد که اگر ضارب خود را ببیند او را به مدرسه می‌فرستد.

کورش عرفانی – استاد دانشگاه

KoroshErfaniانقلاب ایران با رویایی خوب آغاز و با کابوسی بد به پایان رسید. جنبش بر خواست‌های آزادیخواهانه لایه‌های متمایل به دمکراسی و مدرنیته مبتنی بود اما در نهایت به دست نیروهای ضد دمکراتیک و کهنه‌گرا افتاد. این نیروها موفق شدند در طول دهه‌های بعد قشرهای متمایل به مدرنیته را به عقب رانده و با تقویت تاریک‌اندیشی عمومیت‌یافته، بر راس قدرت باقی بمانند.

برندگان اصلی انقلاب سه نهاد روحانیت، بازار و سپاه بودند که موفق شدند مثلث جهل، فقر و ترس را به صورت برنامه‌ریزی شده در جامعه مستقر و مدیریت کنند. گسترش و استقرار این سه در جامعه ایرانی از یک سو به دلیل مدیریت آنها از بالا، و از سوی دیگر به واسطه تقویت مکمل و متقابل درونی خود آنها بود. رشد گرایش‌های خرافی مذهبی و سنتی به حدی رسید که تحمل و قبول فقر فزاینده اقتصادی را ممکن ساخت و اعتراض فعال به این فقر به واسطه وجود دستگاه ترس محدود شد و تحت کنترل درآمد. ماهیت طبقاتی رهبری انقلاب به گونه‌ای بود که نظم اجتماعی پس از انقلاب بر جهل توده‌ها، فقر میلیونی و ترس فراگیر بوده و هست.

شاید اگر ماجراجویی اتمی رژیم و پیامدهای جدی ناشی از آن و نیز کاهش درآمدهای نفتی دولت نبود، جامعه ایرانی در درون این مثلث به اندازه کافی مسخ می‌شد که نتواند حتی برای چندین دهه دیگر از شرایط توصیف شده خارج شود.

تجربه انقلاب ایران، یک بار دیگر به روشنفکران ایرانی نشان داد که تصور تحول مکانیکی رو به پیشرفت برای جامعه، از زمانی که مدیریت سمت دهی به تحول از بالا اعمال می‌شود تصوری غیر واقعی است. تحول مثبت درگرو یک چارچوب فکری دقیق و واقع‌گرا، تبدیل آن به یک گفتمان متناسب با درک اجتماعی اکثریت، وجود یک تشکل سازمان‌یافته برای تحقق آن و اراده جدی برای مدیریت هوشمندانه این پروژه تحول است. انقلاب سال ۵۷ نشان داد که در نبود چنین مجموعه‌ای، حتی حرکت‌های میلیونی و به ظاهر انقلابی نیز جز به بردگی و به فقر کشیدن توده‌ها نمی‌انجامد.

انقلاب‌ها یا باید هوشمند باشند و یا به نتیجه درخشانی ره نمی‌برند. هوشمندی نیز به طور مشخص یعنی وجود یکی قدرت تشخیص نظری در میان کنشگران آزادیخواه جنبش و وجود یک سازماندهی اجتماعی عملی که تحت فشار دشمنان دمکراسی از هم نپاشد.

بهمن نیرومند – روزنامه‌نگار

Niroomandمنطق تاریخ حکم می‌کرد که انقلاب ضد دیکتاتوری شاه، راه مصدق را ادامه دهد که با کودتای ۲۸ مرداد در نیمه مسدود شده بود. این دورنما را مرحله اول انقلاب نیز نوید می‌داد. از شب‌های شعر کانون نویسندگان گرفته تا اعتراضات دانشجویان و روشنفکران ، وکلا و کارمندان دولتی و دیگر اقشار میانی جامعه که به میدان مبارزه آمده بودند، همه حاکی از تلاش همگانی برای دستیابی به یک جامعه آزاد ، مستقل و دمکراتیک بود.

این‌که چگونه روحانیت موفق شد انقلاب را برباید و مهر اسلام را برآن بکوبد و به جای دموکراسی نظام ولایت فقیه را به جامعه تحمیل کند، مقوله‌ای است که در این متن مختصر قابل توضیح نیست.

به هرحال انقلاب که در واقع می‌بایست تحولی در پیشرفت به سوی آبادی، رفاه همگانی و آزادی ایجاد کند، به قهقرا کشانده شد – شکستی که درآن چه ملیون و چه نیروهای چپ بخاطر اشتباهات نابخشودنی‌شان سهم بزرگی داشتند. این اشتباهات هنوز هم آنطورکه باید و شاید، نقد، تحلیل و بررسی نشده‌اند و اگر چنین نشود تکرارشان در آینده اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

اکنون ۳۶ سال از انقلاب می‌گذرد – دورانی طولانی با پدیده‌هایی گوناگون و اکثرا متضاد: ازیکسو تلاش حکومت عقب‌گرا و سرکوبگر برای تحمیل دیدگاه‌ها و قوانین اسلام‌زده که هیچ سنخیتی با جامعه مدرن و امروزی ندارند و از دگرسو مقاومت شجاعانه شهروندان، به‌ویژه زنان، جوانان، روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان برای حفظ و تکامل دست‌آوردهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی.

این حرکت متضاد و همزیستی تحمیلی مدرنیته در کنار عقب‌ماندگی میان حکومت و جامعه، شکافی روزافزون و شاید بی‌سابقه در تاریخ را به وجود آورده است، که دیگر حتی با زور و سرکوب نیز سرپوش‌پذیر نیست. ازاین رو امید به تحول و دست‌یابی به اهدافی که مردم میهن ما از دوران انقلاب مشروطه تا کنون دنبال می‌کنند، دور از واقعیت نیست.

محمدرفیع محمودیان – جامعه‌شناس

Mahmoodianنیرنگ مفهوم کلیدی بحث‌های جاری دربارۀ انقلاب ۵۷ است. مردم انقلاب را نتیجۀ خودفریبی و نیرنگ مخالفان رژیم شاه می‌دانند. جامعه شناسان، تاریخدانان و اصلاح‌طلبان آنرا زادۀ نیرنگ عقل می‌دانند. انقلاب رخ داد تا زمینۀ حضور توده‌ها در تاریخ، یگانگی ملت و دولت و شکل‌گیری هویت ملی فراهم آید. در بحث‌های مدافعان انقلاب، نیز، انگارۀ خود فریفتگی و خودباختگی رژیم شاه نقش مهمی ایفا می‌کند. مهم برای همه آن است که بعد از این، واقع‌گرائی پیشه کنند و گول رؤیاهای خود، وعده‌های آرمانی دیگران و چشم‌انداز گاه فریبندۀ سیر تحولات را نخورند.

انقلاب امروز به ضد انقلاب دگردیسی یافته است. در سطح گفت‌نمود دیگر کسی خواستار انقلاب نیست. بسیاری خواستار مبارزۀ جدی با نظم حاکم هستند ولی انقلاب را دیگر یک غایت آرمانی نمی‌دانند. خواست‌ها نیز دیگر رادیکال نیستند. دموکراسی، آزادی و برابری دیگر خواست کسی نیست. چنین خواست‌هائی پر هزینه، وهم‌آلود و دست‌نیافتنی جلوه می‌کنند. خواست‌هائی همچون امنیت، رفاه و همبستگی ملی مهم‌تر به‌شمار می‌آیند. برای همین نیز آنگاه که مبارزه به اوج نزدیک می‌شود، کنشگران جنبش‌های سیاسی و اجتماعی پا پس می‌کشند.

آیا انقلاب ۵۷ ایران، پایانی بر انقلاب، بر گفتمان دویست سالۀ انقلاب به سان دامن زنندۀ تحولاتی بنیادین نیست؟ آیا این پایان به پایان‌های دیگر پسامدرن، پایان سوژه، انسان و ساختار گره نخورده است؟ گاه این چنین بنظر می‌آید. ولی در غیاب گفتمان پر وعده و پر طمطراق انقلاب، اینک باید خود را چگونه فریب دهیم؟

واقع‌گرائی به کار زیست در جهانی پر از انسداد، ساختار و قفس آهنین نمی‌آید. در پیامد شکست جنبش سبز و قدرت‌گیری داعش، بیش از پیش مشخص شده که فقط مجهز به شور و آرمان‌هائی بزرگ می‌توان کاری اساسی انجام داد. چالش اصلی امروز ما این است: چگونه خود را بفریبیم و از یک نیرنگ پیرنگ بسازیم.

تقی رحمانی – فعال سیاسی

Taghi Rahmaniانفلاب، مردم ایران و منطقه را وارد تاریخ کرد. در انقلاب مشروطیت این ورود ابتر بود. انقلاب ایران مردم را به معنای تصمیم‌گیرنده شدن وارد تاریخ کرد. چنین ورودی پاستوریزه و بدون صدمات نبود. این ویژگی مهم‌ترین اتفاق در خاورمیانه بود. این یکی از بزرگترین انقلابات قرن بیستم بود و به عبارت دیگر، آخرین آن هم بود.

مردم انقلاب کردند و خودشان هم از سرعت انقلاب غافلگیر شدند. همه از پیروزی زودهنگام انقلاب به معنای سرنگونی پهلوی غافلگیر شدند حتی برنده‌ها هم غافلگیر شدند و وقتی غافلگیر می‌شوی، نمی‌توانی درست به اهداف برسی.

معمولا انقلاب‌ها یک دوره ماه عسل دارند، بعد دوره ترور و وحشت و بعد دوره استبداد و بعد ممکن است به دمکراسی برسند. واقعیت این است که این اتفاقات در جامعه ما افتاده و این پرونده هنوز بسته نشده است. معمولا ارزیابی‌ها در دو سه دهه اول انقلاب‌ها، ارزیابی‌های حماسی است و هرکس تلاش می‌کند که بگوید انقلابی واقعی او بوده؛ چه آنها که حاکمند چه آنها که محکومند.

معمولا پس از انقلاب جنگ در می‌گیرد برای تصاحب کامل قدرت. رفته رفته جامعه مدنی می‌گوید مسئله ما دولت است. مرحله بعد، مرحله تردید در درست بودن انقلاب و مرحله سوم مرحله برائت است. مرحله چهارم، دوره دستاوردهاست که ممکن است هفتاد هشتاد سال بعد باشد؛ شاید الان بتوان با کمک فناوری و روابط جدید این مراحل را کوتاه کرد.

انقلاب ایران در مرحله دوم و نزدیک به مرحله سوم است. مرحله چهارم، یعنی ارزیابی از سوی ناظر بی‌طرف هنوز فرا نرسیده است.

اگر به اهدافمان رسیدیم؛ به اهدافی که در مرحله برگشت‌ناپذیر باشد نرسیدیم. ما هنوز شاهد عدالت نیستیم اما تاثیرش را در جامعه می‌بینیم. مارکس می‌گوید بخشی از خواسته‌های انقلابیون را حاکمان ضد انقلابی انجام می‌دهند. آنچه می‌خواستیم هنوز زود است ببینیم. اما وظیفه نیروهای آزادیخواه و دمکرات این است که رسیدن به این مرحله را با هزینه و صدمه کمتری همراه کنند.

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%da%86%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%ac%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%9f/feed/ 1
قدرت اجتماعی و محو استبداد رانتی در ایران – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%ad%d9%88-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a8%d8%af%d8%a7%d8%af-%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%ad%d9%88-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a8%d8%af%d8%a7%d8%af-%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1/#respond Fri, 12 Dec 2014 06:48:56 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13994 قدرت اجتماعی و محو استبداد رانتی در ایران

کورش عرفانی

گویا 

استبدادهای دیرپا برای بقای خود راهکارهای تاریخی یافته و از آنها دفاع می کنند. به نظر می رسد که استبداد شرقی وقتی به نفت آغشته شد دوام بیشتری یافت. این همان«نفرین منابع» است که بر اساس آن برای برخی کشورها، ثروت های طبیعی به جای رفاه و توسعه، فقر و نابرابری به همراه می آورد. استبداد در ایران در دو قامت سلطنتی و جمهوری به همت نفت پابرجا مانده است. در کشورهایی مانند ایران با پدیده ای مواجه هستیم به اسم «دولت نفتی» یا به طور دقیق تر «دولت رانتی». بازشناسی مکانیزم هایی که این گونه دولت ها در آن خود را تولید و بازتولید می کنند می تواند راهی باشد برای شناسایی آن چه می تواند، شاید، مانع از بازتولید آنها شود. به همین خاطر در این نوشتار تلاش می کنیم که بدون وارد شدن به یک بحث فنی در مورد ویژگی های چند جانبه ی دولت رانتی، با ذکر برخی از خصوصیات آن، توجه خواننده را به اهمیت موضوع در مسیر برون رفت از بن بست تاریخی استبدادسالاری در ایران جلب کنیم. امید است که این بحث بتواند گامی در مسیر بازاندیشی عمل گرا در این باب باشد.

اقتصاد رانتی: غیر تولیدی

برخی «رانت» را به عنوان درآمدی که از تولید یا مزد حاصل نشده است می دانند. درآمدی است که کسب آن نه نیاز به درگیر شدن در فعالیت منجر به تولید ثروت دارد و نه آن که کار و زحمتی را می طلبد تا در ازای آن مزدی دریافت شود. رانت درآمد بی کار و زحمت است. حاصل بخشندگی طبیعت است که به جیب کسی می رود که نه کار کرده است نه تولید.
در ایران قبل از قرن بیستم، رانت به صورت رانت ارضی یا رانت زمینداری اعمال می شد. دولت بدون دخالت در فرایند تولید با سلب مالکیت از دیگران برای خود کسب مالکیت و ثروت می کرد. یعنی تملک زمین برای دولت نه در سایه ی کار و تولید بود و نه حتی از طریق خرید و پرداخت پول زمین. از طریق زور و زیر پا گذاشتن موازین و قانون بود. بنابراین دولت برای کسب درآمد نیاز به کار و تولید نداشت، زمین ها را می گرفت و به هرکس که می خواست می داد و از او پول می گرفت. بعد از او می گرفت به دیگری می داد، بعد حاکم دیگری می آمد از این یکی سلب مالکیت می کرد و به نزدیکان خود می داد. حق مالکیت به اندازه ی حق حیات تابع اراده ی بی حد و مرز صاحب قدرت بود و بس.
ویژگی رانت این است که نقشی در اقتصاد اجتماعی یک کشور بازی نمی کند. از آن مستقل است. برای خود حساب و کتابی دارد که ربطی به حساب و کتاب اقتصاد تولیدی و حتی معیشتی جامعه ندارد. رانت، پول زور است، پول مفت است و ربطی به تولید ندارد. رانت از این که جامعه چگونه تولید و معیشت خویش را سازماندهی می کند تاثیر نمی پذیرد. یک منبع مالی را که حاصل کار یا پرداختی نیست تحت سلطه ی خود می گیرد و از قِبَل آن تغذیه می کند. خوان یغماست.
یکی از منابع رانت، ثروت های طبیعی یا به قول خداباوران، «خدادادی» است. یک مائده ی طبیعی یا همان مائده ی الهی است که دست قضا و سرنوشت بر سر راه یک فرد یا گروه قرار داده است. منابع فسیلی انرژی یعنی نفت و گاز از جمله اینهاست که نصیب دولت هایی مانند دولت ایران و عربستان سعودی شده است و دهه هاست که ثروت عظیمی را در اختیار آنها قرارداده است. کشورهایی که از این منابع طبیعی فراوان برخوردار هستند اغلب ویژگی های مشترکی دارند: آنها به شدت به درآمد نفت وابسته هستند، قدرت رقابتی بخش ها در آن ها به حداقل می رسد، به واردات عظیم کالاهای مصرفی یا کالاهای با فن آوری بالا روی می آورند، دستمزد بخش نفت در این کشورها به نحو چشمگیری از دستمزدهای سایر بخش ها بالاتر است، گرایش زیادی در بازیگران اقتصادی شکل می گیرد که خود را به نوعی به بخش نفت بچسبانند، افرادی در این بخش به پست های بالای مدیریتی می رسند که نه تخصص و نه دانش کار را دارند و تنها به واسطه ی روابط مافیایی به آن جا رسیده اند، گرایش شدید میان جناح های قدرت برای رانت جویی راه می افتد که از دل آن شبکه های مافیایی درون ساختار حکومت زاده می شود ، اقتصاد آنها تابع تغیر قیمت نفت به شدت دگرگون شده و دستخوش آسیب های جدی می شود، افزایش بدهی های داخلی و خارجی، وابستگی به اراده ی شرکت های بیگانه که کار تولید و استخراج یا حمل و نقل و بیمه و خرید این محصولات را بر عهده دارند، کاهش کیفی سطح آموزش و دانش به دلیل بی نیازی اقتصاد از آن، افزایش بی سابقه ی فساد اداری، دزدی های کلان و نجومی، رشوه خواری، اختلاس در تمام سطوح دولت، بی توجهی به قانون و قابل تغییر و تفسیر بودن قانون و آسانی زیرپا گذاشتن آن، نبود نهادهای مدنی و نظارتی و سرانجام توزیع ناعادلانه ی درآمدها بر اساس میزان نزدیکی و دوری به صاحبان قدرت.

دولت رانتی در ایران:

در ایران نفت در اواخر قرن نوزدهم کشف شد و از اوایل قرن بیستم به عنوان منبع بادآورده ای برای دولت های پیاپی ایران مطرح شد. درآمدهای نفتی سبب شکل گیری دولت رانت خوار شد. این یک ثروت طبیعی بود که می شد بهره برداری کرد و ثروت اندوخت. در ایران حتی خود دولت هم نیست که زحمت استخراج نفت را بر عهده می گیرد، امتیاز را می دهد به کمپانی انگلیسی که برایش دربیاورد و چیزی هم به عنوان سهم به او بدهد. به مرور سهم نفت در اقتصاد ایران افزایش یافت. در زمان رضاشاه میزان درآمدهای نفتی ایران ده برابر شد، هر چند که سهم آن در تولید ناخالص ملی کشور هنوز در حد 10 تا حداکثر 25 درصد باقی می ماند.
همین میزان از درآمد به رضا شاه اجازه داد که نوعی مدرن سازی فاقد پایه ی اجتماعی و عقلانی را آغاز کند. یعنی اقدام به ساختن راه آهن و کارخانه و پل و مدرسه کند بدون در نظر گرفتن بستر عمومی بازدهی ویا کارآیی اقتصادی آنها. در یک الگوی عقلانی اقتصادی برای هر سرمایه گذاری محاسباتی صورت می گیرد که بازدهی کار را به نسبت هزینه تعیین می کند، اما در دوران رضا شاه این گونه محاسبات جایی نداشت و آن چه به وی اجازه می داد که بتواند هر طرحی را که مایل باشد به مورد اجرا گذارد وجود یک درآمد بیرون از چرخه ی سنتی اقتصاد ایران بود. درآمدی که خارجی ها با بهره گیری از منابع زیر زمینی کشور به دولت رضا شاه می دادند و او نیز آن گونه که می خواست آن را خرج می کرد. این که طرحی دارای بازده اقتصادی بوده یا خیر تابع تصادف و شانس بود، نه مطالعه و محاسبه ی کارشناسی.
این میزان از حضور درآمد نفتی در اقتصاد ایران در زمان محمدرضا پهلوی رو به افزایش گذاشت و به ویژه پس از شوک نفتی اوایل دهه ی هفتاد میلادی به اوج خود رسید. عواید نفت که در سال 1333، سال بعد از کودتای 28 مرداد، معادل 10 میلیون دلار بود در سال 1337 به 291 میلیون دلار و در 1341 به 443 میلیون دلار رسید. برای این که به نقش مخرب این درآمد در اقتصاد تولیدی ایران پی ببریم بد نیست بگوییم میزان واردات کالا که در سال 1333 برابر 106 میلیون دلار بود در سال 1337 به 610 میلیون دلار و در سال 1341 به 551 میلیون دلار بالغ می شد. هر چه بیشتر نفت می فروختیم بیشترجنس خارجی می خریدیم و کمتر تولیدی داخلی می داشتیم. بیماری هلندی در چشم انداز بود.
این گونه تزریق پول نفت به اقتصاد ایران را می توان به صورت استعاره به میزان مواد مخدر مورد نیاز یک معتاد درازمدت تشبیه کرد که به مرور زمان بیشتر و بیشتر می شود. اقتصاد ایران پس از انقلاب و با به روی کارآمدن قشرها و افرادی که با پدیده ی اقتصاد و تولید بیگانه بودند تا عمق خویش به درآمدهای نفتی وابسته شد. در بین سال های 1360 تا 1368 و در دوران جنگ و نخست وزیری میر حسین موسوی، کل درآمدهای نفتی کشور برابر با 103 میلیارد دلار بوده است. در دوران هشت ساله ی هاشمی رفسنجانی یعنی بین 1369 تا 1376 این میزان به 123 میلیارد دلار بالغ شد. در دوران خاتمی بین سال های 1376 تا 1384 این رقم بیشتر از 206 میلیارد دلار بود. سرانجام در دوران طلایی درآمد نفت در ایران، یعنی بین سال های 1384 تا 1392، درآمد دو دولت پیاپی محمود احمدی نژاد از مرز 600 میلیارد دلار نیز گذشت. در کل در این دوره ی 32 ساله رقمی بالغ بر 1010 میلیارد دلار درآمد نفتی نصیب دولت های پیاپی جمهوری اسلامی شده است.
این ثروت عظیم امکان بالقوه ی این را فراهم آورده بود که سرنوشت تاریخی کشور به واسطه ی تزریق این پول در اقتصاد دگرگون شود. یعنی ایران در همین مدت می توانست به دوره ای از رشد و توسعه ی اقتصادی پا گذارد که آن را از چند هزار سال تاریخ گذشته ی خویش متفاوت سازد. این اتفاق اما نیفتاد. نه تنها این روی نداد، بلکه در این مدت زیر ساخت های اقتصاد ایران تار و مار شد، تولید ویران و وابستگی به واردات به اوج خود رسید، به نحوی که در برخی از سال ها دولت احمدی نژاد بین 90 تا 100 میلیارد دلار صرف واردات به کشور کرد. ازشیر مرغ تا جان آدم.
در نبود هیچ گونه نظارت مستقل و مدیریت حرفه ای یا برخورد عقلانی، بیش از هزار میلیارد دلار از ثروت های مردم ایران در دست حکومت جمهوری اسلامی به هدر رفت. به طور مثال بیش از 150 میلیارد دلار آن در طول بیست سال به ماجراجویی اتمی اختصاص داده شد و در نهایت 100 کیلو اورانیوم غنی شده بیست درصدی، به عنوان دست آورد اصلی این سرمایه گذاری غول آسا، به درخواست کشورهای پنج + 1 و زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی کیلو به کیلو رقیق شده وبر اساس توافق نامه ی ژنو در سال گذشته و توافق وین در نوامبر 2014 در حال از دست رفتن هستند. چه کسی باید برای این پول از دست رفته پاسخگو باشد؟ دولت های رانتی برای پول که بادآورده است ارزشی قائل نیستند و آن را صرف هر چه که بخواهند می کنند. به کسی حساب پس نمی دهند. می دزدد، غارت می کند، حیف و میل می کند، هدر می دهد و پاسخگوی کسی هم نیست، زیرا نیرویی نیست که بتواند از او حساب پس گیرد.

کارکردهای دولت رانتی:

دولت رانتی خبر دارد که رشد اقتصاد تولیدی با خود نوعی پویایی اجتماعی را به همراه آورده و سبب شکل گیری قشرها یا طبقات اجتماعی متکی به خود می شود. او این امر را پدیده ی مطلوبی نمی داند چون می تواند توابع سیاسی و امنیتی برایش داشته باشد. لذا ترجیح می دهد که میلیون ها نفر از نیروی کار کشور یا بیکار باشند یا شبه بیکار و یا مشغول به کارهای کاذب و غیر تولیدی تا در نهایت، به یک طریق یا به طریقی دیگر، به کمک مالی دولت وابسته باشند و این وابستگی آنها را وفادار و تابع دولت بپرورد، آنها را ترسو و محافظه کار بار آورد. دولت رانتی دولت گداپرور است. حاضر است میلیاردها دلار یارانه بدهد یا میلیون ها نفر را در کمیته ی امداد امام و امثال آن تحت پوشش خود داشته باشد، اما شاهد رشد مستقل یک طبقه ی اجتماعی، با اتکاء به منابع درآمد مستقل از دولت، نباشد. این موضوع که چنین سیستمی با یک اقتصاد غیر تولیدی و ضعیف سبب عدم رفاه برای میلیون ها نفر شده و آنها را در آستانه ی خط فقر و یا زیر این خط نگه می دارد نه تنها برایش امری منفی نبوده، که مثبت هم می باشد. زیرا ضریب امنیتی لایه های میلیونی فقیر، ناتوان و گرسنه بالاتراز قشرهای میلیونی دارای رفاه و وقت آزاد برای رشد فکری وفرهنگی می باشد. به این ترتیب فقر تبدیل به ضلع نخست مثلث قدرت دولت رانتی-مذهبی می شود.
دولت رانتی می داند که فقر مادی، فقر فرهنگی به دنبال می آورد. پس، فقر مادی را مدیریت می کند تا بتواند فقر فرهنگی را تزریق کرده، پرورش داده و به سوی نهادینه کردن ببرد. مردم را فقیر نگه می دارد که نتوانند مسافرت کنند و بعد خودش پیشنهاد مسافرت به آنها را می دهد، به کجا؟ «حرم حضرت معصومه در قم»، «چاه جمکران»، «حرم امام رضا در مشهد» و… چنین دولتی با ارگان های مذهبی خود مانند بازار و بازاری های موئتلفه با ریختن پول در سازماندهی مراسم محرم و ماه رمضان و عزاداری ها و امثال آن، مسخ مذهبی توده ها را به بهترین نحو به پیش می برند. دولت با هزینه کردن میلیاردها تومان به تولید انبوه آخوند برای کنترل فکری و مغزشویی اقدام می کند. هم چنین بی محابا پول صرف دستگاه های تبلیغاتی و مخ زنی و مغزشویی مانند مساجد، تکایا، هئیت ها، صدا و سیما، مدارس و … غیره می کند. سمینارهای بی پایه و اساس و کنفرانس و نمایشگاه و گردهم آیی و همایش های بی محتوا با پول مفت یکی دیگر از این روش هاست. اضافه کنیم بر این چاپ میلیون ها نسخه و هزاران عنوان کتاب و نشریه که فاقد کمترین ارزش علمی و عملی بوده و فقط در جهت نگه داشتن میلیونی توده ها در جهل و خرافات مذهبی است و بس. حج و کربلا و سوریه و امثال آن سایر بازارهای مالی رانت خواری و مغزشویی به طور توامان است. با این هزینه کردن ها، دولت رانتی ضلع دوم مثلث خود را در کنار ضلع فقر پدید می آورد: ضلع جهل.
دولت رانتی از درآمدهای سرشار خود فقط برای پرکردن حساب های بانکی اعوان و انصار خویش، مدیریت فقر و مغزشویی بهره نمی برد، بخش عمده ای از آن را به ساخت و پرداخت یک دستگاه عریض و طویل کنترل و سرکوب اختصاص می دهد. انواع و اقسام نهادها و سازمان ها و نیروها و وزارتخانه ها را برپا می کند و پول بادآورده ی رانت را به پای آن می ریزد تا بتواند اطمینان یابد که تمامی زوایا و ابعاد و لایه های حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اعضای جامعه را زیر کنترل خود دارد. در ایران در حال حاضر بیش از ده نهاد به کار مشخص اطلاعاتی و امنیتی مشغول هستند که برخی از آنها عبارتند از: وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، سازمان اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی قدس سپاه پاسداران، پلیس آگاهی نیروی انتظامی و … هر یک از این نهادها در درون خود تشکیلاتی مفصل و پیچ در پیچ و زیر مجموعه های متعددی دارند که در هریک از آنها دهها یا صدها نفر مشغول به کار هستند و بودجه های کلانی را به خود اختصاص می دهند. صدها هزار نفر به عنوان کارمند و مامور و جاسوس و لباس شخصی و مامور مخفی و خبرچین و امثال آن به خدمت گرفته شده و پول بادآورده را به حلق آنها می ریزند تا حلق میلیون ها شهروند را در چنگ خونین بی رحم خویش بفشارند.
دولت رانتی بی محابا برای تامین امنیت خود خرج می کند و میلیاردها دلار پول به استخدام و تربیت و به کارگیری نیروهای متعدد و چند لایه ی انتظامی، ضد شورش، امنیتی، اطلاعاتی و نظامی و شبه نظامی اختصاص می دهد. از آن جا که پول دولت نفتی از زیر زمین می آید و نه از تولید و زحمت و کار، رقم ها برایش زیاد معنا دار نیستند و فرق زیادی بین هزار و میلیون و میلیارد یا تومان و دلار و یورو نیست. این ها فقط رقم هستند و پشت آن نه کار خوابیده، نه برنامه ریزی نه نظارت و نه قانون. ترس از شورش گرسنگان و میلیون ها فقیرِ به طور مصنوعی به فقر کشیده شده کافیست که دولت رانتی درهر شرایطی بیشترین بودجه ها را به نیروهای نظامی خویش اختصاص دهد. درست مثل بودجه ی سال 1394 شیخ حسن روحانی که در کنار فقر و نداری و کاهش درآمدها همزمان با افزایش چهل درصدی قیمت نان و سوخت، به همین میزان بودجه ی نهادهای سرکوبگر مانند سپاه را افزایش می دهد.
اما هدف از ساختن این دستگاه عظیم الجثه ی امنیتی-نظامی-انتظامی-اطلاعاتی چیست؟ دولت رانت خوار نه مشروعیت دارد نه نیازی به مشروعیت دارد. از آن جا که مشروعیت ندارد وجودش دائم زیر سوال می رود. بنابراین، دولت رانتی باید پیوسته مراقب باشد که این زیر سوال رفتن به بهای به خطر افتادن تمامیت و موجودیتش نباشد. پس باید دائم مراقب باشد که توان خطر آفرینی جامعه را در حد پایین و قابل کنترل نگه دارد. برای این منظور باید ترس را بر جامعه حاکم سازد، جاسوسی کند، مخالفان را بازداشت و حبس و سربه نیست کند، بر سر چهارراه ها بساط دار بچیند، به طور متوسط هفته ای پنجاه نفر را اعدام کند، وبلاگ نویس ها و فعالان فیسبوکی را بازداشت و محکوم به اعدام کند، اینترنت و تلفن و غیره را کنترل کرده و در یک کلام، باید سرکوب را در بالاترین نقطه ی خود حفظ و به جامعه مجال رسیدن به مرحله ی خطر سازی را ندهد. این هم ضلع سوم مثلث قدرت رانت خوار در کنار دو ضلع فقر و جهل است: ضلع ترس.

چرخه ی باطل استبدادگری

پس در می یابیم تا موجودی به اسم دولت رانتی در کشورما وجود داشته باشد استبداد هم پابرجا خواهد بود. این یک دور باطل است که بیش از صد سال است علیرغم انقلاب مشروطیت، تعویض پادشاهی قاجار با پهلوی، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب سال پنجاه و هفت همچنان در کشور ما عمل می کند. تا نفت هست، رانت هست و تا رانت هست استبداد هست. پرسشی که در این میان مطرح می شود اینست که آیا برای کشورمان راهی هم برای برون رفت از این دور باطل هست یا ما دیگر نه فقط محکوم تاریخ استبدادی خود، که قربانی جغرافیای نفت خیز خویش هم هستیم؟
نگارنده بر این باورست که در این زنجیره ی باطل نفت-رانت-استبداد رفتن به سراغ هیچ کدامشان بدون وارد کردن یک پارامتر جدید نمی تواند معادله ی تاریخی استبدادسالاری در ایران را به هم زند. نفت که به میزان 550 میلیارد بشکه در زیر زمین ماست و برای دهه ها در کنار منابع بسیار عظیم گاز ایران موجود است. رانت هم که ذاتی درآمد این منبع طبیعی در نبود کنترل است. و استبداد هم که یگانه شکل مدیریت سیاسی آن نوع از ساختار اقتصادی است که قرار است روی رانت بنا شود. حتی اگر مانند کاری که در طول صد سال گذشته چندین بار کرده ایم، یک بار دیگر هم حکومت استبدادی فعلی را پایین بکشیم، تیم جایگزین، متشکل از هر کس و هرجریان صالح و خیرخواهی که باشد، در یک مسیر بیشتر نمی تواند حرکت کند و آن هم مدیریت سیستم رانتی است. مدیریتی که به سرعت به فساد و استبداد آلوده می شود.
بنا بر آن چه آمد در می یابیم که شاید از درون خود این زنجیره نیست که می توان آن را خنثی و یا متوقف نمود. نیاز به یک جزء چهارم است که باید بیاید و از بازتولید منطق حاکم بر این دور تسلسل جلوگیری کند. این عامل به زعم نگارنده عبارت است از یک سیستم نظارتی مردم؛ یعنی قدرت اجتماعی. قدرت سازمان یافته ی شهروندان برای نظارت، دخالت و مدیریت امور همگانی. اگر نفت ثروت همگانی است، مدیریت درآمد آن باید در اختیار شهروندان باشد و نه در دست دولت. دولت باید درآمدهای خاص خود را داشته باشد و ثروت های عمومی می بایست برای طرح های درازمدت و به عنوان امانت نسل های آینده مورد پردازش و استفاده قرار گیرد.
پایه گذاری و تقویت قدرت اجتماعی در این شکل خود اما در کشورهای تحت سیطره ی دولت های استبدادی رانتی کار آسانی نیست. زیرا این دولت ها با هزینه کردن میلیاردها دلار و از طریق نهادهای امنیتی و سرکوبگر خویش در پی آن هستند که هیچ گونه تشکل شهروندی مهمی نتواند مستقل از اراده و کنترل دولت شکل گیرد. به همین دلیل بی رحمانه ترین برخوردها را با کسانی می کنند که در صدد آن باشند تا به سازمانیابی شهروندی حیات بخشند و آن را تقویت کنند. هر گونه تلاش برای ایجاد سازمان های غیر حکومتی، سندیکاهای صنفی، اتحادیه های دانشجویی، انجمن های شهروندی و چیزهایی شبیه به این با برخورد سخت و خشن حکومت روبرو شده و فعالان این حوزه ها در خطر دستگیری و حبس و مجازات و اعدام قرار می گیرند.از همین جاست که پارادوکس کشورهای نفت خیز شکل می گیرد: از یکسو تا قدرت اجتماعی شکل نگیرد بازتولید دولت استبدادی رانت خوار متوقف نمی شود و از سوی دیگر، تا دولت استبدادی رانت خوار بر راءس کار است اجازه ی شکل گیری قدرت اجتماعی را نمی دهد. آیا راه برون رفتی برای این موقعیت متناقض وجود دارد؟ این آن جایی است که هنر و خلاقیت روشنفکر و کنشگر سیاسی این کشورها باید به کار آید تا بتواند مسیری راهگشا را در این زمینه به جامعه ی در بن بست گرفتار شده ارائه دهد. در این عرصه باید دانست که نه مقاومت اسطوره وار به تنهایی کافی است و نه تولید ادبیات خام. یعنی نه عمل گرایی صرف جواب می دهد، آن چنان که برخی از تشکل های سیاسی با فداکاری و جانفشانی و زحمت زیاد به دنبال آن بوده اند و نه نظریه پردازی صرف، آن چنان که بعضی روشنفکران با پناه بردن به کنج خلوت دانشگاه ها و کتابخانه ها و پژوهشکده ها و انتشار کتب چند جلدی، به قول خود، برای برداشتن این سنگ بزرگ تلاش کرده اند. در واقع امر به ترکیب متوازن و مدبرانه ای از این دو نیاز است.
یک جریان نظری-عملی تغییرگرا راه مناسب برای این کارست. این جریان هم باید بنیان نظری قویی داشته باشد و تکیه اش بر درک و تحلیل پیچیدگی ها و وجه چند بعدی معضل جامعه ی تحت سیطره ی حکومت رانتی باشد و هم بایست دربرگیرنده ی راهکارهای قابل اجرا از سوی جامعه برای برون رفت از این بن بست باشد. شاید بتوان گفت دلیل اصلی در جا زدن سیاسیون ایران در طول صد سال گذشته و ناتوانی آنها برای توقف سیطره ی خودکامه سالاری در ایران همین بوده است که پلی میان کنشگری و نظریه پردازی برقرار نشده است. هم روشنفکران خوش فکر و خلاق داشته ایم وهم کنشگران جدی و فداکار و پرکار. اما در نبود یک رابطه ی متقابل و مکمل، هیچ کدام از کار خویش بهره ای را که باید نبرده اند. نه روشنفکر ما توانسته است جریان فکری رهگشا معرفی کند و نه فداکاری مبارزین سیاسی ما قادر به بیرون کشیدن جامعه از معضل خویش بوده است.

راه برون رفت تاریخی:

نگارنده بر این باورست که امروز و در سایه ی تجربه ی صد سال گذشته، وقت آن است که این ضعف تاریخی را برطرف کنیم و در صدد باشیم که هم نظریه پردازی مناسب با درد تاریخی مان داشته باشیم و هم عمل گرایی لازم برای پیاده کردن این نظریه را. حال به سوال اصلی باز می گردیم. این که اگر راه متوقف ساختن چرخه ی نفت-رانت-دیکتاتوری در قدرت اجتماعی است، چگونه باید علیرغم هشیاری و اقدامگری حاکمیت استبدادی برای ممانعت از شکل گیری این قدرت اجتماعی، آن را به نوعی در جامعه پدید آورده، مستقر و تقویت کرد؟ برای این منظور البته راه حل آسانی موجود نیست. اما آن چه در زیر می آید پیشنهادی است در این زمینه که من و یارانم در حال پیاده کردن در قالب تشکلی به اسم «حزب ایران آباد» هستیم. بدیهی است که نقد و نگاه دیگران در این باره می تواند به تدقیق و تصحیح آن یاری بسیار رساند.
راه حل پیشنهادی این است که برای شکستن چرخه ی بیرونی و ساختاری نفت-رانت-دیکتاتوری باید چرخه ی درونی فقر-جهل-ترس را مورد حمله قرار داد. زیرا اینجاست که عرصه ای عملی و ممکن برای کار وجود دارد. در این سه مورد هم تنها دوتایشان قابل تغییر و کار است: یکی برطرف کردن جهل از طریق آگاهی و روشنگری و دیگری زدودن ترس از طریق تغییر شرایط روانی شهروندان. در اینجا باز ممکن است این توهم به وجود آید که پس این راه حل هم مثل راه حل های گذشته به کار روشنگری کلاسیک نظر دارد، یعنی پخش آگاهی ها و توضیح مسائل. یا ممکن است تصور شود که تغییر شرایط روانی یعنی همان کم کم مردم را بیدار کردن تا برای دفاع از منافع خود شهامت پیدا کنند. پاسخ این است که نه واقعا؛ این شباهت بیشتر ظاهری است. راه حل مورد بحث ما قدری فراتر از این فعالیت های همیشگی عرصه ی سیاست در ایران می رود. یعنی تلاش می کند که این دو عنصر را نه در اکثریت میلیونی جامعه، بلکه در بین اقلیت مستعد آن فعال سازد. پس این راه حل، توده گرا یا عامه گرا نیست. نه به این دلیل که نخبه گراست بلکه به این خاطر که واقع گراست. واقعیتی که در مقابل ماست. این واقعیت که در مقابل میلیاردها دلار توانایی رژیم استبدادی رانت خوار برای گسترش جهل عامیانه، توان مخالفینش در جهت ترویج آگاهی میان توده ها، ناچیز، پراکنده و ضعیف است. و نیز این واقعیت که دستگاه مجهز سرکوب می تواند ترس را بسیار بیشتر از تلاش مخالفان برای تشویق به دلاوری میان مردم جا بیاندازد. با در نظر گرفتن این واقعیتها در می یابیم که راهکار در تلاش کاذب برای بیدارسازی میلیون ها و میلیون ها نفر از توده های مسخ شده نیست.
اینجاست که به سراغ اقلیتی می رویم که به واسطه ی هشیاری و آگاهی خویش، به طور ریشه ای چندان در دام مثلث فقر و جهل و ترس گرفتار نشده و حداقلی از سلامت روانی و آمادگی ذهنی را برای پاسخ دادن به ندای کنشگری حفظ کرده اند. این گونه از شهروندان ایرانی در حال حاضر یگانه سرمایه ی موجود جامعه برای شکستن طلسم تاریخی آن هستند. می توان تناسب آنها به کل جامعه را به طور نمادین – و نه به طور لزوم به صورت آماری – یک به صد دانست. لایه هایی که همچنان در پی دفاع از کرامت بشری خود و یا دفاع از حقوق شهروندی خویش بوده و حاضر به قبول مسئولیت در عرصه ی عمل هستند. این گونه افراد در جامعه به طور بالقوه و یا به صورت خودجوش بالفعل هستند. لیکن یک ضعف اساسی سبب شده است نتوانند کارآیی لازم برای کلید زدن به فرایند تغییر در جامعه را داشته باشند. آن ضعف هم نبود یا کمبود تشکل یابی، سازماندهی اجتماعی و کار جمعی است. این پاشنه ی آشیل این فرهیختگان در کارخانه و دانشگاه و اداره و محیط های مختلف است. آنها که معلم و کارگر و کارمند و دانشجو و خانه دار هستند، پراکنده، دور از هم و سازمان نیافته می باشند. این لایه از جامعه که استعداد کنشگری را دارد فن کنشگری را نمی داند. آموزش لازم را ندیده است و فرصت تجربه اندوزی با هزینه ی معقول و متناسب را هم نداشته و به همین خاطر نمی داند از کجا شروع کند و به چه صورت پیش رود تا به حداقلی از تشکل یابی دست یابد.
پس اگر کاری در مقابل روشنفکر و کنشگر سیاسی ایرانی قرار داشته باشد، تلاش برای انتقال دانش سازماندهی و یاری رسانی به این افراد مستعد کار جمعی در درون جامعه است و نه در بحث های اسکولاستیک سیاسی گرفتار ماندن، به بحث های تاریخی پرداختن و همچنان در وصف انقلاب اکتبر برنامه ی تلویزیونی ساختن و به مجادله پرداختن در این باره که 28 مرداد بالاخره «قیام» بود یا «کودتا».
آن چه نیروی مستعد یک درصدی در درون جامعه نیاز دارد تشکلی است که برای او ملزومات کار منظم و هدفمند را به ارمغان آورد. و این ملزومات چیست؟ 1) یک نظریه ی عمل گرا برای تغییر که در قابل برنامه ای قابل اجرا و هدفمند ارائه شود. 2) یک تشکل سیاسی برای کار منظم و مداوم سازمان یافته در مسیر اجتماعی کردن آن نظریه 3) یک یا چند رسانه ی قدرتمند برای طرح موضوع و بردن آموزش ها و آگاهی ها میان یک درصدی ها 4) ارائه ی نظام های مدیریتی کلان و توان راهبری لازم برای هدایت و پیشبرد دست آوردها و تبلورهای اجتماعی کار خُرد یک درصدی ها در درون جامعه. به عبارت دیگر توان رهبری و مدیریت حرکت های اجتماعی به تدریج بالقوه شده.
و حال از خود بپرسیم که در طول صد سال گذشته کدام تشکیلات یا مجموعه تشکیلاتی در اپوزیسیون موفق شده است که این چهار عنصر جدایی ناپذیر را به صورت یک بسته ی منسجم نظری وعمل گرا ارائه دهد؟ پس، فهم دلیل بقای استبداد نفتی در کشورمان در طول یک قرن اخیر چندان هم دشوار نیست. بیشتر از آن که ماندگاری دیکتاتوری به دلیل قدرت دیکتاتور باشد به دلیل ضغف آزادیخواهان بوده است. ضعفی که در قالب حرکت های احساسی، ایدئولوژیک، کور، بی برنامه و بی هدف خود را بروز داده است. انقلاب 57 شاهدی بر این مدعاست. این البته به معنای آن نیست که آزادیخواهان ایرانی کار نکرده اند، زحمت نکشیده اند، فداکاری نکرده اند یا تولید نظری خوبی نداشته اند؛ خیر، به معنای آنست که این اجزاء را در قالب یک کلیت قابل استفاده و راهگشا مطرح نکرده اند. به همین دلیل نیز علیرغم بسیاری از فداکاری ها و جان گذشتگی ها، مشکل تاریخی استبداد نفتی و رانتی بر سر جای خود باقیست.
ضرورت این اقدام از آن جا دو چندان می شود که حتی اگر افتضاح مدیریتی رژیم کنونی، کشور را به سوی جنگ و فروپاشی و شورش برد و زمینه را برای تعویض حاکمیت فراهم کند، باز هم این دور تسلسل راه بقای خود را در قامت یک حکومت استبدادی-رانتی جدید پیدا خواهد کرد. پس، این بار باید که دقیق و با نگاهی عمیق با موضوع برخورد کنیم. در صدد ایجاد تشکلی باشیم که بتواند 1)تئوری تغییر از طریق استقرار قدرت اجتماعی در ایران را در قالب یک برنامه ی سیاسی داشته باشد، 2)حداقلی از ایرانیان را به صورت یک تشکل سیاسی منسجم و کارآ به وجود آورده و برای یک کار مستمر و جهت دار سازماندهی کرده باشد، 3) رسانه های قوی با برد لازم و محتوای مناسب در اختیار داشته و با یک درصدی هایِ آماده ی راهنمایی و آموزش ارتباط برقرار کند و 4) توانایی نظری و عملی رهبری و مدیریت حرکت های بالقوه ی جامعه را که یک درصدی ها به شکل بالفعل در می آورند داشته باشد.
این تشکلی خواهد بود که با یاری رسانی به فعالیت سازمان یافته ی یک درصدی ها زمینه ی سازمان یابی اجتماعی قشرهای وسیع تری را در جامعه فراهم و در یک مقطعی، دولت سرکوبگر را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهد. نقطه ای که دیگر دولت قادر نیست حتی با اتکاء به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و انتظامی خود با کمیت و کیفیتِ سازمان یابی اجتماعی تبلور یافته در جامعه مقابله کند. این همان نقطه ی عطفی است که می توان انتظار داشت به واسطه ی ریزبینی نظری و پشتکار عملی آزادیخواهان، استبداد را در نقطه ی آغازین سراشیبی خود قرار می دهد. از این جا به بعد بحث افزایش کمی و بهبود کیفی امر سازماندهی اجتماعی لایه های وسیع تری از جامعه مطرح خواهد بود. روند فوق در یک مقطعی می تواند حاکمیت را به چالش طلبیده و آن را کنار بزند. این کنار زدن اما این بار و با اتکاء به این فرایند، از ماهیت دیگری برخوردار است. یعنی به طور کیفی قادر به نوعی از تغییر رژیم است که در پی آن، استقرار هر چه گسترده تر و ریشه دار تر قدرت اجتماعی در جامعه روی می دهد.
در چنین طرحی، نخست این نیروهای اجتماعی سازمان یافته و دارای توان مدیریت و رهبری هستند که رژیم سرکوبگر رانتی را کنار می زنند. بعد، همین نیروها، با اتکاء به خصوصیات توانمند خویش، به خوبی دوران گذار را مدیریت می کنند، به نحوی که تغییر قانون اساسی و تدوین روایت جدید آن، راهگشای مسیر استقرار نهادینه ی تشکل های شهروندی در سطوح مختلف قدرت باشد. یعنی نهادهای شهروند مدار بتوانند به عنوان عناصر نظارتی-مدیریتی از توان و تجربه ی کسب کرده ی خویش در دوران مبارزات ضد حاکمیت استبدادی و دوران گذار به خوبی بهره برند و در درون ساختار سیاسی قدرت تعبیه بشوند، به طریقی که قادر بر نظارت نهادینه بر توزیع ثروت های اقتصادی باشند. اگر این مهم در ایران روی دهد، یعنی اگر توزیع درآمدهای ناشی از فروش نفت زیر نظر نهادهای شهروندی درآید، آن چه که به عنوان دولت آینده تشکیل می شود، با هر ظاهر و عنوان سیاسی که باشد، نمی تواند به یک حاکمیت استبدادی تبدیل شود، زیرا که شهروندان راه رانت جویی و رانت خواری را برای آن سد کرده اند.
به این صورت می بینیم که در سایه ی چنین روندی، سرانجام، چرخه ی نفت-رانت- دیکتاتوری به چرخه ای با ماهیت نوین تبدیل می شود: چرخه ی نفت- قدرت اجتماعی – دمکراسی.
پس، این با حذف رانت است که استبداد از ایران رخت بر می کند و نه این که با حذف استبداد رانت خواری از ایران برچیده می شود. به عبارت دیگر، ما در طول صد سال گذشته سعی کرده ایم که گاو را پشت گاوآهن قرار دهیم. یعنی می خواسته ایم که با از میان برداشتن یک رژیم استبدادی، استبداد از ایران محو شود و نشده است. در حالی که روش درست این است که رانت را از اقتصاد کشور حذف کنیم و با این کار، امکان بازتولید دیکتاتوری را بخشکانیم. این استبداد نیست که رانت تولید می کند، رانت است که استبداد را بازتولید می کند. پایین کشیدن رژیم استبدادی بدون محو امکان رانت جویی سبب استقرار دمکراسی در ایران نمی شود، محو امکان رانت جویی است که منجر به ناممکن شدن حکومتگری استبدادی و لذا بروز دمکراسی می گردد. فراموش نکنیم که دمکراسی فن مدیریت دولتی است که براساس کسب درآمد ناشی از تولید اجتماعی ثروت اقتصادی فعالیت می کند. دولتی که باید درآمد خود را نه از راه رانت جویی، که با کسب مالیات و ارائه ی خدمات به دست آورد. چنین دولتی از حیث فنی جز با دمکراسی نمی چرخد. دمکراسی در واقع امر مدیریت سالاری است، لیاقت سالاری است، فن سالاری است.

خلاصه و نتیجه گیری:

استبداد انواعی دارد. استبداد ایرانی یکی از قدیمی ترین آنهاست. اما این استبداد از اوایل قرن بیستم و با کشف نفت در ایران وارد فاز نویی شد که به کشور ما اجازه نداد همزمان با گسترش سرمایه داری و استقرار مدرنیته در جهان، شانس عبور از خودکامه سالاری تاریخی را بیابد. دوام استبداد در ایران پس از انقلاب مشروطه به دلیل کشف و استخراج نفت بود. حکومت های پهلوی و جمهوری اسلامی زاییده ی درآمدهای نفتی در معادله ی قدرت در ایران بودند. بدون درآمد نفت، نه استبداد پهلوی می توانست پنجاه سال دوام آورد و نه استبداد جمهوری اسلامی بیش از سی و پنج سال.
با اهمیت گرفتن نقش درآمد نفت در بودجه ی دولت، دو پدیده شکل گرفت: نخست دولت رانتی و دوم، اقتصاد غیر تولیدی. و این دو رابطه ی تنگاتنگ دارند. دولتی که با رانت زندگی می کند نیازی به تولید ندارد و اقتصادی که دولت رانتی بالای سرش است به سمت تولید میل نمی کند. اگرهم تولیدی در کار باشد در حد ابتدایی، غیر پیچیده، غیر تخصصی و مونتاژ است. همچنان که کل اقتصاد ایران در صد سال اخیر بوده است. یک اقتصاد غیر اجتماعی.
برای آن که یک بار برای همیشه بتوان به حکومت استبدادی در ایران خاتمه داد باید که راه دستیابی دولت ها به رانت نفتی را مسدود کرد و برای این منظور روی هیچ پدیده ای بیشتر نمی توان حساب کرد که قدرت سازمان یافته و نهادینه ی شهروندان: قدرت اجتماعی. قدرتی که به واسطه ی مشارکت سازمان یافته ی مردم در تعیین سرنوشت خویش در سطوح خرد و کلان شکل می گیرد و قادر به ایفای نقش «ضد قدرت» و مهار کننده ی زیاده روی ها و دست اندازی های حاکمیت می باشد.
در ایران ما تاکنون استراتژی مشخصی از سوی جریان ها، تشکل ها و فعالان سیاسی و مدنی برای شکل گیری و تقویت قدرت اجتماعی وجود نداشته است و تا زمانی که این مهم شکل نگیرد سرنگون سازی پیاپی رژیم های استبدادی، یکی بعد از دیگری، برای ایران دمکراسی به همراه نیاورده و نخواهد آورد. اما شکل گیری قدرت اجتماعی نیاز به یک جریان متشکل دارد که با خود چهار عنصر را داشته باشد: 1) استراتژی مدون نظری و برنامه ی سیاسی در جهت استقرار قدرت اجتماعی در ایران 2) جمع متشکلی از افراد سازمان یافته که در مسیر پیاده کردن برنامه ی سیاسی فوق به طور منظم و پی گیر و هدفمند تلاش می کنند {تحزب}. 3) رسانه ها و روابط عمومی قوی برای برقراری ارتباط متقابل با بخش مستعد و قابل سازمانیابی جامعه 4) توان هدایت و رهبری نیروهای اجتماعی از زمانی که پویایی اجتماعی سبب تحرک و تغییر سیاسی می شود. این استراتژی توده ای و میلیونی نیست. برای بخش کوچکی از جامعه در نظرگرفته شده که از مثلث فقر-جهل-ترس در امان مانده اند و قادرند که نسبت به پیام چنین جریانی پاسخ مثبت و عملی دهند. آنها آغازگر حرکتی می شوند که می تواند ابعاد وسیع تری بیابد، اما تامین کیفیت حرکت کمّی مردم با همین اقلیت یک درصدی خواهد بود.
امید است که نگارنده توانسته باشد در این نوشتار تا حدی حق مطلب را ادا کرده باشد. قدرت اجتماعی ابزار مهار بازتولید دیکتاتوری رانتی در ایران است. #

——-

[1] Resource Curse : http://en.wikipedia.org/wiki/Resource_curse

[2] مانند پاسدار رستم قاسمی که به وزارت نفت در اواخر دوره ی دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد منصوب شد.

[3]مثال بابک زنجانی و مافیای پشت سر او یک نمونه ی کلاسیک در این باره است.

[4] مانند وضعیت کنونی دولت های ایران، ونزوئلا، الجزایر و یا عراق در شرایط فعلی که قیمت نفت به شدت پایین آمده است.

[5] رحمانی، تیمور؛ گلستانی، ماندانا – تحلیلی از نفرین منابع نفتی و رانت جویی بر توزیع درآمد در کشورهای منتخب نفت خیز- مجله ی تحقیقات اقتصادی/شماره ی 89 / زمستان 88 / صفحات 57-86 (ص 69).

[6]کاتوزیان، محمد علی- اقتصاد سیاسی ایران – نشر مرکز – 1372- ص.252

[7] Dutch disease: http://en.wikipedia.org/wiki/Dutch_disease

[8] منبع: سایت فرارو: تفاوت درآمدهای نفتی در 3 دولت. 

[9] برای اطلاعات بیشتر در مورد برنامه ی سیاسی این حزب به وبسایت آن مراجعه کنید: www.iraneabad.org

 

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%ad%d9%88-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a8%d8%af%d8%a7%d8%af-%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1/feed/ 0
ضعف سازماندهی و نبود رهبری در جنبش سبز – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b6%d8%b9%d9%81-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d9%88-%d9%86%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%b3%d8%a8%d8%b2/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b6%d8%b9%d9%81-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d9%88-%d9%86%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%b3%d8%a8%d8%b2/#respond Sun, 15 Jun 2014 10:48:12 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13920

ضعف سازماندهی و نبود رهبری در جنبش سبز

کورش عرفانی

۲۲ خرداد ۱۳۹۳

رادیو زمانه

پنج سال پس از آن که حرکتی در ایران معروف به «جنبش سبز» آغاز و پایان گرفت، حرف‌ها و تحلیل‌ها هنوز در مورد آن ادامه دارد. بسیاری به بررسی زوایای مختلف آن نشسته و خوب و بدها و نقاط ضعف و قوت آن را به نقد کشیده‌اند.[1] همزمانی این پنجمین سالگرد با انتشار ویدئویی از سخنان فرمانده‌ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پاسدار محمد جعفری، کمک زیادی به تعیین ماهیت این حرکت می‌کند. در این ویدئو آشکار می‌شود که سپاه با برنامه ریزی در شکل دهی به نتیجه‌ی انتخابات شرکت کرده بود و کم یا بیش خود را برای مقابله‌ی با نتایج آن آماده کرده بود. این مردم و شرکت کنندگان در انتخابات بودند که نمی‌دانستند قرار است رائ آنها به هیچ انگاشته شود. به همین خاطر در فردای انتخابات با یک واقعیت روشن روبرو بودیم: تقلب کنندگانی که خود را برای مدیریت نتایج تقلب خویش آماده کرده بودند و رای دهندگان که برای مقابله با نتیجه‌ی غیر منتظره‌ی اعلام شده کمترین آمادگی جدی را نداشتند. نکته‌ی مهم در مورد حرکت اعتراضی آغاز شده نیز از ابتدا همین بود و تا انتها نیز همین ماند: سازمان یافته بودن متقلبین و سرکوبگران و عدم سازمان یافتگی رای دهندگان و سرخوردگان.

ضرورت تشخیص درست

این خصلت موجب یک نابرابری عظیم کیفی شد که تا به انتهای جنبش نیز ادامه یافت. اقلیت سپاه و نهادهای حکومتگر خود را به شکل سازمان یافته و هدفمند آماده کرده بودند و مردم معترض نه سازمان‌یابی و تشکل داشتند، نه هدف. درمسیر خود، جنبش تلاش بسیار کرد تا شاید بتواند حداقلی از سازماندهی را پدید آورد، اما با بالا بردن هزینه‌ی حضور در خیابان، رژیم بخش عظیمی از جامعه را واداشت تا اگر هم می‌خواهند فعالیتی داشته باشند به طور عمده در فضای مجازی باشد نه در کف خیابان‌ها. دستگیری گسترده‌ی چهره‌ها و افرادی که می‌توانستند نقشی در تشکل دهی اعتراضات داشته باشند جنبش را بی سر کرد. بدون داشتن مغز متفکر در داخل، این وظیفه به خارج از کشور محول شد. در خارج از کشور هم تفرقه‌ی جغرافیایی، فکری و سیاسی اجازه نداد که خط مشخصی برای هدایتگری جنبش شکل گیرد. تلاش‌های پراکنده‌ی فعالان سیاسی در خارج و کنشگران اجتماعی در داخل نتوانست به هم گره بخورد. هیچ تصویر گویایی از آن موقعیت ناگهانی در ذهن تشکل‌های سیاسی نبود؛ بسیاری از آنان رغبتی نداشتند که خود را همراه موجی نشان دهند که برخاسته‌ی از یک اتفاق دولتی (انتخابات) بود. حتی حضور نیروهای اجتماعی گسترده در صحنه نتوانست آنها را به اصالت مردمی حرکت باورمند سازد.

در حالی که جنبش به حال خود رها شده بود، تعیین رهبر و یا خط رهبری برای آن هر چه دشوارتر شد. نه کسی توانست در این میان به مثابه رهبر سر برآورد و نه خطی که بتوان آن را خط راهبردی جنبش نامید نمایان شد. حرکت در نوعی نوسان ناشی از تقویم گرایی حرکت‌ها گرفتار شد و در فاصله‌ی کوتاهی، شتاب نخستین خود را از دست داد. حتی در موقعیت‌هایی مثل عاشورای ۸۸ که نیروهای اجتماعی رادیکال به صحنه آمدند و فرصتی پدید آمد تا کندی و سرد شدن حرکت به خوبی جبران شود، باز هم چهره‌های شاخص جنبش متوجه ارزش موقعیت پدید آمده نشدند و با واکنش محافظه کارانه‌ی خود نسبت به آن این فرصت ناب را هدر دادند.

فرایند تحول جنبش

جنبش سبز و سرنوشت آن، برآیند یک رخداد غیر منتظره از یک سو و نبود ساختارهای متشکل از سوی دیگر بود. جامعه‌ای که نتواند ابزارهای مناسب با مطالبات خود را تدارک ببیند، آنها را به آرزوهای سرخورده تبدیل می‌سازد.

با وجود آمادگی سپاه برای مدیریت بحران پس از تقلب برنامه ریزی شده‌ی خود، این فرصت برای نیروهای سیاسی و اجتماعی پیش آمد که کمبود ناشی از نبود تشکل را با ابتکار عمل‌ها و خلاقیت مبارزاتی جبران سازند. بهترین دلیل بر این مدعا حضور پرشمار مردم درراهپیمایی ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بود. جمعیتی که مسئولان شهرداری تهران آن را بالغ بر دو میلیون نفر برآورد کردند به خیابان آمدند. در ورای اصرار بر رقمی خاص در این مورد باید گفت که در کنار عاشورا این روز، جزو معدود و البته نخستین فرصت واقعی و بهترین آنها برای شکل دهی به سرنوشتی متفاوت برای جنبش بود. در این روز، جمعیت به اندازه‌ی کافی برای هر طرح و پروژه کنشگری موجود بود، سرکوب هنوز آغاز نشده بود و مردم ترس نداشتند، رژیم تحت وحشت و شوک جمعیت انبوه و غیر قابل تصور مردم بود و تظاهر کنندگان دارای روحیه‌ی بالا و در موضع قدرت. در این روز می‌شد کار مهمی را صورت داد که بتواند در همان ابتدای کار حرکت را به سوی سرنوشتی کاملا متفاوت از آن چه به خود دید ببرد؛ اما این فرصت استثنایی نیز به دلیل نبود برنامه ریزی و پیش بینی‌های لازم از میان رفت. در این روز می‌شد با پیروی از مدلی که بعدها جوانان مصری با شماری به مراتب کمتر از جمعیت مورد بحث در تهران در میدان التحریر قاهره به کار بستند، در میدان اصلی پایتخت (میدان آزادی) باقی ماند و تا زمان تحقق درخواست اصلی معترضین، یعنی بازشماری آراء با نظارت دقیق ناظران مردمی، از آن جا تکان نخورد. کاری که جوانان مصری صورت بخشیدند و در نهایت، پس از ۱۸ روزکشمکش و درگیری، با کناره گیری حسنی مبارک به سرانجامی، هر چند موقت و ناپایدار، رسیدند.

اما در جنبش سبز فرصت‌ها یکی بعد از دیگری سوخت و کار به جایی رسید که در نهایت، در جریان راهپیمایی ۲۲ بهمن، جنبش با فروکش مواجه شد و رژیم موفق شد زنگ پایان آن را به صدا درآورد. این فرایند که امروز روشن و بدیهی جلوه می‌کند نقش و اهمیت سازماندهی را به ما یادآور می‌شود. به همین خاطر لازم است که روی آن تاکید کافی شود.

اهمیت سازماندهی

فراموش نمی‌کنیم که کسانی که به طور فعال در انتخابات شرکت داشتند باور کرده بودند که در سایه‌ی تلاش‌های آنها و جو جامعه، کاندیدای مورد نظر سبزها از رای بالایی برخوردار شده و انتخاب خواهد شد. اما در شب ۲۲ خرداد مسجل شد که بازی به گونه‌ی دیگری رقم خورده است. اگر روح سازماندهی و رهبری در جبهه‌ی برنده‌ی واقعی انتخابات حاکم می‌بود باید حداقلی از برنامه ریزی برای واکنشی حساب شده را در بر می‌گرفت. اما چنین نشد. به عبارت دیگر این در یک جو احساسی و بر اساس یک واکنش عصبی و ناگهانی بود که در ۲۳ خرداد اعتراضات رای دهندگان کلید خورد و در ۲۵ خرداد به اوج خود رسید. این مقطع سه روزه شاید حساس‌ترین مقطع عمر جنبش بود که به هدر رفت. در این فاصله جبهه‌ی مقابل تدارک لازم را دید و در ۲۹ خرداد ولی فقیه نظام با سخنرانی خود به این تدارکات رسمیت بخشید. از فردای آن روز سرکوب سازمان یافته‌ی حکومتی آغاز شد و به سرعت رنگ خونین به خود گرفت.

برای حکومت مسجل بود که نباید بگذارد اعتراضات شکل منظم، فراگیر و منسجم به خود بگیرد. برای این منظور نیز علاوه بر ضرب و شتم و قتل، دستگیری و وحشت آفرینی در دستور کار ماموران حکومتی قرار گرفت. فاجعه‌ی کهریزک با هماهنگی بالاترین نهادهای امنیتی و زیر نظر اعضای بیت رهبری ترتیب داده شد تا اثرات روانی آن جامعه را فلج کند و کرد.

در این میان نباید نقش یک پارامتر دیرپای دیگر را از یاد برد. این که نظام در طول بیش از سی سال، امکان هر گونه تشکل یابی سیاسی، صنفی و یا اجتماعی را از مردم سلب کرده و اجازه نداده بود که جز آن چه مورد تایید و در دست خود بود، تشکل و سازمان یابی دیگری در کشور سامان بیابد. این مصلحت نگری امنیتی نظام در چندین مقطع به داد او رسیده بود: در جریان شورش‌های اجتماعی ابتدای دهه‌ی هفتاد خورشیدی[2]، در جریان قیام ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و سرانجام، در جنبش سبز. حکومت به طور آگاهانه و عامدانه امکان تشکل یابی را از جامعه سلب و در مقابل، نیروهای خود را در قالب‌های هر چه منسجم‌تر و با فرماندهی متمرکزتر سازماندهی کرده، آموزش داده، مجهز ساخته و آماده‌ی اقدام نگه داشته بود.

در سال ۱۳۸۸ رژیم به کارآمدی استراتژی خود پی برد. درست در مقطعی که جامعه به حداقلی از تجربه و توان سازمان‌یابی نیاز داشت دستش در این زمینه‌ی بسیار خالی بود. یگانه تجربه‌ی نسبی و متشتت که در اختیار نیروهای جبهه‌ی مردم در آن مقطع بود مورد تشکل‌های دانشجویی شبه دولتی-نیمه مستقل و نیز برخی از جمع‌های موقتی تشکیل شده در دوران کمپین تبلیغاتی کاندیداهای اصلاح طلب (کروبی و موسوی) برای انتخابات بود و بس. و این تجربه‌ی اندک و موقت و پراکنده در حدی جلوه نکرد که بتواند پاسخگوی نیاز حداقلی جنبش در آن مقطع حساس باشد، در مقطعی که حکومت کلیه نیروهای مجهز و سازمان یافته‌ی خود را به صحنه‌ی نبرد آورده بود تا با جمعیتی کثیر اما سازمان نیافته و فاقد سمت و سوی مشترک و هدف تعیین شده مقابله کند.

اپوزیسیون خارج از کشور هم که در طول سال‌های قبل برای تقویت عنصر سازماندهی اجتماعی تلاش خاصی نکرده بودند نتوانستند در طول دوران حیات جنبش کم کاری سه دهه‌ای خویش را جبران سازند. لذا کنشگران جنبش قربانی ضعف سازمان یابی خود شده و در نهایت نیز بازی را به به طور اساسی به این دلیل باختند، یعنی نتوانستند در قالب‌هایی عمل کنند که به آنها اجازه دهد حرکت را ۱) تداوم بخشند، و آن را ۲) سمت و سو و ۳) گسترش دهند. به همین خاطر، جنبش دچار سه ضعف ذاتی شد که به حیات آن پایان بخشید: ۱) دوام نیاورد. یعنی نتوانست ماندگاری خویش را به اندازه‌ای به پیش برد که به مرحله‌ی امتیاز گیری از رژیم برسد و چراغ عمر آن قبل از آن که حکومت خود را در اجبار واگذاری هر نوع امتیاز یا عقب نشینی ببیند خاموش شد. عنصر زمان در این گونه حرکت‌ها بسیار اساسی است. ۲) سمت و سو نیافت. حرکت نتوانست برای خود هدف مشخصی را تعریف و براساس یک استراتژی آن را دنبال کند. در جا زد، به چپ و راست رفت، تابع شرایط مقتضیات و دخالت‌های ناروای این و آن شد و در نهایت، در مسیری که هرگز معلوم نشد چه بود گم شد. ۳) محدود ماند. جنبش نتوانست نه از محدوده‌ی جغرافیایی خویش و نه از محدودیت‌های مطالباتی و اجتماعی خویش فراتر رود و در نهایت، منزوی گشته و بدون آن که خود را فراگیر ساخته باشد به سوی فرسوده شدن رفت. جنبش قربانی ضعف‌های بدیهی خود شد، ضعف‌هایی که می‌شد از پیش برای رفع آنان کوشید.

این ضعف‌های تحلیل برنده و فرسوده ساز اما فقط به دلیل نبود سازماندهی در میان کنشگران نبود. دلیل دومی در این میان عمل کرد که باید از آن یاد کرد. خلاء رهبری در جنبش.

نقش خلاء رهبری

شاید که اهمیت این عنصر به اندازه‌ی دلیل اول (نبود سازماندهی) جلوه نکند، اما این واقعیتی است که نباید مورد بی توجهی قرار گیرد. این احتمال هست که با وجود یک نیروی قدرتمند رهبری کننده، کنشگران جامعه می‌توانستند با داشتن یک خط کاری – و نه به طور لزوم خط فکری – مشترک، به حداقلی از خودسازماندهی دست یافته و در قالب مجموعه‌هایی عمل‌گرا وارد صحنه‌ی رویارویی با نیروهای متشکل حاکمیت شوند. اما چنین نشد. نبود جریان رهبری در جنبش واضح و بارز بود. نه میرحسین موسوی و نه کروبی به عنوان چهره‌های شاخص جنبش سبز، هیچ یک نتوانستند نقش فعالی در این باره ایفا کنند. آنها نمی‌خواستند در مقام رهبر اپوزیسیون قرار گیرند و خطری ساختاری را برای نظامی که به آن تعلق داشتند رقم زنند. آنها آمده بودند که با گرفتن پست ریاست جمهوری اسلامی، نظام را از موقعیت سخت آن بیرون آورند و نه این که برای آن دردسری جدید و جدی پدید آورند. همین محافظه کاری طبیعی و بدیهی آنها بود که اجازه نداد جنبش بتواند از حداقلی از راهبری و مدیریت متمرکز از سوی آنان برخوردار شود.

بحث رهبری به سرعت تبدیل به یک بحث منفی شد و از این رو منتفی شد؛ هیچ فردی و جریانی جرأت این را نیافت که بخواهد تحت این عنوان وارد صحنه شود. برای جبران روانی این خلاء، شعارهایی مانند «هر ایرانی یک رهبر» و امثال آن مطرح شد، چیزی که فقط از ذهن شعر پرداز و رویاباف وارثان حافظ و خیام می‌توانست بیرون آید. واقعیت اما منطق عریان خویش را دنبال می‌کرد. جنبش نیاز به رهبری داشت و در نبود رهبر و رهبری، مسیری برای آن ترسیم نشد و آن قدر بی هدف به این سوی و آن سوی رفت تا در نهایت فرصت‌ها هدر رفت و موقعیت به نفع سرکوبگران چرخید.

نبود رهبری در واقع خود نمودی بود از کمبود سازماندهی، زیرا می‌دانیم آن که سازماندهی می‌کند رهبری می‌کند و جریانی رهبری می‌کند که سازماندهی کرده باشد. این دو کمبود یکدیگر را تقویت کردند؛ در نبود عنصر سازماندهی، هیچ فرد و جریان نمی‌توانست مطمئن باشد که در صورت قبول این نقش از حداقلی از پشتیبانی اجتماعی و حمایت مشخص نیروهای عمل گرا برخوردار خواهد بود یا خیر. هیچ جریانی اعتماد به نفس لازم برای ایفای نقش رهبری را نداشت. نه به خاطر آن که نیاز آن وجود نداشت یا حتی، نه به خاطر آن که جاه طلبی کافی وجود نمی‌داشت، بلکه به این خاطر که هیچ تشکل برای سازمان دادن نیروهای مستعد جامعه، نه قبل از جنبش و نه حتی در طول دوران جنبش، دست به کار نشده بود، پس چگونه و با اتکا به چه نیرویی می‌توانست خود را در مقام هدایت و راهبری جنبش ببیند؟

در این میان، اپوزیسیون خارج از کشور هم نقش خود را در حد دنبال گر و پشتیبان حرکت داخل کشور تقلیل داد و نتوانست سهمی موثر در سمت دهی به جنبش ایفاء کند. اغلب این تشکل‌ها فاقد پایگاه اجتماعی در داخل کشور بوده و در حد تشکل‌های نصیحت گر خارج از کشوری تقلیل یافته بودند. برای همین نیز وقتی مردم به خیابان‌ها آمدند اغلب فعالان سیاسی خارج از کشور با ناباوری به آنان خیره شده و سعی کردند خود را همسو و موازی با آن نشان دهند. اپوزیسیون، پشت سر و حداکثر در کنار جنبش بود نه در پیش و جلوی آن. به همین دلیل نیز نه در داخل نیرو و یا شخصیتی برای رهبری جنبش گام برداشت و نه از خارج از کشور تشکلی برای این منظور اقدام کرد. در سایه‌ی این خلاء جدی نوعی آشوب و بی نظمی بر حرکت حاکم شد که در نهایت با خود تشتت و فرسودگی آن را به همراه داشت.

درس‌های مشخص جنبش سبز

اگر به همین دو مقوله‌ی مطرح شده در این مقال اکتفا کنیم، می‌توان گفت که هر جنبش اعتراضی- اجتماعی برای تبدیل شدن به یک حرکت تعیین کننده باید از دو عنصر سازمان یابی و رهبری برخوردار باشد و در غیر این صورت نیروها و شتاب خویش را از دست داده و تبدیل به یک حرکت بی جهت و هرز رفته شده و از میان می‌رود. ممکن است که بر اساس یک نگرش دوربین و تا حدی خوش بینانه و ذهنی گرا بخواهیم جنبش سبز را یک حرکت زنده و همچنان جاری در بطن جامعه بدانیم، اما واقع گرایی حکم می‌کند که به طور شفاف بیان کنیم که این جنبش در ۲۵ خرداد اوج تولد و در عاشورای همان سال اوج پایان خود را تجربه کرد و به اتمام رسید. بی شک از آن زمان اثرات و عوارض آن به شکلی یا به شکل دیگر در جریان بوده و هست، اما به عنوان یک حرکت دارای هویت زمانی و مکانی، جنبش سبز، یک حرکت تمام شده ارزیابی می‌شود. حرکت بعدی، حتی اگر نام و نمادهای جنبش سبز را با خود یدک کشد، اقدامی متفاوت و مستقل خواهد بود.

اما از آن جا که جامعه‌ی ایرانی مستعد شرایطی مسئله ساز و مشکل آفرین است، باید احتمال داد که در ماه‌ها و سال‌های آینده خیزش ها، شورش‌ها و جنبش‌های اعتراضی و اجتماعی بروز کند، اما این بار، با اتکاء به تجربه‌ی سال ۸۸، شاید پاسخگویی به دو کمبود جدی سازماندهی نیروهای کنشگر و جریان هدایتگر و رهبری کننده بتواند سرنوشت متفاوت وبهتری را نصیبب حرکت‌های آینده سازد. این به طور مستقیم بستگی به درک و اراده‌ی نیروهای کنشگر سیاسی و اجتماعی در خارج و داخل ایران دارد. فرمول درک و پیش بینی و اقدام در راستای این تشخیص دشوار نیست: هر که سازماندهی کند رهبری می‌کند. بر این اساس در می‌یابیم که ادعای رهبری حرکت آینده را داشتن در جاه طلبی و آرزوگری خلاصه نمی‌شود؛ نیروی مدعی راهبری باید که بتواند در امر تشکل دهی و سازمان یابی نیروهای اجتماعی داخل کشور و نیروهای سیاسی خارج از کشور نقشی فعال، کارآمد و هدفمند را ایفاء کند.

این امر مثبت در جریان و پس از جنبش سبز بروز کرد که برخی تشکل‌ها برای ترویج کار سازماندهی و خودسازماندهی بنیان گذاشته و از آن زمان در این عرصه فعال شدند. بدیهی است که کار فعال تشکل‌هایی از این دست و نیز روی آوردن احزاب و سازمان‌های سیاسی سنتی به سوی این رویکرد نوین و برای ترویج سازماندهی می‌تواند به طور خودجوش از میان آنان نیروی مستعد و مناسب رهبری جنبش آینده را معرفی کند. این بار دیگر اگر مردم به کف خیابان بیایند، در ورای این که انگیزه‌های آنها سیاسی یا اقتصادی و معیشتی باشد، همگان این نکته‌ی بدیهی را می‌شناسند که حرکت حتما به سازمان یابی فعالان در پایین و نیز به جریان رهبری کننده در بالا نیاز دارد. بدیهی است که این دو نیز در تعامل با سایر پارامترهای خرد و کلان عمل می‌کنند، پارامترهایی مانند انگیزه‌های بازیگران جنبش، کمیت و کیفیت نیروهای شرکت کننده در آن، سهم نابرابری طبقاتی، ضعف دستگاه سرکوب، تشدید نبردهای مافیایی میان جناح‌های رژیم، تاثیر فشارهای خارجی و تحریم‌ها و غیر؛ اما در کنار همه‌ی این عوامل این بار و در پرتو بررسی تجربه‌ی جنبش سبز بر کسی پوشیده نیست که دو نیاز مبرم هستند که آینده‌ی آن حرکت را تعیین خواهند کرد: توان سازماندهی معترضین و وجود خط و تشکل رهبری کننده‌ی جنبش. زمان اندیشیدن جدی به این دو کمبود است.

پانویس‌ها

[1] به طور نمونه این مقاله را ببینید.

[2]در اینجا به سلسله خیزش‌های اجتماعی محرومان جامعه در اسلام شهر در جنوب تهران، در قزوین و در مشهد اشاره می‌شود.

korosherfani@yahoo.com

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b6%d8%b9%d9%81-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d9%88-%d9%86%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%b3%d8%a8%d8%b2/feed/ 0
همزمانی بن‌بست رژيم و اپوزيسيون https://khodrahagaran.org/fa/%d9%87%d9%85%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d9%86%e2%80%8c%d8%a8%d8%b3%d8%aa-%d8%b1%da%98%d9%8a%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b2%d9%8a%d8%b3%d9%8a%d9%88%d9%86/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%87%d9%85%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d9%86%e2%80%8c%d8%a8%d8%b3%d8%aa-%d8%b1%da%98%d9%8a%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b2%d9%8a%d8%b3%d9%8a%d9%88%d9%86/#respond Thu, 15 May 2014 08:56:43 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13898 همزمانی بن‌بست رژيم و اپوزيسيون

 کورش عرفانی

ویژه خبرنامه گویا

در شرايط کنونی، هم رژيم جمهوری اسلامی و هم شوربختانه اپوزيسيون آن، هردو، به بن‌بست رسيده‌اند. اين که شرايط هم به‌طور کيفی تغييری نمی‌کند به دليل همين بن‌بست دو جانبه است که نه از جانب نظام حاکم حرکتی مهم را ميسر می‌سازد و نه از جانب اپوزيسيون اقدامی را که به کنار زدن اين رژيم منجر شود

در جريان به درازا کشيدن عمر ديکتاتوری ها پديده های بسياری به جعل و قلب و مسخ کشيده می شوند؛ اخلاق به انحطاط می گرايد، روابط انسانی مخدوش و روابط اجتماعی کاسبکارانه می گردد. اما در اين ميان باور آنهايی که می خواهند ديکتاتوری را به پايين بکشند نيز بدون تغيير باقی نمی ماند، آن نيز، به سهم خود، دستخوش تزلزل و ترديد می شود، شايد نه در ظاهر و گفتمان، اما در واقع و عملکرد. اين گونه به نظر می رسد که اين اتفاق برای بخش قابل توجهی از آن چه به عنوان اپوزيسيون ايرانی ناميده می شود روی داده است. باور اين اپوزيسيون در اين که قادر باشد رژيم جمهوری اسلامی را پايين کشيده و خود جايگزين آن شود به مرور زمان دستخوش نوعی فرسودگی شده و آن را بيشتر به يک «اپوزيسيون اخلاقی» تبديل ساخته است تا يک «اپوزيسيون سياسی». اين استحاله البته خيلی هم اتفاقی نيست.

شاخص های اپوزيسيون

تصديق اين امر از اين روی ممکن است که «اپوزيسيون» در معنای متعارف خويش و درپيوند با رژيم های ديکتاتوری به نيرويی اطلاق می شود که بنای مخالفت با تماميت حاکميت موجود را دارد و در صدد است که با پايين کشيدن آن، خود را جايگزين نظام سياسی استبدادی بسازد. اين برداشتی است موجه، متداول و مورد انتظار. به عبارت ديگر، اپوزيسيون يک رژيم ديکتاتوری نيرويی است که ۱) برای رژيم موجود مشروعيت و لذا حق حاکميت قائل نيست. ۲) به اين واسطه، به طور عملی در تدارک پايين کشاندن آن از قدرت است و ۳) خود را برای جايگزين کردن آماده کرده است، در ورای اين که تماميت جامعه او را شايسته ی جايگزينی بداند يا نه. حضور اين سه ويژگی اجازه می دهد که در مقابل يک نظام ديکتاتوری نيرويی قابل تصور باشد که او را نمی پذيرد و اين عدم پذيرش را با يک مبارزه ی عملی به پيش می برد تا جايی که سبب سرنگونی آن شده و به جای آن می نشيند. اين که پس از کسب قدرت اپوزيسيون مورد نظر چگونه رفتار کند موضوعی است که در اين جا به آن نمی پردازيم.

سرنوشت اپوزيسيون ايرانی

اپوزيسيون ايرانی اما به تدريج در تامين اين سه خصلت ذاتی دچار ضعف و آشفتگی فراوانی شده است. دلايل فراوانی در اين فراموشی تاريخی اپوزيسيون نسبت به نقش خويش شريک بوده اند. عامل نخست، نفوذ عوامل متعلق به نظام در دل اپوزيسيون است. امری که بايد به يک «پارادوکس» شبيه باشد و هست، اما واقعيت دارد. رژيم اسلامی، با آغاز جريان دوم خرداد، موفق شد که خط قرمزهای اپوزيسيون را با تهاجمی حساب شده به هم زند و با روانه شدن شخصيت های برخاسته از نظام به خارج از کشور، يکی بعد از ديگری سنگرهايی را که تا آن جا متعلق به اپوزيسيون برانداز بود فتح کرده و نوعی اپوزيسيون غيربرانداز را شکل بخشد. موج اصلاح طلبان با جريان هايی مانند «کنفرانس برلين» به خارج از کشور آمدند تا مرزبندی های سخت سابق را نرم، انعطاف پذير و در نهايت مخدوش سازند. ده سال بعد بسياری از چهره هايی که رسانه ها و مردم تحت عنوان «فعالان اپوزيسيون» معرفی می کردند و می شناختند در واقع امر همين افراد متعلق به نهادهای مختلف امنيتی، اطلاعاتی، فرهنگی و رسانه ای و يا سياسی نظام بودند که اينک در خارج از کشور در هيبت «شبه اپوزيسيون غير برانداز» صحنه را به دست گرفته بودند. البته نبايد فراموش کرد که اين موفقيت نظام در تغيير خط بندی های اپوزيسيون خود ناشی از کمبود قدرت عملی و ضعف انسجام متشکل فعالان برانداز در آن زمان بود.

کارکرد مشخص اين هجوم خودی ها به غير خودی ها اين بود که شاخص اول اپوزيسيون در نظام های ديکتاتوری، يعنی حق مشروعيت و بقاء برای رژيم استبدادی قائل نبودن، به طور جدی زير سوال رفت و موضوع به تضعيف يک جناح از نظام و در مقابل تقويت جناح ديگر آن تبديل شد. امری که تا آن روز در گفتمان اپوزيسيون برانداز جايی نداشت به گفتمان نخست شبه اپوزيسيون غير برانداز تبديل شد. با اين موفقيت رژيم توانست يکی از سه خصلت ذاتی نيرويی را که به واسطه ی دارابودن اين سه ويژگی می توانست در مقطع مشخصی نقش نيروی جايگزين را برای او داشته باشد از آن سلب کرد و مشکل هويتی را در درون ساختار اپوزيسيون کليد زد.

با از دست رفتن مخرج مشترک نيروهای پراکنده ی جبهه ی برانداز، عملکرد آنها ديگر نمی توانست بر روی براندازی متمرکز باشد. آنها به دنبال جريان توهم زايی هايی مانند دوم خرداد ۱۳۷۶ و يا ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ بخش عمده ای از نيروهای خود را از دست دادند و کار جذب افکار عمومی به سوی يک گفتمان راديکال برايشان سخت و سخت تر شد. گرايش به سوی باور به استحاله ی از درون نظام شکل گرفت وهمراه با قدری ياری از جانب عوامل هدفمند رژيم، تقويت شد، تا جايی که گفتمان برانداز را به حاشيه کشاند. کار به جايی رسيد که هر گونه کنشی که قرار بود به رژيم لطمه ای عملی وارد سازد به عنوان حرکتی «خشونت آميز» و «غير مسالمت آميز» با يک اجماع رسانه ای مورد تقبيح قرار گرفت و جای خود را به گفتمانی داد که انتظار و شکلی از انفعال را در پشت واژه های پرطمطراق «خشونت پرهيزی» و امثال آن تشويق می کرد. اينجا نيز اپوزيسيون پويايی خود را از دست داد و به يک اپوزيسيون دچار ترديد در مرزبندی ها و سست شده تبديل گشت. عمل گرايی و راديکاليسم لازم برای زير سئوال بردن بقای ديکتاتوری رنگ باخت و به جای آن حرف گرايی و تحليل و اطلاعيه دهی و مصاحبه رايج شد.

پس، تابع زير سوال رفتن خصلت نخستين از ويژگی های سه گانه ی يک اپوزيسيون برانداز، خصلت دوم نيز تحليل رفته و ضعيف و ضعيف تر شد. نتيجه ی نهايی اين فرايند دو مرحله ای محو باور بخش عمده ی اپوزيسيون به توان جايگزينی نظام استبدادی بود. امروزه بسياری از سازمان ها و گروه ها افق استراتژيک عمل خود را در ايفای نقشی ناچيز در گذر تدريجی و البته سخت احتمالی به سوی دمکراسی می بينند. آنها ديگر باور ندارند که توان و يا شايستگی جايگزينی نظام را داشته باشند، نه برای اين که رژيم بهبودی در رفتارهای پر از جنايت و غارت خويش به وجود آورده، بلکه به اين دليل که اين تشکل ها ناتوان از عمل موثر برای زير سئوال بردن حيات رژيمی هستند که ديکتاتوری ضد انسانی و نقض بارز حقوق بشر و حقوق اوليه ی شهروندان خصلت اصلی آن بوده و هست.

زمان تغيير يک روند

لذا اگر حرکت رژيم به سوی اپوزيسيون را حرکتی برنامه ريزی شده و انديشيده بدانيم بايد بگوييم حرکتی موفق بوده است که در عرض ۱۰ سال، يک «اپوزيسيون راديکال برانداز» را به يک «اپوزيسيون نرم غيربرانداز» تبديل ساخت. اينک اما با گذر زمان و بروز آثار به شدت منفی آن بر روحيه ی مبارزاتی ايرانيان وبرعلاقه ی تغييرطلبی کل جامعه ی ايران، شايد وقت آن رسيده است که نيروهايی که خود را به راستی در مسير تغيير اوضاع از راه براندازی می دانند به باز تعريف خويش روی آورده و به گونه ای رفتار کنند که مرزهای مخدوش و آسيب ديده بازسازی شوند. بعد از پانزده سال نفوذ گفتمانی که به زحمت سازش گرايی خود را با بخشی از نظام پنهان می کند، زمان آن فرا رسيده که نيروهايی که تماميت نظام را نمی خواهند خط قرمزی را ترسيم کرده و از آن به عنوان فصل مشترک يک جريان اپوزيسيون برانداز استفاده کنند.

برای اين منظور بايد که سه خصلت ذاتی اپوزيسيون برانداز که عليه يک نظام ديکتاتوری می جنگد مورد بازيافت قرار گيرد. گفتمان و عملکرد اين اپوزيسيون بازتعريف شده بايد به گونه ای تنظيم شود که باز هم بتواند ۱) تماميت نظام جمهوری اسلامی را بدون قائل شدن هيچ استثنايی در درون آن فاقد لياقت برای حفظ حاکميت سياسی قلمداد کند. ۲) عملکرد خود را نه بر مبنای گفتارگرايی صرف، که براساس عمل مشخص برای سست کردن پايه های نظام ديکتاتوری تنظيم کند و ۳) خود را برای جايگزين سازی نظام ديکتاتوری آماده ساخته و در چشم جامعه قابل و توانا نشان دهد.

پرداختن به اين ضرورت های سه گانه البته آسان نيست، اما شدنی است. در درجه ی نخست می بايست موضوع سلب مشروعيت از کليت نظام جمهوری اسلامی به عنوان يک شاخص هويتی مورد بازشناسی نيروهای برانداز قرار گيرد تا هر نيرويی که از اين امر به هر شکل و با هر توجيهی سرباز زند به عنوان يک نيروی غير اپوزيسيون شناخته شود. صد البته که بايد حق دگر انديشی را در اين باب رعايت کرد، اما در اين چارچوب مشخص، دگر انديش، ديگر جای و جايگاهی در چارچوب پديده ای به اسم اپوزيسيون نخواهد داشت. يا بهتر است بگوييم مرز بين اپوزيسيون به عنوان يک مفهوم که در حال حاضر بی هويت، نامشخص و کلی است و اپوزيسيون برانداز که يک مفهوم هويت بخش، مشخص و دقيق است، تعيين می شود. آنها که به شکلی و به نوعی و به بخشی از نظام کنونی باور دارند به تدريج در صف و جبهه ی ديگری قرار خواهند گرفت که بی شک و به تدريج شايسته ی واژه ی اپوزيسيون نخواهد بود و اين واژه، بار ديگر، معنای خاص و هدفمند خود را در قلمرو ديدگاه ها و عملکرد نيروهای برانداز خواهد يافت.

البته اين کار يک شبه روی نخواهد داد. با حضور رسانه های قدرتمندی مانند بی بی سی و صدای آمريکا که پايگاهی برای نشر افکار نيروهای شبه اپوزيسيون به اسم اپوزيسيون هستند، کار نيروهای برانداز از حيث تبليغاتی آسان نخواهد بود. شايد به همين دليل اين نيروها بايد به فکر داشتن رسانه های مستقل و قدرتمندی باشد که بتوانند گفتمان اپوزيسيون برانداز را به طور قوی و گسترده مطرح سازند. به همين ترتيب که بايد گفتمان برانداز خود را از تعارف های معمول سياسی و رسانه ای مد روز شده که در آن بحث های شيک اما ناکارآی «عدم خشونت»،- در مقابل خشونت فکرشده و سازمان يافته ی رژيم-، متداول است رها سازد و با گفتمانی که بوی به چالش کشيدن حاکميت استبدادی و مبارزه جويی از آن برمی خيزد مطرح شود.

نکته ی بعدی و به موازات بازسازی گفتمان سلب مشروعيت از کليت نظام، عملکرد نيروهای برانداز است که بايد در همان راستا و در مسير فشار عملی و ايجاد تنگنا برای رژيم و اعوان و انصار آن در داخل و خارج از کشور باشد. به گونه ای که برای مردم بارز شود نيروی اپوزيسيون نيرويی است که فقط حرف نمی زند و به داشتن يک وبسايت و نشريه اکتفاء نمی کند، بلکه به صحنه می آيد و در عمل پنجه در پنجه ی رژيم جنايتکار می اندازد. اپوزيسيونی که خود را به حد «اداره ی ثبت احوال» جنايات رژيم تقليل نداده بلکه در مقابل هر جنايتی يک پاسخ عملی را تدارک می بيند. اين تنها با عمل است که اپوزيسيون برانداز می تواند اعتبار ناشی از بی عملی خود را نزد مردم ايران به دست آورد و به واسطه ی اين اعتبار، قدرت سازماندهی و هدايتگری نيروهای مستعد و کنشگر جامعه را در اختيار داشته باشد.

و در نهايت برای تامين خصلت سوم خويش، اپوزيسيون برانداز بايد نشان دهد که به واسطه ی عدم قائل شدن کمترين مشروعيتی برای هيچ يک از جناح های رژيم و باور به ضرورت کنار زدن کليت آن، آماده است تا از طريق عمل خويش و تدارک پشتيبانی و قيام مردمی به قدرت برسد و جايگزين نظام سياسی کنونی شود. گفتمان و باور به توان و ضرورت جايگزينی بايد در اپوزيسيون برانداز نهادينه شود. اپوزيسيونی که قدرت را نخواهد موفق به خلع قدرت از رژيم حاکم نمی شود. بايد که قدرت طلبی نه در شکل جاه طلبانه ی خويش، که در صورت عقلانی و ضروری و لازم خود به عنوان يک امر حتمی و حياتی برای اپوزيسيون برانداز درآيد. صد البته که برای جايگزين مشروع جلوه کردن، اپوزيسيون برانداز بايد طرح و برنامه برای سه مرحله ی اين مسير را داشته باشد: طرح مشخص قابل اجرا برای پايين کشيدن کليت نظام جمهوری اسلامی، طرح مشخص قابل اجرا برای مديريت کردن دوران گذار در جهت برگزاری انتخابات آزاد و در نهايت، اراده ی معين و قاطع برای واگذار کردن قدرت به دست نمايندگان منتخب اکثريت مردم.

به عنوان نتيجه گيری

نگارنده بر اين باور است که در شرايط کنونی، هم رژيم جمهوری اسلامی و هم شوربختانه اپوزيسيون آن، هردو، به بن بست رسيده اند. اين که شرايط هم به طور کيفی تغييری نمی کند به دليل همين بن بست دو جانبه است که نه از جانب نظام حاکم حرکتی مهم را ميسر می سازد و نه از جانب اپوزيسيون اقدامی را که به کنار زدن اين رژيم منجر شود. در اين گره گاه است که هر نيرويی که زودتر و بهتر اقدام به پاسخگويی به ضروريات حاکم بر حيات خويش کند، از بن بست خارج و ابتکار عمل را در صحنه به دست خواهد آورد. بحران های چندگانه ی رژيم – بحران اتمی، بحران تحريم ها، بحران اقتصادی، تشديد اختلافات درونی و احتمال بروز شورش های اجتماعی- از رژيم جمهوری اسلامی حاکميتی قابل سرنگونی ساخته است، اما درست در همين جاست که زحمات ده تا پانزده سال گذشته ی نظام، برای تخريب و تضعيف اپوزيسيون برانداز، مانع از وجود جبهه ای قدرتمند در جهت سرنگون کردن آن شده است. اينک هر دو طرف از موقعيت هم آگاهند، هم رژيم می داند که بايد از بحران هايش خلاص شود تا ديگر قابل سرنگونی نباشد و هم اپوزيسيون می داند که تا قبل از خروج رژيم از اين بحران های چندگانه – که نياز به چند سالی وقت دارد- فرصت خوبی را در اختيار دارد تا با جبران کمبودها و رفع اشکال ها به يک اپوزيسيون برانداز قدرتمند و قابل جايگزينی تبديل شود.

korosherfani@yahoo.com

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%87%d9%85%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d9%86%e2%80%8c%d8%a8%d8%b3%d8%aa-%d8%b1%da%98%d9%8a%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b2%d9%8a%d8%b3%d9%8a%d9%88%d9%86/feed/ 0
بیانیه ی سازمان خودرهاگران به مناسبت چهارمین سالروز تاسیس سازمان https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b1%d9%87%d8%a7%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%da%86/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b1%d9%87%d8%a7%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%da%86/#respond Thu, 23 Jan 2014 09:58:17 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13816 بیانیه ی سازمان خودرهاگران

به مناسبت چهارمین سالروز تاسیس سازمان

دی ماه 1392 چهارمین سالروز تاسیس سازمان خودرهاگران بود. با آغاز پنجمین سال فعالیت خویش لازم می دانیم که با یادآوری پاره ای از نکات اصولی کار خویش، تحلیل سازمان از شرایط کنونی را نیز ارائه دهیم.

تاریخچه ی فعالیت های چهار ساله ی سازمان:

سازمان خودرهاگران به عنوان یک تشکیل سیاسی-فرهنگی در دی ماه سال 1388 تاسیس شد. در سال نخست خود، سازمان به شناساندن خویش پرداخت. پایه های فکری ما از همان ابتدا بر اساس اصل خودرهایی فردی و خودسازماندهی اجتماعی بود. در جلسات منظم و متعدد، ما این مبانی نظری را معرفی کرده و شناساندیم. در سال دوم فعالیت خود ضمن فعالیت های آموزشی در فضای مجازی، به ارائه ی برنامه های تلویزیونی مبادرت کردیم. برنامه های «هر روز با خودرهاگران» به تحلیل مسائل روز از یک سو و تشویق به خودسازماندهی و آموزش آن از سوی دیگر بود. در سال سوم سازمان خودرهاگران «رادیو اتحاد» را تاسیس کرد و ضمن ارائه ی برنامه های تلویزیونی «سازماندهی اجتماعی» و «تصویر آزادی»، به طور بیست و چهارساعته برنامه های تحلیلی و آموزشی از رادیو اتحاد ارائه شد. این رادیو و برنامه های تلویزیونی تا سال چهارم فعالیت ها ادامه داشت. در این مدت هم چنین چندین وبسایت از طرف سازمان خودرهاگران تاسیس و اداره می شود: سایت خودرهاگران، سایت سازماندهی و سایت رادیو اتحاد از جمله ی آنها می باشند.

سازمان خودرهاگران در طول مدت چهار سال فعالیت خود بالغ بر 2500 مطلب در قالب های نوشتاری دیداری و یا شنیداری تولید کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است. صدها ساعت ویدئوها و برنامه های صوتی آموزشی در طول این مدت تهیه و ارائه شده است. پاره ای از این مطالب به شکل های مختلف در درون جامعه ی ایرانی تکثیر و توزیع شده است.

شاید بزرگترین دستآورد کار سازمان خودرهاگران در چهار سال گذشته تلاش برای قرار دادن انسان و ارزش جان و حرمت در بطن گفتمان سیاسی بخش های فعال و کنشگر ایرانی در داخل و خارج از کشور بوده است. می بینیم که در سایه ی تلاش های پی گیری تشکل هایی مانند خودرهاگران بحث انسان مداری و جایگاه ارزشمند جان و کرامت انسانی به گفتمان سیاسی و روشنفکری ایران راه یافت و در آن مستقر شد.

مبانی فکری:

سازمان خودرهاگران در عرصه ی فردی بر خودرهاگری تاکید دارد. منظور رها شدن از بندهای روانی و باورهایی است که سبب می شود یک انسان بتواند با پدیده هایی مانند ستم، استبداد و فقر کنار بیاید. ما بر این باوریم تا زمانی که فردی این پدیده ها را عادی نگاه کند یا در مبارزه شرکت نمی کند و یا این که حضوری ناپایدار خواهد داشت. رهاشدن فرد از بندهای خودساخته شرط لازم برای رهایی جمعی است.

در عرصه جمعی تاکید ما بر سازماندهی اجتماعی به عنوان ابزار رهایی از ستم و استبداد و فقر است. اما سازماندهی اجتماعی تنها توسط انسان های خودرها تبلور می یابد، کسانی که دیگر شرایط منفی را باز نمی تابند و در جستجوی تغییر آن هستند. آنها می دانند که برای این مهم باید با هم باشند و برای این کار نیز بدون آن که منتظر کسی به عنوان راهنما و نجات بخش باشند به سوی خودسازماندهی می روند.

پس، برای رهایی یک جامعه نیاز داریم به خودرهایی فردی در سطح انفرادی و خودسازماندهی اجتماعی در سطح جمعی. با ترکیب این دو می توان به قدرت اجتماعی دست یافت، یعنی قدرت سازمان یافته ی مردم آگاه. از طریق قدرت اجتماعی می توان قدرت سیاسی ستمگر را کنار زد و به تدریج از مدیریت خرد تا مدیریت کلان جامعه را به دست گرفت.

آن چه به عنوان پایه ی فکری این حرکت مطرح بوده است همانا اهمیت دادن به ارزش جان و کرامت بشر است. در دستگاه فکری ما انسان برترین موجود هستی شناخته شده است و حفظ  نهادینه ی جان و کرامت او تمام هدف تشکیل و تداوم جامعه است.

 

پاسخ جامعه به راهکار سازمان خودرهاگران:

در گذر زمان ما البته دریافتیم که آمادگی جامعه برای رفتن به سوی روش های پیشنهادی ما مبنی بر خودسازماندهی ضعیف تر و کم تر از آن چیزی است که ما در نظر داشتیم. به مرور زمان مشخص شد که عمق آسیب اجتماعی و اخلاقی وارد شده بر جامعه بسیار بیشتر از حد تخمین ما بود. به این ترتیب معلوم شد که رفتن به سوی راهکارهای پیشنهاد شده سازمان در میان تعداد کمتری از بخش کنشگر جامعه می تواند تحقق یابد و دیگر این که دستیابی به بخش آرمان گرای گفته های ما نیازمند زمان بیشتری است.

آن چه ما به عنوان بنیان فکری و راهکار دگرگونی ارائه می دهیم به مثابه باور بنیادین و آگاه ما از یکسو و همانند یک پادزهر برای عملکرد حاکمیت جمهوری اسلامی از سوی دیگر است. در جامعه ی ایران کنونی جان انسان و کرامت آنها به هیچ انگاشته می شود. پس ضروریست که جریانی باشد تا با یادآوری این دو، به عنوان پایه های حیات فردی و اجتماعی جامعه، سعی در حفط این دو ارزش و تلاش برای نهادینه کردن آنها بکند. این همان وظیفه ی تاریخی ی بود که سازمان خودرهاگران برای آن تشکیل شد و شروع به فعالیت کرد. ما اینک وارد پنجمین سال تلاشگری خویش در این زمینه شده ایم.

از طرف دیگر تاکید ما بر خودسازماندهی اجتماعی به دلیل ضعف اساسی تشکل های سیاسی ایرانی در امر سازماندهی مردمی بود. چیزی که به شهروندان اجازه می دهد محدودیت های ناشی از نبود تشکل های سیاسی آزاد در ایران را دور بزنند و خود، به عنوان شهروند، در صدد تشکل یابی اجتماعی باشند. مفهوم قدرت اجتماعی نیز به عنوان یک ضروت در مقابل قدرت سیاسی که آغشته ی به منفعت گرایی های طبقاتی یا قشری بوده است شکل گرفت. برای ما اصالت بشری در قدرت اجتماعی است و نه در قدرت سیاسی. استراتژی ما تلاش در مسیر سپردن مدیریت جامعه در دست قدرت اجتماعی است تا در نهایت نیازی به وجود قدرت سیاسی نباشد. فرایندی که ممکن است قرن ها زمان ببرد، اما ما آن را امروز شروع کرده ایم.

سازمان خودرهاگران نیک می داند که دو امر خودرهاگری و خودسازماندهی در مسیر ساختن یک جامعه ی انسانی تحت مدیریت قدرت اجتماعی کاریست سخت، زمان بر و پردردسر. اما دشواری یک کار هرگز نباید درستی کار را زیر سوال برد. به همین خاطر هر چند که ما آمادگی جامعه ی کنونی ایران برای حرکت در مسیر فوق را دشوار می بینیم لیکن بر این باوریم که باید حداقل یک جریان، در میان جریان های سیاسی ایرانی باشد که، با ارجحیت بخشیدن به قدرت اجتماعی، تلاش کند بر اساس فکر انسان مداری یک جامعه ی انسانی را ترسیم و در نهایت ممکن سازد. به همین خاطر در طول چهارسال گذشته، سازمان خودرهاگران ضمن درگیر شدن در تمامی مسائل سیاسی و اجتماعی روز، خط راهبردی خویش را تغییر نداده و باور دارد که اگر سرنوشت تاریخ بشری بخواهد مسیری تکامل گرا را طی کند، مسیر قدرت اجتماعی، بهتر از سایر پیشنهادهای موجود است. این انگیزه ی اصلی ما برای کاردر این راستا بوده و خواهد بود.

تحلیل ما از شرایط کنونی

جامعه ی ایرانی در پایان سال 1392 دستخوش چهار بحران عمده شده است: 1) بحران اخلاقی: سقوط ارزش های اخلاقی و بی باوری فرد به آنها. هر کس بر آنست تا با شیوه ی تنازع بقا خود راحفظ کند. 2) بحران اجتماعی: روابط اجتماعی و انسانی از هم پاشیده است و ارزش های فرهنگی گذشته قادر به ایجاد همبستگی اجتماعی میان مردم نیست. 3) بحران سیاسی: استبداد حاکم دریافته است که برای بقای خود باید خفقان و کشتار و سرکوب را افزایش دهد و این فضای سنگینی را بر جامعه حاکم کرده است. 4) بحران اقتصادی: پایه های معیشتی زندگی مردم فروپاشیده و اینک بیشتر از زندگی بحث بقا مطرح است.

مجموع این چهار بحران شرایط را به سمتی کشانده است که بروز یک جنبش اعتراضی سازمان یافته، مدنی و ارزش مدار در آن ناممکن شده است. برای داشتن چنین نوع از جنبشی نیاز است به این که 1) وضعیت اقتصادی مردم بهبود یابد و 2) بازسازی ارزش های اخلاقی و رفتار اجتماعی توسط بخش قابل توجهی از جامعه در دستور کار قرار گیرد. در نبود این دو می توان انتظار داشت که سیر قهقرایی جامعه ادامه یابد. یعنی اگر فقط وضعیت اقتصادی، به طور مثال با برداشتن تحریم ها، بهبود یابد، اما تلاشی جدی، فکر شده و گسترده در مسیر بازسازی ارزش های اخلاقی صورت نگیرد، بی شک با جامعه ای به مراتب بی رحم تر، بی خیال تر و بی کنش تر مواجه خواهیم شد. جامعه ای که در آن زندگی با زرنگی، لذت جویی و سود طلبی معنا خواهد شد. بدون بهبود اقتصادی نیز انتظار بازسازی اخلاقی از جانب مردم بیهوده است.

اما در صورتی که بهبود اقتصادی نباشد می توان انتظار داشت که جامعه با گسترش فقر و تعمیق حس غارت شدگی به سوی نوعی حالت اعتراضی-انفجاری برود. حرکتی کور که به شورش شباهت خواهد داشت با خود تلفات و خسارات بسیاری را به همراه می آورد. برخوردهای خشن، درگیری های مسلحانه ی جناحی، مافیایی، قومی و طبقاتی در پیش رو خواهد بود. همراه شدن این پدیده با حمله ی نظامی خارجی به ایران می تواند پایان مجموعه ای به اسم ایران باشد. عمل گرایی تنها راه باقیست.

هشدار:

سازمان خودرهاگران وظیفه ی خود می داند تا درباره ی آینده ی ایران به تمام ایرانیان داخل و خارج از کشور هشدار دهد که بدانند در صورتی که آگاهانه و ارادی اقدام لازم برای تغییر در این روند پیش بینی شده به عمل نیاورند، می رویم که بدترین سناریوها را در کشورمان تجربه کنیم. اقدام به معنای خروج از انفعال و آغاز کنشگری است. منتظر حرکت های بزرگ نباشیم. با حرکت های کوچک و با اتکاء به نیروی فرد خود آغاز کنیم و به تدریج آن را با افراد آگاه و مسئولیت پذیر دیگر گسترش دهیم. هر چه زودتر، بهتر.

در پایان:

سازمان خودرهاگران در پنجمین سال از فعالیت خود، ضمن تاکید مجدد

  • بر انسان مداری به عنوان مکتبی که جان و کرامت بشر را در مقام نخست ارزش ها قرار می دهد،
  • بر خودرهاگری، به عنوان رهایی از بندهایی که سبب می شود شرایط نامطلوب کنونی را پذیرا باشیم،
  • بر خودسازماندهی اجتماعی، به عنوان روش مناسب گردهم آمدن شهروندان برای دفاع از حقوق خود و
  • بر قدرت اجتماعی، به عنوان شکل مناسب برای به عهده گرفتن تدریجی مدیریت امور خرد و کلان کشور،

 در مسیر ممانعت از رفتن ایران عزیزمان به سوی نابودی خود از هر گونه تلاشی فروگذار نخواهد کرد.

برقرار باد پرچم انسانیت

سازمان خودرهاگران

دی ماه 1392

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b1%d9%87%d8%a7%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%da%86/feed/ 0
کلید براندازی و فروپاشگری https://khodrahagaran.org/fa/%da%a9%d9%84%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%88%d9%be%d8%a7%d8%b4%da%af%d8%b1%db%8c/ https://khodrahagaran.org/fa/%da%a9%d9%84%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%88%d9%be%d8%a7%d8%b4%da%af%d8%b1%db%8c/#respond Wed, 18 Sep 2013 06:50:50 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13724 کلید براندازی و فروپاشگری

کامران مهرپور

براندازی و یا فروپاشگری به‌ فعالیت هایی‌ اطلاق میشود که در راستای نابودسازی یک سیستم دولتی، مذهبی‌ و یا سیاسی-اقتصادی صورت می‌گیرد . براندازی  همیشه توسط عده ای و در چارجوب کارهای قانونی و یا غیر قانونی طراحی و اجرا می شود.

اگر جامعه‌ای آمادگی فروپاشاندن یک نظام را نداشته باشد احتمال اجرای آن با اراده‌ای افرادی  محدود نمیتواند موفق باشد ;مگر آنکه بتوانند با استفاده از نیروهای نظامی مراکز مهم دولتی و نظامی را تسخیر کنند و به اصطلاح کودتایی انجام دهند و یا این که  نیروی مردمی میلیونی را  در یک خیزش اجتماعی در خیابان‌ها سازماندهی کنند.

آموزه‌های  کتاب “هنر جنگ” نوشته ی «سان زو» به اهمیت پیروزی در جنگ بدون شلیک گلوله تاکید زیادی دارد؛ البته تا جایی‌ که امکان دارد. زیرا که اولین قربانیان هر جنگی نظم و نقشه‌های پیش بینی شده هستند. به همین دلیل، نیز براندازی نرم مورد توجه متخصصین ایجاد تغییر قرار دارد.

براندازی و فروپاشگری مکانیزم هایی دارد که برخی،‌ بدون آن که بخواهند وارد ماجرا شده و در تحقق‌ آن کار می کنند حتی اگر جزیی از سیستم باشند. به طور مثال ایجاد پیش زمینه‌هایی‌ در براندازی سیستم شاهنشاهی که بوسیله سیاست مداران و رهبران امنیتی و نظامی نظام اجرا شد مورد بحث بسیاری از پژوهش گران انقلاب ۵۷ مورد بررسی قرار گرفته است.

از جمله حرکت‌های استرتژیک رژیم سابق که مقدمات براندازی ۵۷ را پدید آورد می‌توان به انقلاب سفید شاه و مردم اشاره کرد که تعداد قابل توجهی‌ از روستایان را به حاشیه شهر‌های بزرگ کشاند، ولی‌ نتوانست نیاز‌های لازم سیاسی و فرهنگی‌ برای این توده‌‌ها را فراهم کند. و این قشر در تور سازماندهی‌ طراحان براندازی در تکیه‌ها و مساجدی افتادند که رژیم ندانسته در گسترش آنها با قشر مذهبی‌ همکاری میکرد.

از دیگر خطا‌های نظام گذشته در ایجاد زمینه ی براندازی، اجازه ی گسترش مذهب به عنوان پادزهری در مقابل کمونیسم بود که باعث شد ساواک، افرادی مثل علی‌ شریعتی‌ را به صورت اپوزیسیون قابل تحمل در نظر بگیرد. باز مشاهده شد نتیجه ی چنین شگردهایی دو عامل درماندگی و بی‌ ثباتی رژیم، که در پایین به آنها می‌پردازیم، را عمیقتر می‌کند.

اگر براندازی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را نیز در نظر بگیریم می بینیم که در مرحله ی اول و پیش از روزهای حادثه انگیز تیر و مرداد ماه، برنامه ریزی و کار حرفه‌ای انجام شده بود. زمینه سازی شامل دو بخش “درمانده کردن” سیستم و “بی‌ ثباتی کردن” دولت بود.

امروز نیز سردمداران نظام اسلامی بدون اینکه بخواهند و یا بدانند پیش زمینه‌های لازم برای براندازی را فراهم آورده اند. امروز حکومت اسلامی بیش از هر زمان دیگر “درمانده” و “بی‌ ثبات” است. فقط به تلنگری نیاز است که این رژیم را از اریکه ی قدرت به پایین هل دهند.

شاید این واژه “هل دادن” ساده انگاری تلقی‌ شود. اگر آن به اصطلاح رهبران نمادین جنبش سبز، سه میلیون شهروند تهرانی را در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ به خانه‌ها نمی فرستادند و آنها در خیابان‌ها می ماندند، می شد دید که سرنگونی این نظام پوشالی فقط در ذهن‌ها سخت است ولی‌ در عمل ساده تر از تخیل ماست. مشکل اصلی‌، نداشتن تصویر پیروزیست و لذا ذهن قفل شده و حتی تصور پیروزی را ندارد، لذا به دنبال راهکار نیز نمی‌رود.

کاربرد براندازی  :برانداز‌ها تلاش می کنند  از بستر به وجود آمده در نهادهای زیر برای پیشبرد طرح براندازی خود بهره ببرند.

  1. کارکرد دین بعنوان محور اخلاق سالم–  در این راستا این نظام به سرکردگی آخوندهای حکومتی و به عنوان یک صنف، بیشترین ضربه را در تضعیف اسلام به طور خاص و دین بطور عام در ایران زده اند. دین دیگر در میان ایرانیان جایگاه گذشته را ندارد.
  2. مهار فعالیت تحصیل کرده گان و روشنگران –  ضربه زدن به قشر تحصیل کردگان و روشنگران جامعهٔ که به جای درس دادن و آموختن چیزهای سازنده، واقع گرایانه، و بدردخور در زندگی‌، آموزه‌های بی حاصل دینی، تاریخ جنگ‌های زرگری، و اثبات وجود خدا و آمادگی برای ظهور نجاتبخش موعود و غیر را مورد نظر قرار داده اند.
  3. نابودی  نهاد‌های سنتی  -از بین بردن نهاد‌های سنتی جامعهٔ مثل خانواده و جایگزین کردن آن با نهاد‌های مذهبی‌ و اطلاعاتی‌ برای کنترل جامعه. در این راستا حکومت اسلامی توانسته که ضربات جدی به پیکر اجتماعی ایرانیان وارد آورد.
  4. عدم اعتماد به نهاد‌های رسانه های اجتماعی- دیگر کسی‌ در ایران، حتا طرفداران رژیم، به صدا و سیمای دولتی اعتمادی ندارند و اخبار خود را از رسانه‌های ماهواره‌ای و خارجی‌ میگیرند.
  5. سلب امنیت–    امنیت اجتماعی تا حد زیادی از بین رفته است و مردم اعتمادی به نهاد‌های امنیتی ندارند و برای حمایت تا آنجا که امکان دارد از پلیس و دستگاه‌های قضایی استفاده نمی کنند.
  6. ناتوان کردن طبقه متوسط –   توازن و ترازمندی بین کارگران و دستمزد بگیران با کار فرماها به بدترین شرایط تاریخ نوین تبدیل گشته و فاصله طبقاتی هیچگاه در تاریخ به این حد شدید نبوده است.

مراحل براندازی:

   .1 فاز درمانده کردن رژیم. این مهم را نظام خود به خوبی برای براندازان فراهم کرده است.

در عرصه ی اقتصادی تصمیم دولت احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۹ در اجرای طرح هدفمندی کردن یارانه‌ها میخ آخر را به تابوت رو به مرگ اقتصاد اسلامی زد.

در حوزه‌ای اجرای قانون و نظم اجتماعی، سیاست‌های انسان ستیزانه رژیم، جامعه را هر چه رادیکال تر کرده و امکان مدارا، مصالحه و میانجی گری  را از بین برده است.

در حوزه ارتباطات صدا و سیما آنقدر درمانده شده که نظام در به راه اندازی تلویزیون‌های ماهواره و تقویت بسیاری از رسانه‌های به اصطلاح اپوزیسیون فعال شده است.

  .2 فاز ‌ بی ثباتی رژیم. در این راستا نظام با ایجاد پنج بحران  :بحران اقتصادی ، بحران بین الملل, بحران اجتماعی، بحران قدرت سیاسی و بحران ایدئولوژیک دست به گریبان است. در چنین دورانی مردم به دنبال رهبر نجات بخشی هستند. رژیم نیز به سهم خود به دنبال نجاتبخش به سراغ یکی از افراد امنیتی خود، حسن روحانی، رفته است. از سویی دیگر، گفتمان و بحث‌های رایج در میان اپوزیسیون درمانده را تحت کنترل خود دارد. اگر چنین بحرانی‌ با یک جراحی درونی حل نشود و قدرت‌های خارجی‌ از تحریم‌های گسترده نتیجه‌ای نیابند، معمولا دو گزینه باقی‌ میماند:

یک – حمله نظامی
دو – شورش‌های مردمی

  .3 فاز حل مسأئل و ایجاد حالت عادی. این مرحله معمولا از طریق اعمال زور به وسیله ی قدرت پیروز سبب عبور از بحران خواهد شد. بی‌شک، افرادی که موجب درماندگی سیستم و بی‌ ثباتی آن شدند در جریان جدید حضور نخواهند داشت؛ می توان اطمینان داشت که انهدام نیروی آنان بوسیله فاتحان بحران، که با استفاده از سازماندهی به پیروزی رسیده اند، به اجرا در خواهد آمد.

به نظر می‌رسد که رژیم اسلامی حاکم تمام پارامتر‌ها و پیش ‌زمینه‌های لازم برای براندازی خود را فراهم کرده و از چندین سال پیش با حرص بی‌ پایان به قدرت، تیشه به ریشه نظام پوشالی خود زده است. آنچه در این چشم انداز هنوز ایجاد نشده، ذهنیت اجتماعی برای نابودسازی نظام است. اگر به دور و بر خود نگاهی‌ عمیقتر داشته باشیم، در خواهیم یافت که سیستم از هم پاشیده و فروریخته است. شاهد آن می تواند ده‌ها هزار شهروند ایرانی باشند‌ که به صورت ارباب رجوع روز‌های متمادی باید برای حل کار‌های نه چندان مشکل و پیچیده به سازمانهای دولتی مراجعه کنند. ماشین حکومتی به طور عملی‌ توانایی چرخاندن چرخ بوروکراسی دولتی را از دست داده و به طور روز مره روزگار می گذراند. نمونه ی آن، بودجه ی سالانه است که هنوز رقم آن تفاوت بیش از سی‌ درصدی در طرح و واقعیت بطور روزانه با آن دست بگریبان هستند  ;حتا قادر به پرداخت به موقع حقوق وزارت دارایی و اموزگاران نیست؛ تعطیلی‌ در صد بالای از کارخانه‌های تولیدی گواه دیگری از این فروپاشی آشکار است  .شاید که این گفته امروز در مورد جنبش آزدیخواهی ایران صدق می‌کند که “جنگ در میدان تعیین تکلیف نمی‌شود بلکه در ذهن انسان‌ها پیروزی پدید می آید”. و آن باوری نیست جز اینکه این نظام دیگر قدرت کنترل را ندارد. در به وجود نیامدن این باور نباید جنگهای روانی‌ رژیم در رسانه‌های داخل و خارج را بی حاصل دانست.

راهکار پایانی

برای به نتیجه رساندن پیش زمینه‌های براندازی که بوسیله ی سردمداران سایکوپت نظام فراهم شده می بایستی که نبرد پایانی به وسیله ی کنشگران اجتماعی و سیاسی جامعه طراحی‌ و اجرا شود. امروز که رژیم در ناتوان‌ترین زمان خود بسر می برد و جامعه تشنه و منتظر شورش‌های اجتماعی برای نان است، بهترین فرصت برای نبرد پایانیست. کلید موفقیت در ایجاد تصور پیروزی و سازماندهی گروه‌های کوچک محلی و صنفی است.

یکم – مرحله نخستین چالش اصلی‌ از بین بردن حس ترس و نا‌ امیدی بین شهروندان است. در این راستا باید که کنشگران اجتماعی و سیاسی به شهروندان تصور کردن و پنداشتن زندگی‌ انسانی‌ را آموزش دهند. ایجاد تصویر زندگی‌ آزاد در ایرانی‌ به سوی آبادانی یکی‌ از عوامل مهم ایجاد تغییر بنیادی است. این مهم نیاز به آگاهی‌ رسانی و کار جمعی کنشگرانی دارد که همچون گل سنگ هایی سربرون آورده و در فعالیت ‌های اجتماعی و آگاهی‌ رسانی و خود سازماندهی کار می کنند.

دوم – در مرحله بعد، وقتی‌ که تعداد قابل توجهی‌ از شهروندان آگاه و مسئولیت پذیر همدیگر را پیدا کرده و مشغول کار‌های جمعی اجتماعی شدند، هسته‌ها و سلول‌هایی‌ برای به چنگ آوردن قدرت نظامی، امنیتی و سیاسی را به عهده خواهند گرفت.

تنها نور امید در این دوره فروپاشی وجود دارد امکان حضور نیروی مردمی سازمانیافته که نه تنها شورش‌ها را راهبری کنند بلکه عادی سازی شرایط پس از سرنگونی را با بکار گیری اصول اخلاقی‌ انسانی‌ برتر از دشمن و انسانمداری مدیریت کنند تا هزینه انسانی‌ کمتری بر دوش جامعهٔ آینده بماند.#

KamranMehrpour@gmail.com

 

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%da%a9%d9%84%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%88%d9%be%d8%a7%d8%b4%da%af%d8%b1%db%8c/feed/ 0
آمادگی برای دوران گذار https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%b1%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%b1%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1/#respond Sat, 17 Aug 2013 03:41:16 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13685

آمادگی برای دوران گذار

عبور از استبداد یک ماجرا نیست یک پروژه است. بدون طرح و برنامه نمی توان از دیوار بلند دیکتاتوری ها عبور کرد، به ویژه وقتی که دیکتاتوری به عمق جان و روان انسان ها رسوخ کرده و جامعه را در نوعی بن بست خودساخته نگه داشته است.

وقتی عمر استبداد دراز می شود همیشه این خطر وجود دارد که به سوی تداوم بخشیدن آن برویم، یعنی جامعه، حتی زمانی که وارد حرکتی می شود که قرار است او را از پنجه ی استبدادسالاری رها سازد، باز به شکلی دیگر در دام استبدادی نو می افتد و قصه پر غصه باز آغاز می شود.

برای همین برای جلوگیری از خطر بازتولید ناخواسته ی استبداد لازم است که در فکر تامین شرایطی باشیم که حداقلی از اطمینان را برای این عبور در برداشته باشد. در این باره می توان به چهار ویژگی به عنوان خصوصیت های التزام آفرین یک حرکت دمکراتیک توجه داشت:

۱–  توجه به عمق تغییر مورد نیاز: این که تا چه حد باید ساختارهای رژیم استبدادی حاکم را دگرگون ساخت تا شانس بازتولید آن را از میان برد. برای این منظور لازم است که باز مانده‌ها و پس مانده‌های رژیم سابق را از کار بر کنار کرده، مکانیزم های بازتولید را شناسایی و خنثی کرده و نهاد‌های جایگزین را سریع ساماندهی کنیم. این مهم نیاز به آمادگی از قبل و سازماندهی دارد. باید از قبل بدانیم که تغییر را تا چه عمقی از ساختارهای موجود قدرت حاکم باید به پیش بریم.

۲ –  توان عملی مدیریت امور. جامعه نه بر مبنای قول و وعده که بر اساس توان کاری ما به آن چه می گوییم باور و اعتماد خواهد کرد. به همین دلیل باید قادر باشیم که بدون ایجاد وقفه ای طولانی نیازهای اولیه و خدمات حیاتی مورد نیاز کشور را مورد تامین و مدیریت قرار دهیم: امنیت مرزها، امنیت اجتماعی، تامین آب و برق وتلفن، حمل و نقل شهری، مایحتاج خوراکی و … در اختیار گرفتن مدیریت نیروهای مسلح و نهادهای انتظامی، اطلاعاتی و امنیتی در این مقطع بسیار ضروری است.

۳ –  قناعت نکردن به شکل و صورت بازی دمکراتیک: بدون وجود شرایط مناسب برای انتخابات دمکراتیک نمی توان امیدوار بود که دمکراسی درکشورشانس استقرا پیدا کند. به طور معمول پس از پایین کشیدن دیکتاتوری ها جامعه در یک جو هیجان زده قرار می گیرد. در این شرایط و به صورت فوری، برگزاری انتخابات برای تعیین جایگزین رژیم سابق یک خطای بزرگ محسوب می شود. به همین دلیل نیز رفتن شتاب زده به سوی چنین انتخاب هایی جز پشیمانی و دردسر فایده ای ندارد. برعکس، باید زمان لازم را بوجود آورد تا نیروهای سیاسی و نیروهای اجتماعی متناسب آن بتوانند یکدیگر را بیابند، تمرین دمکراسی انجام شود، فرصت برای نهادینه کردن فرایندها به وجود آید و بتوان به سوی احراز شرایط مناسب با یک انتخابات دمکراتیک و عمق دار رفت. در غیر این صورت اسیر نمایش دمکراسی خواهیم بود.

۴ – تدارک یک جایگزین دارای برنامه  با هدف، استراتژی و برنامه ی کاری مشخص. در این مرحله حداقل یک نیروی دمکراتیک که از مشروعیت اجتماعی برخوردار است باید بتواند خود را به عنوان نیروی جایگزین معرفی و استقبال عمومی را کسب کند. این امر میسر نیست مگر از طریق تدارک این آلترناتیو به طور عملی و در دل فرایندهایی که از حیث محتوا دمکراتیک هستند و از حیث شکل قدرتمند و موثر. آلترناتیو باید از عناصر کارآمد و قابل اعتماد که دارای روحیه ی قوی کار تیمی از یکسو و کارآمدی و تبحر و تخصص از سوی دیگر هستند تشکیل شود.

آن چه بسیار اهمیت دارد روابط متقابل این چهار ویژگی است: بدون سازماندهی و توان مدیریتی امکان ایجاد تغییرات عمیق در ساختار حاکمیت نیست، به هم چنین امکان مدیریت امور جاری جامعه و فراهم کردن شرایط مناسب با یک انتخابات دمکراتیک در گرو سازماندهی و داشتن یک مجموعه ی جایگزین است. برای همین نیز باید به صورت مشخص و با در نظر گرفتن وجه متقابل این ویژگی ها به آن نگریست.

 مجموعه راهکارهایی که منجر به تامین این شرایط می شود در قالب یک نظریه عنوان شده است: تئوری سازماندهی اجتماعی انسان مدار. این تئوری به زبانی ساده این گونه خلاصه می شود: باید به ارزش جان و کرامت انسان باور داشت تا بتوان در پی ساختن جامعه ای بود که در آن این دو عنصر مورد احترام نهادینه قرار می گیرد، یک جامعه ی انسانی. راه بنانمودن چنین جامعه ای عبارت است از کار جمعی با یکدیگر برای  شکل دادن به قدرت سازمان یافته ی مردمی، یعنی قدرت اجتماعی. قدرت اجتماعی نیروی سازمان یافته ی شهروندان است در مسیر دفاع از حرمت و حقوق خودشان.

کارکرد قدرت اجتماعی در سه مقطع زمانی چنین است:

1)    در زمان حاکمیت استبدادی: ایستادگی در مقابل آن و در نهایت پایین کشیدن رژیم دیکتاتوری.

2)    در زمان گذار: مدیریت امور جامعه و ممانعت از بازگشت دیکتاتوری از طریق فرایندهای انتخاباتی شبه دمکراتیک.

3)    درزمان حاکمیت دمکراتیک: نظارت بر کار حکومت و ایفای نقش ضد قدرت.

اینک که تئوری تغییر را داریم می ماند اراده ی ایجاد تغییر را داشتن و عمل کردن.#

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88%d8%b1%d8%a7%d9%86-%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1/feed/ 0
تحلیل سازمان خودرهاگران از نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری رژیم https://khodrahagaran.org/fa/%d8%aa%d8%ad%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b1%d9%87%d8%a7%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%d9%86%d8%aa%db%8c%d8%ac%d9%87-%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%aa%d8%ad%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b1%d9%87%d8%a7%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%d9%86%d8%aa%db%8c%d8%ac%d9%87-%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa/#respond Thu, 20 Jun 2013 04:16:11 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13623 تحلیل سازمان خودرهاگران از نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری رژیم

 یازدهمین دوره ی انتخابات جمهوری اسلامی در شرایطی روی داد که رژیم با بحران هایی چندگانه در بیرون و درون خود دست و پنجه نرم می کند. برخی از این بحران های مزمن به این شرح است:

1)      بحران اتمی که در نتیجه تلاش مخفیانه ی رژیم برای دستیابی به امکان تولید سلاح اتمی بوده بوجود آمده است.

2)      بحران اقتصادی که ناشی از اعمال تحریم های شدید بین المللی از یک سو و سوء مدیریت کشور از سوی دیگر ناشی شده است.

3)      بحران اجتماعی که به دلیل فروپاشی اقتصاد معیشتی و اوج گیری مشکلات مادی برای مردم به وجود آمده و جامعه را در مقابل خطر انفجار اجتماعی قرار داده است.

4)      بحران سیاسی که به دلیل چند دستگی مافیایی و سلطه شتاب زده و بی حد و حصر سپاه پاسداران در درون نظام شکل گرفته است.

5)      بحران بین المللی که به دلیل انزوای رژیم توسط کشورهای غربی و نیز دخالت ورزی های رژیم در منطقه ی خاورمیانه به وجود آمده است.

انتخابات ریاست جمهوری این بار نمی توانست بدون چشم اندازی برای حل معضل های پنج گانه ی بالا انجام شود. از همین روی نظام تلاش کرده است تا مهندسی انتخابات را به گونه ای صورت دهد که بتواند از فشار بحران های فوق بکاهد. بنابراین بهترین گزینه ای که برای نظام در این راستا مطرح بوده است گزینه «حسن روحانی» بود با نقش های پنج گانه ای که برای وی در نظر گرفته شده است.

1)      در مورد پرونده ی اتمی وی باید بتواند اگر نه واقعیت انعطاف و عقب نشینی، لااقل توهم آن را برای کشورهای غربی بزاید. به طریقی که این سبب شود که رژیم فرصت کافی برای تکمیل طرح های استراتژیک و سرنوشت ساز اتمی خود را بیابد.

2)      به واسطه ی دادن احساس عقب نشینی و پاره ای قول های موهوم، رژیم امیدوار است که بتواند از فشار تحریم ها بکاهد تا اقتصاد ایرانی نفسی بکشد و امکان تزریق سرمایه در آن ممکن شود.

3)      به واسطه بهبود وضعیت اقتصادی، دولت تلاش دارد تا حداقل های معیشتی را برای مردم تامین کرده و به این واسطه امکان جلوگیری از بروز شورشهای گرسنگان را فراهم آورد.

4)      تلاش بر این است که رژیم به واسطه ی یافتن امنیت های دراز مدت برای بقای خود بتواند از شدت برخوردهای مافیاها با هم بکاهد و نوعی انسجام را در این میان به دست آورد.

5)      در سایه ی همه این ها رژیم می اندیشد که برخورد کشورهای غربی با آن تغییر کرده و به سوی نرمش و مصالحه پیش روند.

این ها محاسباتی است که بر اساس آن لایه های اصلی قدرت در مرکز نظام تصمیم گرفته اند که کارت «حسن روحانی» را بازی کرده و اجازه دهند که جامعه نیز این گونه پندارد که انتخاب کرده و انتخاب وی این بار، برخلاف سال 1388، مورد پذیرش نظام واقع شده است. این احساس کاذب می تواند تا حد زیادی از تنش های موجود کم کرده و به رژیم اجازه دهد که به مدیریت بحران های پنج گانه ی بالا بپردازد.

این امر اما می تواند با اشکال هایی مواجه شود:

1)      جامعه به راستی مطالبات و خواست هایی دارد که برآورده شدن آنها نیاز شدیدی را به آن چه تغییرات واقعی می نامند ایجاب می کند. نظام به محض آغاز این تغییرات، حتی از کوچکترین آنها، می تواند مجبور به رفتن به سوی پذیرش بزرگترین آنها شود؛ به همین دلیل تصور ترک دستگاه سرکوب و جنایت به سوی آزادی و عدالت در چارچوب نظام ناممکن است و این بن بست می تواند باردیگر جامعه را به سمت درک گسترده تر ضرورت برکناری رژیم بکشاند.

2)      عقب نشینی در پرونده ی اتمی مصادف خواهد شد با گرفتار شدن رژیم در هزارتوی بازرسی های گسترده که ممکن است چندین سال به طول انجامد و رژیم را در روندی فرسایشی در مقابل قدرت های غربی ضعیف، مستاءصل و در نهایت نابود سازد. به همین دلیل کوچکترین عقب نشینی در پرونده ی فعالیت های اتمی برای حکومت معادل آغاز یک عقب گرد اساسی و دردسرساز است. از این روی نباید در این عرصه نیز انتظار معجزه داشت.

3)      تحریم ها نیز به دلیل ناممکن بودن عقب نشینی در زمینه ی فعالیت اتمی یا افزایش یافته و یا درحد کنونی باقی می ماند و به همین خاطر باید پیش بینی وخامت هر چه بیشتر وضعیت اقتصادی کشور را داشت.

4)      میزان وخامت اوضاع اقتصادی می تواند به سرعت مردم را با واقعیتی تلخ تر از آن چه هست روبروسازد و به واسطه ی تلخی ناامیدی از یک وضعیت بهتر و نیز مشکلات روزافزون معیشتی به سمت آن رویم که با یک شورش گرایی عمومیت یافته در جامعه مواجه شویم.

5)      این موقعیت به شدت بن بست جناح های مافیایی نظام را به سوی حذف و مقصرسازی همدیگر پیش برده و تنش های تیزی را میان آنها تدارک خواهد دید.

در مجموع باید گفت که نه «حسن روحانی» و نه هیچ کس دیگری امکان رفتن به سوی یک بن بست گشایی محدود را در آینده ی نزدیک نخواهد داشت. نظام جمهوری اسلامی خود و کشور را در وضعیتی قرار داده است که یا باید تغییری بنیادین را پیش بینی کند و یا آماده ی چالش های برانداز باشد. از آن جا که رژیم قبلا نیز نشان داده است که امکان خودتغییردهی را ندارد، باید احتمال داد که آن چه ممکن خواهد بود همانا پافشاری بر فعالیت هایی است که بن بست را پدید آورده است.

نیروهای مخالف رژیم باید با تکیه بر این که موقعیت به سمت تعیین تکلیف نظام از بیرون آن پیش می رود خود را برای این منظور آماده سازند: نیروهای سیاسی باید برای دستیابی به قدرت و جایگزین ساختن رژیم فعلی تلاش کنند و نیروهای اجتماعی برای ساختن شرایطی که بتوانند سهم قدرت اجتماعی از مدیریت گری جامعه را بالا ببرند.

سازمان خودرهاگران به عنوان یک تشکل شهروندی از نیروهای اجتماعی اعم از کارگران، معلمان، دانشجویان، بیکاران و … می خواهد که با خودسازماندهی اجتماعی خود را برای ایفای نقش در زمان گذار از رژیم کنونی به سوی یک موقعیت جدید آماده سازند. در این زمینه آموزش های راهبردی سازمان برای بازسازی اخلاق و نیز ساختن شبکه های روابط هدفمند اجتماعی از اولویت برخوردار است.

بدون قدرت اجتماعی، قدرت سیاسی در دست رژیم فعلی یا بعدی منشاء فساد و دیکتاتوری است. در فکر سامان دهی قدرت اجتماعی باشیم.

29 خرداد 1392

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%aa%d8%ad%d9%84%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b1%d9%87%d8%a7%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%d9%86%d8%aa%db%8c%d8%ac%d9%87-%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa/feed/ 0
مهندسی انتخابات و برپایی کره ی شمالی اسلامی – کورش عرفانی https://khodrahagaran.org/fa/%d9%85%d9%87%d9%86%d8%af%d8%b3%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d9%be%d8%a7%db%8c%db%8c-%da%a9%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c-%d8%a7%d8%b3/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%85%d9%87%d9%86%d8%af%d8%b3%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d9%be%d8%a7%db%8c%db%8c-%da%a9%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c-%d8%a7%d8%b3/#respond Fri, 31 May 2013 09:19:11 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13594 مهندسی انتخابات و برپایی کره ی شمالی اسلامی

کورش عرفانی

انتخابات در جمهوری اسلامی پیوندی به فرایندهای انتخاباتی متداول و معمول در جهان دمکراتیک ندارد، مجموعه ای است از فرایندهایی که شاید در عبارت «جنگ قدرت» خلاصه می شود؛ نبردی میان جناح های حاکم که به مرور زمان، در طول سه دهه ی گذشته، دچار تنوع منافع و تفاوت دیدگاهی تابع آن شده اند و برای حفظ و تثبیت موقعیت خویش با هم جدال می کنند. در این میان البته مردم، یا همان رای دهندگان بالقوه، مورد استفاده ی ابزاری قرار می گیرند تا یک پوشش شبه دمکراتیک به یک فرایند غیر دمکراتیک انتخاباتی بدهند. به  دلیل این نبود اصالت است که موضوعات پیرامونی چنین انتخاباتی نیز قابل جدی گرفتن نیست. با این وجود، عده ای، هر بار و تا حدی عادت وار، به میدان می آیند و سعی می کنند که با فراموش کردن داوطلبانه ی خصلت غیر دمکراتیک انتخابات، آن را فرصتی واقعی و خوب برای بهره برداری در مسیر تغییرات سیاسی نشان دهند.

این تاکتیک به صورت تجربه شده درآمده است و عده ای، به مثابه سرخوردگان سیاسی و ناامید از هر گونه جایگزینی برای تغییر آفرینی در ایران، به سوی آن می روند تا به زعم خویش در هر بار از انتخابات ریاست جمهوری به صحنه آیند و مردم را به بهره برداری از این فرصت تبدیل سازند.

 

فرایندی متفاوت:

این بار اما یک تفاوت کیفی با گذشته وجود دارد، یعنی دیگر نمی توان از آن چه در حال گذشتن است به عنوان «انتخابات» نام برد. میزان مهندسی در این فرایند به حدی رسیده است که دیگر کمترین انگیزه و شوقی در کسی ایجاد نمی کند. سپاه این بار آب پاکی روی دست همه ریخته است و کار را به گونه ای ساماندهی کرده که جای تردیدی باقی نمانده است که کاندیدای تعیین شده اش را بر راس نظامی قرار خواهد داد که دیگر توهم زا نخواهد بود. یعنی امید به استحاله و اصلاح و تغییر از بالا در آن به طور اساسی دفن شده است.

یک جمهوری اسلامی جدید در حال زاده شدن است، نکته ی مثبتی در آن نیست، اما سرانجام، پس از 35 سال تشتت و چندپارگی درونی، در نهایت، رژیم مسیر یک دست شدن خود را آغاز می کند. مسیری پر خطر و پرحادثه در دست فرماندهان سپاه که هم مغز متفکر آن هستند و هم مدیران و تصمیم گیرندگانش، آینده ی خوب و خوشی را ترسیم نمی کند. اینک باید دید که آیا از پس این ماجراجویی طراحی شده ی سپاه چه بیرون می آید.

 

نتایج مشخص سپاهی شدن نظام:

در راستای آن چه می توان به عنوان ایران زیر سیطره ی سپاه تصور کرد برخی از گمانه ها را ذکر می کنیم :

1)      فضای مجازی به شدت محدود شده و ارتباط بسیاری از ایرانیان با دنیای اینترنت یا قطع یا به شدت محدود خواهد شد. در نتیجه باید منتظر منزوی شدن هر چه بیشتر مردم داخل کشور بود.

2)      رسانه ها به شدت تحت کنترل درآمده و بسیاری از آنها تعطیل و بسته خواهند شد. تلاش برای قطع حضوررسانه های ماهواره ای افزایش خواهد یافت وبسیاری از نشریات وادار به توقف می شوند.

3)      فضای فرهنگی جامعه به شدت اسلامی-ایدئولوژیک خواهد شد و به سوی آن می رویم که انتشارات، فرهنگسراها و مراکز آموزش موسیقی و امثال آن به دشواری بقای خود را تامین کنند.

4)      دانشگاه ها شباهت بیشتری به پادگان-حوزه ی علمیه پیدا خواهد کرد و بسیاری از رشته ها حذف یا تک جنسیتی شده و نیز تسویه حساب گسترده ای میان استادان و دانشجویان به راه خواهد افتاد تا همه چیز تحت کنترل درآید. موجودیت دانشگاه به عنوان مراکز «آموزش عالی» زیر سوال خواهد رفت.

5)      فضای اجتماعی بسته تر و محدودیت های روزمره بیشتر خواهد شد. سخت گیری ها و گشت های کنترل و امثال آن به مراتب افرایش خواهد یافت. فشار بر زنان و اقلیت ها تشدید و دخالت ورزی در زندگی خانوادگی و حریم خصوصی شکل قانونی ومتداول به خود خواهد گرفت.

6)      مغز شویی و ایدئولوژیزه کردن مدارس کشور با بازگشایی آنها در مهر ماه به اوج خود خواهد رسید و به سوی تبدیل مدارس به پیش-پادگان های شبه دانشگاهی خواهیم رفت. کیفیت تحصیلی سقوط کرده و به تربیت پاسداران آینده، یعنی افرادی مطیع و تابع که تحت امر باشند.

7)      اقتصاد کشور به سوی تامین حداقل معیشتی مردم و پایان بخشیدن به بسیاری از فعالیت های گذشته خواهد رفت. اقتصاد کشور در حداقل گرایی صرف و اجباری فرو خواهد رفت. استقرار سیستم کوپنی ومحروم ساختن جامعه از بسیاری کالاهای مصرفی در دستور کار مدیریت پادگانی اقتصاد کشور خواهد بود.

8)      سرکوبگری و برخورد امنیتی-اطلاعاتی با هر گونه اعتراضگری یا کنشگری اجتماعی شدت خواهد یافت و حضور مستمر و فراگیر نیروهای سرکوبگر و لباس شخصی تبدیل به یک واقعیت روزمره در کشور خواهد شد. دستگیری ها  و حبس و اعدام و شکنجه در دستور کار قرار خواهد داشت.

9)      بسیاری از چهره های سیاسی خودی نظام به تدریج دچار حدف رسانه ای، حذف سیاسی از صحنه ی قدرت و در نهایت و در صورت نیاز، حذف فیزیکی، خواهند شد.

10)  پروژه ی اتمی رژیم بدون توقف و حتی با افزایش میزان فعالیت ها به پیش خواهد رفت و تا مرز دستیابی به توان تولید سلاح اتمی و یا تولید عملی آن جلو خواهد رفت. احتمال عقب نشینی در این مورد بسیار ناچیز است، سعید جلیلی به عنوان مذاکره کننده ارشد سابق، کاندیدای فعلی و رئیس جمهور آینده ی نظام فرمان مقاومت در مقابل فشارها را از سپاه دریافت کرده و اجرا کرده و می کند.

11)  برای اطمینان از داشتن پوششی برای دفاع از خود در مقابل حمله ی احتمالی به تاسیسات اتمی ایران، رژیم منطقه را دستخوش آشوب های فراوان خواهد ساخته و تهدیدهایی جدی را متوجه نیروهای بیگانه ی حاضر در منطقه خواهد ساخت. میزان دخالت ورزی نیروی قدس سپاه پاسداران در ماه های آینده در کشورهای مختلف منطقه افزایش یافته و به سوی رادیکالیزه شدن خواهد رفت.

12)  گرایش به سوی کشورهایی مانند چین وروسیه، هند و کره ی شمالی تقویت شده و اقتصاد و ساختار دفاع نظامی ایران ( سپاه و ارتش) هر چه بیشتر به محصولات این کشورها روی خوش نشان خواهد داد.

13)   به تدریج تمام نهادهای حکومتی معمول در ایران به سوی بازتعریف کارکرد خود خواهند رفت. ساختار اقتصادی و حکومتگری به مراتب ساده تر شده  وشکل خلافتی ابتدایی به خویش خواهد گرفت. روند پیچیده شدن جامعه با اشکالات اساسی مواجه و در مقابل روند ساده سازی مجموعه های نهادینه ی موجود در کشور به صورت فکر شده دنبال خواهد شد.

این لیست قابل ادامه است. گمانه زنی ها در این باره می تواند با توجه به شرایط کنونی و تحول آن افزایش یابد.

 

مدل کره ی شمالی اسلامی

از مجموع این تغییرات که به عنوان گمانه زنی های ممکن ارائه شد می توان به تدریج چارچوب یک الگوی عمومی را که مد نظر سپاه است بیرون کشید: مدل کره ی شمالی اسلامی مستقر در قلب خاورمیانه. در این مدل جایی برای اعتراض وفعالیت مدنی وکنشگری اجتماعی وجود ندارد، جایی برای جامعه ی مدنی وجود ندارد، جایی برای مطبوعات مستقل وجود ندارد، جایی برای انتخابات آزاد ویا حتی شبه آزاد وجود ندار، فرماندهان سپاه که برخی از آنها حتی از استادان ومکاتب فکری و مدیریتی کره ی شمالی در این باره آموزش دیده اند در حال پیشبرد یک استراتژی گام به گام هستند:

–          ورود به صحنه ی اقتصاد در دوره ی رفسنجانی

–          ورود به پشت پرده ی صحنه ی سیاسی در دوره ی خاتمی

–          ورود به صحنه ی فرهنگی در دوره ی نخست احمدی نژاد

–          ورود علنی به صحنه ی سیاسی در دوره ی دوم احمدی نژاد

اینک در این فاز آخر، تعیین رئیس جمهور نظام و پایان بخشیدن به این انتخابات وماجراهای آن، جزیی از اختیارات بدیهی سپاه محسوب شده و به زودی به سرانجام می رسد. اخباری که در مورد حضور نماینده ی فرماندهی سپاه در جلسه ی شورای نگهبان می رسد به خوبی بیان می کند که چگونه قدرت نهادهای سنتی نظام – مانند شورای نگهبان و حتی مجلس خبرگان رهبری- که به طورمعمول زیر نظر روحانیت وابسته به رهبری اداره می شد به واحد مهندسی عملیات سیاسی سپاه بدل شده است.در این شرایط  یک چیز قابل فهم است و آن این که از این پس نه حرف رهبر، که اراده ی شورای فرماندهی سپاه فصل الخطاب است.

 

روند قابل پیش بینی

نگارنده این روند را پیش بینی کرده و گفته بود که پاسداران: “یک یا حسین دیگر” تا فتح قله‌ قدرت در ایران کار دارند. اینک مانده است دو گام تاکتیکی دیگر در راستای استراتژی تصاحب تمامیت قدرت: نخست نصب یک پاسدار به عنوان رئیس جمهور (سعید جلیلی) و دیگر، خالی کردن صحنه از جناح ها و مقامات مزاحم که شامل مقام ولایت فقیه هم می شود. بدیهی است در کشوری که مافیاهای قدرت در ورای هر گونه عقلانیت و قانومندی عمل می کنند نه نیازی به اکبر هاشمی رفسنجانی است و نه احتیاجی به علی خامنه ای، حتی اگر هر دو این ها زمانی جزو بنیانگذاران وستون های اصلی نظام جمهوری اسلامی بوده اند. فصل آیت الله های پیرسال و پیرفکر به پایان رسیده است. اینک دوره ی نسل تازه ای از تولیدات دستگاه ایدئولوژیک-مافیایی نظام است. نسل چکمه پوشان که در نبود فرایندهای به راستی دمکراتیک موفق شدند از پله های قدرت بالا روند و یکی بعد از دیگری ارکان و اهرم های هدایتگری نظام را به دست گیرند.

در نظام تازه ای که می رود تا از پیله ی نظام کهن بیرون آید مهره های قدیمی نقشی ندارند، شاید برخی از  آنها که اظهار بندگی کرده اند به عنوان زینت المجالس و برای کارکردهای مشخص و محدود حفظ شوند، در غیر این صورت، حاجت به حضورشان نیست و باید بروند. سپاه کشور را قبلا در قالب یک طرح «فرماندهی گسسته ی منطقه ای» تقسیم نظامی کرده است و اینک می رود تا ساختار  قدرت را نیز به همین ترتیب  بازتعریف کند. در این شکل بندی نوین فقط کسانی و نهادهایی می مانند که کارکردی دارند، کارکردی برای بنای خلافت اتمی سپاه.

راه گریز

اما آیا این بازی دیگر جور شده است و اجرای آن حتمی است؟ آیا راه بازگشت یا تغییری نیست؟ در همین جاست که وجه روشن این تابلوی سیاه باز می نماید. با مروری برای جناح های درون نظام می بینیم که راهکاری توسط آنان ساخته نیست:

–          جناح رهبری (روحانیت محافظه کار و سنتی) اسیر کهولت و بی فایدگی عملی شده است و اتکای بیش از حد آن به سپاه این جناح را اسیر اراده ی سپاهیان سر پیچ وخودرای ساخته است.

–          جناح بازار (اصول گرایان محافظه کار) فاقد کارآیی در اقتصاد پاسدارسالار است و دیگر نیازی به ضرورت وجود و عمل آن احساس نمی شود. آنها به گاو شیرده دستگاه مالیاتی سپاه تبدیل خواهند شد و از خود نیرویی برای دفاع ندارند. مقاومت آنها از طریق اعتصاب بازار ممکن است که جرقه ی اعتراضات اجتماعی را بزند و خود آنها نیز در خشم مردم گرسنه بسوزند.

–          جناح میانه رو (به رهبری رفسنجانی) زیر حمله و خزیده در زیر بنگاه های اقتصادی سودده خویش در معرض تهاجم نیرویی قرار گرفته است که می تواند ثروت های او را در قالب های رادیکال و حتی به شکل مصادره از چنگش بیرون آورد.

–          جناح اصلاح طلب که تار و مار شده و فاقد هر گونه توان عملیاتی برای دفاع از خویش برای تهاجم جدیدی که سپاه پس از پایان انتخابات آغاز خواهد کرد می باشد.

–          جناح احمدی نژاد که به نظر می رسد در نوعی ترس از قربانی شدن از دو طرف فلج شده است: سپاه و دستگاه قضایی تحت اختیار پاسدار ذوالقدر از یک سو و مردمی که در جستجوی انتقامند از سوی دیگر.

با برآوردی که از جناح های درون نظام آمد در می یابیم که هیچ یک در مقابل سرنوشت محتوم سپاه ساخته ی خویش قدرتی ندارد، زیرا در مقابل نیروی تا دندان مسلح و بی رحم سپاه باید نیروی مسلح قویتری را در اختیار داشت. این نیرو نیز موجود نیست. شاید در این مورد بتوان به ارتش اشاره کرد، اما ارتش ساختاری سیاسی ندارد که بتواند به خواست این یا آن جناح وارد صحنه شود، آن هم برای مقابله ی مسلحانه در برابر سپاه. از سویی، هیچ یک از جناح های فعلی یا سابق در قدرت هم پشتوانه ی مردمی ندارد تا بتواند عقبه ی اجتماعی خویش را به میدان آورد و بولدوزر تخریب گر سپاه را متوقف سازد. احتیاط کاری های رفسنجانی و مشایی، دو کاندیدای رد صلاحیت شده، برای هر گونه دعوت به اعتراض یا اقدام اجتماعی به خوبی گویای وحشت همه ی جناح ها از هرگونه جرقه زدن به بشکه ی باروت جامعه ی ناراضی است.

درعین حال، این بار، یگانه نیرویی که قادر است تا در مقابل کودتای آشکار فراانتخاباتی سپاه ایستادگی کند نیروهای اجتماعی هستند، یعنی مردم. اما مردمی که دیگر گوش به فرمان هیچ شخصیت و چهره ی حکومتی نیستند و به همین دلیل نیز، اگر امیدی به ایفای نقش توسط مردم باشد، امیدی است در بیرون از نظام، یعنی جایی که کلیت رژیم جمهوری اسلامی به عنوان هدف مطرح می شود. به عبارت دیگر، این بار، مهار بازی به راستی در دست مردم است. لیکن و به مثابه یک پارادوکس، مردمی فعلا منفعل و تماشاگر. مردمی که در نبود یک جریان مخالف هدایتگر به دنبال آن هستند که بهانه ای بیابند تا خشم انباشته ی خویش را در قالب شورش هایی کور بروز دهند. این شورش ها به طور ناگهانی و با قدرتی عظیم می تواند بروز کند و در این صورت ممکن است سبب غافلگیری کل رژیم شود. در این میان اگر باشد نیرویی در بیرون از نظام – اعم از سیاسی و یا اجتماعی – که قادر به هدایت و سازماندهی شورشگران باشد بی شک می تواند برای کل نظام خطر آفرین و حتی تعیین کننده باشد.

جان کلام این که سپاه در حال گرفتن تمامیت قدرت است، هیچ جناحی در درون نظام نمی تواند در مقابل این امر بیاستد، مردم یگانه نیرویی هستند که می توانند مانع از کسب تمامیت مدیریت کشور توسط سپاه شوند، اما مردم هم فعلا نظاره گر و بی عمل هستند. در ادامه ی این شرایط سپاه با اصرار اتمی خویش شرایط برد و باخت مطلق را مطرح خواهد کرد: یا دستیابی به سلاح اتمی و باقی ماندن دراز مدت بر سریر قدرت و یا بردن کشور به سوی یک جنگ و رویارویی تمام عیار و نابودساز کشور. سناریو دیگر فشار معیشتی، جرقه ی اعتراضی و بروز انفجار اجتماعی است. در این صورت اگر این شورش بتواند مورد هدایت و سازماندهی قرار گیرد می تواند یگانه راه برون رفت از سناریو جنگ و یا تبدیل ایران به کره ی شمالی اسلامی باشد. خواهیم دید…#

 

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%85%d9%87%d9%86%d8%af%d8%b3%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d8%aa-%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d9%be%d8%a7%db%8c%db%8c-%da%a9%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c-%d8%a7%d8%b3/feed/ 0
شورش ها تبلور خشم جامعه است، این خشم را با عقلانیت هدایت و سازماندهی کنید. https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%aa%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%b1-%d8%ae%d8%b4%d9%85-%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%8c-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ae%d8%b4%d9%85-%d8%b1%d8%a7/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%aa%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%b1-%d8%ae%d8%b4%d9%85-%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%8c-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ae%d8%b4%d9%85-%d8%b1%d8%a7/#respond Tue, 21 May 2013 04:59:00 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13570 https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%aa%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%b1-%d8%ae%d8%b4%d9%85-%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%8c-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ae%d8%b4%d9%85-%d8%b1%d8%a7/feed/ 0 در تدارک سازماندهی شورش ها باشید. https://khodrahagaran.org/fa/%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d8%b1%da%a9-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%af/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d8%b1%da%a9-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%af/#comments Tue, 21 May 2013 04:49:28 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13560 https://khodrahagaran.org/fa/%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d8%b1%da%a9-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%af/feed/ 10 سال ۱۳۹۲؛ سالی پرتلاطم و نامطمئن https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%a7%d9%84-%db%b1%db%b3%db%b9%db%b2%d8%9b-%d8%b3%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%be%d8%b1%d8%aa%d9%84%d8%a7%d8%b7%d9%85-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d9%85%d8%b7%d9%85%d8%a6%d9%86/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%a7%d9%84-%db%b1%db%b3%db%b9%db%b2%d8%9b-%d8%b3%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%be%d8%b1%d8%aa%d9%84%d8%a7%d8%b7%d9%85-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d9%85%d8%b7%d9%85%d8%a6%d9%86/#respond Tue, 19 Mar 2013 04:24:20 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=13313 سال ۱۳۹۲؛ سالی پرتلاطم و نامطمئن

نگاهی به وضعیت کشور در سال ۱۳۹۱ و چشم انداز سال آینده

کورش عرفانی

سال ۱۳۹۱ در حالی پایان می‌گیرد که پرسش‌های زیادی پیرامون آینده‌ ایران در سال پیش رو وجود دارد. بسیاری از این پرسش‌ها ریشه در سال‌های قبل دارند اما اوج‌گیری آنها به دوازده ماه گذشته بر می‌گردد.

برای همین و برای درک شرایط پیش رو، باید به رویدادهای سال ۱۳۹۱ بازگردیم تا ببینیم چه گذشته است. برای این منظور در سه عرصه‌ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به تحولات سال جاری می‌پردازیم.

عرصه اقتصاد

اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۱ شروعی داشت که بر عدم تعین استوار بود. بودجه‌ سال ۱۳۹۱ به صورتی آشفته وغیر واقع‌گرایانه به تصویب رسیده بود. به همین دلیل، از همان ابتدای سال مشخص بود که اقتصاد ایران در بهترین حالت می‌تواند تحت کنترل باشد و نه مدیریت. شاخص این وضعیت بی‌ثبات اقتصادی عبارت بود از بالا رفتن پیوسته ‌قیمت ارزهای خارجی از یکسو و تورم افسار گسیخته از سوی دیگر. این دو عامل که با هم در پیوند بودند نشان دادند که در یک کشور با اقتصاد دولتی، دولت کنترلی براقتصاد ندارد.

کاهش درآمدهای ارزی در این سال به سمتی رفت که در پایان سال برآورد می‌شود دست کم ۴۰ میلیارد دلار کاهش در درآمدهای ناشی از فروش نفت مشهود باشد. در کل، نزدیک به ۵۰ درصد از کل درآمدهای پیش‌بینی شده در سال ۱۳۹۱ حاصل نشد. این ضمن افزایش مزمن هزینه‌های دولت، سبب شد که بانک مرکزی، به فرمان مقامات بالای حکومتی، دلار را به منبعی برای تامین درآمدهای داخلی تبدیل کند؛ با عرضه‌ ارز به درون بازار و از طریق شبکه‌های خاص، آن را به فروش رسانده و با درآمد حاصل از آن به پرداخت حقوق کارکنان دولت و سایر هزینه‌های جاری اقدام کند.

این امر به تورم دامن زد و نرخ آن را از دو رقمی، برای کالاهای اساسی، به سه رقمی افزایش داد. این امر به خصوص در مورد کالاهای اساسی مشهود بود و این در حالی بود که دولت به طور خاص تلاش کرده بود ارائه‌ کالاهای اساسی را زیر نظر و کنترل داشته باشد.

دامنه تورم به سایر حوزه‌ها نیز کشیده شد و قیمت مسکن و خودرو و کالاهای الکترونیک به شدت افزایش یافت. دو دلیل را در این مورد باید مد نظر داشت: یکی تحریم‌ها که سبب شد میزان کلی واردات کالا به شدت در ایران کاهش یابد و بسیاری از اجناس در ایران کمیاب و یا نایاب شود. دیگری، رکود حوزه‌تولید است که موجب شد بسیاری از کالاهای تولید داخل نیز کم و کمتر به بازار ارائه شود. بر این دو عامل باید موضوع احتکار و سود از طریق محدودسازی عرضه توسط توزیع کنندگان سودجو را اضافه کنیم. در سایه ‌ وحشت از آینده ‌نامطمئن، بسیاری از خریداران نیز به سوی خرید بیش از نیاز و ذخیره سازی روی آوردند. این امر سبب خالی شدن بسیاری از فروشگاه‌ها شد که دیگر پر نمی‌شوند و به همین دلیل نیز افزایش تقاضا و کمبود عرضه به افزایش قیمت‌ها دامن زد.

عرصه سیاست خارجی

در عرصه‌سیاسی باید به دو حوزه ‌خارجی و داخلی اشاره کنیم. در سیاست خارجی رژیم ایران شاهد انزوای هر چه بیشتر بود. بن‌بست در مذاکرات اتمی آشکارتر شد. سه دوره مذاکره‌در استانبول، بغداد و مسکو، نتیجه‌ای به بار نیاورد. در این میان، آغاز سری جدید تحریم‌ها پس از شکست مذاکرات، اقتصاد ایران را به شدت تحت فشار قرار داد. کشورهای غربی یکی بعد از دیگری از مذاکرات و ادام ه‌بی‌نتیجه ‌آن ناامید شده و اتحادیه ‌اروپا نگاه و عمل خود را به ایالات متحده‌آمریکا نزدیک‌تر کرد.

در طول این سال، موضوع انتخابات آمریکا نیز مطرح بود. بسیاری این احتمال را می‌دادند که با پیروزی احتمالی «میت رامنی» بر «باراک اوباما» روابط ایران و آمریکا به سوی تشدید موضع نسبت به تهران سوق کند. چنین نشد، اما در عین حال «اوباما» تغییری یا نرمشی در مواضع قبلی خویش نداد و به این ترتیب سیر افزایش تحریم‌ها و تهدیدها توسط واشنگتن ادامه پیدا کرد.

تلاش‌های ایران هم چنین برای تبدیل اجلاس سران جنبش‌های غیرمتعهد به یک فرصت برای جلب توجه جهانی و تقلیل فشارهای بین‌المللی با شکست مواجه شد. اجلاس به خاطر حاشیه‌های خویش پرمسئله شد و به یک ضد تبلیغات بدل شد. نبود هر گونه همبستگی مهم از جانب شرکت کنندگان با آرزوهای هسته‌ای ایران و امتناع پاره‌ای از رهبران کشورهای موثر از شرکت در این نشست در بی‌روح کردن و خنثی سازی تاثیر احتمالی آن نقش داشت.

انزوای بین‌المللی رژیم در این سال اوج گرفت. سردی روابط با کشورهای اروپایی و نیز اخراج دییلمات‌های ایرانی از کانادا، نمودهای چنین موقعیتی بودند. سفر احمدی‌نژاد به نیویورک نتوانست مثل هر سال خبرساز باشد و پنج بار پیشنهاد وی برای مذاکره مستقیم با آمریکا در طول این سفر کوتاه پاسخی از جانب واشنگتن دریافت نکرد.

عرصه سیاست داخلی

در عرصه سیاست داخلی اما وضعیت به سوی یک نزاع بی‌سابقه میان جناح‌های در ساختار قدرت رفت. در این سال، آشکار شد که خامنه‌ای دیگر کنترل جدی بر مافیاهای درون نظام ندارد. کشمکش مجلس و دولت در بهمن ماه با افشاگری احمدی‌نژاد علیه فاضل لاریجانی به اوج خود رسید. پس از این افشاگری و در بیست و دوم بهمن، هواداران احمدی‌نژاد مانع سخنرانی علی لاریجانی در قم شده و به سوی او کفش و مهر پرتاب کردند.

در طول این سال دو سناریو مطرح شد تا شاید تکلیف احمدی‌نژاد و باند او مشخص شود. یکی طراحی برای خنثی کردن وی در طول مدت باقیمانده تا پایان دوره‌ریاست جمهوری و دیگری، خلع وی از پست ریاست جمهوری پیش از اتمام آن. سران نظام تا پایان سال ۱۳۹۱ نتوانسته‌اند در مورد کنار گذاشتن احمدی‌نژاد تصمیم بگیرند. با وجود تلاش‌های بسیار برای مقایسه احمدی‌نژاد و بنی‌صدر، به دلیل مخالفت رهبری نظام و نگرانی‌های سپاه در مورد عواقب امنیتی عزل احمدی‌نژاد، چنین راهکاری بلاتکلیف ماند.

در همین حال، مجلس با تصویب قوانین متعدد دست دولت را در اجرای اهداف شبه اقتصادی و در واقع سیاسی خود بست. مهم‌ترین آنها شاید توقف اجرای فاز دوم طرح هدفمندی یارانه‌ها بود. این طرح برای احمدی نژاد جنبه ‌استراتژیک داشت. او بر آن بود که از این طریق بتواند پول کافی برای پیشبرد اهداف اقتصادی خود در اختیار داشته باشد و به واسطه ‌آن بتواند از میان لایه‌های محروم جامعه یک عقبه‌ اجتماعی برای خویش تدارک ببیند. اما گویی که این نقشه از پیش لو رفته بود و مجلس با تمام قوا در مقابل آن ایستاد، تا آن جا که از بیت رهبری برای توقف قطار مالی احمدی‌نژاد یاری گرفتند.

در مقابل این اقدام که می‌رفت دست باند احمدی‌نژاد را در انتخابات آتی خالی بگذارد، او برای جبران این کمبود، روی یک موضوع دیگر مانوور داد: لایحه ‌بودجه ‌۱۳۹۲. در حالی که ماه‌ها صحبت از آن بود که بودجه‌سال آینده «انقباضی» خواهد بود، آن چه در نهایت با بیش از ۸۵ روز تاخیر و بدون حضور احمدی‌نژاد به عنوان رئیس قوه‌ مجریه به مجلس ارائه شد، بودجه‌ای انبساطی بود که مجموع هزینه‌ها را از ۵۶۵ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۱ به ۷۳۱ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۲ افزایش داد.

هدف احمدی‌نژاد این بود که با ارائه ‌یک بودجه‌ دست و دلبازانه، بسیاری از موسسات و نهادهای دولتی را به صرافت بیاندازد که در صورت ادامه‌کار دولت وی- تحت ریاست جمهوری مشایی – به برخورداری از این بودجه‌های سخاوتمندانه امیدوار باشند. با این همه و در عمل، مجلس با تصویب یک بودجه ‌سه دوازدهم و با اختصاص ۴۵ هزار میلیارد تومان به عنوان «تنخواه گردان» موافقت کرد.

این می‌تواند دلیلی بر این مدعا باشد که دولت فاقد هر گونه برنامه‌ریزی و بودجه‌بندی برای طرح‌های عمرانی است و حداقل در سه ماهه‌ اول سال تنها به مدیریت هزینه‌های جاری و روزمره‌گی کارکرد دولت خواهد پرداخت. جالب این که این بودجه ‌سه ماهه نیز به دلیل عدم تخصیص بودجه‌ کافی برای شورای نگهبان جهت برگزاری انتخابات خرداد ۱۳۹۲ مورد تایید این نهاد قرار نگرفت و به مجلس برگردانده شد.

اختلافات جناحی در سال ۱۳۹۱ آن چنان گسترش یافت که هر موضوعی را در بر می‌گرفت. حتی سفر احمدی‌نژاد در روزهای آخر سال به ونزوئلا دستمایه‌ تسویه حساب‌های سایر جناح‌ها با وی بود. اما احمدی‌نژاد که قبل و بعد از سفر از هر فرصتی برای تبلیغ کاندیدای محبوب جناح خویش کوتاهی نمی‌کرد این انتقادها را زیاد جدی نگرفت و تلاش کرد که روی موضوع زمینه سازی برای انتخابات آینده متمرکز بماند.

اما این به معنای آن نبود که جناح وی خود را در موضوعات مهم و حیاتی نظام داخل نکرد. پس از پایان مذاکرات جمهوری اسلامی و گروه ۱+۵، با وجودی که به نظر نمی‌رسید پیشرفتی در گفتگوها حاصل شده باشد، جناح احمدی‌نژاد کوشید از اظهار نظرهای مثبت سعید جلیلی و علی باقری، استفاده‌دو جانبه ‌سیاسی و اقتصادی ببرد. برای این منظور، علی‌اکبر صالحی وزیر امورخارجه تلاش کرد با اعلام این که تحریم‌ها رو به ملغی شدن هستند، بازار ارز را تحت تاثیر قرار دهد.

این اعلام موجب شد که قیمت دلار چند روز کاهش یابد اما این روند دوام نیاود و اظهارنظرهای منفی مقامات غربی، بار دیگر قیمت دلار را به بالای ۳۷۰۰ تومان کشاند. بهره برداری سیاسی جریان احمدی‌نژاد اما جدی‌تر از این بود. آنها با اظهارنظر صالحی، وزیر امور خارجه، در نظر داشتند نشان دهند که سازش در پس مذاکرات باید خط اصلی و راهبردی گفتگوها باشد، زیرا خواست اصلی ایران، یعنی به رسمیت شناختن حق غنی‌سازی، توسط کشورهای ۱+۵ تامین شده است و زمان آن است که ایران از خود نرمش نشان دهد.

این تلاش گروه احمدی‌نژاد که می‌توانست فضای کشور را از گفتمان «مقاومت» و «پیشروی به سوی قله‌ پیشرفت» به سوی «سازش»، «نرمش»، «انعطاف پذیری» هدایت کند با دخالت خامنه‌ای مواجه شد. وی به طور صریح گفت که در مذاکرات اتمی قزاقستان هیچ گونه امتیازی از جانب غربی‌ها ارائه نشده است.

وضعیت حقوق بشر در ایران در سال ۱۳۹۱ در یکی از بدترین شرایط خود در سی سال گذشته قرار داشت، به نحوی که شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد و احمد شهید، نماینده ‌ویژه آن در پرونده ‌ایران، رژیم جمهوری اسلامی را چند مرتبه به خاطر نقض حقوق بشر محکوم کردند. این محکومیت‌های پیاپی خشم مقامات رژیم را برانگیخت، به نحوی که محمد اردشیرلاریجانی، نماینده‌ جمهوری اسلامی در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، احمد شهید را به همکاری با «یک سازمان تروریست» در تهیه گزارش خود متهم ساخت.

اتحادیه ‌اروپا در این سال تعداد دیگری از مقامات نظام را به عنوان «ناقضان حقوق بشر» تحریم کرد. بر اساس این تحریم‌ها ورود افراد تحریم شده به کشورهای عضو اتحادیه‌اروپا ممنوع شده و اموال و دارایی‌هایی احتمالی آنها در اروپا مسدود می‌شود.

عرصه‌اجتماعی

زندگی اجتماعی ایرانیان در سال ۱۳۹۱ به طور مشخص از وضعیت اقتصادی و آشفتگی مدیریتی ناشی از اختلافات جناح‌های سیاسی تاثیر پذیرفت. رشد تورم در این سال، معیشت و روابط اجتماعی و خانوادگی مردم را تحت تاثیر قرار داد. مشکلات معیشتی و به ویژه بیکاری به طور مستقیم امنیت اجتماعی را زیر سوال برد.

در این سال قدرت خرید خانواده‌ها تحت تاثیر گرانی مستمر کاهش یافت. یارانه‌های نقدی، که در سال ۱۳۸۹ برابر با ۴۵ دلار بود، در سال ۱۳۹۱ معادل ۱۵ دلار شد.

نمونه مشخصی که سبب یک اعتراض جمعی بی‌سابقه شد، مورد کشاورزان اصفهان بود که به انتقال حق‌آبه خود به یزد معترض بودند. این بزرگ‌ترین حرکت اجتماعی پس از پایان تظاهرات جنبش سبز در ۱۳۸۸ بود که برخلاف حرکت‌های گذشته به شکست نیانجامید، بلکه منجر به آن شد که دولت در مقابل خواست‌های کشاورزان اصفهانی عقب‌نشینی کند. امری بی‌سابقه که شاید دلیل آن قاطعیت کشاورزان در برابر گرایش سرکوبگرانه بود.

در این سال هم چنین کارگران، شاهد بیکاری گسترده به موازات رکود و کسادی و تعطیلی واحدهای تولیدی بودند. در اسفند ماه، حداقل حقوق سال ۱۳۹۲ رقمی تعیین شد که ۶ درصد هم از نرخ رسمی تورم اعلام شده توسط دولت (۳۱ درصد) کمتر بود. در حالی که نرخ خط فقر در تهران برای یک خانواده ‌چهار نفره معادل۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان اعلام شده ، حداقل دستمزد ۴۸۷ هزار تومان تعیین شد.

چشم‌انداز سال ۱۳۹۲

سال آینده با نوعی ناتوانی و نگرانی شروع خواهد شد: ناتوانی حکومت ایران در حل مشکلات و نگرانی ملت ایران از فردای خود. در شرایط کنونی می‌توان آینده ‌نزدیک کشور را در سه عرصه‌زیر مورد گمانه زنی قرار داد:

● در زمینه‌ اقتصاد

در صورت عدم گشایش پرونده ‌اتمی و ادامه‌ تحریم‌ها و به ویژه در صورت تشدید آن‌ها، سیر انحطاطی اقتصاد کشور به نسبت سال ۹۱ تشدید خواهد شد. این سیر می‌تواند از کمبود درآمدهای حکومتی آغاز شده و در عدم توانایی دولت در انجام پرداخت‌های ضروری دنبال شود. به طور مثال دولت می‌تواند در پرداخت حقوق کارکنان کشوری و لشگری با مشکلات جدی مواجه شود. آثار و عوارض اجتماعی این موقعیت سخت اقتصادی در عرصه اجتماعی دیده خواهد شد.

در این سال دولت برای جبران کسری درآمدهای خود به طور اجباری به اجرای پرمسئله فاز دوم طرح هدفمندی یارانه‌ها روی خواهد آورد. این طرح به افزایش قیمت حامل‌های انرژی مانند نفت، گاز، بنزین، گازوئیل و برق منجر می‌شود. این افزایش به طور خودکار قیمت بسیاری از تولیدات و خدمات را بالا برده و تورم را به مرزهای انفجاری خواهد رساند. در حالی که مجلس به دلایل امنیتی به دولت اجازه نداد که این طرح را در سال ۱۳۹۱ اجرا کند، این امر در سال ۱۳۹۲ به طور قطعی انجام خواهد شد.

اگر چه ممکن است دولت از این طریق برای خویش درآمدهایی کسب کند، اما این سبب پیدایش پدیده‌ «تورم چرخ دنده‌ای» می‌شود که با خود افزایش قیمت‌ها را در تمام حوزه‌ها‌ی اقتصاد به دنبال خواهد داشت. صعود قیمت‌ها به طور خودکار، افزایش هزینه‌های تولید و بالا رفتن قیمت کالاهای تمام شده را سبب شده و گرانی را به مصرف کننده‌ نهایی تحمیل خواهد کرد.

کمبود درآمدهای ارزی کشور می‌تواند اقتصاد وارداتی ایران را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. بسیاری از انبارهای ذخیره‌ کالا در ماه‌های گذشته در حال خالی شدن هستند و نبود واردات کافی آنها را خالی‌تر می‌کند. از یک مرحله به بعد باید شاهد نوعی کمبود محسوس کالا باشیم که می‌تواند تا مرز یک قحطی در مورد پاره‌ای از کالاها پیش رود. اگر چه دولت سعی خود را خواهد کرد که به دلیل ملاحظات امنیتی این کمبودها کمتر به کالاهای اساسی کشیده شود، اما شک نباید داشت که آنها نیز به تدریج مسئله‌ساز خواهند شد. با گسترش نگرانی از بروز قحطی و حس «هراس اجتماعی» (Social Panic) ممکن است شاهد هجوم مردم به فروشگاه‌های مواد غذایی و خرید بیش از نیاز آنها برای ذخیره‌سازی باشیم.

کمبود و گرانی مواد اولیه وارداتی و یا تولید داخل کشور و نیز بالا رفتن هزینه‌های تولید به دلیل گرانی حامل‌های انرژی می‌تواند تیر خلاصی بر صنایع و واحدهای تولیدی باشد. این را می‌دانیم که دولت سهم بخش تولید از درآمدهای ناشی از حذف یارانه‌ها را پرداخت نکرده است و در بودجه ‌دولت در سال ۱۳۹۲ هیچ مبلغی به معنای مشخص کلمه به بخش تولیدی اختصاص نیافته است.

بسیاری از طرح‌های عمرانی در سال آینده یا به صورت راکد باقی می‌مانند یا تعطیل می‌شوند. این رکود تولیدی با خود، بیکاری عظیم شاغلان و پیوستن آنها به خیل میلیونی بیکاران را به دنبال خواهد آورد.

شاید بارزترین نکته در اقتصاد نزار ایران، نبود یا کمبود شدید سرمایه‌گذاری باشد. این کمبود سرمایه‌گذاری در بخش‌هایی مانند نفت، صنایع سنگین، مخابرات و تاسیسات زیربنایی می‌تواند آثار و عوارض درازمدت منفی داشته باشد.

محسن رنانی، اقتصاددان ایرانی اخیرا گفته است: « حکومت وقت ندارد، اقتصاد صبر ندارد و جامعه اعتماد ندارد. یعنی حکومت فرصت زیادی برای تصمیم و اقدام جدی برای توقف روندهای موجود ندارد. اقتصاد هم دیگر توانایی‌اش تمام شده و نمی‌تواند خیلی صبر کند و به سرعت ممکن است وارد بحران‌های پیش‌بینی نشده‌ای بشود. جامعه هم دیگر به سیاست‌های روزمره و شعاری اعتماد ندارد.»

در چنین وضعیتی، اگر راه برون رفتی از بن بست قابل ترسیم باشد ماهیت آن به طور قطع سیاسی است. تا مشکل سیاسی ایران حل نشود، بهبود در وضعیت اقتصاد ، چه در سطح خرد و چه در سطح کلان، قابل تصور نیست.

● در حوزه‌ سیاسی

در این عرصه، مشغولیت اول نظام تعیین تکلیف پرونده‌ اتمی خواهد بود. در این سال باید معلوم شود که نظام اسلامی می‌خواهد – و اگر می‌خواهد آیا می‌تواند – به بمب اتمی دست یابد یا خیر. ادامه‌ مذاکرات برای مذاکرات بیشتر ناممکن خواهد شد و دولت ایران در مقابل این گزینه‌ سخت قرار می‌گیرد: ادامه‌ فعالیت‌های هسته‌ای و مواجه شدن با خطر محاصره ‌دریایی یا حمله ‌نظامی و دیگر، عقب نشینی در پرونده ‌اتمی و فراموش کردن رویای دستیابی (احتمالی) به سلاح هسته‌ای.

هریک از این دو سناریو یک سری عواقب نافرجام برای نظام خواهند داشت: اگر حکومت ایران فعالیت‌های هسته‌ای خود را، آن گونه که جامعه‌ بین‌المللی می‌خواهد ترک کند، این یک عقب نشینی استراتژیک خواهد بود که در پاره‌ای از رسانه‌ها از آن به عنوان «نوشیدن جام زهر» یاد می‌شود. این تعبیر که توسط روح‌الله خمینی، رهبر نظام، در پایان جنگ هشت ساله ‌ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ با «قبول آتش بس» مطرح شد، امروز می‌تواند برای جایگاه متزلزل خامنه‌ای بسیار مسئله‌ساز باشد و موقعیت به چالش کشیده شده او را به شدت متزلزل سازد.

افرادی مانند رفسنجانی و چهره‌های شاخص گروه‌های رقیب، با گرفتن مواضع معتدل‌تر در این باره، می‌توانند از موقعیت ضعیف شده ‌خامنه‌ای استفاده کرده و زمینه ‌برکناری تدریجی او را فراهم سازند. در این جا فقط بحث بر سر فرد او نیست، به خطر افتادن موقعیت خامنه‌ای یعنی زیر سوال رفتن منافع و منابع دست کم سه جناح که از دو دهه ‌پیش، در خوب و بدهای تصمیم گیری‌های استراتژیک نظام، همدم و همخور بوده‌اند. عقب نشینی خامنه‌ای، به عنوان فرمانده‌کل قوا و ولی فقیه نظام، می‌تواند همزمان موقعیت سه جناح روحانیت محافظه کار سنتی، سپاه پاسداران و بزرگ بازاری‌های سنتی مانند موتلفه را شدیدا متزلزل کرده و راه را برای بازگشت جناح‌های معتدل‌تر درون نظام، مانند جریان رفسنجانی یا جناح اصلاح‌طلبان باز کند.

در این میان نباید به نقش بسیار فعال یک جریان جدید در درون ساختار نظام بی‌اعتنا بود: حلقه‌ احمدی نژاد-مشایی بر آن است که با بهره‌گیری از قوه مجریه، حضور درازمدت خود در درون نظام را عملی سازد. این امر تا زمانی که مثلث بیت رهبری- سپاه و موتلفه قوی هستند، کار آسانی نیست. اما به محض تضعیف این سه ضلعی می‌توانیم شاهد هجومی سراسری از طرف جریان احمدی‌نژاد باشیم که برای کسب کرسی‌های دیگر قدرت خیز بردارد.

می‌بینیم که پرونده اتمی ایران فقط دارای یک جنبه ‌فنی- تسلیحانی نیست که بخواهد رژیم را به پافشاری و سرسختی وادار سازد، بلکه دربرگیرنده ‌یک جنبه‌ سیاسی بسیار مشکل آفرین برای بخش مهم و مسلط حاکمیت در ایران نیز هست و به همین دلیل است که سال ۱۳۹۲ اهمیتی دو چندان می‌یابد. چون رژیم حاکم بر ایران، هم به مهلت زمانی برای حل مسئله‌ اتمی خود می‌رسد و هم باید به این واسطه در درون خود، دچار شوکی نشود که زمینه‌ساز تغییرات ساختاری گردد.

آیا امکان مدیریت دوجانبه این پرونده وجود دارد؟ پاسخ وقتی دشوارتر می‌شود که شاهد هم‌زمانی این موضوع، که شاید خیلی هم تصادفی نباشد، با انتخابات خرداد ماه هستیم. شاید توضیح پیوند این دو موضوع یعنی سرنوشت پرونده‌اتمی از یکسو و چشم‌انداز انتخابات از سوی دیگر، خالی از فایده نباشد.

بدیهی است که در صورت عدم عقب‌نشینی حکومت ایران از فعالیت‌های بحث برانگیز اتمی‌اش، تشدید تحریم‌ها، محاصره‌ دریایی یا حمله نظامی در راه خواهد بود. هر یک از این‌ها می‌تواند به شکلی سناریو زیر سوال رفتن کل نظام را رقم زند: تشدید تحریم‌ها یعنی فروپاشی اقتصاد و انفجار اجتماعی تابع آن، محاصره ‌دریایی یعنی قحطی کالاها و شورش پابرهنگان و حمله‌نظامی، یعنی امکان بازتولید مدل طالبان و عراق و لیبی.

در شق اول، نابودی نظام تقریبا حتمی است، مگر آن که معجزه‌وار از این مهلکه‌ها جان سالم به‌در برد، البته به طور قطع نه کلیت آن، بلکه تنها بخشی از آن که بتواند به سرعت خود را با واقعیت غیر قابل کنترل جدید تطبیق دهد و نقش ناجی یا چیزی شبیه به آن را ایفا کند.

در حالت عقب نشینی و نرمش در پرونده ‌اتمی، موقعیت انحصاری قدرت برای مثلث بیت رهبری-سپاه-موتلفه باید به گونه‌ای مدیریت شود که خطر از دست دادن جایگاه این سه ضلع پیش نیاید. برای این منظور نظام باید بداند که بدشانسی هم‌زمانی انتخابات با این عقب‌نشینی ضروری را چگونه پیش برد که تبدیل به یک نبرد مهلک نشود.

● مسئله انتخابات پیش رو

انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ شاید از پرحادثه‌ترین انتخابات و یا به طور کلی از مه‌مترین رویدادهای عمر سی و چهارساله‌ نظام باشد. نه فقط به دلیل جنگ شدید میان جناح‌های قدرت‌طلب، بلکه به دلیل خطی که پیروز این انتخابات، برای آینده‌ نظام ترسیم خواهد کرد. رهبری نظام می‌داند که اگر قرار باشد تن به یک عقب‌نشینی در پرونده‌اتمی بدهد، باید عقبه‌ خود در درون نظام را امن سازد. یعنی آن که ریاست قوه ‌مجریه را در دست خود داشته باشد و در نتیجه ضروری است که ریاست جمهوری را به دست فرد قابل اطمینان و گوش به فرمانی بسپارد. اما این فرد کیست؟ یا بهتر است بپرسیم که این جناح کدام است؟

 با مرور مدعیان دستیابی به پست ریاست جمهوری می‌بینیم که صحنه بسیار شلوغ است و کار برای رهبر جمهوری اسلامی چندان ساده نمی‌نماید. موضوع فقط بیرون راندن رقبای سنتی و شناخته شده، مانند رفسنجانی و خاتمی نیست، بحث بر سر این است که آیا می‌توان از این مجموعه ‌آشفته کسی را بیرون کشید که ناخدای کشتی نظام در تلاطم مذاکرات اتمی باشد.

 واقعیت این است که دو جناح اصلاح‌طلبان به سردمداری محمد خاتمی و جناح میانه‌روها، با جلوداری اکبر هاشمی رفسنجانی، در موقعیت حساسی هستند. آنها یا باید با روحیه ‌تهاجمی و خطر پذیری بالا پا به صحنه بگذارند تا این بار، نه برای نمایش و حرکت «زیر سایه ‌رهبری»، بلکه برای ایفای یک نقش واقعی و پرماجرا وارد عمل شوند، یا این که خطر حدف همیشگی خویش از صحنه‌سیاسی کشور را بپذیرند.

 اما آیا پتانسیل حرکت قاطع و تهاجمی در آنها هست؟ این جای تردید بسیار دارد. زیرا این دو نیرو در این سال‌ها سخت آسیب دیده‌اند و توان بازسازی خویش را نیافته‌اند. از سویی دیگر، جامعه نه حوصله، نه وقت و نه باور لازم برای وارد شدن به این گونه صف آرایی‌های نیروهای درون نظام را ندارد. علاوه بر این، آنها دشمنان زیادی را در درون نظام در مقابل خود دارند، که قادر به خطرآفرینی و وارد کردن آسیب‌های جدی به آنها هستند. در عین حال، از جانب این دو جناح – اصلاح‌طلبان و میانه‌روها – شاید خطر زیادی متوجه مثلث قدرت نباشد که می‌خواهد برای عقب‌نشینی خود از مذاکرات هسته‌ای، پشت جبهه ‌خویش را مطمئن سازد.

 اما امروز نیروی دیگری در صحنه است که می‌تواند بازی سه ضلعی بیت رهبری-سپاه-موتلفه را به طور خطرناکی به هم بزند: حلقه ‌احمدی نژاد- مشایی، نیروی تازه نفسی که طعم قدرت را چشیده است؛ آن هم از نوع بی‌بند و بار و بی‌حساب و کتاب را. این نیرو با پایان دوره‌ خدمت خود، یعنی دوره دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، قصد خروج از هرم قدرت را ندارد. می‌خواهد بماند که ماندگار شود. اما از آن جایی که اوضاع کشور بیش از حد آشفته است، این جناح فقط در صورتی می‌تواند بماند که بتواند نقشی راهبردی را برای آینده ‌نظام ایفا کند و دیگر یک خدمتگزار ساده در قوه‌ مجریه نباشد.

حلقه‌ احمدی نژاد- مشایی در صدد حضور درازمدت خود در درون نظام است و این تا زمانی که مثلث بیت رهبری- سپاه و موتلفه قوی باشد، کار آسانی نیست. در حالت عقب نشینی و نرمش در پرونده ‌اتمی، موقعیت انحصاری قدرت برای مثلث بیت رهبری-سپاه-موتلفه باید به گونه‌ای مدیریت شود که خطر از دست دادن جایگاه این سه ضلع پیش نیاید. برای این منظور نظام باید بداند که بدشانسی هم‌زمانی انتخابات با این عقب‌نشینی ضروری را چگونه پیش برد که تبدیل به یک نبرد مهلک نشود.

پس، برای جریان احمدی‌نژاد مهم است که قادر باشد در ماه‌های آینده، در حیاتی‌ترین پرونده ‌نظام، یعنی پرونده اتمی در ماه‌های آینده نقش بیافریند. باند احمدی‌نژاد نیک می‌داند که اگر برنده‌انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ باشد، از آن جا که جداسازی خود از خط مثلث مسلط را برجسته کرده، می‌تواند مدعی به دست گرفتن مذاکرات و روند آن باشد. یعنی بگوید که به طور مستقیم در این باره با آمریکا مذاکره خواهد کرد.

این البته طرحی است که حلقه‌احمدی نژاد-مشایی در سر دارد اما آیا مثلث رهبری-سپاه و بازار اجازه‌ پیاده شدن آن را خواهد داد؟ این همان سوالی است که جواب به آن، پاسخ تمام پرسش‌های دیگر در مورد آینده ‌نظام را نیز در بردارد.

بدیهی است که سناریو مطلوب حلقه‌مشایی-احمدی نژاد کابوس مثلث قدرت است، حداقل اگر به پارامترهای بدیهی روی صحنه اکتفا کنیم چنین است. در این صورت روشن است که بیت رهبری با بهره‌وری از نیروی امنیتی، اطلاعاتی و نظامی سپاه از یکسو و نیروی تخریب‌گر و دردسرآفرین بازار از سوی دیگر و نیز اتکا به توپخانه‌ تبلیغاتی روحانیت و ائمه جمعه و جماعات، در صدد برآید که راه را بر پیشروی مشایی به سوی کرسی ریاست جمهوری سد کند.

در یک تحلیل ظاهری این کار چندان دشوار هم نخواهد بود. اما فقط در یک تحلیل ظاهری است که چنین می‌نماید، وقتی به ابزارهای در اختیار تیم احمدی‌نژاد برای تقویت جبهه ‌خویش در مقابل این سد نگاه می‌کنیم، باید موضوع را عمیق‌تربنگریم. تیم کنونی مشایی و احمدی‌نژاد برای دستیابی به هدف توصیف شده‌ بالا از ابزارهایی به شرح زیر برخوردار است:

۱- اختیارات قانونی ناشی از کنترل دستگاه دولت: تا زمانی که احمدی‌نژاد به عنوان ریس جمهور در راس کار است، امکان بهره بردن از مجموعه ‌امکانات دولت مانند استانداری‌ها، فرمانداری‌ها، وزارتخانه‌ها، پرسنل دولت و امثال آن برای این باند مهیاست. آیا آنها خود را از به کارگیری این امکانات محروم خواهند ساخت؟

۲- دستیابی به منابع مالی: با توجه به این که مدیریت درآمدهای دولت در دست این باند است، آنها می‌توانند این منابع را منطبق با جاه‌طلبی سیاسی خویش اختصاص دهند و خود را چندان درگیر عواقب درازمدت تصمیمات سیاسی-انتخاباتی خویش نکنند.

۳- پشتیبانی لایه‌های پایین سپاه: این باند با میدان دادن به فرماندهان رده‌ دوم سپاه توانسته است در درون این نیرو نیز برای خویش حمایتی دست و پا کند که در موقع خود به صحنه آورده خواهد شد. این می‌تواند به معنای برخورد این رده‌ها و نیروهای تحت امر آنها با سایر نیروهای سپاهی باشد که فرماندهان وفادار به خامنه‌ای می‌توانند بسیج کرده و برای سرکوب مخالفان مثلث قدرت به صحنه آورند.

۴- لایه‌های پیچیده‌ متشکل از هسته‌های شبه نظامی: باند مشایی و احمدی‌نژاد با اتکاء به دانش و تجربه و نفوذ خود در میان نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و بسیجی، گروه‌ها و هسته‌های عملیاتی را ترتیب داده‌اند که می‌توانند در زمان مناسب، مانند ۲۲ بهمن ۱۳۹۱ در قم، به سراغ رقبا و مزاحمان بروند.

۵- توان به خیابان کشیدن نیروهای محروم جامعه: احمدی‌نژاد و تیم او سال‌ها تجربه‌ جلب حمایت محرومان از طریق توزیع برنج و سیب زمینی و امثال آن را دارند. این باند می‌تواند به نحو احسن از نقش حیاتی یارانه‌های نقدی در به خیابان کشیدن محرومان و مستمندان نیز بهره ببرد. همین موجب شده که مثلث یاد شده، از ترس سرازیر شدن پابرهنگان به خیابان‌ها، در برابر جریان احمدی‌نژاد بسیار دست به عصا حرکت کند.

هر چند که تمام ابزارهای کنش باند احمدی‌نژاد به این پنج مورد ختم نمی‌شود اما همین موارد کافی است تا دریابیم که دست آنها برای دردسرسازی اساسی برای نظام خالی نیست. حال تصور کنیم که مثلث قدرت بخواهد در سال آتی و علیرغم تمام ریسک‌ها، مانع دستیابی جریان احمدی‌نژاد به قدرت شود. در این صورت باید منتظر یک سری از برخوردهای میان جناح‌ها بود که به سطح درگیری فیزیکی نیز خواهد کشید. اگر این درگیری‌ها به سرعت و با قاطعیت مهار نشود، بحرانی تمام عیار در انتظار نظام خواهد بود.

احمدی‌نژاد و تیم او تجربه‌ چند ساله جلب حمایت محرومان از طریق توزیع برنج و سیب زمینی و امثال آن را دارند. این باند می‌تواند به نحو احسن از نقش حیاتی یارانه‌های نقدی در به خیابان کشیدن محرومان و مستمندان نیز بهره ببرد. همین موجب شده که مثلث یاد شده، از ترس سرازیر شدن پابرهنگان به خیابان‌ها، در برابر جریان احمدی‌نژاد بسیار دست به عصا حرکت کند.

اما این مهره چینی‌ها و طراحی‌های صفحه‌شطرنج سیاسی کشور نمی‌تواند بدون نگاهی به چشم انداز وضعیت اجتماعی ایران در سال ۱۳۹۲ معنا یابد.

● موقعیت اجتماعی سال ۱۳۹۲

به نظر می‌رسد که در این سال ساختارهای اجتماعی کشور به چالش‌های جدی کشیده شوند. کاهش درآمدها در مقابل افزایش قیمت‌ها اقتصاد معیشتی را با وضعیتی سخت مواجه خواهد ساخت که می‌تواند برای بسیاری از خانواده‌ها نقطه‌پایان تحمل‌شان باشد. سبد خوراکی خانواده‌های ایرانی به این شکل آن قدر محدود خواهد شد که شاید دیگر چیزی در آن پیدا نشود تا فقرا و محرومان همچنان به تماشای برنامه‌های ماهواره مشغول و سرگرم بمانند. آن چه بسیاری از مقامات نظام در طول ماه‌های اخیر از آن ابراز نگرانی کرده بودند، یعنی شورش پابرهنگان، می‌تواند بروز کند.

این سال آبستن بدترین احتمالات خواهد بود: افزایش شمار فقرا و متکدیان، افزایش اعتیاد، افزایش مرگ و میر ناشی از عدم دسترسی به دارو و خدمات درمان، افزایش خودکشی، افزایش جرائم و جنایات، افزایش سرقت‌های مسلحانه (زورگیری و…)، افزایش طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده، افزایش کودکان بی‌سرپرست، کودکان کار و کودکان خیابانی، افزایش تن فروشی همراه با کاهش سن متوسط فحشا، افزایش اعتیاد به مواد مخدر و الکل، افزایش دانش آموزان مجبور به ترک تحصیل، افزایش خودکشی، افزایش افسردگی و روان پریشی، افزایش دعوا و درگیری در سطح جامعه و… واقعیت‌هایی هستند که می‌توانند زندگی دهها میلیون ایرانی را دستخوش مخاطرات جدی سازند.

لایه‌های محروم و مزدبگیر جامعه اولین قشرهایی خواهند بود که در این میان آسیب دیده و به زیر خط فقر مطلق کشیده می‌شوند. به نظر نمی‌رسد که در سال آتی مسکن‌های کوچکی مانند کمک ۷۵ هزار تومانی و حتی دو برابر یا سه برابر کردن یارانه ها، غول تورم و افزایش ساعت به ساعت قیمت‌ها را خنثی سازند. میلیون‌ها ایرانی در سال آینده قربانی سوء تغذیه شده و قادر به پاسخگویی به حداقل‌های نیاز خود نخواهند بود. به این ترتیب می‌توان پیش‌بینی کرد که جو اجتماعی در طول سال آینده و احتمالا از همان ابتدای سال بسیار متشنج خواهد بود. مناطق فقیرنشین و حاشیه نشین‌های شهرها از جمله مناطقی هستند که مستعد جرقه‌ای برای انفجار خواهند بود.

نتیجه‌گیری

در سال ۱۳۹۱ ساختار اقتصادی کشور چند شوک به خود دید که آرامش سیاسی و نیز نظم اجتماعی را به خطر انداخت. دولت در این سال با مدیریت روز به روز و نیز با بهره‌گیری از سرکوب توانست سال را به زحمت به سوی پایان برد. در سال ۱۳۹۲ اما ساختار اقتصادی می تواند تحت فشار تحریم‌ها و سوء مدیریت و نبود سرمایه و تولید ثروت فرو بپاشد، در این صورت جامعه دست به یک واکنش قوی خواهد زد و این با خود ساختار سیاسی کشور را به چالش خواهد طلبید.

انفجار اجتماعی در سال آتی به صورت یک احتمال قوی مطرح خواهد بود. شورش‌های محتمل بستگی به این دارند که نیرویی در درون جامعه بتواند آن را هدایت و سازماندهی کند. هر نیرویی که بتواند شورش‌های احتمالی سال ۱۳۹۲ را سازماندهی کند، آن را هدایت نیز خواهد کرد. اگر این کار توسط یک نیروی دولتی انجام شود ممکن است شورشی‌ها دستمایه‌ تسویه‌حساب‌های آن چنانی میان جناح‌های رقیب درون نظام شوند. اگر هدایت و سازماندهی شورش‌ها توسط یک نیروی سیاسی برانداز و یا یک نیروی اجتماعی تغییرطلب انجام شود می‌توان انتظار داشت که حرکت‌های اعتراضی احتمالی در این سال موجودیت نظام حاکم را به خطر بیاندازد.

در این سال چندین پرسش باید پاسخ‌های مشخص و عملی خود را بیابد:

  • – آیا پرونده ‌اتمی ایران تعیین تکلیف می‌شود؟
  • – آیا حکومت ایران شرایط غرب برای برقراری روابط عادی را پذیرا می‌شود؟
  • – آیا باندهای درون نظام می‌توانند در یک نبرد نهایی پیروز میدان را تعیین کنند؟
  • – کدام جناح درون حاکمیت خواهد بود که هدایت استراتژیک نظام را بر عهده خواهد گرفت؟
  • – چه کسی پیروز انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ خواهد بود؟
  • – آیا اصولا انتخاباتی برگزار خواهد شد؟
  • – آیا اقتصاد ایران می‌توان این وضعیت نامتعین و بحرانی خود را در سال آتی ادامه دهد؟
  • – آثار و عوارض فروپاشی اقتصاد کشور در زیر بار تحریم‌ها چه خواهد بود؟
  • – آیا تحریم‌ها تشدید خواهند شد و به سوی محاصره ‌دریایی پیش خواهند رفت؟
  • – آیا ممکن است تاسیسات اتمی ایران مورد حمله‌ نظامی قرار گیرد؟
  • – آیا غرب به سوی سیاست تغییر رژیم خواهد رفت؟
  • – در صورت گزینش استراتژی تغییر رژیم، چه نیرویی به عنوان جایگزین مطرح خواهد شد؟
  • – آیا نیروهای اجتماعی محروم جامعه در این سال همچنان در سکوت فقر و گرسنگی را تحمل خواهند کرد؟
  • – آیا این احتمال وجود دارد که شورش‌های پابرهنگان به راه بیافتد؟
  • – در صورت بروز شورش‌های اجتماعی چه نیرویی آنها را هدایت خواهد کرد؟
  • – آیا ساختار امنیتی حکومت قادر به مهار شورش‌های احتمالی خواهند بود؟
  • – آیا کیفیت و کمیت شورش‌ها می‌تواند آینده‌ نظام را به خطر بیاندازد؟
  • – و سرانجام، در سایه‌ ترکیبی از همه این رویدادهای ممکن، سرنوشت ایران چه خواهد شد؟

با نگاهی به این سوالات در می‌یابیم که سال ۱۳۹۲ یک سال معمولی نیست، سالی است مهم و تعیین‌کننده.

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%a7%d9%84-%db%b1%db%b3%db%b9%db%b2%d8%9b-%d8%b3%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%be%d8%b1%d8%aa%d9%84%d8%a7%d8%b7%d9%85-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d9%85%d8%b7%d9%85%d8%a6%d9%86/feed/ 0
شورش ها در راهند. آنها را دریابیم. https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d9%86%d8%af-%d8%a2%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c%d9%85/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d9%86%d8%af-%d8%a2%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c%d9%85/#respond Thu, 29 Nov 2012 15:57:16 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=12879 شورش ها در راهند. آنها را دریابیم.

مطلب رسیده

 آرمین آرمان

آیا ریشه جملگی معضلات کنونی جامعه ما فقر فرهنگی ست؟

در این هیچ تردیدی نیست که قشر فقیر و زحمتکش در ایران و کشورهای جهان سوم بخاطر کمبود امکانات، رفاهی، آمورشی و فرهنگی – اجتماعی از سواد سیاسی و اجتماعی مطلوبی برخوردار نیستند و طبعا خیل عظیمی از آنها  برای حل معضلات روزمره زندگی خود به جای دفاع ازحقوق مدنی شخصی خود، بیشتر به مقدسات مذهبی، اوهام و خرافات پناه می برند. بدیهی است که این قشر طعمه بسیار ساده ای برای رژیم ایدیولوژیک مذهبی  و فاشیستی جمهوری اسلامی گردیده است، که طبعا با استفاده از احساسات واعتقادات ساده مذهبی آنها سی وسه سال است که برای اعمال و مقاصد شوم خود از آنها بهره برداری می نماید. از این رو حمایت بخشی از قشر فقیرو زحمتکش از جمهوری اسلامی پدیده جدیدی نیست بلکه یک واقعیت تلخ اجتماعی ست، که از اواخر قرن هیجدهم در اروپا و از اوایل قرن بیستم درکشور ما حالت نهادینه بخود گرفته است.

در جامعه ایران رشد این پدیده بخاطر برخورداری از ایدیولوژی مذهبی اسلام بسیار شدیدتر از جامعه های روبه توسعه ی دیگر می باشد.

برده داری در دنیای متمدن امروزی زیر چتر ایدیولوژی اسلام

از بدو وجود خود، رژیم جمهوری اسلامی برای به کرسی نشاندن ایدئولوژی ضد بشری مذهبی فاشیستی  خود که بنیاد اساسی رژیم را تشکیل  می داده سرکوب و کشتار مردم را پیش گرفته است. این بدین معناست: که مردم هیچگونه انتخاب آزادی را نداشته و ندارند و چه بخواهند یا نخواهند بایستی از سیاست های شوم رژیم اطاعت نمایند.
این بدین معناست که رژیم برای محو  آزاداندیشان و هر اندیشه مخالف خود، با سرکوب و کشتار پاسخ می دهد. این بدین معناست که بطور سیستماتیک از سوی رژیم ددمنش جمهوری اسلامی برای بی تفاوت ساختن اراده مردم  در مقابل جامعه، بویژه همکاران و خویشاوندان، کرامت و ارزشهای انسانی آنها را مورد حمله قرار داده است. این تصادفی نیست که کشتن انسانها در ملای عام برای خیل عظیمی از اقشار اجتماعی حالت طبیعی به خود گرفته است و حتی به جرات می توان گفت که برای بخشی نیز حالت سرگرمی شده است.  به بیان دیگر، رژیم جمهوری اسلامی گرفتن جان انسانها را به وسیله ای برای ادامه ی حیات خود مبدل ساخته است، این در حالیست که حتی برای اعدام نمودن یک شخص نیاز به وکیل، محاکمه و …نیست.  این تصادفی نیست که در سال گذشته محصول سیاستهای ضد انسانی رژیم مستبد جمهوری اسلامی در ایران با جمعیت قریب 75 میلیون نفر در کنار صدها اعدامی، بیست میلیون پرونده قضایی بوده است، که حدود دومیلیون از این پرونده ها به موضوعات مرتبط به قتل تعلق دارد.

چه کسی باید خدمتگرا باشد، مردم یا دولت؟

مساله دیگری که در کشور ما وجود دارد. اقتصاد وابسته و  مصرفی آن می باشد. در سال گذشته بنا به آمار خود رژیم، بسیاری از شرکتها و کارخانجات بخاطر هجوم محصولات بنجل خارجی بویژه چینی رو به تعطیلی کشانده شده اند یا اینکه کاملا نابود گردیده اند. همانگونه که دوستان مطلع می باشند. بیش از هشتاد در صد از اقتصاد کشور ما بطور رسمی در دست دولت (سپاه پاسداران) می باشد. حدود بیست درصد  دیگرش  متعلق به بخش خصوصی ست، که اغلب آنها را نیز مزدوران رژیم تشکیل می دهند.، این بدین معناست که بخش اعظمی از جمعیت 75 میلیونی ایران برای دولت کار می نمایند و دولت می تواند سرنوشت آنها را برای یک  زندگی  بخور و نمیر  مورد نظر خود تعیین نماید. به بیان دیگر، مردم  مستقیما برای امرار معاش روزمره خود وابسته  به دولت می باشند. این بدین معناست که دولت خدمتگزار مردم نیست بلکه آقای بالای سر مردم  می باشد.   خدمتگزار، کارگران، زحمتکشان وکارمندان دولت یا نیمه دولتی جبرا  به برده رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلامی مبدل شده اند . نتیجه این بردگی یعنی هیچ کس فکر اعتراض کردن به موقعیت اجتماعی را به خود راه نمی دهد. هرکس که در این راستا اعتراضی را بنماید، جرم حداقلش این است که از امتیازهای اجتماعی که دولت تحت اختیارش قرار داده، محروم می گردد و این بدین معناست که در کنار محروم شدن از شعلهای دولتی، شانس کار کردن را در هیچ موسسه خصوصی دیگری را ندارد.

نقش قشر های مختلف اجتماعی مانند کارگران، زحمتکشان در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی

آن دسته از روشنفکران وکنشگرانی، که هنوز فکر می کنند اگر از سوی قشر آگاه جامعه برای کسب حقوق صنفی دانشجویان، کارگران، روزنامه نگاران اعتراضی شکل بگیرد، فقرا و زحمتکشان نیز همگام با آنها به خیابانها خواهند آمد و رژیم را سرنگون خواهند ساخت یا در خوابند یا اینکه با سیستم و ساختار مافیایی اقتصاد مصرفی رژیم آشنایی کامل ندارند.

مطمنا در جامعه استبداد زده مذهبی  ما،  درصد بسیار اندکی  از مردم  آگاه و مسئولیت پذیر وجود دارند که حاضر هستند برای کسب حقوق مدنی و دفاع از ارزشها و کرامت انسانی خود به خیابانها بیایند و با رژیم درگیر بشوند. این بخش از اقشار متوسط، کنشگران، روشنفکران، کارگران فنی ماهر و دانشگاهی ها تشکیل شده است و طبعا بخاطر دفاع از حقوق مدنی خود، دشمن سرسخت رژیم محسوب می گردند. متاسفانه بخاطر شرایط استبدادی-پلیسی که رژیم برای آنها ایجاد نموده است ، فقدان یک سازماندهی و ارتباط ارگانیک در میان آنها هنوز وجود ندارد. بی تردید این نکته یکی از معضلات اساسی ست که  باید روشنفکران و کنشگران مسئولیت پذیر  خارج از کشور برای ایجاد این ارتباط ارگانیک روشنگری و فرهنگ سازی بنمایند.

قدرت اجتماعی را با ذهنیت تنها نمی توان پدید آورد

یا تشکل و همکاری نیروهای کنشگر آگاه و مسئولیت پذیر، که اکنون به صورت پراکنده در ایران و یا برون مرز فعالیت می کنند، می توان وزنهء بزرگی‌ را در مقابل رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلام بوجود اورد. ما کنشگران که خواهان تغییر بنیادی رژیم می باشیم درهر کجای دنیا که هستیم باید بتوانیم با یکدیگر ارتباطی‌ همسویه و ارگانیک برقرار کنیم، باید همدیگر را پیدا کنیم و متشکل تر وارد صحنه بشویم. باید بتوانیم از نیروی اندیشه، تخصص، توانائی ها و ظرفیت‌های یکدیگر یاری بگیریم تا به یک کلّ قدرتمند و اثرگذار تبدیل بشویم.

شورشهای آتی اسلامی نخواهند بود!!

بدیهی ست که شورشهای خودجوش در جامعه ما، اگر فردا شکل بگیرند، نه بخاطر نجات مذهب اسلا،م بلکه تنها به این دلیل خواهد بود که تحریمهای امریکا و متحدین غربی اش اختلال در شریانهای اساسی اقتصاد مصرفی رژیم بوجود آورده است، اکنون در شهرهای بزرگ مانند تهران، مشهد و… ما شاهد این هستیم که خیل عظیمی از مردم  توان خرید امرار و معاش روزانه خود را با در آمدی که تاکنون داشته اند، ندارند.  پرداخت یارانه های  نقدی دولتی که برای  هرچه بیشتر وابسته ساختن قشر فقیر و نابودی طبقه متوسط  از سوی رژیم به اجرا در آمد، اکنون  به یکی دیگر از مشکلات  رژیم  مبدل گردیده است. شاید رژیم در نابودی قشری از طبقه متوسط موفق شد، اما با تشدید اعمال تحریمها و  معضلات روز افزون بیکاری، گرانی و تورم  بسیاری از مردم که وابسته صددرصد به یارانه ها هستند، توان  پرداخت بسیاری از ضروریات زندگی خود را ندارند.  این بخش، که میلیونها نفر از  جمعیت 75 میلیونی ایران را بخود اختصاص می دهند ،تاحدی می توانند متحمل این وضعیت ناهنحار بگردند و جبرا دیر یا زود کنترل خود را از دست می دهند و برای گرفتن حقوق خود به خیابانها می آیند. بدون تردید  شورشهای اجتماعی  در این موقعیت دوراز تحقق نیست. باید ازهمین اکنون دست بکار بشویم  وبا ایجاد جمعهای کوچک، خود را برای سازماندهی شورشهای آتی آماده سازیم. بی تردید هرکس بتواند این شورشها را سازمان دهی بنماید می تواند قدرت سیاسی آتی را نیز در دست بگیرد…   .

تاثیر تحریمها و عکس العمل  رژیم

هموطنان مسئولیت پذیر! تاثیر تحریمهای اقتصادی  موجودیت رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلامی  را زیر سوال برده است. اگر این تحریمها به همین منوال ادامه یابد، رژیم باشکست کامل اقتصادی روبرو خواهد گردید و به هیچ وجه دیگر توان پاسخگویی به پارامترهایی مانند بیکاری، گرانی، تورم  و دیگر معضلات روزمره زندگی مردم را نخواهد داشت .

همانگونه که بر شما نیز  پوشیده نیست اقتصاد ایران یک اقتصاد وابسته به نفت می باشد اختلال بوجود آوردن در این شریان اصلی،  منجر به ورشکستگی و درهم شکستن جملگی زیرساختهای اقتصادی کشور می گردد.  ما اکنون شاهد تعطیلی یکی پس از دیگری صنایع مهم اقتصادی کشور در شهرهای بزرگ  می باشیم ، که از این رهگذر نیز هر روز به  سیل کارگران بیکار افزوده می شود. فروش نفت که تاکنون  ضمانتی برای ادامه حیات رژیم بود، اکنون  نسبت به تولید دومیلیون پانصد هزار بشکه سال گذشته به  40  درصد کاهش پیدا نموده است. دولت، برای تغذیه ی پروژه های فرهنگی و ماشین سرکوب و کشتار خود نیاز مبرمی به نقدینگی دارد. و این تنها با کاستن از بودجه های دیگر پروژه های خدماتی دولتی امکان پذیر می باشد. این شگفت آور نیست، که تاثیرات این کاستی ها را ما اکنون بطور عینی در  مایحتاج روزمره ی زندگی بسیاری از مردم  شهرهای بزرگ کشور مشاهده می نماییم.   بی تردید جامعه ما اکنون مانند بشکه باروتی می ماند که  تنها با افروختن  جرقه ای  منجر به انفجار اجتماعی خواهد گردید. این را رژیم بخوبی می داند و با سرکوب و کشتار مردم توانسته تاحدی مانع از ایجاد شورشهای خیابانی بگردد؛ اما این عمل در دراز مدت قابل کنترل نخواهد بود و مردم گرسنه را به خیابانها خواهد کشاند. آغاز شورشهای خیابانی بمثابه رفتن بسوی سرنگونی رژیم می باشد .
بی تردید کنشگران و روشنفکران مسئولیت پذیر داخل باید به یاری همفکران خود در خارج از کشور از این فرصت طلایی برای  سرنگونی رژیم بهره برداری نمایند. باید از همین حالا  با بهره مند شدن  از خلاقیت و توانایی یکدیگر زمینه های یک سازماندهی و خود سازماندهی را درمیان اقشار متفاوت مردم  بوجود بیاورند. باجمع های چند نفره از هرفرصتی که پیش می آید اعتراضات صنفی مردم را دامن بزنند. پایه یک قدرت سازمان یافته اجتماعی را می توان  با این جمع های کوچک بوجود آورد.   بدیهی ست که هر نیرو، سازمان یا شخصیت سیاسی که بتواند این قدرت اجتماعی را سازماندهی نماید، می تواند قدرت سیاسی را نیز در  دست بگیرد.

]]> https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d9%86%d8%af-%d8%a2%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c%d9%85/feed/ 0 عاشورا، غذای نذری و گسترش فقر در ایران https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%a7%d8%8c-%d8%ba%d8%b0%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%b0%d8%b1%db%8c-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d9%81%d9%82%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%a7%d8%8c-%d8%ba%d8%b0%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%b0%d8%b1%db%8c-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d9%81%d9%82%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/#respond Mon, 26 Nov 2012 19:53:45 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=12859 عاشورا، غذای نذری و گسترش فقر در ایران

نگاهی به معنای نمادین توزیع غذای نذری در محرم

 رادیو زمانه

کورش عرفانی

محرم امسال و بخصوص مراسم عاشورا، در روز یکشنبه پنجم آذر ۱۳۹۱، از یک ویژگی مشهود برخوردار بود: کم رنگ شدن وجه مذهبی – سنتی و پر رنگ شدن وجه غذایابی و سرگرمی.

به نظر می رسد با تغییر وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه، این موضوع فرهنگی به نوعی ماهیت عوض کرده و دارای کارکردهای فرعی دیگری شده است. این نوشتار به یک کارکرد مشخص می پردازد و آن جنبه تهیه خوراک توسط مردم دارای سوء تغذیه در این روز است، با این زمینه به ابعاد کلی‌تر موضوع به گرسنگی کشیده شدن مردم می‌پردازیم.

تاسوعا و عاشورا و شکار غذا

در حالی که آمارها حکایت از گسترش بی‌رویه فقر اقتصادی مردم دارد، بدیهی است که مسئله نخست لایه‌های ضعیف و میانی جامعه تامین حداقل‌های نیازمندی خویش است: خوراک، مسکن، پوشاک و بهداشت.

قیمت یک نان سنگک در تهران به طور متوسط ۷۰۰ تومان است. اگر متوسط قیمت را در کنار نان های دیگر ۵۰۰ تومان فرض کنیم یک خانواده چهار نفره برای تامین حداقل دو قرص نان در روز برای هر نفر، نیازمند به ۲۴۰ عدد نان در ماه است. یعنی چیزی حدود ۱۲۰ هزار تومان در ماه فقط برای نان خالی هزینه می شود. این، معادل یارانه نقدی سه نفر از اعضای خانواده است. بر این هزینه باید باقی خرج خوراک و نیز هزینه های مربوط به آب، اجاره مسکن، حمل ونقل، گاز، بهداشت و… را نیز اضافه کنیم. به این ترتیب است که معنای زندگی بیش از ۶۰ میلیون ایرانی زیر خط فقر و نیز ۲۵ میلیون ایرانی زیر خط فقر مطلق خود را نشان می‌دهد.

در چنین شرایطی فرصت دریافت غذای مجانی، آن هم شامل برنج و گوشت، برای خانواده‌هایی که شاید در سال یک بار هم گوشت مناسب و به اندازه کافی در سفره‌شان پیدا نمی‌شود، فرصتی غنیمت است. فرق نمی‌کند که برای عزای حسین باشد یا عزای قاتل حسین. مهم، رفتن به خیایان با یک ظرف خالی است برای به دست آوردن حداکثر غذای نذری ممکن. گزارش های متعددی در روز عاشورا خبر از کسادی صف‌های دسته‌های عزادار و پرجمعیت بودن صف‌های متقاضیان غذای نذری می دهد. برخی با قابلمه در خیابان‌ها از یک جا به جای دیگر می‌رفتند تا بتوانند ذخیره‌سازی کنند.

در سایه گرسنگی، ماجرای کربلا به حاشیه رانده شده و نبرد واقعی در صحنه کربلای فقر و گرسنگی در شرایط فعلی فرد معنا یافته است. در میان ایرانیان روایت می کنند که «شکم گرسنه ایمان نمی‌شناسد» و روز عاشورا، همه این را دیدند. گزارش‌های هموطنان از داخل روایت می‌کند که در برخی موارد یک دسته عزاداری فقط شامل کسانی بوده است که «علامت» و پرچم و ساز و برگ را حمل می‌کرده‌اند و خبری از صف سینه‌زنان و زنجیرزنان نبوده است. گویی جمعیت سابق عزادار این بار باید به کارهای مهم‌تری مانند حرکت از یک محل به محل دیگر برای پر کردن ظرف غذای خویش می‌پرداخته‌اند.

عاشورا: روز گوشت قربانی

فراموش نکنیم چندسالی است که برای برخی خانواده ها یگانه فرصت خوردن گوشت همین ایام محرم است و بس.

فقر و گرسنگی دلیل وجودی محرم را تا حد زیادی زیر سئوال برده است و موضوع برخورداری از غذای نذری، کارکرد نخستین این مراسم شده است. کار به جایی کشیده است که در یک طنز تلخ حتی یک وب‌سایت ویژه غذای نذری اعلام موجودیت کرد تا بتواند نذری‌دهندگان و گیرندگان را به سوی زمان و مکان مناسب برای این کار هدایت کند. آیا اینترنت در خدمت نهادینه کردن فقر عمل می‌کند و به زودی شاهد گسترش این گونه شیوه‌ها خواهیم بود؟

از درد آزادی به درد نان

تجربه عاشورای سال ۱۳۸۸ نشان داد ملتی که آزادی می‌خواهد برای آن خطر می‌کند و با نیروهای سرکوبگر درگیر می‌شود و حتی آن را مغلوب می‌کند.

همین مورد هم بود که ترس زیادی را در سران نظام ایجاد کرد و آنها را وادار کرد که شتاب‌زده به سوی طرح هدفمند کردن یارانه ها بیایند[۱] و با گسترش فقر و محتاج ساختن مردم از حیث اقتصادی، پتانسیل خطرساز آزادیخواهی را از آنها سلب کنند. هدف این طرح به فقر کشیدن عمومی جامعه و به ویژه، طبقه متوسط بود تا دیگر، جان و توان و ذهنیت جست‌وجوی آزادی را نداشته باشد و به جای آن، در جست‌وجوی نان باشد. این طرح، هر چند اقتصاد ایران را به خاک سیاه نشاند، اما در زمینه هدف سیاسی خود خوب عمل کرد. سه سال پس از عاشورای پرماجرای ۸۸، در عاشورای ۹۱، مردم نه به گارد ضد شورش، بلکه با کسانی که نقش انتظامات محل‌های پخش غذای نذری را ایفا می‌کردند در نزاع بودند تا بتوانند سهمی از گوشت و برنج توزیع شده در آن مکان‌ها را برای خود داشته باشند. در فاصله سه سال، عاشورا از قیام برای آزادی به تلاش برای یافتن گوشت تبدیل شد.

درس تحول

این واقعیت باید دست کم چشم برخی از جریان های ایستای اپوزیسیون را باز کند تا ببینند که موضوع و دلمشغولی میلیون‌ها ایرانی امروز، نه نبرد برای آرمان‌های عالی و والایی چون آزادی، دمکراسی و سکولاریسم، بلکه تلاش و نبرد برای غذای نذری و برخورداری از یکی دو وعده غذای حاوی گوشت است.

ممکن است این امر عمومیت نداشته باشد، اما بخش مهمی از جامعه را دربرمی‌گیرد. خبرهایی که شهروندان از ایران داده اند بیانگر حضور افرادی بوده است که از لایه‌های به ظاهر مرفه طبقه متوسط هستند. بگذارید کل روایت را از قول یک شهروند شیرازی بشنویم:

«گزارش دریافتی: من در شیراز هستم. امروز در خیابان‌ها شاهد صحنه‌های شنیعی بودم که هرگز فراموش نخواهم کرد. در هر نقطه از شهر که غذایی توزیع می‌شد چنان جمعیتی گرد می‌آمد که اگر کسی نمی‌دانست آنجا غذای نذری می‌دهند فکر می کرد به میدان تحریر مصر وارد شده است. نکته‌ای که در این میان حائز اهمیت است حضور قشرهای به نسب مرفه با خودروهای مدل بالا در کنار افراد تهیدست و فقیر جامعه بود که هر دو قشر برای دریافت غذای رایگان به خیابان آمده بودند. ولی سئوال این است که چه بلایی بر سر جامعه ما آورده‌اند که مردم به جای ریختن به خیابان جهت سرنگونی این حکومت استبدادی و به جای پیگیری حقوق حقه خود به دنبال یک وعده غذای رایگان به این شکل هستند؟ به راستی باید این موضوع به صورت علمی بررسی شود که چگونه رژیم جمهوری اسلامی توانسته با سوء استفاده از روانشناسی جمعی و استثمار دینی آنچنان ضربه‌ای به فرهنگ و تمدن جامعه ایرانی وارد آورد که مردمانی این چنین هوشمند و ثروتمند از حیث برخورداری از ذخایر نفت، گاز، منابع و ذخایر طبیعی و تاریخی به جای اعتراض به جمهوری اسلامی با چنان حرص و ولعی به سمت دیگ‌های غذای نذری حمله‌ور شوند که گویی صدسال است رنگ خوراک به چشمشان نیامده.»[۲]

این روایت به زبان ساده، پدیده پیچیده‌ای را بیان می‌کند که سال‌هاست در نظام جمهوری اسلامی به صورت فکرشده و فرموله شده دنبال می‌شود. جریان‌هایی مانند هئیت موتلفه اسلامی که قدرت اصلی را در بازار سنتی در دست دارند در نشریات درونی خود مانند نشریه «شما»، که ارگان حزب موتلفه اسلامی است، ضرورت عدم توزیع گسترده ثروت در میان مردم را به عنوان یک استراتژی ایدئولوژیک و امنیتی یادآور شده‌اند. آنها بر این باورند که افزایش سطح رفاهی مردم می‌تواند باعث پیدایش افکار و گرایش‌های انحرافی و «گناه‌آلود» در میان آنها شود. به همین خاطر، نوعی فقر «تقوا آفرین» را توصیه می‌کنند. این همان جریانی است که از اول انقلاب میلیون‌ها ایرانی را در «کمیته امداد امام»[۳] به زندگی وابسته به دیگری و رضایت به فقر و شرایط مالی حداقلی، تحت مدیریت خود دارد و با درآمدهای کلان صندوق‌های خیریه مبلغ ناچیزی را به عنوان «ممری ماهیانه» به آنها پرداخت می‌کند و در ازای آن، تبعیت از مذهب و حکومت و شرکت فعال در مراسم دولتی مانند نماز جمعه و راهپیمایی‌های وابسته به نظام را کسب می کند.

مدیریت فقر به جای مدیریت ثروت

جمهوری اسلامی به این ترتیب در استراتژی خود موفق عمل کرده است: مدیریت ثروت در بالا و مدیریت فقر در پایین.

آنها نیک آموخته‌اند که یک ملت به فقر کشیده شده و گرسنه تا زمانی که بتواند حداقلی بیابد و بقای خود را تامین کند به فراتر از آن فکر نمی‌کند. اگر هم بخشی از لای تور فقر سالم گریخت و خواست کاری فراتر کند دستگاه سرکوب به آن خواهد پرداخت. این بهترین و موفق‌ترین فرمول حکومت‌گری است: حاکم ساختن فقر و یاس و ترس و تضمین بقای خویش برای دهه‌ها و سده‌ها.

تنها اشکال این فرمول این است که باید مدام شکم مردم گرسنه را پر کرد، جای بازی ندارد. برخلاف شرایط عادی که مردم در آن ممکن است در مواجهه با کمبود و تورم فقط بخواهند از میزان رفاه و شکم سیری خویش قدری بکاهند تا وضعیت نامناسب اقتصادی را قابل تحمل سازند، یک ملت گرسنه دیگر چیزی برای کاستن ندارد. حاشیه حرکت آن به شدت کم است وبه محض آن که حداقل‌ها به او نرسد موضوع مرگ و زندگی برایش مطرح می‌شود. به طور مثال بسیاری از خانواده‌ها در سال ۱۳۸۹ یارانه‌ها را به عنوان یک منبع کمک برای درآمد اصلی خویش می‌پنداشتند، اما امروز، یارانه‌های نقدی یک منبع حیاتی شده است و با قطع آن، میلیون‌ها ایرانی توانایی تامین خوراک روزمره خود را نیز نخواهند داشت. پس، دولت باید هر ماه بین سه تا چهار هزار میلیارد تومان فراهم کند و به مردم به فقر کشیده شده توسط خود بدهد تا لشکر گرسنه ها او را پایین نکشند.

استراتژی و ضعف

این همان روی دیگر سکه استراتژی «ملت را گرسنه نگهدار و حکومت کن» است. وقتی دولتی به پای این استراتژی می‌رود از یکسو از بابت قیام آزادیخواهانه و دمکراسی‌طلبانه خیالش راحت می‌شود و از طرف دیگر، برای خود یک خطر امنیتی بالا می‌سازد. زیرا به محض اشکال، یا ضعف در تامین قوت روزانه مردم، شورش پابرهنگان به راه می‌افتد. پس، با یک استراتژی شبیه به هدفمندسازی یارانه‌ها می‌توان طبقه متوسط را تار و مار کرد، اما در این صورت بخش مهمی از این طبقه به لایه‌های محروم جامعه می‌پیوندد، زیرا هم سرنوشت می‌شوند و بر شمار و نیز آگاهی‌شان افزوده می‌شود.[۴]

فراموش نکنیم، برخلاف لایه‌های محروم سنتی جامعه که با فقر به گونه‌ای زندگی کرده‌اند و آن را در لفافه مذهب و فرهنگ تا حدی برای خود قابل تحمل کرده‌اند، طبقه متوسط به راحتی نمی‌تواند رفاه نسبی خویش را فراموش کند و به فقر و نداری و سوء تغذیه عادت کند. به همین خاطر، پتانسیل اعتراضی قوی‌ای را در خود دارد که مستعد و منتظر فرصتی مناسب است. لیکن به دلیل درگیری شدید در روزمرگی زندگی جدید توام با فقر، این امکان برایش نیست که بتواند خود را سازماندهی کند و دست به اقدام مبتنی بر ابتکار عمل بزند، اما در صورت بروز جرقه‌های اعتراضی می‌تواند توان بالایی از خود در پیشبرد مبارزه‌ای رادیکال نشان دهد.

بر این منوال می‌بینیم که استراتژی حکومت بر فقیران که جمهوری اسلامی پس از جنبش سبز به پیش گرفت او را در موقعیتی قرار می دهد که به محض بروز یک ضعف اساسی در تامین حداقل‌های معیشتی برای میلیون‌ها ایرانی به فقر کشیده شده، می‌تواند خود را در معرض یک هجوم عظیم و قاطع از جانب گرسنگان و پابرهنه ها قرار دهد. پارادوکس موضوع در اینجاست که برای کاهش این خطر، نظام حاکم باید از یکسو جو را سرکوبگرایانه‌تر سازد و برای این منظور بیشتر هزینه کند. این امر، خود، به معنای آن است که باید درآمدهایش را هرچه کمتر به اقتصاد و هرچه بیشتر به امنیت و اطلاعات و انتظامات اختصاص دهد؛ اما از دیگر سو، هدایت درآمدها به سوی دستگاه‌های سرکوب، باعث فقیرتر شدن مردم و افزایش خطر انفجار شود. حال در نظر بگیریم که در این میان، تحریم‌های خارجی ناشی از رفتار مشکوک رژیم در زمینه فعالیت‌های اتمی، درآمدهای حکومت را به شدت کاهش داده است. چیزی که رژیم را بر سر یک سه راهی کشنده قرار داده است:

۱- اگر بخواهد مردم را همچنان در فقر کنترل شده نگهدارد باید حداقل ها را تامین کند و این هزینه گزافی دارد (معادل ۴۵ هزار میلیارد تومان فقط بابت یارانه های نقدی). در غیر این صورت با شورش گرسنگان مواجه می‌شود.

۲- اگر بخواهد از خطر شورش‌های خانمان برانداز در امان باشد، باید دستگاه سرکوب را تقویت کند و این خود هم هزینه‌های مادی فراوانی دارد و هم دردسرهای جانبی و هزینه‌ساز بسیار. به طور مثال سازمان زندان‌های کشور به دلیل افزایش شمار زندانیان در حال ورشکستگی است و خواهان اعدام هر چه سریع‌تر محکومین به قصاص تا زندان‌ها قدری خالی شوند.

۳- اگر بخواهد دستگاه سرکوب را تقویت کند باید درآمد رو به کاهش خویش را به جای دادن به مردم گرسنه به دستگاه سرکوب بدهد و در این صورت خطر شورش را بالا می برد.

حال در نظر داشته باشیم که برای افزایش درآمدهای خود رژیم ایران باید در پرونده هسته‌ای کوتاه بیاید و در این صورت باز روابط اقتصادی پررونق حاکم می‌شود و به واسطه رونق اقتصادی، باز طبق متوسط خود را از فقر بیرون می‌کشد و باردیگر با مطالبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خویش ظهور می‌کند. این موقعیت پارادوکسیکال همان وضعیتی است که اگر تعیین تکلیف نشود می‌تواند برای کل نظام خطرساز و حتی برانداز باشد.

آیا راه برون رفتی هم هست؟

به نظر می‌رسد به کارگیری روش «مردم را فقیر و بر آنها حکومت کن» در یک کشورِ به طور طبیعی فقیر، روش خوب و کارآیی باشد[۵]، چون شانس بروز و ظهور ثروت برای به هم زدن چرخه «فقر مادی – فقر فرهنگی» موجود نیست، اما برعکس، در یک کشور دارای ثروت‌های فراوان طبیعی و انسانی، استفاده از این روش با پارادوکسی برخورد می‌کند که آن را ناموفق می‌سازد.

یا باید مردم را به طور مصنوعی فقیر نگهداشت که هزینه دارد، یا باید اجازه داد که مردم به ثروت دست یابند که خطر دارد. تامین هزینه نگهداشتن مردم در فقر، به طور مصنوعی، خود نیاز به بهره‌برداری از ثروت‌های کشور دارد و این کار نیز خود نیاز دارد به به‌کارگیری توان انسانی بخشی از جامعه. به محض اینکه این بخش از نیروی انسانی برای تولید ثروت به کار گرفته شود برای خود موقعیتی به دست می‌آورد که باز به طور طبیعی با آن موقعیت، نظام استبدادی را تهدید می کند و … این دور تسلسل یا زنجیره شیطانی با منطق درونی خویش هرگز به رژیم‌هایی مانند حکومت فعلی ایران اجازه نمی‌دهد که بتوانند در ورای یک دوره کوتاه مدت بر اساس این منطق بر اوضاع سوار باشند. دلیل شدت خشونت استبداد در ایران نیز این بوده است که بسیار دشوار است ملتی را که در زیر پایش ثروت‌های میلیاردی نهفته است در فقر و گرسنگی نگهداشت.

نتیجه‌گیری

محرم و عاشورای امسال تبلور دوران تازه‌ای از حیات اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران بود که در آن پارامترهای فرهنگی به حاشیه رانده شده‌اند و موضوع معیشت مردم حرف نخست را می‌زند.

تامین این معیشت آسیب‌دیده، در سطح حداقلی خود به دوش دولت افتاده است. دولتی که خود به طور برنامه‌ریزی شده و برای فرار از ترس‌های امنیتی خود که توسط طبقه متوسط در دو نوبت ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ به وجود آمده بود دست به فقیرسازی اجتماعی و عمومیت یافته در ایران زد. حاصل این سیاست کلان این است که امروز جامعه یاد گرفته و منتظر است تا نان روزانه خود را نه از قبل کار و فعالیت در یک اقتصاد مرده و از دست رفته، بلکه از دست حکومت و سیستم اقتصادی وابسته پرور آن تامین کند.

به واسطه وخامت اوضاع اقتصادی و طرح امنیتی هدفمندسازی یارانه‌ها استقلال مالی و مادی لایه‌های میلیونی جامعه و از جمله طبقه متوسط و حتی مزدبگیران ضعیف شده و یا حتی از بین رفته و اینک، ده‌ها میلیون ایرانی به مثابه میهمان «ناخوانده» دولتی هستند که فکر می کرد با حذف یارانه‌ها می‌تواند بار مالی خود را کاهش دهد و فشار اصلی را بر دوش بخش خصوصی و مصرف‌کنندگان بگذارد. پس از انجام این مهم، در حال حاضر این چند میلیون میهمان منتظرند تا میزبان نتواند، به هر دلیل و شکلی، از آنها پذیرایی حداقلی کند تا خانه را بر سر او خراب کنند.

به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی در دام خویش افتاده و از ترس مرگ، شرایط مردن خود را فراهم کرده است. انقلاب اسیدهای معده در راه است. افزایش احتمالی فشارهای ناشی از تحریم‌ها و بروز ضعف دولت در تامین حداقل‌های معیشتی مردم آغازگر حرکتی است که در خود هم ناامیدی میلیون‌ها ایرانی محروم و بیکار شده و گرسنه را دارد و هم خشم یک طبقه متوسط به فقر کشیده شده را. ترکیب این دو زاینده حرکتی می‌تواند باشد که در طول سی سال اخیر نمونه نداشته است. تا اینجا حرکت‌های اعتراضی مردم یا جنبه شورش‌های محدود محرومان جامعه بوده است یا مطالبات خاص طبقه متوسط. به همین دلیل هر دو قابل کنترل و سرکوب بوده است. اینک برای نخستین‌بار و آن هم به دست خود نظام، لایه‌های محروم و متوسط جامعه‌، شانس آن را یافته‌اند که در یک حرکت گسترده مشترک شرکت کنند و این اشتراک و ترکیب شاید آن چیزی است که سرنوشت آن را از حرکت‌های اعتراضی سه دهه گذشته متفاوت خواهد ساخت.

KoroshErfani@yahoo.com

پانویس:

۱- طرح هدفمندسازی یارانه‌ها با وجود مخالفت‌های فراوان به دلیل کارکردهای امنیتی خود از دی ماه ۱۳۸۹ آغاز شد.

۲- این روایت از طریق فیس‌بوک به دست نگارنده رسیده است.

۳- این کمیته نزدیک به هفت تا ده میلیون نفر را زیر پوشش خود دارد و نوعی سیستم گداپروری دولتی محسوب می‌شود که با بودجه‌ای کلان میلیون‌ها ایرانی را با حداقل‌های زنده بودن آشتی می‌دهد. فلسفه وجودی این کمیته که ریشه آن به صندوق‌های قرض‌الحسنه بازاریان در دهه چهل خورشیدی بازمی‌گردد ترویج زهد و حداقل‌گرایی مادی در جهت حفظ نظم اجتماعی و طبقاتی است.

۴- طبقه متوسط که به ردیف لایه‌های پایین جامعه کشیده می‌شود دارای سطح فرهنگی بالاتری است و در این موقعیت می‌تواند دانش اجتماعی و درک طبقاتی خویش را با اعضای قشرهای محروم جامعه به مشارکت بگذارد و سطح آگاهی اجتماعی عمومی جامعه را بالا بکشد. این خطری است که نظام حاکم در محاسبات خود نمی‌تواند برای آن کار خاصی انجام دهد.

۵- بسیاری از کشورهای آفریقایی با این فرمول سال‌هاست که زیر سیطره حکومت‌های استبدادی میان فقر و دیکتاتوری عمر می‌گذرانند.

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%a7%d8%8c-%d8%ba%d8%b0%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%b0%d8%b1%db%8c-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d9%81%d9%82%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/feed/ 0
پیروزی اوباما: تداوم در داخل، تغییر در صحنه جهانی https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%db%8c%d8%b1%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%a7%d9%88%d8%a8%d8%a7%d9%85%d8%a7-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d9%88%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%8c-%d8%aa%d8%ba%db%8c%db%8c%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b5/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%db%8c%d8%b1%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%a7%d9%88%d8%a8%d8%a7%d9%85%d8%a7-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d9%88%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%8c-%d8%aa%d8%ba%db%8c%db%8c%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b5/#comments Mon, 12 Nov 2012 11:09:11 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=12559 پیروزی اوباما: تداوم در داخل، تغییر در صحنه جهانی

کورش عرفانی

رادیو زمانه

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با انتخاب باراک حسین اوباما، نامزد دمکرات‌ها به پایان رسید. هیجانی که با شمارش آراء آغاز شده بود زیاد دوام نیاورد. فقط چند ساعتی لازم بود که مسجل شود اوباما با فاصله‌ای قابل توجه و به اندازه کافی رای الکترال به دست آورده و به‌عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا به کاخ سفید باز می‌گردد.

 

پیش از آن که به وظایف پیش روی وی نگاه کنیم، بهتر است به ساعات پرماجرای رای‌گیری نظری بیافکنیم.

هیجانی ناپایدار

اختلاف سه ساعته میان شرق و غرب آمریکا، پدیده عجیبی شده بود. در حالی که نتایج مقدماتی انتخابات در ایالت‌های شرقی و مرکزی آمریکا منتشر می‌شد، مردم هنوز در ایالت‌های غربی مشغول رای دادن بودند. اعداد به شدت بالا و پایین می رفت و کسی تا ساعت‌ها جرات نداشت با قاطعیت در مورد یک احتمال قوی صحبت کند. خیابان‌ها به سرعت خالی می‌شد و شهروندان آمریکایی با عجله به سوی خانه‌ها می‌شتافتند تا شاهد نبرد شانه به شانه دو کاندیدا باشند. دقایق به کندی پیش می‌رفت.

درساعت ۵:۳۵ دقیقه به وقت غرب آمریکا سایت خبری «فاکس نیوز»-که در جبهه راست و حزب جمهوریخواه قرار دارد، نتیجه را ۸۸ به ۷۸ رای الکترال به نفع میت رامنی اعلام کرد. این در حالی بود که شبکه”سی ان ان” که گرایش بیشتری به دمکرات‌ها دارد، نتیجه را ۷۳ بر ۶۴ آن هم به نفع رامنی گزارش می‌کرد. هر دو شبکه می‌گفتند که رامنی جلو افتاده اما آیا این روند می‌رفت که با حفظ برتری رامنی ادامه یابد؟

دو نامزد برای کسب مقام ریاست جمهوری به ۲۷۰ رای کالج انتخاباتی از مجموع ۵۳۸ رای کالجی نیاز داشتند. کافی بود هر یک به این حد برسد تا پست ریاست جمهوری را از آن خود بداند.

با گذشت زمان، فاصله رامنی و اوباما بازهم افزایش یافت. “سی‌ان‌ان” خبر می‌داد که رامنی ۸۲ رای انتخابی را به خود اختصاص داده. بر روی نقشه انتخاباتی آمریکا، ایالت‌ها یکی بعد از دیگری به رنگ قرمز در می‌آمدند که رنگ حزب جمهوری‌خواه آمریکاست. در ساعت ۵:۴۵ دقیقه اوباما با کسب ایالت اوهایو موفق شد فاصله خود را کمتر کرده و به مرز ۷۸ در مقابل ۸۸ رای رامنی برساند. ابهام زیاد بود و رقابت می‌رفت که نفس‌گیر شود.

ساعت ۶ بعد از ظهر به وقت شرق آمریکا بود که با بسته شدن تعداد دیگری از حوزه‌های رای‌گیری در ایالت‌های میانی، تخمین آرای جدیدی ارائه شد که نشان‌گر ۱۵۴ رای الکترال رامنی و ۱۲۳ رای الکترال برای اوباما بود. تا آن زمان برآوردها نشان می‌داد که میت رامنی نامزد جمهوری‌خواهان موفق شده آرای کالجی اغلب ایالت‌های کوچک را به خود اختصاص دهد، در حالی که باراک اوباما در ایالت‌هایی مانند نیویورک، نیوجرسی و شیکاگو به موفقیت دست یافته بود.

فاصله به تدریج بیشتر شد. زمانی که رامنی در شمارش آرای ایالت فلوریدا با ۲۹ رای کالجی از اوباما پیشی گرفت، شانس اوباما برای کسب ۲۷۰ رای الکترال لازم باز هم کمتر به نظر می‌رسید. در همین زمان “سی‌ان‌ان” پیش بینی کرد که مجلس نمایندگان آمریکا در اختیار اکثریت جمهوری‌خواهان خواهد بود. در مورد سنا در آن ساعت همچنان تساوی آرا وجود داشت.

یک ساعت بعد وضعیت به سمت کمتر شدن فاصله بین دو کاندیدا پیش رفت. در ساعت ۷:۳۰ دقیقه غروب به وقت آمریکا آرای الکترال رامنی ۱۵۹ و رای الکترال اوباما ۱۴۸ بود. چند دقیقه پس از ساعت ۸ شب، اوباما با اعلام نتیجه ۵۵ رای کالجی کالیفرنیا از رامنی پیشی گرفت و پس از آن تنها تنها سی دقیقه لازم بود تا با کسب ۲۷۴ رای، باز هم رییس جمهور آمریکا شود.

اما در ورای این تلاطم خبری چه معنایی را باید در انتخاب دوباره اوباما جستجو کرد؟

پیام مردم آمریکا برای حکومتگران آمریکا

به نظر می‌رسد که روش مدیریتی تند و کاسبکارانه جرج دبلیو بوش و جمهوری‌خواهان در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ جامعه آمریکا را به اندازه کافی از تندروی سیاسی و اقتصادی ترسانده بود وهمین حاشیه امنی برای هر کاندیدا شده بود تا شیوه ملایم‌تری در برخورد با مسائل داخلی و خارجی در پیش گیرند. شاید از همین جهت، اوباما نباید چندان از بابت انتخاب دوباره خود نگرانی به دل راه می داد. وی اینک چهارسال دیگر فرصت دارد تا سیاست‌های کلان خویش را دنبال کند و چه بسا در پایان دوره دوم، همانند بیل کلینتون، کارنامه‌ای از خود به جای بگذارد که نه تنها از دید بخش مهمی از جامعه آمریکا مثبت باشد، بلکه خط یا مسیری نیز برای آینده این کشور به وجود آورد.

اوباما بی‌شک به اصلاحات آغاز شده ادامه خواهد داد و به اصلاحات جدیدی هم خواهد پرداخت. در این نوشتار به‌ طور عمده به تاثیر و نقش انتخاب وی در سیاست‌های جهانی آمریکا و به طور ویژه به مورد ایران می‌پردازیم. پیش از آن فقط به یک نکته داخلی آمریکا اشاره می‌کنیم.

تلاش برای ایجاد وحدت

آرای بدست آمده نشان داد که آمریکا به دو قسمت تقسیم شده است. در حالی که نیمی از مردم آمریکا به جشن و شادی پیروزی کاندیدای محبوب خود می‌پردازند، نیم دیگر در ماتم شکست خویش هستند.

اینک این اوباما و هنر مدیریتی وی است که نشان خواهد داد آیا می تواند این آمریکای دوپاره را به شکلی و به نحوی به هم متصل کند و انسجام اجتماعی را به حد مطلوب خویش بکشاند یا خیر. او در نطق پیروزی خود، ملت آمریکا را «یک خانواده»‌ نامید که قرار است به عنوان «ملتی متحد» عمل کند.

بدیهی است که پس از مدتی با فروکش تب انتخابات، مردم باردیگر به زندگی روزمره باز می‌گردند و توجه کمتری به موضوعات کلان می‌کنند. اما باید دید که آیا سیاست‌های اقتصادی و رفاهی اوباما می‌تواند شرایط را برای آمریکای دمکرات‌تر و مردمی‌تر فراهم سازد یا خیر. گرایش‌های جدایی‌طلبانه و نژادی در آمریکا در چهار سال گذشته قوی بوده و جریان «تی پارتی» نمودی از این گرایش‌هاست. این جریان راست افراطی و تا حدی نژادپرست، ممکن است در آینده و با از دست دادن امید خود به بازگشت جمهوری‌خواهان، مواضع و رفتارهای رادیکال‌تری در پیش گیرد. از آن‌سو جریان «اشغال وال‌استریت» وجود دارد که نقطه مقابل «تی پارتی» است و می‌تواند به دلیل ناکارآمدی اوباما در زمینه کاهش فقر و نابرابری، فعالیت خود در نارضایتی از اوباما را دامنه‌دارتر کند.

اوباما میان ملتی از هم گسیخته قرار دارد و باید دلایل بسیار جدی و واقعی برای نزدیک کردن آنها به هم بیابد. اوباما نمی‌تواند هر دو طرف را راضی کند، زیرا این دو جریان در دو نقطه متضاد قرار دارند. از سوی دیگر وی باید سرمایه اجتماعی خود را در مسیر نیروی اصلی پشتیبان خویش قرار دهد. در این راستا پرهیز از برنامه‌های اقتصادی با گرایش نئولیبرالی شاید بتواند بعد از نیم قرن آمریکایی‌ها را با یک حکومت اجتماعی‌تر، دمکرات‌تر و عدالت طلبانه‌تر آشنا کند. امری که راه را باز خواهد کرد تا ویژگی‌ ساختارهای حکومتی اروپایی در ایالات متحده نیز مورد آزمایش قرارگیرد و آمادگی برای پذیرش و گسترش آنها بیشتر شود.

اوباما زمانی می تواند خود را چهره‌ای تاریخ ساز در آمریکا معرفی کند که با عملکردی مردمی‌تر، این ارزش‌ها را چنان جا انداخته باشد که آمریکایی‌ها در سال ۲۰۱۶ تردید کمتری در انتخاب یک نامزد دمکرات به عنوان جانشین او داشته باشند.

اوباما می‌تواند با روشی نرم و تدریجی، مردم آمریکا را با مقوله عدالت اجتماعی روبرو سازد و بدون به‌کارگیری ادبیات سوسیالیستی و ایجاد بیم در حافظه آمریکایی‌ها، این ملت ۳۰۰ میلیونی را به سوی آشنایی با سوسیالیسم در همان معنایی پیش برد که در آلمان و فرانسه و سوئد و نروژ به کار می‌آید. این شاید بزرگترین کاری باشد که اوباما می‌تواند در طول ریاست جمهوری هشت ساله خویش و به ویژه در چهارساله دوم به آن بپردازد. اما در کنار این شرایط سخت و حساس داخلی، اوباما باید با پرونده‌های سنگینی در صحنه بین المللی مواجه شود. در این بخش به برخی از این موارد خواهیم پرداخت.

چالش‌های خارجی اوباما

اوباما اینک فرصت دارد که در رابطه با عراق، افغانستان، سوریه و ایران با دست بازتری عمل کند، یعنی در مورد آنها دست به انتخاب‌هایی بزند که حداقل در یک چارچوب زمانی چهارساله قابل محاسبه و برنامه ریزی باشند. باید بدانیم که بسیاری معتقد بودند دلیل پرهیز آمریکا از دخالت عملی در سوریه یا اقدام نظامی علیه ایران، این بود که اوباما نمی‌توانست خود را در آستانه انتخابات درگیر یک جنگ بزرگ منطقه‌ای کند. این موضوع حتی در مورد واکنش به حمله مسلحانه یازده سپتامبر امسال به سفارت آمریکا در لیبی نیز بیان شد. از همه مهم‌تر این که شایعاتی وجود داشت که اسرائیلی‌ها به همین دلیل در یکی دو ماه اخیر، فشار تهدیدآمیز خود را کاهش داده‌اند تا فرصت لازم برای تعیین تکلیف نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را فراهم سازند. اگر این پارامتر مهم بوده باشد، اینک اوباما آمادگی بسیار بیشتری برای اقدامی قاطع و جدی در قبال پرونده‌هایی مثل سوریه یا ایران خواهد داشت.

سوریه و البته روسیه

بعید نیست که آمریکا تصمیم به دخالت بیشتر در سوریه با هدف پایان بخشیدن به رژیم بشار اسد بگیرد. این امر شاید تا مرز دخالت مستقیم نظامی پیش نرود اما به هر روی می تواند به اقداماتی منجر شود که تغییر رژیم در این کشور را میسر سازد.

نشست اخیر جناح‌های اپوزیسیون سوریه در دوحه پایتخت قطر برای توافق در جهت تشکیل دولت موقت، شاید نمودی از آمادگی برای همین منظور باشد. احتمال می‌رود که آمریکا در این راستا با کشورهای دست اندرکار منطقه مانند ترکیه، قطر، اردن، عربستان سعودی و هم‌چنین اسرائیل مشورت و هماهنگی کند.

البته ایفای نقش فعال و سرنوشت‌ساز آمریکا در سوریه، باید با توافق روسیه در این باره همراه باشد. توافقی که محدود به روسیه نخواهد بود و در برگیرنده نکاتی چون تعیین سرنوشت سپردفاع موشکی آمریکا در اروپا خواهد بود. در این باره، باز بودن میکروفن اوباما و مدودیف در جریان کنفرانس امنیت هسته‌ای در پایتخت کره جنوبی قابل ذکر است. در آن موقع اوباما به همتای روسی خود گفت که ایالات متحده پس از انتخابات ریاست جمهوری، در زمینه موضوعات مورد اختلاف طرفین، همچون سپر دفاع موشکی، انعطاف بیشتری به خرج خواهد داد. این هم یکی دیگر از مواردی است که اوباما برای پرداختن به آن و رسیدن به یک راه‌حل نیاز به زمان داشت.

فراموش نکنیم که روسیه در این باره تهدید کرده بود که در صورت پافشاری ایالات متحده بر اجرای طرح دفاع موشکی، ممکن است کشورش از پیمان خلع سلاح هسته‌ای[i] بیرون آید و حتی جنگ سرد جدیدی بین دو قدرت کلید بخورد. اوباما اینک به سراغ متقاعد کردن روسیه خواهد رفت تا بگوید که این دیوار موشکی برای دفاع از خطرات ایران و پاکستان و چین است. برای دیدن موفقیت اوباما در این زمینه باید منتظر ماند. آن‌چه مسلم است، این است که اوباما زمان کافی برای این بحث را در اختیار دارد.

ایران: چالش نخست

ایران شاید مهم ترین پرونده‌ای باشد که اوباما در مقابل خود خواهد داشت. وعده اوباما در این زمینه، مورد سنجش مردم آمریکا از یک سو و متحدان وی از جمله اروپا و اسرائیل قرار خواهد گرفت. این پرونده تعیین می‌کند که آیا اوباما در چهار سال آینده، در سطح جهانی جدی گرفته خواهد شد یا خیر. بگذارید سه سناریو را در این باره بررسی کنیم:

۱) اوباما یک ایران اتمی یا چیزی شبیه به آن را می‌پذیرد و با آن کنار می‌آید. این سناریو می‌تواند لطمه بزرگی برای باور جهانی به پایبندی اوباما و آمریکا نسبت به تعهدات خود باشد. فراموش نکنیم که اوباما در طول تبلیغات انتخاباتی گفت که گزینه ایران اتمی برای ایالات متحده غیرقابل تصور است. این رفتار اوباما می‌تواند عوارض جانبی جدی هم داشته باشد و از جمله اشتیاق سایر دولت‌های منطقه برای ماجراجویی‌های اتمی بدون هزینه را تقویت کند. یک مسابقه تسلیحات اتمی، امنیت را به طور گسترده در خلیج فارس، منطقه‌ای که اقتصاد جهانی سخت به انرژی صادراتی آن نیازمند است، به خطر خواهد انداخت.

۲) اوباما تصمیم به برخورد نظامی با ایران بگیرد. این امر می‌تواند بیانگر قاطعیت اوباما نسبت به تعهدات بین‌المللی او باشد، اما از دیگر سو، زمینه‌های بروز یک فاجعه جدی در منطقه خاورمیانه را نیز فراهم خواهد کرد. وارد شدن آمریکا به جنگ با ایران که فقط باید از نوع تمام عیار[ii] خود باشد، می‌تواند ضعف عمومی اقتصاد آمریکا را با درگیر شدن در سومین جنگ پرهزینه در آسیا به همراه بیاورد. اگر اوباما امروز پیروزی خود را جشن می‌گیرد، شاید به دلیل آن است که به حضور نظامی این کشور در عراق پایان داده و سیاست‌هایش در حال ایجاد فرصت برای اقتصاد آمریکا هستند؛ اقتصاد بیماری که باکاهش بار مالی شدید حضور در عراق و افغانستان در حال بازسازی آرام خویش است. جنگ ایران با سرنوشتی نامشخص و نامعین می‌تواند آمریکای اوباما را به سوی گردابی ببرد که در کنار آن، جنگ‌های ویرانگر عراق و افغانستان تنها گودالی کوچک به نظر برسند. آیا اوباما آماده است که در چهارسال دوم خویش به قماری چنین بزرگ دست بزند و با جان میلیون‌ها ایرانی و هزاران سرباز آمریکایی بازی کند؟ آیا وی سلامت شکننده اقتصاد آمریکا را به سوی یک توفان سهمگین نظامی و مالی خواهد برد؟ خواهیم دید.

۳) اوباما موفق خواهد شد با ادامه تحریم‌های اقتصادی و فشار سیاسی، آن هم از نوع هماهنگ با متحدانش، رژیم ایران را به زانو درآورد. در این صورت او می‌تواند از این موفقیت بزرگ به عنوان یک الگوی کاری برای سایر موارد نیز استفاده کند. اوباما از این طریق می‌تواند به ساختار سیاسی آمریکا مسیر راهبردی دیگری را نشان دهد که سال‌ها تحت نفوذ جمهوری‌خواهان باور داشت یگانه راه اصلی اعمال اراده استفاده از قدرت نظامی است. به عبارت دیگر از این پس آمریکایی‌ها می‌دانند که می‌توان یک مانع اصلی و یک تهدید جدی برای خود را نه صرفا از طریق حمله نظامی، به آن گونه که دهه‌ها می اندیشیدند، بلکه از راه‌های دیپلماتیک مورد مدیریت و رفع کنند. یعنی با ایجاد تعادل در سیاست‌های خارجی خود، کشورهای دیگر را نیز با خود همراه کنند و به این ترتیب به سوی یک تاثیرگذاری کارآمد خارجی به پیش روند.

مردم ایران در این میان

هر یک از این سه سناریو به شکلی آینده سیاسی ایران را رقم خواهد زد:

در سناریوی نخست نظام جمهوری اسلامی با تغییراتی اجباری، اما نه شاید خیلی اساسی، پابرجا خواهد ماند و سرنوشت آن به‌طور خاص به مردم ایران و مخالفان آن در داخل و خارج از ایران بستگی پیدا خواهد کرد. به این که آیا ایرانیان می توانند بدون دخالت مستقیم خارجی خود با تکیه بر توان و اراده ی خویش برای تغییر سرنوشت کشورشان دست به کاری بزنند یا خیر.

– در سناریو دوم آینده روشنی برای ایران قابل تصور نیست. برخی دستاوردهای این سناریو می‌تواند ویرانی، نابودی زیرساخت‌ها، تلفات سنگین انسانی، آوارگی، قحطی و نیز تجزیه ایران باشد. در صورتی که جریان به آن مرحله برسد، کار زیادی از دست مردم ساخته نیست. شاید این همان سناریویی است که ایرانیان باید نسبت به آن بسیار حساس و هشیار باشند.

– در سناریو سوم اما تضعیف رژیم زیر فشار تحریم‌ها و محدودیت‌های سیاسی، زمینه‌ساز مخالفت و قدرت‌گیری مخالفان خواهد شد. به این ترتیب فرصتی به وجود می‌آید که اپوزیسیون و نیروهای کنشگر بتوانند در صورت داشتن برنامه و انسجام و سازماندهی از آن بهره ببرند. این که دولت اوباما با یک حرکت جدی مردمی برای براندازی رژیم چگونه برخورد کند جای بحث دارد، اما مسلم است که انتقادات پیاپی نامزد جمهوری‌خواهان از اوباما به دلیل عدم حمایت وی از «جنبش سبز» می تواند این بار وی را به پرهیز از اشتباه دوباره در این زمینه سوق دهد.

 

نتیجه گیری

انتخاب دوباره باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا، سیاست‌های وی را در طول زمان به پیش خواهد برد. چهارسال دوم وی در عرصه داخلی به معنای تداوم و ادامه راهکارهای اصلی وی در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی و آموزشی خواهد بود. ولی در مقابل در عرصه خارجی، می‌توانیم شاهد انقطاع و گسست سیاست‌های اوبامای دوره دوم با اوبامای دوره ی اول باشیم. در این صورت باید ببینیم که آیا اوباما در این زمینه تکیه اصلی خود را روی قدرت نظامی آمریکا می‌گذارد یا قدرت دیپلماسی خود.

در کل می‌توان گفت که اوباما می‌تواند آمریکای تا حدی جدید و متفاوت را نطفه‌ریزی کند اما این روند، مانند هر زایش دیگری زمان لازم را برای تولد می‌طلبد. آمریکای جدید در انتهای دوره اوباما زاده نخواهد شد، اما در آن زمان بی‌شک مشخص خواهد شد که آیا شکل‌گیری این نوازد تاریخ، به درستی در جریان است یا خیر. آیا در آینده آمریکایی عقلانی‌تر، اجتماعی‌تر، کمتر خودخواه، کمتر متکی به زور و آماده‌تر برای آشتی با آرمان‌های سایر ملت‌ها دیگر سر برخواهد آورد؟ سخنرانی اوباما در مراسم پیروزی خود در ششم نوامبر جای امیدواری در این زمینه را باز می گذارد اما باید دید که او در عمل، تا چه اندازه گفتار خود را دنبال می‌کند.

KoroshErfani@yahoo.com



[i] START : Strategic Arms Reduction Treaty

[ii] جنگ تمام‌عیار یا Total War جنگی است که در آن دو طرف سعی در نابودی و نه تسلیم ساختن یکدیگر دارند. در این جنگ همه چیز می‌تواند هدف واقع شود و حملات به اهداف نظامی منحصر نمی‌شود: تاسیسات زیربنایی کشور، جاده ها، نیروگاه ها، سدها و غیره.

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%be%db%8c%d8%b1%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%a7%d9%88%d8%a8%d8%a7%d9%85%d8%a7-%d8%aa%d8%af%d8%a7%d9%88%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%8c-%d8%aa%d8%ba%db%8c%db%8c%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%b5/feed/ 1
اقتصاد شورش برانگیز ایران https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c%d8%b2-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c%d8%b2-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/#respond Mon, 08 Oct 2012 09:44:32 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=12270 اقتصاد شورش برانگیز ایران

نگاهی به بستر اقتصادی بروز اعتراضات اجتماعی در کشور

کورش عرفانی

در حالی که قیمت دلار به طور روزانه بالا می‌رود، موقعیت معیشتی قشرهای مزدبگیر دشوارتر می‌شود. افزایش قیمت ارز واردات را پرهزینه‌تر و بهای کالاها را گران‌تر کرده است. قدرت خرید خانواده‌ها با درآمد ثابت کاهش یافته و شدت این روند در یک‌ سال گذشته به مرزهای مسئله ‌ساز رسیده است. اگر تناسب بین میانگین درآمد قشرهای مزدبگیر و متوسط بهای کالاهای ضروری به هم بریزد، امکان تامین مایحتاج روزمره برای میلیون‌ها نفر ناممکن خواهد شد و در چنین وضعیتی شاید اعتراضات آغاز شود.

منطق اعتراضات اجتماعی

جامعه به واسطه‌ی نظم اجتماعی[1] اداره می‌شود و تن دادن اعضای جامعه به این نظم از دو طریق میسر است: مشروعیت و زور. در جوامع دمکراتیک حاکمیت‌ها به واسطه‌ی ضرورت دریافت مشروعیت از مردم، درجه‌ای از عدالت اجتماعی یا توزیع ثروت را در حفظ نظم اجتماعی مد نظر قرار می‌دهند. حاکمیت‌های استبدادی اما، بی نیاز از مشروعیت مردمی، می‌توانند آن چه را که می‌خواهند بکنند و البته آن گونه که می‌خواهند.

در نگاه اول، کار برای حاکمیت‌های خودکامه آسان‌تر به نظر می‌آید اما این فقط ظاهر موضوع است. جوامع دمکراتیک شانس آن را دارند که افراط‌ها و تفریط‌های هئیت‌های حاکمه‌ی خود را در معرض قضاوت عموم بگذارند و با نقد و انتقاد و بهره برداری از خرد جمعی، راهکارهایی را برای بازگشت به مسیر تعادل بیابند. حاکمیت‌های استبدادی اما از این شانس محرومند، یعنی خود را محروم ساخته‌اند. به همین دلیل ارتکاب خطاهای اساسی برای آنها می‌تواند سرنوشت ساز باشد.[2]

در بسیاری موارد، حکومت‌های استبدادی به واسطه‌ی تامین حداقل‌های معیشتی موفق به مسخ توده‌ها و در نتیجه‌ی آن، نهادینه ساختن انفعال و اطاعت پذیری و تداوم خویش می‌شوند. با این همه، وقتی مردم از حق بیان و آزادی تجمع محروم باشند و در عین حال به فقر و گرسنگی کشیده شوند در مقابل گزینش‌های سختی قرار می‌گیرند: یا باید ساکت بنشینند و آرام بمیرند و یا آن که اعتراض کنند و خطر بپذیرند. به نظر می‌رسد این که مردم کدام یک از این دو را ترجیح دهند، تابع شدت فشار مادی و روحی است. زمانی که فشار از بالا به صورت دراز مدت، قطره چکانی و کنترل شده اعمال می‌شود شانس بروز واکنش تند از پایین کم است. زیرا می‌توان درجه‌ی سختی را به گونه‌ای تنظیم کرد که به خیزش مردم نیانجامد. این اما در گرو آن است که مکانیزم‌های کم و زیاد کردن فشار، موجود و در حال عمل باشد. وقتی کنترل از دست می‌رود، می‌توان شاهد برخورد تند لایه‌های محروم جامعه با کسانی بود که مسببان موقعیت‌های سخت تلقی می‌شوند.

نبود هدایتگری در ساختار اقتصادی ایران

در ایران ساختارهای اقتصادی کلان به طور عمده در اختیار دولت و یا شبه دولت یا همان نورچشمی هاست. هدایت ساختارها به سوی سود آفرینی به هر قیمت و به هر شکل خسارت‌های فراوانی به دنبال داشته است. ورود نیروهای نوکیسه به اقتصاد ایران در هشت سال گذشته سبب شده است تفاوتی بین سودآفرینی و رانت خواری و یا ثروت اندوزی و غارتگری وجود نداشته باشد. گویی آن چه مهم بوده است کسب منفعت به کوتاه‌ترین طریق، در کم‌ترین زمان و در بیشترین حد خود بوده و بس. رسیدن محمود احمدی نژاد به پست ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ مصادف با رخدادی شد که هرگز نمونه نداشت و آن، بالا رفتن قیمت نفت به نحوی

بی‌سابقه در بازارهای جهانی بود. درآمدهای نفتی ایران ناگهان افزایش چشمگیری یافت. در سال ۱۳۸۳ (۲۰۰۴) قیمت هر بشکه نفت ایران ۳۹ دلار بود. سال بعد (۲۰۰۵) این قیمت به ۵۶ دلار در هر بشکه و با یک روند افزایشی، در سال ۱۳۸۷ (۲۰۰۸) به ۹۵ دلار رسید.[3] درآمدی سرشار، سرگیجه آور و البته آماده برای دردسر آفرینی.[4]

دولت احمدی نژاد با کسب درآمدی معادل ۵۳۱ میلیارد دلار از ۱۰۰۳ میلیارد دلار درآمد نفت ایران در صد و سه سال اخیر می‌توانست اقتصاد کشور و به دنبال آن، سیر تحول تاریخی ایران را تغییر دهد. اما او و دولت و اعوان و انصارش در سپاه که اینک جامه‌ی دولتمردان را به تن کرده بودند، این ثروت هنگفت را صرف واردات و بذل و بخشش‌های بودار سیاسی کردند.

آمارها نشان می‌دهد که بین سال‌های ۱۳۸۴ تا پایان ۱۳۹۰ بیش از ۴۸۳ میلیارد دلار از درآمد نفت صرف واردات شده است. با پیش گرفتن سیاست‌هایی از این دست دولت احمدی نژاد اقتصاد ایران را به یک اقتصاد رانت خواری، دلالی و وارداتی تبدیل کرد و بسترهای تولید داخلی را در سه عرصه‌ی دامداری، کشاورزی و صنعت به شدت تضعیف ساخت.

در این میان جالب است به تاثیرات این بهمن دلارهای نفتی بر اقتصاد اجتماعی نیز نظر بیاندازیم.

نقدینگی یا همان پول در دست جامعه

تزریق حجم بالایی از پول به درون جامعه در دوران چهارسال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد (۱۳۸۴-۱۳۸۸) سبب تقویت کاذب بنیه‌ی مالی طبقه‌ی متوسط و حتی برخی از لایه‌های محروم جامعه شد. دولت در قالب ابتکار عمل‌های محاسبه نشده‌ای چون “طرح‌های زود بازده” و یا “وام‌های سهل الوصول مسکن” میلیاردها تومان پول را به چرخه‌ی مصرف وارد کرد، در حالی که قرار بود این پول‌ها صرف تولید و اشتغال‌زایی شود.

این پول‌ها اما مردم را به سوی مصرف گرایی بیشتر سوق دادند. پول‌هایی که قراربود صرف فعالیت تولیدی و ایجاد کار شود به خرید خانه و زمین اختصاص یافتند و وام‌هایی که قرار بود صرف خرید مسکن شوند برای مسافرت به دوبی و آنتالیا (ترکیه) هزینه شدند. جامعه به نوعی مصرف گرایی روی آورد تا هم کمبودهای فرهنگی ناشی از خفقان را قابل تحمل‌تر سازد و هم پس از دو دهه اقتصاد جنگی و شبه ریاضتی، نوعی از رفاه و تجمل گرایی بی مبنا را تجربه کند. تجربه‌ای البته پربها.

با شروع بحران اقتصاد جهانی در ابتدای سال ۲۰۰۸، قیمت نفت در بازار جهانی کاهش یافت و درآمدهای دولت ایران از فروش نفت نیز. اما در چهارسال مورد نظر، دولت به شدت هزینه‌های خود را بالا برده بود. سال ۱۳۸۸ زمانی برای جابجایی قدرت و انتقال آن به جریان‌های عقلانی نظام بود تا شاید تمهیدی بر این روند تخریب‌گر اندیشیده شود. اما پیروزی مشکوک احمدی نژاد در خرداد این سال همه امیدها را به باد داد.

در نبود مشروعیت سیاسی، جلب همکاری سرمایه گذاران مستقل داخلی یا خارجی بسیار دشوار شد. اقتصاد ایران ماند و درآمد رو به کاهش نفت و درآمدهای اندک داخلی دولت. در این هنگام بود که تیم احمدی نژاد در تقابلی آشکار با همه توصیه‌های کارشناسی و هشدارهای متخصصان، بنا بر نیازهای اقتصادی و مصلحت‌های سیاسی، طرح «هدفمند کردن یارانه‌ها» را در دی ۱۳۸۹ آغاز کرد. طرحی که می‌رفت تا پس از چندین دهه اقتصاد ایران را به گونه‌ای بی مانند دچار آشوب ساختاری سازد.

طرح ناهدفمند حذف یارانه‌ها

قرار بر این بود که دولت با این طرح قیمت‌ها را آزاد کند، یارانه (سوبسید) روی کالاهای اساسی ندهد، هزینه‌های خود را از این طریق پایین آورد و در ازای این فشار بر مردم و اقتصاد کشور، به کمک رسانی نقدی به آنها اقدام کند. اما اجرای این طرح درشرایط بد اقتصادی، آن را به سرعت با ناکامی روبرو کرد.[5] قیمت‌ها بالا رفت، دولت درآمد چندانی به دست نیاورد و تعهد مالی برای پرداخت یارانه‌های نقدی به مردم، بخش صنعت و خدمات و کشاورزی، وبال گردنش شد. دولت تعهدات مالی خود در قبال تولیدکنندگان، کشاورزان و دامداران را ادا نکرد اما مردم حدیث دیگری بودند. نگرانی از واکنش‌های مردم در قبال قطع یارانه‌ها سبب شد که دولت فشار مالی سنگینی در حدود ۴ هزار میلیارد تومان در ماه را تحمل کند تا از خطر بروز “اغتشاشات اجتماعی” در امان باشد. این طرح به جای درآمد اضافی، هزینه تازه‌ای بردوش دولت نهاد.

 برآورده نشدن تعهدات مالی دولت در قبال بخش تولیدی، فشار مالی زیادی بر واحدهای صنعتی، کشاورزی و دامداری آورد. بسیاری از آنها به دلیل افزایش قیمت سوخت یا مواد اولیه به تعطیلی و بیکاری تن دادند و برخی نیز قیمت‌های خود را به نحو چشمگیری بالا بردند تا بتوانند از پس افزایش هزینه‌های خویش برآیند.

خیل بیکاران اما اینک به شدت وابسته‌ به یارانه‌های نقدی شده بود و تلاش‌های متعدد دولت برای حذف تدریجی یارانه‌های نقدی با ناکامی و اعتراض و تشویش روبرو شد. کار به جایی کشید که در اسفند سال ۱۳۹۰ دولت برای جبران کمبود مالی خویش و برای پرداخت یارانه‌های آن ماه به ناچار شبانه از حساب‌های بانک‌های خصوصی پول برداشت کرد.

پیش به سوی آشفتگی اقتصادی

از ابتدای سال ۱۳۹۱ پیدا بود که وضعیت اقتصادی کشور توان ادامه‌ی وضعیت نابسامان ماه‌های آخر سال ۹۰ را ندارد. از آن جا که امیدی به سرمایه گذاری‌های کلان داخلی یا جذب سرمایه از کشورهای غربی در ایران نبود، چشم‌ها همگی به سوی مذاکرات حکومت ایران با قدرت‌های غربی رفت تا شاید با توافق بر سر پرونده‌ی اتمی و لغو تحریم‌ها، راه برای سرمایه‌گذاری خارجی در ایران باز شود و اقتصاد ایران نفسی بکشد.

شکست در مذاکرات در اواخر خرداد بدیهی جلوه کرد اما دور جدید تحریم‌ها از تیر ماه، وضعیت مالی دولت را به وضعیت قرمز و هشدار دهنده‌ رساند. دولت جمهوری اسلامی اینک با کاهش شدید درآمد نفتی مواجه است و احتمال می‌رود که در بهترین حالت تنها کمتر از نصف درآمد ارزی سال گذشته‌ خود را در سال جاری به دست آورد. فشارهای اقتصادی اینک می‌توانند عنصر اصلی و تعیین کننده‌ آینده‌ کشور باشند.

این فشارها در درجه‌ اول شکننده‌ترین قشرهای جامعه را هدف گرفته‌اند. مزدبگیران و بخصوص کارگران شرکت‌های پیمانی، کارگران فاقد قرارداد یا دارای قراردادهای موقت و نیز زنان کارگر و کودکان کار از نخستین قربانیان کمبودهای مالی دولت بوده‌‌اند. بسیاری از این گروه، با کاهش حمایت‌های مالی و افزایش هزینه‌ها، به راه‌های غیر معمول یا غیر قانونی کسب درآمد روی آورده‌اند. فروش کلیه، تن فروشی، قاچاق مواد مخدر، دزدی، سرقت‌ مسلحانه، کلاهبرداری، رشوه خواری و امثال آن رواج یافته‌اند. این ناهنجاری‌های اجتماعی نمودی از میزان فشارهای اقتصادی بر زندگی اجتماعی هستند.

افزایش فشار بر مردم

جامعه‌ ایران در سی سال گذشته به شدت لایه‌بندی شده و فاصله‌ی طبقاتی در حدی است که رکوردهای تاریخی را نیز می‌شکند. به گفته‌ برخی کارشناسان و تاریخ نگاران، عدم تعادل در انباشت ثروت هرگز در تاریخ اجتماعی ایران به میزان کنونی نبوده است.[6] در این شرایط وقتی صحبت از مردم می‌‌شود، باید تدقیق کنیم که چه بخش از جمعیت ۷۵ میلیونی ایران مورد نظر است. طبق برآوردها بین ۵ تا ۱۰ درصد از جامعه‌ ایران جزو طبقات و اقشاری هستند که به دلیل دستیابی به ثروت‌ و یا برخورداری از حمایت مستقیم نهادهای حکومتی، رفاه کافی و زندگی تامین‌شده دارند. این رقم اما توجه ما را به بخش عظیمی از جامعه جلب می‌کند که از دایره‌ خودی‌ها، نور چشمی‌ها، عمله و اکره‌های دستگاه‌های دولتی و یا افراد برخوردار از ثروت‌های کلان بیرون هستند.

تمایز بین این بخش از مردم نیز که باید برای بقای خود تلاش فراوان کنند، ضروری است. نخست یک امر کلی را در نظر بگیریم و آن این که دست و دلبازی بی پایه و اساس دولت احمدی نژاد در چهار سال نخست و تزریق پول به درون جامعه بخش‌هایی از جمعیت را از یک پشتوانه‌ی مالی یا دقیق‌تر بگوییم ذخیره‌ مادی اندک برخوردار ساخت که توضیح دهنده‌ی بسیاری از رفتارهای اجتماعی امروز آنهاست. بخشی از مردم در آن سال‌ها با فراهم کردن یک ذخیره پولی یا کالایی (مسکن و منقولات) توانسته‌اند در شرایط سخت و تورم‌زای سال‌های اخیر، فضایی ولو موقت برای تنفس خود یعنی روند فزاینده‌ی قیمت‌ها را با هزینه خُرد خُرد این اندک ذخیره‌ انباشته شده خنثی کرده‌اند تا درد کمتری احساس کنند.

اما نباید فراموش کرد که این فقط مسکنی است که دارد اثر خود را از دست می‌دهد و بخش اعظم جامعه در آستانه احساس درد واقعی تورم روز افزون قرار گرفته است. اثرات این ذخیره سازی تا حدی که به اموال غیر نقدی – مانند مسکن – مربوط می‌شد، به‌خاطر افزایش قیمت‌ها ارزش بیشتری یافته و فروش آن در یک مقطع می‌توانست درآمدهای خانواده‌ای را تا مدتی پشتیبانی کند.

تفکیک لایه‌های اجتماعی درگیر

قشرهای اجتماعی درگیری یکسانی با مسائل معیشتی ندارند. لایه‌هایی از جامعه، به واسطه‌ قاعد‌ه‌مند نبودن اقتصاد، به ثروت‌های بادآورده‌ای دست یافته‌اند و اینک در رفاه و تجمل زیست می‌کنند. برخی به دلیل دانش و تخصص خویش درآمدهایی دارند که در ورای تورم افسار گسیخته به صاحبان خود اجازه‌ی یک زندگی مرفه را می‌دهد.[7] اما اکثریت جامعه به دلیل وابستگی سطح رفاهی به درآمدهای ثابت، توان مقابله با متغیرهای قیمتی بازار را ندارند و به همین خاطر پیوسته ضعیف تر و رنجورتر می‌شوند. پدیده‌هایی مانند اضافه کاری یا حق بدی آب و هوا نیز که کمک خرج ضروری برای خانواده‌ها بود، به دلیل ضعف مالی دولت یا شرکت‌ها و واحدهای تولیدی در حال کاهش یا حذف هستند.

طبقه‌ی متوسط به طور معمول به سه لایه‌ی برتر، میانی و کهتر تقسیم می‌شود. به جز لایه‌ی نخست، دولایه‌ی دیگر از بی ثباتی قیمت‌ها رنج می‌برند. توان برنامه ریزی بلند و میان‌مدت برای اینها از بین رفته و آنها مجبورند به نوعی روزمره‌گی خو گیرند. تنظیم زندگی بر اساس روز و هفته برای لایه‌های پایین جامعه امری متداول و قابل تصور است، اما طبقه‌ی متوسط که به یک سطح فرهنگی بالا مجهز است[8]، رغبتی به این نوع زندگی ندارد. جبر تنظیم روزانه یا هفتگی زندگی، نوعی آشفتگی، اضطراب و خشم را دراین طبقه دامن می‌زند. این طبقه هم چنین به دلیل نبود فضای آزاد بیان نمی‌تواند دردها و مشکلات خویش را به راحتی به گوش مسئولان برساند و تلاش‌های اندکش برای یافتن امکان ابراز درد و نارضایتی در فضای مجازی نیز با ترس و خطر همراه است.

طبقه‌ی کارگر که به زندگی ساده‌تر و بی ثبات‌تر عادت داده شده است، این روزها و به واسطه‌ی بیکارسازی گسترده‌ی کارگران در کارگاه‌های کوچک، واحدهای تولیدی متوسط و به زودی، کارخانه‌های بزرگ[9] در نوعی نگرانی و ترس عمومی به سر می‌برد. بی آینده‌گی و نبود چشم اندازی برای بهبود وضعیت مزید بر علت است. کارگران به شدت تحت فشارند، پتاسیل اعتراضی آنها قوی‌ست، اما هنوز قدرت با هم بودن را ندارند تا اشکال جمعی کنشگری و اعتراض را تجربه کنند. اما این راهی گریز ناپذیر جلوه می‌کند و چشم اندازهای آن از همین حالا پیداست.[10]

در کنار دو طبقه‌ی فوق، لایه‌های محروم جامعه هستند که اغلب‌شان را بیکاران و حاشیه‌نشینان تشکیل می‌دهند. اینها به دلیل تنظیم زندگی خویش با حداقل‌ها و درآمد غیرثابت، از زمان آغاز طرح هدفمند کردن یارانه‌ها به نوعی ثبات نسبی اما کاذب دست یافته‌اند. مشکل اصلی آنها قدرت خرید پول دریافتی است که روز به روز در سایه‌ی تورم افسار گسیخته کمتر می‌شود. در زمان آغاز طرح هدفمند کردن یارانه‌ها ارزش دلاری یارانه‌ی دریافتی به طور ماهانه چیزی نزدیک به ۴۲ دلار بود، اما اینک با روند شتاب گرفته افزایش قیمت دلاراین یارانه‌ی ماهانه تنها ۱۳ دلار می‌ارزد.[11] یعنی در طول کمتر از دو سال قدرت خرید یارانه‌ی دریافتی در ماه به کمتر از یک سوم خود کاهش یافته است.

با تشدید روند تخریب اقتصاد، افزایش قیمت دلار، کاهش درآمدهای ارزی، تورم افسار گسیخته، تعطیلی واحدهای تولیدی، بیکاری روزافزون نیروهای شاغل و بروز کمبودها و خطر قحطی در عرصه‌ی کالاهای اساسی و ضروری مانند دارو و نان، چشم انداز به هم ریختن اوضاع احساس می‌شود. حتی ناظران خارجی نیز به این امر پی برده‌اند که اقتصاد ایران می‌تواند صحنه تقابل میان جامعه و حکومت شود.

بسیاری ناظران داخلی و خارجی معتقدند که هر سه طبقه پیش گفته، در حال ورود به فاز شورش‌گری به شیوه و نوبت خود هستند. طبقه‌ی متوسط فاقد تامین و چشم‌انداز است، نه حال را دارد نه آینده را، سرکوب شده و قربانی نخست خفقان فرهنگی است. اگر بر درد آزادی این طبقه، درد نان نیز افزوده شود دلیلی برای پرهیز از خیزش و اعتراض ندارد. می‌ماند که چه زمانی هزینه‌ی آن را قابل پرداخت ببیند.

طبقه‌ کارگر نیز که بقای وجودی خویش را مشروط به داشتن کار می‌بیند، وقتی از کار محروم شود چیزی برای از دست دادن ندارد. این طبقه آمادگی دارد تا به محض بروز شرایط خیزش ، در آن به طور فعال شرکت کند و از سازماندهی حرفه‌ای خویش استفاده کند. طبقه‌ محروم نیز، که به طور معمول تا حدودی تابع و فاقد توان سازماندهی حرکت‌های مستقل بادوام است، یا به شورش‌های کور روی می‌آورد یا وقتی شاهد قیام و حرکتی منسجم شود، بیکار نمی‌نشیند.

آیا مردم شورش خواهند کرد؟

بدیهی است در این شرایط اعتراضات در شکل خفته یا آرام خویش آغاز شده است. طومارهای چند ده هزار نفری کارگران برای درخواست اضافه‌ دستمزد برای نیمه‌ی دوم سال ۱۳۹۱ و تجمعات اعتراضی این سوی و آن سوی از آن جمله است. اما به نظر می‌رسد که گوش شنوایی در دولت برای این صداهای اعتراضی نیست، نه فقط به خاطر ماهیت طبقاتی حاکمان، بلکه به دلیل ضعف مالی دولت و بسته بودن دست آن.

پولی در بساط نیست که برای پاسخگویی این مطالبات ضروری هزینه شود. درآمدهای ارزی دولت به نسبت سال گذشته، نصف و یا کمتر خواهد بود و به دنبال آن درآمد داخلی دولت نیز کاهش می‌یابد. کسر بودجه‌ دولت می‌تواند از مرز ۵۰ درصد فراتر باشد. در این شرایط دولت نه فقط قادر به پاسخگویی به نیازهای جدید نیست، بلکه حتی در تامین حقوق کارکنان خویش و ارائه‌ی خدمات متداول نیز با مشکل روبروست.

ناتوانی دولت در برآورده کردن خواست‌های ابتدایی مردم، که به‌تدریج به حلقه‌ی نیروهای خودی نیز سرایت خواهد کرد، [12] یک جبهه‌ عظیم اجتماعی را علیه آن فعال خواهد ساخت. فقیرسازی طبقه‌ متوسط و به طور مشخص لایه‌های میانی و کهتر این طبقه، از آنها یک متحد طبیعی برای طبقه‌ کارگر و لایه‌های محروم جامعه می‌سازد. این پیوند طبقاتی جبران‌ کننده کمبودهای خاص هر یک از اجزاء این اتحاد اجتماعی است: فرهیختگی طبقه‌ متوسط، انسجام سازمان یافته‌ کارگران و رادیکالیزم لایه‌های محروم ترکیبی است که به واسطه‌ درد مشترک، یعنی شرایط وخیم اقتصادی و آینده‌ی نابسامان معیشتی این قشرها شکل می‌گیرد. زمانی که این اتحاد وارد فاز عملی شود کمتر حاکمیتی قادر به خنثی‌سازی آن خواهد بود. چنین اتحادی با وجود خصلت شورشی خود، به یک حرکت کور شباهت ندارد، بلکه برعکس می‌تواند از تمام ابزارهای فکری و عملگرایی لازم برای کنش موثر برخوردار باشد.

این نوع از اتحادهای طبقاتی در تاریخ اجتماعی کشورها کم شکل می‌گیرد ولی وقتی پدید می‌آید از قدرتی خاص برخوردار است. چنین ترکیبی سال گذشته در مصر خود را نشان داد و موفق شد در مدت زمان کوتاهی دیکتاتور این کشور، حسنی مبارک را از تخت به زیر کشد. در این گونه موارد طبقه‌ی متوسط می‌تواند تمهیدات فرهنگی، تبلیغاتی و رسانه‌ای حاکمیت در از هم پاشیدن این اتحاد را خنثی سازد. انسجام سازمان یافته‌ کارگران، توانایی تبدیل شورش به جنبش قابل هدایت را می‌دهد و رادیکالیسم درونی لایه‌های محروم، توانایی برخورد موثر حرکت اجتماعی و اعتراضی با دستگاه سرکوب حاکمیت را می‌بخشد. در سایه‌ این ترکیب، همانند مثال مصر و تا حدی تونس، موفقیت جنبش شورش‌گرا امکان پذیر است.

نتیجه گیری

اقتصاد ایران به‌خاطر عملکرد آزمندانه و سوء مدیریت آشکار، ویران شده است. تحریم‌ها و نیز تنش‌های سیاسی داخلی و خارجی در این میان مزید بر علت هستند. دولت با کنار گذاشتن مدیریت بلند مدت اقتصاد حتی در کنترل کوتاه مدت آن نیز با مشکل مواجه است. ارزش پول ملی سقوط کرده و گرانی بیداد می‌کند. در این شرایط، اکثریت جامعه در مواجهه با موقعیت سخت معیشتی است. فشار موجود بر جامعه، بر اساس لایه‌بندی درونی آن، واکنش‌هایی را در ماه‌های آینده قابل پیش بینی می‌سازد.

طبقه‌ی متوسط و کارگران آماده‌‌اند‌ که نخستین شکل‌های صنفی اعتراضی را آغاز کنند و هر حادثه‌ای می‌تواند خیزش‌هایی را برانگیزد که لایه محروم را نیز به صحنه بکشاند. به این ترتیب به نظر می‌رسد جامعه ایران به سوی نوعی انباشت نارضایتی می‌رود که اگر به سرعت به آن پرداخته نشود، می‌تواند به سمت نوعی کنشگرایی کم یا بیش رادیکال پیش رود.

آری، اقتصاد ایران امروز نه فقط ورشکسته، بلکه شورش‌زا نیز شده است.

 ###

رادیو زمانه http://radiozamaneh.com/politics/2012/10/03/20298

korosherfani@yahoo.com

 ———————————

پانویس‌ها:

[1] Social order

[2] Fatal error  خطای مُهلک =

[3] درآمد نفتی ایران (۱۳۵۹-۱۳۸۸)، (۱۹۸۰-۲۰۱۰)، به نقل از تارنمای خبری تابناک

[4]  باید دانست که این میزان از ثروت بادآورده نیاز به یک مدیریت بسیار حرفه ای و عقلانی می داشت تا بتوان بر اساس «مدل نروژی» با تشکیل یک صندوق ذخیره ی ارزی به کار مهم هدایت این پول به سمت کارهای زیربنایی اقدام کرد. مدل نروژی بر سه خصوصیت شفافیت، مدیریت غیر دولتی و جدا بودن از بودجه  سالانه ی دولت استوار است. در ایران چنین سیاستی بر صندوق ذخیره ی ارزی حاکم نبود.

[5]  برای اجرای این طرح برخی شرایط لازم می‌بود: پایین بودن میزان تورم، پایین بودن بیکاری و داشتن یک رشد اقتصادی مناسب. ایران در زمان آغاز اجرای این طرح (۱۳۸۹) هیچ یک از این شرایط را نداشت!

[6]  نمود این فاصله  طبقاتی نهادینه شده را می توان در تعیین حداقل دستمزد برای کارگران در سال ۱۳۹۱ دید  که با رقمی در حدود ۳۹۵ هزارتومان ، برابر یک سوم حداقل درآمد لازم برای  یک خانواده  چهارنفره شهری  است تا زیر خط فقر قرار نگیرد.

[7]  پزشکان متخصص و به خصوص آنها که در حوزه‌هایی مانند ” پوست و جراحی زیبایی” بوده‌اند در این مقوله جای می‌گیرند.

[8]  فراموش نکنیم بخش عمده تحصیل‌کنندگان دانشگاهی از طبقه متوسط هستند و منظور منطقی آنها از صرف چند سال وقت و میلیون‌ها تومان پول برای اتمام تحصیلاتشان،  برنامه ریزی و ساختن آینده است. امری که در شرایط بی ثبات فعلی به شدت زیر سوال می‌‌رود.

[9]  این خطر به خصوص در صنایع خودروسازی ایران وجود دارد. جایی که نبود قطعات وارداتی، خط تولید خودرو با مشکل مواجه ساخته و این کارخانه ها را به تعطیلی بالقوه کشانده است.

[10]  اشاره در اینجا به دو طومار امضاء شده توسط بیست هزار کارگر است که خواهان افزایش دستمزد کارگران در نیمه  دوم سال جاری و به عنوان نتیجه افزایش چشم‌گیر قیمت‌ها بوده‌اند.

[11] محاسبه بر اساس قیمت هر دلار در زمان نگارش نوشتار کنونی است که ۳۵۰۰ تومان می باشد.

[12]  چندی پیش اعلام شد که سپاه پاسداران در پرداخت حقوق بخشی از پرسنل خویش تا مدتی با مشکل مواجه بوده است.

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c%d8%b2-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/feed/ 0
وقتی براندازی و فروپاشی به هم گره می خورند https://khodrahagaran.org/fa/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%88%d9%be%d8%a7%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%87%d9%85-%da%af%d8%b1%d9%87-%d9%85%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%b1/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%88%d9%be%d8%a7%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%87%d9%85-%da%af%d8%b1%d9%87-%d9%85%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%b1/#respond Tue, 25 Sep 2012 04:47:16 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=12144 وقتی براندازی و فروپاشی به هم گره می خورند

کورش عرفانی

ویژه خبرنامه گویا

میان سرنگونی و فروپاشی تفاوت است. سرنگونی یک رژیم بیانگر تلاشی است سازمان یافته و هدفمند از جانب مخالفانی که یک قدرت فاقد توانایی در دفاع از خویش را پایین می کشند و آن را جایگزین می کنند. فروپاشی یک رژیم اما به دلیل عملکرد خود حکمرانان است که او را با موقعیت عدم امکان حفظ قدرت مواجه می سازد. در نخستین، یک عامل بیرونی است که حاکمان را از قدرت محروم می کند و در واپسین، نظام از درون، روی خود فرو می ریزد. سقوط رژیم شاه در سال 1979 (1357) از نوع اول و سقوط حکومت اتحاد جماهیر شوروی در سال 1993 از نوع دوم است.

لازمه های سرنگون سازی

برای سرنگون سازی چند عامل مطرح است که نبود مشروعیت حاکمیت از آن جمله است. نظام هایی که فاقد پشتوانه ی اجتماعی فعال هستند مطلوب براندازی می باشند، زیرا نمی توانند در زمان هجوم مخالفان برای برانداختن آنها نیروی کافی را در درون جامعه برای شکستن وحدت براندازان فراهم سازند. به طور اصولی در نبود این مشروعیت است که نیروهای متضاد با حکومت شکل گرفته، توانایی کسب می کنند و در نهایت، در قالب یک نیروی برانداز وارد صحنه می شوند. انزوای اجتماعی حاکمیت بسترساز فرایندهای سازمان یافته ی کنار زدن آنها توسط مخالفانشان می باشد.

عنصر دوم ضعف های عملی درون حکومت است که سبب می شود نتوانن قدرت دفاع فعال از خویش را داشته باشد؛ یعنی توان مدیریت دفاعی را از دست می دهد. به طور معمول، تشتت درون حاکمیت، چند سویی عملکردهای جناح های حاکم، بی ثباتی ساختار رهبری و نیز ضعف روحیه ی مدافعان عملی یک رژیم – مانند نیروهای نظامی و انتظامی – پیام روشنی به مخالفان می رساند: این که رژیم حاکم رفتنی است و می توان تهاجم نهایی را آغاز کرد. شکاف در سنگر دفاعی هوس حمله می آفریند.

در مقام سوم باید از عامل قدرت سازماندهی مخالفین یاد کرد. هر چه این قدرت بیشتر باشد شانس موفقیت حرکت برانداز نیز بالاتر می رود. به طور کلی، این در سایه ی سازماندهی است که نیروهای ضد یک حاکمیت می توانند دستگاه حاکمیت را مورد هجوم هدفمند و منظم قرار داده و با فلج کردن نهادهای کارکردی آن، به سوی پایین کشیدن قدرتمداران نظام بروند. از طریق سازماندهی است که وحدت عمل و نیز جهت دهی هدایتگری تحقق می یابد و کارآمدی مخالفان به توانایی کافی برای جابجایی قدرت می رسد.

شرایط کنونی ایران

اگر رژیم فعلی ایران را در پرتو سه عنصر بالا بیازماییم می توان گفت که عدم مشروعیت نظام تا حد قابل توجهی مبرز است. پس از جنبش سبز در سال 1388 رژیم جمهوری اسلامی تلاش زیادی را برای بازسازی این مشروعیت از دست رفته صورت داد؛ اما موفقیتی کسب نکرد1. نبود منابع مالی کافی برای خرید گسترده ی پشتیبانی مردم و فرسودگی دستگاه و گفتمان ایدئولوژیک نظام برای تولید انبوه باور در توده ها از دلایل اصلی این امر بودند. آلوده شدن دست حاکمیت به خون مردم به طور علنی و سرکوب خشن مخالفان را در عصر ارتباطات و ماهواره ها – که تصویر جنایت را همگانی می سازد –، باید از دلایل دیگر این عدم موفقیت دانست. جمهوری اسلامی کنونی دیگر قادر به ترمیم بستر توده ای خویش نیست.

چندپارگی درونی نظام نیز مشهود است. پدیداری خصلت مافیایی در ساختار نظام جای و جایگاهی برای یک دست سازی مجدد و همسو کردن نیروهای متفرق، که منافعی متضاد را نیز دنبال می کنند، نگذاشته است. رهبر نظام وجهه و کارآیی لازم برای ایجاد یک اتحاد تاکتیکی را نیز ندارد و همسوسازی استراتژیک برایش رویایی از دست رفته است. در سایه ی این موقعیت باید باور داشت که نشت این تشتت سیاسی به درون نهادهای امنیتی، انتظامی و اطلاعاتی می توانند به عنوان شواهدی بارز از ضربه پذیری نظام در راستای یک نگاه برانداز را نمایان سازد. شکاف و تَرک های اساسی در سد یک دست نظام نمایان است.

پیرامون عنصر سوم اما جای خالی به خوبی احساس می شود، نبود سازماندهی میان نیروهای پراکنده ی مخالف نظام در درون جامعه واضح و آسیب رسان است. یک جریان برانداز بدون سازماندهی قدرت ندارد و بدون قدرت نیز نمی تواند نظام نامشروع و پراکنده از درون را سرنگون سازد. این ضعف مانع از شکل گیری جایگزین برای رژیم می شود، هر چند که تلاش برای ساختن این جایگزین در خارج از کشور کم نیست، اما در نبود یک جای پای محکم که همان نیروهای سازمان یافته ی کنشگر است، به جایی نمی رسد.

دلیل دوام رژیم

پس، دلیل امید به سرنگونی رژیم کنونی حاکم بر ایران در دل بسیاری از ایرانیان به خاظر عدم مشروعیت آن و نیز اختلاف های داخلی نظام است و عامل عدم تحقق این امید اما چیزی نیست جز نبود توانایی عملی در جبهه ی گسترده ی مخالفان داخل و خارج از کشور که به دلیل نبود سازماندهی نمی توانند نیروهای خویش را پیرامون یک فرایند کاری مشخص برای برای براندازی هم کاسه سازند.

در حالی که در داخل سرکوب عامل مهمی در این زمینه است در خارج و در نبود فضای سرکوب هم تلاش زیادی برای جبران این نقیصه انجام نمی گیرد. بخش قابل توجهی از اپوزیسیون در نوعی گفتار گرایی و عمل گریزیِ عادت شده گرفتار است و به نظر می رسد که تمایلی برای برون رفت از این بن بست محتوایی و فلج عملی خویش ندارد. نازایی اپوزیسیون در این عرصه او را از ایفای نقش برانداز و جایگزین محروم ساخته است.

این موقعیت سبب شده است که براندازی نظام جمهوری اسلامی به امر سهل و ممتنع تبدیل شود. یعنی از یک سو رژیم مستعد برانداخته شدن است، زیرا مشروعیت و انسجام درونی ندارد، و از سوی دیگر، مخالفین آن، قدرت تجمیع نیرو و کارآمدی بالا از طریق امر سازماندهی را ندارند. شرایط قفل شده مانده است. به همین دلیل نیز عده ای که یا تشخیص درستی از وضعیت ندارند و یا عمل کردن روی سازماندهی اجتماعی مخالفان را دشوار و طولانی می دانند چشم امید خویش را به دخالت خارجی بسته اند تا بیاید و گره از کار همه بگشاید. کمبود کار خود در درون را با اثر کار بیگانگان از بیرون می خواهند جبران کنند.

فروپاشی ممکن تر؟

در حالی که حکایت براندازی در بن بست نبود سازماندهی گرفتار و نیروهای برانداز به درجازدن مشغولند، سناریو دوم اضمحلال حاکمیت، یعنی فروپاشی رژیم از درون خویش، در حال تقویت است. سوء مدیریت سه دهه ای، چپاول های مافیایی، شکل گیری باندهای فرا قانونی و تعمیق فساد همه جانبه ی قدرت از جمله دلایلی است که حکومت را با موقعیتی آن چنان دشوار روبرو ساخته که فرضیه ی فروپاشی را به شدت قویتر و محتمل تر از براندازی ساخته است.

یکی از جناح های درون حاکمیت که حرف اول را می زند با دنبال کردن فعالیت های هسته ای – قانونی و فراقانونی – سبب خشم جامعه ی بین المللی شده است. تلاش این جناح آن است که با کسب (قدرت) تولید سلاح هسته ای امکان فشارآوردن سرنوشت ساز بر نظام از بیرون را، که به دلیل سوء مدیریت بر امور اقتصادی، سیاسی و بین المللی برانگیخته می شود، دفع کند. اما اصرار بر کسب توان تولید سلاح هسته ای با خود فشارهایی را که نظام می ترسید در آینده بر سرش آید هم اکنون به وی تحمیل کرده است. اقتصاد دولتی که زیر فشار مدیریت غیر تخصصی و فساد و رشوه خواری و مافیاگری در حال اضمحلال بود اینک با ضربه های پیاپی تحریم ها روبروست. رژیم آن قدر به تامین امنیت درازمدت خود علاقمند بود که حتی حیات خود را به زیر سوال برده است.

حاصل این فشارها و سوء مدیریت ها اقتصاد دولتی ایران را به سوی خط قرمز تامین یا عدم تامین نیازهای بدیهی جامعه سوق داده است. هر گونه ضعف جدی در پرداخت دستمزدها، یارانه ها و نیز تامین نیازهای ضروری جامعه می تواند واکنش سخت لایه های محروم جامعه را به دنبال داشته است. واکنشی با ماهیت شورشی که تبلور خشم ناشی از محرومیت و گرسنگی است. این شورش ها در صورت پیوند خوردن با نارضایتی عمومی و سه دهه ای مردم می تواند تبدیل به یک حرکت برانداز شود. شورش در یک جامعه استبدادی همیشه ظرفیت بالقوه ی تبدیل به جنبش را دارد. عنصر پیوندساز میان این دو نیز «سازماندهی» است.

در این سناریو دوم قیام برانداز در ابتدا حاصل کار فکر شده، برنامه ریزی شده و سازمان یافته ی مخالفان نیست، بلکه نتیجه ی طبیعی خیزش میلیون ها گرسنه و محروم و تحقیر شده است برای پایان بخشیدن به وضعیتی که به آنها فشاری غیر قابل تحمل را وادار می سازد. این وضعیت را عملکرد حکومت تولد بخشیده است. شورش گرسنگان که پتانسیل تبدیل شدن به قیام برانداز را دارد به دلیل خالی شدن سفره ها و معده هاست و به همین دلیل هم از رادیکالیسم بالایی برخوردار است. ترکیب اسیدهای معده و سازماندهی می تواند به این قیام برانداز تبلور بخشد.

بدیهی است که شورش ها در کشورهایی که حاکمیت از مشروعیت بخشی از جامعه و نیز از انسجام درونی برخوردار است نمی تواند تا مرز یک حرکت برانداز پیش رود. در ایران کنونی اما حاکمیت نه مشروعیت دارد و نه انسجام درون ساختاری خویش را؛ به همین دلیل، آغاز شورش ها می تواند سبب پایان عمر رژیم شود. این مورد به ما می آموزد که سقوط رژیم ها همیشه و به طور مکانیکی از یک فرمول تمام عیار – یا سرنگون سازی یا فروپاشی از درون – مانند دو مثال انقلاب ایران و سقوط امپراطوری شوروی پیروی نمی کند، در مواقعی ممکن است ترکیبی از عناصر موجود هر دو، جبران کننده ی عوامل ناموجود معادله ی تغییر باشند. به عبارت دیگر در زمان هایی چند جزء معادله براندازی با برخی از اجزاء فروپاشی ترکیب می شوند و حاصل آن کنار زدن رژیم حاکم می شود.2 در کشورهای مانند ایران که ساختارهای سیاسی، اقتصادی و حتی اجتماعی درهم تنیده و بی سامان است نباید خیلی به دنبال فرمول های شسته و رفته ی تغییر باشیم. شکل های متفاوت و بدیع دگرگون سازی می توانند ظهور کنند و به ثمر نشینند.

در نظر گرفتن این احتمال می تواند چشم انداز روشن تری در مقابل مردم و مخالفان در ایران قرار دهد.

1 تلاش حکومت در این باره از همان سال 1388 و با راهپیمایی فرمایشی و ناموفق نهم دی آغاز شد و ادامه داشته و دارد. بدون نتیجه ای درخشان و به دلایلی که در متن به آن اشاره شده است.

2 دقت کنیم و این امر را به هیچ وجه به صورت جبری و مکانیکی قلمداد نکنیم. همیشه نقش و اراده ی افراد و نیروهای کنشگر جامعه نقش اصلی را در این فرایند پیچیده ایفاء می کند.

 

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/09/146742.php

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%88%d9%be%d8%a7%d8%b4%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%87%d9%85-%da%af%d8%b1%d9%87-%d9%85%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%b1/feed/ 0
شورش ها در راهست آماده شوید: آموزش ببینید. یک جمع کوچک چند نفره بسازید. https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%b4%d9%88%db%8c%d8%af-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%a8%d8%a8%db%8c%d9%86/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%b4%d9%88%db%8c%d8%af-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%a8%d8%a8%db%8c%d9%86/#respond Mon, 03 Sep 2012 10:58:09 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=11916  

اتمام ذخایر ارزی و کسری بودجه شدید در ماه‌های آینده
هشدار وزارت اطلاعات درباره احتمال بروز شورش اجتماعی
شورش ها در راهست آماده شوید:
1) آموزش ببینید. (منبع آموزش: رادیو اتحاد و…)
2) یک جمع کوچک چند نفره بسازید. (خودسازماندهی)
3) امکانات و تجهیزات را فراهم کنید.
4) مکان های حساس رژیم و مسیرها را شناسایی کنید.
5) آمادگی جسمی و روحی خود را بالا ببرید.
6) آماده ی عمل باشید. (هر زمان و هر مکان)

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d8%b3%d8%aa-%d8%a2%d9%85%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%b4%d9%88%db%8c%d8%af-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%a8%d8%a8%db%8c%d9%86/feed/ 0
چرا خامنه ای با تاخیر چند روزه به دیدار زلزله زدگان رفت؟؟؟ https://khodrahagaran.org/fa/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%ae%d8%a7%d9%85%d9%86%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d8%a7%d8%ae%db%8c%d8%b1-%da%86%d9%86%d8%af-%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1/ https://khodrahagaran.org/fa/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%ae%d8%a7%d9%85%d9%86%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d8%a7%d8%ae%db%8c%d8%b1-%da%86%d9%86%d8%af-%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1/#respond Fri, 17 Aug 2012 08:23:54 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=11511 چرا خامنه ای با تاخیر چند روزه به دیدار زلزله زدگان رفت؟؟؟

شکست تحقیر آمیز رژیم در کنفرانس اسلامی عربستان و اخراج سوریه از این کنفرانس منجر به این شد تا خامنه ای برای جمع آوری مشروعیت در میان نیروهای خودی و نه مردم، به منطقه زلزله زده، که از پیش برای دیدارش تعیین شده بود، برود. سفر این جنایتکار به طور قطع جهت دلسوزی برای مردم مناطق زلزله زده نبوده است.
در آستانه فرارسیدن روز موسوم به قدس خمینی، وی تلاش می نماید جملگی نیروهای خود را دوباره سازماندهی نماید تا مساله اسراییل و سوریه را مهمتر از هر معضل دیگری که اکنون مردم ایران با آن روبرو می باشند، نمایان سازد.
هموطن اگاه،
اعتراضات خودجوش به معضلات و سیاستهای ضد انسانی رژیم روزبروز در میان مردم متداول و متداولتر می گردد. شورشهای اجتماعی دیگر دور از تحقق نیستند، پرسش این است که چه وقت و کجا شکل خواهند گرفت؟
بی تردید
نیروهای مختلف اجتماعی برای کمک رسانی به زلزله زدگان نشان داد، که مردم آمادگی این را دارند که در یک اتحاد همگانی و سازمانیافته به قدرت شکست ناپذیر احتماعی مبدل بیابند. لذا این وظیفه هر نیروی آگاه و مسئولیت پذیر است که برای ایجاد این قدرت اجتماعی با جمع های چند نفره از پیش تشکیل یافته خود به این اعتراضات دامن بزند.

کامبیز ایرانی
ویرایش از دفتر تولید سازمان خودرهاگران

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%ae%d8%a7%d9%85%d9%86%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d8%a7%d8%ae%db%8c%d8%b1-%da%86%d9%86%d8%af-%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%b1/feed/ 0
شورش ها در راهند، شورش ها کورند، با سازماندهی به آنها جهت دهیم. https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%da%a9%d9%88%d8%b1%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%d8%a7%d8%b2/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%da%a9%d9%88%d8%b1%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%d8%a7%d8%b2/#respond Mon, 06 Aug 2012 01:55:24 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=11419 https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d9%87%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7-%da%a9%d9%88%d8%b1%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%d8%a7%d8%b2/feed/ 0 با سازماندهی، شورش‌های کور را به جنبش‌های سازنده تبدیل کنیم. https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c%d8%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%b1-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c%d8%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%b1-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4/#respond Tue, 24 Jul 2012 11:05:45 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=11216 https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%a7-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c%d8%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%b1-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4/feed/ 0 گذر از انقلاب اسیدهای معده به دمکراسی https://khodrahagaran.org/fa/%da%af%d8%b0%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%b9%d8%af%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d9%85%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c/ https://khodrahagaran.org/fa/%da%af%d8%b0%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%b9%d8%af%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d9%85%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c/#comments Sun, 22 Jul 2012 01:23:56 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=11189 گذر از انقلاب اسیدهای معده به دمکراسی

کورش عرفانی

شرایط اقتصادی ایران، به دلیل سوء مدیریت دولتی از یکسو و به خاطر تحریم های اقتصادی غرب از سوی دیگر، رو به وخامتی بی سابقه گذاشته است. کاهش تولید نفت، کمبود خریدار نفت، مشکلات بیمه و حمل نفت و در نهایت محدودیت های موجود در دریافت پول فروش نفت، درآمدهای ارزی دولت جمهوری اسلامی را به شدت کاهش داده است. در حالی که دولت در سال 90 بالغ بر یک صد میلیارد دلار درآمد از راه فروش نفت به دست آورده بود، احتمال می رود که امسال، این میزان، تا یک سوم و یا حتی یک چهارم، کاهش یابد. پیرو این کاهش درآمد ارزی، درآمدهای داخلی حکومت نیز آسیب خواهد دید و در کل، دولت احمدی نژاد می تواند با یک کسر درآمد 100 تا 200 میلیارد دلاری روبه رو شود.

این اما تنها مورد نگرانی برای سردمداران نظام نیست. آن چه آنها را به شدت نگران کرده است عوارض و عواقب اجتماعی و سیاسی این وضعیت اقتصادی است. در روزهای اخیر دیگر در صحبت های مسولان نظام  کمتر از بن بست پرونده ی اتمی و یا حتی خطر جنگ صحبتی به میان می آید، به طور عمده، توجهات روی خطرات ناشی از نابسامانی وضعیت معیشتی کشور متمرکز شده است. به چند نمونه نگاه کنیم:

سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده ی نیروی انتظامی اعلام داشت: «در فیلمها خوردن مرغ را نشان می دهند در صورتی که فردی شاید نتواند آن را بخرد فیلمها امروز ویترین جامعه هستند و برخی افراد با دیدن این فاصله طبقاتی می گویند که خودمان چاقو دست می گیریم و حقمان را از این پولدارها خواهیم گرفت. صدا و سیما امروز ویترین نشان دادن همه امور در دسترس نیست.» [1]

حیدر مصلحی وزیر اطلاعات «دامن زدن به نارضایتی‌های اجتماعی» را از جمله اهداف «دشمنان» دانست و گفت که «آن‌ها سعی در آموزش جوانان به منظور استفاده از آن‌ها در اغتشاشات خیابانی دارند.»[2]

پاسدار علی اشرف نوری، معاون سیاسی سپاه پاسداران در جریان یک سخنرانی می گوید که “تنها امید دشمنان به تحریم های فلج کننده، از بین بردن آستانه تحمل مردم و وادار کردن آنها به اردو کشی خیابانی همانند فتنه ۸۸ است.”[3]

نمونه های متعدد دیگری را در سطوح مختلف می توان ارائه داد که به خوبی یک واقعیت را ترسیم می کنند: اینک نقطه ی نگران ساز برای نظام جمهوری اسلامی در احتمال بروز اعتراضات در خیابان ها، به دلایل معیشتی و صنفی و اقتصادی، می باشد. این نکته اما گویی از چشم بخش های قابل توجهی از اپوزیسیون پنهان مانده است. گفتمان آنها هنوز رنگ و بوی اوضاعی را دارد که بیشتر به وضعیت پیش از این تحریم ها و قبل از سقوط شدید سطح رفاهی مردم برمی گردد. هیچ وجه روزآمدشده ای را در تلاش های بسیاری از تشکل ها، شخصیت ها یا رسانه های سیاسی مخالف رژیم نمی بینیم. به همین دلیل یک فاصله افتادگی فاحش میان گفتمان اپوزیسیون و آن چه مردم در 14 ساعت صف برای گرفتن مرغ به آن فکر و براساس آن رفتار می کنند وجود دارد.

به نظر نگارنده این فقط شتاب یافتن سقوط اقتصادی کشور نیست که شکاف میان نیازهای ملموس جامعه و کردار اپوزیسیون را برجسته کرده است. پارامترهای دیگری نیز دخیلند که نگارنده قصد ورود به بحث جزیی و مفصل پیرامون آن را ندارد و آن را به نوشتارهای بعد خویش احاله می دهد، اما اشاره ای، به عنوان مثال، به شکل گیری یک خاورمیانه ی جدید زیر چشم همگی ما بد نیست، امری که در شاید ضرورت تغییری اساسی را در بخش بیرونی و منطقه ای استراتژی ما مطرح می سازد. «بهار عربی» و جنبش های زنجیره ای آن حکایت از تلاطمی دارد که در حال بازتعریف جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقاست. ایران نیز به عنوان یکی از اجزای این فرایند، سرنوشت دیگری جز آن چه در سی و سه سال گذشته دیده است، خواهد داشت. ما اما در اپوزیسیون تحلیل و نونگری در ترسیم خط استراتژیک جدید بر این مبنا را کمتر می بینیم. پس به نظر می رسد که ایستایی فکری اپوزیسیون ابعادی دامنه دارتر از عدم درک تغییر ماهوی جنبش های داخل کشور دارد. لیکن اجازه دهید که در این نوشتار فقط به همین مورد محدود بمانیم.

تغییر ماهیت اعتراض گری در ایران

جنبش اعتراض به نتیجه ی انتخابات خرداد 88 که به نام جنبش سبز معروف شد شاید یکی از آخرین تلاش های طبقه ی متوسط بود تا با انگیزه ای غیر اقتصادی بتواند جامعه را به حرکت درآورد. هر چند که بخش هایی از جامعه به این فراخوان پاسخ مثبت داد اما ضعف های فراوانی اجازه نداد که آن خیزش به یک جنبش ماندگار، هدفمند و ثمربخش تبدیل شود. حرکت در محدودیت های خویش که عمدتا طبقاتی و اجتماعی بودند درجا زد و نتوانست مطالبات اقتصادی و نیز قشرهای محروم را به صحنه کشاند.[4] نظام جمهوری اسلامی که توانسته بود از این حرکت شوک آفرین جان سالم بدر برد به فکر افتاد تا با شکستن سطح رفاهی طبقه ی متوسط و افزایش کاذب و موقتی سطح رفاهی لایه های محروم، خطرساختارشکنانه ی  ناشی از پیوند طبقاتی احتمالی میان طبقه ی متوسط و محروم را، به زعم خویش، از سر نظام بردارد. ابزار این هدف دو گانه یک طرح یگانه بود: «طرح هدفمند کردن یارانه ها». این طرح با وارد کردن فشاری عظیم بر اقتصاد معیشتی لایه های متوسط جامعه تا حدی از فشارهای روزافزون بر دوش لایه های محروم کاست و به این ترتیب به دو هدف همزمان خویش نزدیک شد. حذف یارانه ها می توانست تا حد زیادی برای رژیم امنیت ساختاری تدارک بیند اگر دو اتفاق نیافتاده بود: نخست سوء مدیریت فاحش در اجرای طرح که منجر به ریزش زیرساخت های تولیدی و درآمدی کشور شد و دیگری، شدت و گستره ی تحریم ها که از حد محاسبات سران نظام فراتر رفت. نتیجه  این که اثر مُسکن هدفمندی یارانه ها بسیار کوتاهتر از آن چه تصور می شد از آب درآمد و تنها یک سال و نیم بعد از آغاز طرح، به نظر می رسد که اقتصاد ایران در زیر بار مشکلات بی راه حل در آستانه ی نوعی فروپاشی پلکانی است.

با شرحی که آمد اپوزیسیون ایرانی در مقابل یک صورت بندی دیگر از امکان های تغییر و تحول در جامعه ی ایرانی قرار می گیرد. ریزش طبقه ی متوسط از حیث اقتصادی سطح و نوع مطالباتی آن را به شدت تغییر داده است و جهت گیری معیشتی به دغدغه های لایه های میانی و پایین این طبقه داده است. درد نان، تا حد زیادی، درد آزادی را به عقب رانده است. اینک، موقعیت رفاهی طبقه ی متوسط آسیب دیده است و به همین دلیل شاید جنبشی که این طبقه بخواهد در آن درگیر شود کمتر رنگ و بوی آزادیخواهانه داشته و بیشتر به سوی مطالبات معیشتی میل می کند. ممکن است برخی این امر را نوعی عقب نشینی فرهنگی یا کاهش سطح خواست های مدنی جامعه بدانند، حرفی که بیراه نیست. لیکن این واقعیتی است که باید دید چگونه می توان به آن نظر افکند و به دنبال بهره بردن از آن، به عنوان یک نیروی تغییرگرا، بود.

هوشمندی واقع گرا

بدیهی است که خشم طبقه ی متوسط در شرایط کنونی با خود تمام زخم های ناشی از نبود فضای تنفس فرهنگی و سیاسی را نیز یدک می کشد، اما آن چه امروز قابل تصور است، نه یک انقلاب فرهنگی و نه یک جنبش اصلاح طلبی است؛ یک خیزش عصبی است که با هدف دفاع از سطح معیشتی است، اعتراضی است به گرانی و فقر و بیکاری و تورم. همان نوع خیزشی که در علوم اجتماعی به آن «شورش» می گویند. حرکتی ناگهانی که زمان و مکان و برنامه و هدف مشخصی ندارد، تنها چیزی که دارد قدرتی است عظیم که به سان فنر فشرده ای به ناگهان رها می شود. این که به چه سمت برود و چه کند و چقدر دوام آورد بستگی مستقیم دارد به این که آیا مدیریت و سازماندهی در آن دخالت می کند یا خیر. به عبارت دیگر،«شورش» فقط توان بالقوه ی تبدیل به «جنبش» را دارد، اما بالفعل شدن این امر بستگی دارد به حضور نیروهایی که با آگاهی و تسلط بر خصلت های ذاتی و ماهوی شورش، خود را برای بروز آن از پیش آماده می کنند و به محض آغاز این گونه از حرکت ها، با عقلانیت، هیجان زدایی و برنامه مندی حرکت را به سوی هدفی مشخص هدایت می کنند. شورش می تواند موتور جنبش باشد، اما نیاز به فرمان و دارد.

طبقه ی متوسط هم اکنون به سوی تبدیل به یک توده ی اجتماعی شورش گرا پیش می رود. تحقق این شورش ها اما تابع فقط اراده ی او نیست. نیاز دارد به دو عنصر دیگر: نخست: تعمیق وخامت شرایط عمومی اقتصاد کشور است که همه را، از حیث روانی، برای سناریوی خیزش های معیشت گرا آماده سازد. دیگر، نقش حیاتی لایه های محروم جامعه است. این لایه ها به دلیل شمار خویش تعادل قوا را به نفع نیروهای مردمی (شورشی) به هم می زنند و با رادیکالیسم خود، امکان غلبه بر خشونت دستگاه سرکوب نظام را فراهم می سازند. بنابراین، برای مشاهده ی فعال شدن حرکت های شورش وار در سطح گسترده، هم باید به افزایش قیمت ها و بروز کمبود و قحطی و فزونی شمار بیکارشدگان توجه کنیم و هم به این پارامتر که کارآیی یارانه های نقدی در تامین حداقل های حیاتی  برای لایه های محروم تا حدی کاهش یابد که این قشرهای دارای حیات یارانه ای دیگر به آن امیدی نداشته باشند. در این صورت، مجموعه ی شرایط برای یک شورش تبدیل پذیر به جنبش فراهم خواهد بود: 1) یک طبقه ی متوسط جان به لب آمده به دلیل فشارهای اقتصادی 2) شرایط اقتصادی غیر قابل ترمیم و در سراشیبی مداوم و 3) لایه های محرومی که حاضرند شانس خود را برای تغییر امتحان کنند. عنصر چهارم اما انتخابی است: وجود نیروی هدایتگر و سازمان یافته برای تبدیل شورش به جنبش.

نگارنده بر این باورست که در جامعه اتمیزه و از هم پاشیده ی ایرانی بزرگترین شانس برای دگرگون سازی بنیادین شرایط در همین ترکیب سه (چهار) گانه ی بالا نهفته است. فرمول های دیگری که برای آغاز جنبش های مدنی و پیشبرد طرح های اصلاح طلبی و غیره عنوان می شود، سنخیتی با واقعیت مادی و عمق تخریب روانشناختی جامعه و فرد در ایران ندارد؛ شوربختانه، اما چنین است. بنابراین، عنصر واقع گرایی هر نیروی تغییر طلبی را دعوت می کند که روی امر ممکن سرمایه گذاری کند نه روی آرمان گرایی ناممکن . آن چه امروز در ایران به عنوان افق تغییرِ مبتنی بر واقعیت ها مطرح است «انقلاب اسیدهای معده» است، یعنی شورش گرسنگان، بیکاران، بی خانمان ها، بیماران بی دوا و همه ی آنها که دیگر نمی توانند، حتی در سایه ی سکوت و سازش با استبداد و خفقان، حتی بقای فیزیکی خویش را تامین کنند.

به این ترتیب، اگر نیروهای فعال سیاسی در تلاش باشند که پدیده ی شورش ها را، به عنوان ممکن ترین مسیر بروز حرکت های گسترده ی اجتماعی در آینده ی نزدیک، بشناسند و روی آن کار کنند، بی شک، ما به سمت کسب توانایی لازم در جهت تبدیل این شورش ها به جنبش می رویم. لازمه های این امر مشخص است: شناخت نظری شورش ها، بررسی نمونه های تاریخی موجود، بیرون کشیدن راهکارها، آموزش دادن راهکارها و در بین آنها، آموزش خودسازماندهی اجتماعی به لایه هایی که توان جذب این آموزش و اجرای آنها را دارند: شاید یک درصد از جمعیت کنونی جامعه. تمرکز نظری و عملی روی تبدیل شورش به جنبش سبب می شود که اپوزیسیون بتواند از وقت و امکانات و دانش خود در مسیری استفاده کند که قابلیت عملی وقوع دارد. وقت آن است که عنصر واقع گرایی در میان نیروهای تغییر طلب گسترش یابد. بدیهی که اگر فعالان سیاسی داخل و خارج، در یک پیوند سازنده و هدفمند، بتوانند شورش های در راه را تبدیل به جنبش کنند، آن گاه می توان در سایه ی بلوغ حرکت اجتماعی و در ادامه ی مسیر آن، اقدام به بازطرح مطالبات سیاسی، مدنی و فرهنگی نیز کرد. در آن زمان می توان به طور منطقی و بجا، درد آزادی را به درد نان پیوند زد و در پی درمان هر دو بر آمد.

انقلاب اسیدهای معده حرکتی است در پی برطرف ساختن نیازهای معیشتی مردم، اما همه ی ما می دانیم که این امر جز با بازسازی بنیادین اقتصاد کلان ایران ناممکن است و این بازسازی نیز با خود همه ی تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر را ضروری و لازم می سازد. از این وحشت نداشته باشیم که حرکتی که قرار است مسیر تاریخ کشورمان را تغییر دهد با شورش و یا انقلاب اسید معده ها کلید بخورد، خود را آماده کنیم که آن را به یک جنبش اجتماعی آزادیخواه، عدالت طلب و دمکراتیک تبدیل کنیم. بی شک از ترکیب توان گرسنگان نان و تشنگان آزادی می توان حرکتی ساخت چند جانبه که هر بعد از آن بعد دیگر را تکمیل می کند. نیاز به ابطال انگاره های سیاسی سنتی نیست، نیاز به بازسازی آنها بر اساس وضعیت موجود است. واقع بینی را با کوته بینی اشتباه نگیریم. یک اپوزیسیون واقع گرا می تواند کوته بین نباشد اما یک اپوزیسیون کوته بین بی شک واقع گرا نخواهد بود.

**

www.korosherfani.com

korosherfani@yahoo.com


[1] http://www.baztab.net/fa/news/10986/

[2] http://bamdadkhabar.com/2012/07/9272/

[3] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/07/120717_l23_sepah_sanctions_warning.shtml

[4]  نگارنده این موضوع را در نوشته ای در تیرماه 1388 بررسی کرد: تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران http://www.korosherfani.com/neveshteha/TahlilJonbesh.pdf

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%da%af%d8%b0%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%b9%d8%af%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d9%85%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c/feed/ 4
وقتی وزیر اطلاعات رژیم از آموزش جوانان برای رزم خیابانی ابزار نگرانی می کند https://khodrahagaran.org/fa/%d9%88%d8%ad%d8%b4%d8%aa-%d9%88%d8%b2%db%8c%d8%b1-%d8%a7%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%b9%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d9%81%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/ https://khodrahagaran.org/fa/%d9%88%d8%ad%d8%b4%d8%aa-%d9%88%d8%b2%db%8c%d8%b1-%d8%a7%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%b9%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d9%81%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/#respond Tue, 17 Jul 2012 07:14:57 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=10876 وحشت وزیر اطلاعات رژیم از آموزش فن سازماندهی شورشها

دفتر ارتباطات سازمان خودرهاگران

26 تیر 1391

 

آخوند مصلحی  وزیر اطلاعات رژیم: “دامن زدن به نارضایتی‌های اجتماعی از جمله اهداف دشمنان است و آنها سعی در آموزش جوانان به منظور استفاده از آنها در اغتشاشات خیابانی دارند.

چنانچه می بینیم رژیم پلید از این طریق پاشنه ی آشیل خود را نمایان می سازد. اینجاست که او از اپوزیسیون می ترسد، وقتی اپوزیسیون به جای گذراندن وقت خود برای نوشتن قانون اساسی رژیم آینده به آموزش مدیریت شورش هایی که ممکن است هر لحظه بروز کند می پردازد.

سازمان خودرهاگران از بدو تاسیس خویش بر روی «آموزش فن سازماندهی اجتماعی» تاکید کرد و در این مسیر صدها مطلب نوشتاری، شنیداری و دیداری منتشر کرد. از هفت ماه پیش ما با تاسیس رادیو اتحاد به آموزش «خودسازماندهی مردمی» و «مدیریت شورش های اجتماعی پرداختیم. این است که رژیم را نگران می کند. زیرا می داند وقتی جوانانی که کار مدیریت خیزش را بلد هستند به صحنه بیایند می توانند با تمام قدرت نیروی معترضین را به شکل سازمان یافته درآورده و به سوی هدف های مشخص به پیش برند.

واکنش وزیر اطلاعات رژیم و ترس او از این آموزش ها یک بار دیگر درستی مسیر انتخاب شده توسط سازمان خودرهاگران را تایید می کند. رادیو اتحاد در این مسیر تلاش می کند. بدیهی است که یاری تک تک شما ایرانیان در این راه و مسیر می تواند در گسترش این کار  موثر باشد. از رادیو اتحاد حمایت کنید، برای آن خبر و مطلب تهیه کنید، رادیو اتحاد را به همه بشناسانید و در تامین هزینه های آن کوشش کنید. بدانید که راه درست پیروزی مجهز ساختن کنشگران جامعه به دانش فن خودسازماندهی است تا بتوانند مبارزه را از حالت پراکنده و فردی بیرون آورند و به آن انسجام و سامان بخشند.

برای تماس با از این شماره تلفن استفاده کنید:
001-818-934-0744 

آدرس ایمیل ما: radioetehad@yahoo.com

لینک همیاری مالی با ما : http://www.iranlcp.com/ILCPdonation.htm

فراموش نکنید

دمکراسی مشارکت نمی سازد، مشارکت دمکراسی می سازد.

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d9%88%d8%ad%d8%b4%d8%aa-%d9%88%d8%b2%db%8c%d8%b1-%d8%a7%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%b9%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d9%81%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/feed/ 0
بررسی روش های مدیریت شورش های اجتماعی – قسمت 2 https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-2/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-2/#comments Sat, 07 Jul 2012 05:51:53 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=10659 بررسی روش های مدیریت شورش های اجتماعی

بازنوشت گفتارهای به سوی سازماندهی در رادیو اتحاد

گفتارها از:  دکتر کورش عرفانی (با مشورت کمیته نافرمانی مدنی سازمان خودرهاگران)

بازنویسی و ویرایش: دفتر تولید سازمان خودرهاگران

قسمت دوم:

بررسی روش های مدیریت شورش های اجتماعی- قسمت 2

————————————

نقش زمان در هدایتگری شورش ها:

حال ببینیم کنشگران  چگونه باید عمل کنند که  خصلت غافل گیری شورش ها به سود آنها تمام شود، چه ابزاری در اختیار دارند تا بتوانند خود را طبق یک برنامه حساب شده و پیش از آنکه شورش ها رخ دهند برای آنها آماده کرده تا همیشه یک قدم از عوامل حکومت جلوتر و زودتر در صحنه باشند و ابتکار عمل  در هر رخداد را هوشیارانه، توانا و حساب شده در دست بگیرند پیش از آنکه با سرکوب حکومتی روبرو شوند.
کنشگران باید ترتیبی بدهند که به طور دائمی در جریان اخبارو رویداد های گوشه گوشه ی شهر محل سکونت خود باشند.  این کار البته دشواریهای خود را دارد ولی همیشه باید به خود یادآوری کنیم که مبارزه کاریست جدی که نیاز به آگاهی، پایمردی، پافشاری، استمرار و هوشیاری دارد. با آسان گیری و تعلل راه به جایی نخواهم برد و شاید بهتر باشد که اگر در این کار جدی نیستیم از آغاز از ورود به آن خود داری کنیم.
یکی از راه های پیشنهادی سازمان خودرهاگران برای کسب این آگاهی ها اینست که شبکه ای از دوستان خبر رسان برای خود تدارک ببینیم .
از میان بستگان، دوستان، همسایگان، در هر نقطه ای از شهر، کسانی را انتخاب کنیم و از آنها بخواهیم که هر گاه خبری در محله ی آنها روی می دهد آنرا به شما منتقل کنند. نیازی نیست که جزییات نیت خود را به همه توضیح دهید، مخصوصا اگر از آنها شناخت درستی ندارید. به حد اکثر آدم هایی که می شناسید بسپارید که اگر در نزدیکی آنها اتفاقی می افتد به شما خبر بدهد.  به این وسیله شما می توانید نسبت به اخبار واقعی و آنچه در شهرتان می گذرد آگاهی داشته و نبض تند حال و هوای محل سکونت خود را زودتر احساس کنید. شاید لازم باشد در نقاط مختلف شهر گشت بگذارید. و یا هر راه حل دیگری که خود نسبت به شرایط محل مناسب می بینید به کار بگیرید. خلاقیت های خود در این زمینه به کار ببرید. گفتگو بر سر نکته ای است که می تواند سرنوشت یک جنبش را تغییر دهد. ممکن است هیچ اتفاقی هم نیافتد ولی برای هدفی که پیش رو داریم ارزش دارد همیشه  در صحنه حضور داشته باشیم .
حال ببینیم با این آگاهی ها شما چه کار باید انجام دهید .

 در کنار گروهی که شبکه ی آگاهی رسانی شما را تشکیل می دهند بایستی یک شبکه عملیاتی داشته باشید.  این افراد باید از دوستان بسیار نزدیک و مورد اعتماد شما باشند و دقیقا نظر و برنامه شما را بدانند و با شما همراه و هم فکر باشند.
به این وسیله  می توانید یک حرکت کور قابل سرکوب را به یک حرکت هدایت شده هدفدارتبدیل کنید. حال می رسیم به خصلت دوم شورش ها که بی خبری از محل و مکان بروز شورش است . همین شبکه اطلاع  رسانی موضوع مکان را هم برای شما حل می کند. باید پیش بینی های لازم را کرده  باشید که با استفاده از میان برها در اسرع وقت خود را به محل برسانید. اینک باید دید در این مرحله سازمان دهی و کسب آما دگی به چه معنی است. باید نقشه شهر را به خوبی مطالعه کرده باشیم و آسان ترین راه را برای رسیدن به نقطه شورش پیدا کرده باشیم . موکول کردن  این کار به هنگام  بروز شورش، غفلت کردن در باره ی موضوع زمان و نقش برجسته و حساس آن  در سرنوشت مبارزه است. باید پیشاپیش  راه ها را آزمایش کرده باشید. وضعیت سوق الجیشی خود و محل را خیلی زود و در ارتباط با یکدیگر  در کمترین زمان ممکن در یابید . حداقل اطلاعات  باید کافی باشد که شما را به حرکت وادارد و پیشاپیش بدانید که چگونه در کمترین زمان ممکن خود را به محل برسانید . اینکه بخواهید پس از بروز شورش به نقشه شهر رجوع کنید و راه رسیدن به محل را جستجو کنید به معنی آنست که شما فرصت را باخته اید.  دشمن در عمل نشان داده است که همه این آمادگی ها را دارد.  شما میخواهید وارد یک مسابقه جدی زمان با دشمن بشوید  بنابرین شما هم باید این آما دگی ها را  برای خود کسب کنید. باید ابزار و وسائلی که شما را به مقصد برساند از قبل شناسایی کرده باشید تا همیشه در اختیار و آماده حرکت باشند. اگر دوچرخه، موتور سیکلت و یا ماشین است باید از نظر فنی ، سوخت ، و مدارک لازم رانندگی و هر موضوع دیگری که می تواند در کار تاخیر ایجاد کند فکر شده و پیش بینی های لازم در مورد آنها شده باشد. آیا ابزار ارتباطی بین اعضا تیم از قبل بررسی شده است؟ آیا این ابزار به درستی کار می کنند؟  ما با دشمنی روبرو هستیم که همه ی ابزار سرکوب را در اختیار دارد، پس باید هوشیارانه با او در میدان نبرد روبرو شد. همه اینها نکاتی است که ممکن است ریز و جزیی بنظر برسد،. ولی همه آنها به حساب می آیند تا بشود پنج دقیقه زودتر در محل حاضر شد و هدایت شورش ها را به دست گرفت. از میان افراد شرکت کننده در شورش ها ممکن است ۱۰ یا ۲۰ در صد به شما بپیوندند. چگونه این کار را می توانید انجام دهید؟  باید آنها را بیاموزید. این جزوه و ادبیات تولید شده ظرف چند سال گذشته برای همین منظور تهیه شده است[1].
سرنوشت شورش ها و جنبش ها سر خیابانها تعیین می شود و نه در بحث های طولانی و نه در کلی گویی کردن ها. می توان ده سال دیگر را در فیس بوک و تویتر به هدر داد ولی به این وسیله نمی توان جمهوری اسلامی را از اریکه ی قدرت به پایین کشید.  کنش گران چندین میلیون نفرنیستند، شاید از هر ده هزار ایرانی یک نفر میتواند کنشگر باشد. ولی با اتکا به سازماندهی همین شمار از مردم می توانند همدیگر را پیدا کنند و در ارتباط با هم از نیروی خود به بهترین وجه استفاده کنند.

(پایان قسمت دوم)

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c-2/feed/ 1
شورش را می توان به جنبش تبدیل ساخت و با آن رژیم را پایین کشید https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%aa%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a2-2/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%aa%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a2-2/#comments Wed, 04 Jul 2012 07:39:30 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=10631
  1.  وقتی شورش ها آغاز شود دیر است که فکر کنیم چه می توان کرد، از حالا به فکر باشید.
  2. شورش ها همه را غافلگیر خواهند ساخت، جز آن که خود را برای آن آماده کرده است. آماده باشید.
  3. شورش را می توان به جنبش تبدیل ساخت و با آن رژیم را پایین کشید ؛ شرط آن سازماندهی و برنامه ریزی از قبل است. آماده باشید.
  4. شورش ها قدرت بالقوه عظیمی دارند که فقط از طریق سازماندهی به صورت بالفعل درمی آید.
  5. شورش ها فاقد رهبری هستند، هر که بتواند آنها را سازماندهی کند رهبری آن را نیز در اختیار خواهد داشت.
  6. برای موفقیت یک شورش هیچ چیز بالاتر و مهم تر و حساس تر از سازماندهی وجود ندارد. فن سازماندهی را بیاموزیم.
]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d8%aa%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a2-2/feed/ 3
بررسی روش های مدیریت شورش های اجتماعی – قسمت 1 https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c/#respond Fri, 29 Jun 2012 08:05:37 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=10521

بررسی روش های مدیریت شورش های اجتماعی

بازنوشت گفتارهای به سوی سازماندهی در رادیو اتحاد

گفتارها از:  دکتر کورش عرفانی (با مشورت کمیته نافرمانی مدنی سازمان خودرهاگران)

بازنویسی و ویرایش: دفتر تولید سازمان خودرهاگران

قسمت نخست:

بررسی روش های مدیریت شورش های اجتماعی- قسمت 1 

————————————

مقدمه:

پیش بینی می شود که روند شرایط اجتماعی در ایران امروز،  شورش های اجتماعی را اجتناب ناپذیر کرده است.  شورش های اجتماعی، فرصت های کمیابی  را پیش می آورند  که  بر ای  کنشگران قابل استفاده است تا  کار خود را از  پیش ببرند. شورش ها به طور ذاتی خصلتی گذرا دارند، لیکن کنشگران می توانند با برخورد آگاهانه، با برنامه ریزی های حساب شده و از قبل پیش بینی شده، از این شورش ها  به عنوان شانسی در جهت پیشبرد اهداف ماندگارخود سود بجویند.
پیش از ورود به اصل مطلب بهتر است تعریفی دقیق از شورش و مکانیزمهای درون آن، از زاویه ی جامعه شناسی و تفاوت آن با جنبش، در معنی کلاسیک آن، داشته باشیم تا بتوانیم راهکارهای هدایت آن را به سمت و سوی دلخواه جست وجو کنیم.
از نظر علوم سیاسی و جامعه شناسی، جنبش اجتماعی یک حرکت اعتراضی است که از حداقل برنامه ریزی بر خوردار است و با اتکا به این برنامه ریزی است که آغاز می شود ، ادامه پیدا می کند و احتمالا  به سر انجامی دلخواه منتهی می شود. به طور مثال ممکن است که  منجر به  کسب امتیازاتی از حکومت به نفع جامعه شود و یا حکومتی را سرنگون کند. جنبش از ابزاری همچون  تظاهرات و تحصن و اعتصاب یاری می گیرد  و به صورت رهبری شده و هدایت شده توسط  نیروهای کنشگر به پیش می رود. مثال زنده جنبش آنچه است که در کشورهای عربی چون  یمن به مدت  یک سال جریان داشت  و آنچه که  در سوریه  جریان داشته و با چندین هزار کشته هنوز ادامه دارد. البته در جنبش نیز،  برنامه ریزی طولانی مدت وجود ندارد ولی افراد  تصمیم گیرنده در حرکت با توجه به شرایط روز دست  به تصمیماتی می زنند. در اینجا کوشش ما اینست که فقط مکانیزم های درون شورش ها را مورد برر سی قرار دهیم.

شورش چیست؟  

شورش از هیچ یک از خصلت ها ی جنبش بر خوردار نیست. فی المثل در فرا خوان ۲۵ بهمن، حد اقل کسانی که فراخوان را صادر می کنند، یعنی عده ای، در مورد آن آگاهی دارند، اما برای شورش هیچ کس از آن خبر ندارد. شورش ها خصلت غافلگیری دارند. شما به عنوان یک بازیگر اجتماعی می بینید زیر گوشتان شورشی آمد و رفت و تمام شد و از این فرصت، کاری به  سود خواسته های مردم نتوانستید که انجام دهید. باید دید شورش ها چه هستند و چه طور باید با آن بر خورد کرد که ما مخالفین حکومت را هم با خصلت غافلگیرانه خود خلع سلاح نکند. با شناخت مکانیزم های شورش ها باید بتوانیم برنامه ریزی و سازما ن دهی های لازم را برای آنها داشته باشیم  واز فرصت های پیش آمده در آن، بهترین بهره وری ها را داشته باشیم. شورش ها عمر کوتاهی دارند. کنشگر می بیند که شورش زود آمد وزود هم تمام شد و هرز رفت .

بگذارید  چشم اندازی را از شرایط امروز ایران  در جلوی روی  خود بگذاریم. اخبار روزانه در سطح کشوررا در کنار هم قرار دهیم و ببینیم  بروز شورش در آینده نزدیک در ایران محتمل است یا نه. در حال حاضر،  ایران در مورد پرداخت های خود به کشورهایی که با آنها مبادله اقتصادی دارد با مشکل مواجه است. آمار کارتون خوابها رو به تزاید است، اخبار ربودن نان از دست رهگذران با توسل به زور و اسلحه شنیده م یشود . وقتی این اخبار را در کنار هم می گذاریم می بینیم که پیش بینی عسگر اولادی تازه مسلمان که گفته بود تا شش ماه دیگر در ایران قحطی می شود چندان پیش بینی به دور از واقعیتی نیست  و وقتی این آگاهی ها را  در یک الگوی روشمند قرار می دهیم می بینیم که موضوع شورش ها اجتناب ناپذیر هستند. هم زمان می شنویم که نیروهای دولتی در خیابان ها به صورت آماده باش حضور دارند و یا گروهی به کارتون خوابها هجوم برده و به ضرب وشتم آنها پرداخته اند . از طرفی  حضور موتور سوارهای  آماده حمله به مردم که به این وسیله اظهار وجود می کنند و ترس می آفرینند مشاهده می شود. چرا دولت نیاز به ایجاد ترس و هراس در مردم را دارد؟ چون حکومت هم مثل ما شاخص های  بروز شورش ها را می داند و کوشش دارد پیشاپیش از طریق ایجاد جو وحشت از بروز آنها  پیشگیری کند . آیا ما هم به عنوان کنشگر خود را برای روز شورش آماده می کنیم؟ .کسانی که می خواهند سر بزنگاهها  نقش موثر داشته باشند باید آنها را بشناسند.

خصلت های شورش

 غافل گیری اصلی ترین خصلت شورش هاست.  نه زمان آن و نه مکان آن قا بل محاسبه نیست. مثال مشخص سالهای اخیر آن  شورش اسلام شهراست. اتفاق به این  صورت روی داد که وقتی کارگران صبح زود  می خواستند  سوار اتو بوس شده و سر کار بروند، دیدند که قیمت بلیت اضافه شده است .افزایش قیمت بلیت زمانی رخ داده بود که حتی پرداخت یک تومان و دو تومان فشار زیادی بر کارگران وارد می آورد.  بدون هیچ آمادگی و هماهنگی قبلی  بلافاصله مردم دست به اعتراض زدند. چندین هزار نفر راه را بستند و شعار دادند. خشمگین  به سوی تهران راه افتادند. نیروی زمینی نتوانست آنها را مهار کند و به همین علت با دستور از مقامات بالا، مردم را از آسمان به گلوله بستند، درست قبل از اینکه شورشیان وارد تهران بشوند، مردم را قتل عام کردند. رژیم چهره ی خود و نوع برخورد خود را به هنگام غافلگیری به نمایش گذارد. تصور کنیم اگرکارگران پیشاپیش می گفتند فلان روز جلوی وزارت اطلاعات قرار است تجمع کنیم  رژیم به راحتی می توانست برای مهار آن ها فکر کند و تدارک ببیند، ولی شورش نیرویش دهها برابر است. خصلت غافلگیری شورش ها موجب می شود که رژیم نداند برای چه زمان و مکانی باید نیروهای خود را آما ده عملیات به میدان بیاورد؛ پس نیروها ی رژیم به طور دائمی باید در حالت آماده باش بسر برند که این موضوع آنها را هم از نظر روحی و هم جسمی فرسوده می کند. این گونه است  که اخبار رسیده  از سپاه پاسداران حاکی از آنست که از این آماده باش های طولانی ابراز خستگی کرده و گله و شکایت می کنند.

اعتراضات سال هشتاد و هشت از نظر مکانی در محدوده ی  چندان گسترده ای اتفاق نمی افتاد و همیشه، از پیش، از نظر زمانی و مکانی تعیین شده بود. پس حکومت به راحتی حرکات را سرکوب میکرد به دون اینکه فشار زیادی را تحمل کند. به خصوص اینکه کنشگران قرار بود  از هر نوع خشونتی پرهیز کنند و کنش، حداکثر، به دادن چند شعار خلاصه می شد. بنابرین برای حکومتی چون جمهوری اسلامی، با همه تدارکات و تجهیزاتی که در اختیار دارد، خطر جدی ایجاد نمی کرد . با این همه همین تظاهرات از قبل اعلام شده، درد سر هایی را برای رژیم ایجاد می کرد و گاه مشاهده می شد که حکومت در کنترل  و مهار آنها ناتوان بوده است.  روز عاشورا یک نمونه ی آموزنده در روند تظاهرات انتخاباتی سال هشتاد و هشت است . یک بریدگی در خط ارتباطی نیروهای رژیم از یک طرف و  تند شدن حرکت تظاهرات به ابتکار جوانان در صحنه و نه دیکته شده از جانب رهبران نمادین جنبش، توانست برای مدتی رژیم را فلج کند و به طور عملی پنج منطقه از تهران از کنترل حکومت خارج شود. این تجربه نشان می دهد که رژیم در مقابل تصمیم های به موقع اتخاذ شده آسیب پذیرتر است. این نشان می دهد که رژیم بیش از آنچه که هست، برای ایجاد هراس در دلها، بزرگ نمایش داده می شود وگرنه به زانو در آوردن یک حکومت ورشکسته، فرتوت و در گیر گرفتاری های بی شمار اجتماعی و اقتصادی برای جوانان کنشگر ما نباید این چنین دشوار دیده شود. هر چه قدر که از میان بر داشتن رژیمی با پشتوانه ی مردمی دشوار می نماید در مقابل، بر انداختن رژیمی که ورشکسته است ، پشتوانه مردمی ندارد ، گرفتار تحریم هاست، قادر به پرداخت بهای کالاهای سفارشی خود نیست، بانک مرکزی اش کار نمی تواند بکند، اختلافات داخلی بین
سر دمداران حکومت به صورت بخشی از ترکیب بنیادی رژیم شده است ، نیروهایش خسته و فرسوده هستند و خلل و فرج هایی در درون پیکر حکومت   برای ورود به حیطه عمل  پیش روی کنش گران گشوده است ،  آسان تر است. این بدان معنی نیست که ساده انگاری کنیم و از مشکلات مقابل خود در رسیدن به هدف غافل شویم ولی دشمن را هم بیش از حد و بیش از آنچه هست بزرگ دیدن و بزرگ انگاشتن، یاری رساندن به دشمن  و دور کردن ما از اهدافمان است باید واقع بین بود و ضعف های دشمن را هم مد نظر داشت.

اگر همه این نقاط ضعف را در کنار هم بگذاریم می بینیم که چه قدر رژیم شکننده است و این نقطه ی امید کنشگران است . رژیم برای مقابله با مردم ناچار است که نیروهای خود را بیشتر به کار بگیرد و از این راه آنها را فرسوده تر می کند. ضمن این که باید آنها را برای این اضافه کاری ها بیشتر از طریق پرداخت ها ی تشویقی در میدان نگه دارد، ولی منبع مالی این اضافه پرداخت های حکومت به عوامل خود ، از  جیب مردم است که شرایط نارضایتی مردم و در نتیجه شانس بروز شورش ها را بیشتر می کند  و این آن نکته یست که معادله این شورش ها را نسبت به جنبش سبز متفاوت می کند. این بار، توان و قدرت رادیکالیسم، شورش رژیم را در موضع ضعف قرار خواهد داد .

 ما هم به عنوان کنشگر،  از زمان و مکان و شدت شورش ها  بی اطلا ع هستیم . ولی می دانیم که این اتفاق در راه است و ما باید شروع کنیم از زمان استفاده کنیم و با حد اکثر آمادگی وارد صحنه شویم . سازمان خود رها گران  در این زمینه کارهایی را سازمان داده است . جزوه “چه گونه شورش ها را هدایت کنیم” در سایت دیده میشود که توسط کارشناسان تهیه شده و می تواند مورد استفاده قرار گیرد و دانش فعالین را بالا ببرد. باید مهیا شویم  قبل از اینکه در لحظه غا فل گیری مبهوت شویم که  چه کارمی توانیم انجام دهیم. آگاهی ها را پیشاپیش باید گرد بیاوریم. رویارویی مناسب با شورش ها هم خود یک فن است که آن را به طور  خود جوش نمی توانیم یاد بگیریم. پس، باید آن را بیاموزیم. تنها صرف تنفر از رژیم ما را مسلح  به ابزار مبارزه نمی کند. همینطور که برای رویا رویی با سونامی باید آموزش دید در مورد شورش ها هم همین گونه است . خصلت غافل گیرانه آن را باید مورد بهره برداری قرار دهیم .

بهره برداری از خصلت غافلگیری شورش ها

باید دید که برای اینکه بتوانیم این خصلت غافلگیرانه شورش ها را به یک فاکتور مثبت تغییر دهیم به چه شگرد های نیاز داریم .
یک راه برای بر خورد با سونامی آنست که  باید آن را شناخت و از تجارب سایرکشورها در این مورد سود جست. یا اینکه می توان منتظر ماند و در هنگام بروز سونامی با طغیان  آب رو در رو شد و در لحظه تصمیم گرفت که چه باید کرد .
باید توجه دا شت که به هنگام بروز شورش ها، درست مانند بروز سونامی ها ،در زمانی که مردم ترسیده و غیر قابل کنترل هستند، هیچ کنش گری نمیتواند مبتکر عملی باشد .
باید دید مهره ها را چگونه باید چید که سیر امور را به سود مردم مورد بهره برداری قرار داد.  باید مسلح به دانش، نیرو و ابزار مورد نیاز  بود و درجه ی دخالت شانس و اقبال در روند امور را هر چه بیشتر کاست. اگر نگاهی به تجربیات سالهای گذشته ی ایران مثل قیام ۷۸ و یا  تمام حرکت های سالهای ۸۸، ۸۹ بیاندازیم می بینیم که به اندازه کافی بها پرداخته شده، به اندازه کافی نیرو به میدان آمده است و پایداری کافی هم نشان داده شد؛ ولی باید دید چه عملی موجب آن شد که به اهداف دست پیدا نکردیم. چون دانش این کار وجود نداشت و کنشگران تدا رکات و آمادگی های لازم را کسب نکرده بودند. بنا به اقرار خود رژیم جمهوری اسلامی، کنترل پنج منطقه در روز عاشورا از دست حکومت خارج شده بود و بنا به گفته ی سپاه پاسداران، فقط کافی بود که این پنج منطقه به هم پیوند می خوردند تا قدرت به دست کنش گران می افتاد. اگر کنشگران مهیا در میدان حاضر شده بود ند و پیش بینی ایجاد ارتباط بین مناطق مختلف را کرده بودند چنین فرصت های گرانبهایی را به آسانی از دست نمی دادند.
شورش هایی که در راه هست فرصتهای نابی در اختیار کنشگران می گذارد. در نظر بیاورید که هزاران مردم خشمگین که در خیابان نمی آیند تا نوار سبز بر مچ ببندند  وتنها  شعار بدهند،  بلکه آمده اند که  حق خود را از حلقوم یک حکومت جانی بیرون بکشند و قادر به رو یا رویی با گارد ضد شورش، لباس شخصی ها و موتور سوار های حکومتی هستند. چنین نیرویی قادر به انجام چه کارهایی میتوانند باشند.
. آمادگی نظری  را همین جزوات و همین گفتارها در بر می گیرد. یعنی ایجاد آمادگی به هنگام شورش ها به جای منتظر ماندن برای تصمیمات لحظه ای و خام.  حتی اگر جان خود را در این راه هم بدهید چون بدون برنامه ریزی و آمادگی های لازم است به نتیجه نمی رسد. ما در سازمان خود رها گران کوشش می کنیم که این موضوعات  را مورد پژوهش قرار داده،  پروش داده و  گسترش بدهیم، در باره ی آنها  فکر کرده ایم  و نتیجه را در سایت خود قرار دادهیم  و از طریق رادیو اتحاد، یعنی رادیویی که تنها به همین منظور بر پا شده است، دانش نظرذی مورد نیاز کنشگران درون ایران  را فراهم آورده و در دسترس آنها قرار دهیم. شما اگر این نظریات را مفید می دانید در یادگیری آن و پخش و گسترش آن کوشا باشید و از آنها  به تناسب شرایط درون ایران هماهنگ با دیگر کنشگران عملی کنید. به باور خودرهاگران، کار اصلی و وظیفهی مهم اپوزسیون همین کاری است که ما آغاز کرده و به انجام آن اقدام کرده ا یم . وظیفه ی اصلی اپوزسیون، یعنی یک  نیروی نسبتا متشکل در جامعه،  اینست که  به مسائل و مشکلات جامعه توجه کند، آنها را  بررسی کند و  راه برون رفت از این مشکلات ر ا  برای ایجاد تغییر  بیابد  و بر روی آن کار کند. برای امروز ایران، بخشی از این نیازها، کار فکری فرهنگی ا ست ، بخشی تحلیلی و بخش دیگرو مهمتر، بخش  آموزشیست. بخش آموزش از آن جهت اهمیت دارد که باید بر روی شرا یط  خاص جامعه  امروز ایران بررسی و مطالعه شده باشد و صرفا الگو برداری از جنبش های دیگر کشورها برای جامعه ی ما کار ساز نخواهد بود. باید شرایط خاص جامعه ی ایران مثل وضع کارگران، روحیه ی آنها ، شرا یط کارخانه ها، میزان سواد کارگران و شرایط اجتماعی و اقتصادی و غیره بررسی شود و این، کار اپوزیسیون است. ما فکر کردیم که پس از سی سال گرد هم آیی ها و نوشتن مرامنامه و اساسنامه و غیره، باید در فکر کار دیگری  باشیم . اگر باوردارید  که مطالب و فنون مورد نیاز کنش گران باید تهیه شود و در اختیار زنان ، پرستاران، معلمان، کارگران و قرار گیرد،  در نظر داشته باشید که خودرهاگران این کاررا آغاز کرده است. کار  ما اینست که مطالبی را تهیه کنیم که به داخل ایران یاری برساند. اگر فکر می کنید این کاریست که باید انجام دهید به یاد داشته باشید که خودرهاگران تشکلی باز است و از فکر شما و پیشنهادات شما استقبال می کند. این کاریست جمعی . دادن فراخوان برای ایجاد اتحاد و صدور بیانیه کار ما نیست. ما در اینجا قصدمان قضاوت در مورد این نوع حرکت ها هم نیست. لیکن این کاردر حیطه ی  روش فعالیت های  ما نیست. کار ما اینست که اگر در تهران شورش پیش آمد چه باید بکنیم. و در این مورد فکر کنیم، پژوهش کنیم و نتیجه کار را در اختیار کنشگران داخل ایران قرار دهیم. ولی این کاریست جمعی. به این معنا که گسترش و جا افتادن این نگرش به امر کنشگری به صورت گروهی باید انجام گیرد. شما می توانید به ما به صورتهای مختلف یاری برسانید: یا در گسترش این فکر و امر آموزش شرکت کنید و یا در تولید محتوا یاری برسانید و یا حمایت های  مالی خود را به  ما برسانید. خودرهاگران در فضای دوستی و صمیمیت  به صورت هدفمند و در خدمت یک جنبش اجتماعی درون زا با  راهکار مشخص گام بر می دارد و نه از طریق مذا کره با آمریکا و یا قدرت از بالا و یا اتحاد سازی ها.  ما همه اینها را به دیگران وامی گذاریم. ولی نباید فراموش کنیم که  این صحنه  بکر خالی از بازیگران در اختیار ما وجود دارد که البته دشواری آن سبب می شود که کسی پای در آن نمی گذارد. این آن کاری است که باید به طور منظم، مستمر، پیوسته، متشکل، تدوین شده، پیگیر، برای تغذیه کنشگران، انجام دهیم .

(پایان قسمت اول)

 

آموزش صوتی مدیریت شورش های اجتماعی تاکتیک ها و تکنیک ها

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c/feed/ 0
خودسازماندهی کنید. https://khodrahagaran.org/fa/%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%da%a9%d9%86%db%8c%d8%af/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%da%a9%d9%86%db%8c%d8%af/#respond Fri, 29 Jun 2012 07:39:30 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=10517 خودسازماندهی کنید.
با تشکیل تیم های چند نفره خود را برای دخالت فعال و هدایتگری شورش های در راه آماده سازیم. آموزش بینیم، تمرین کنیم، طرح و نقشه داشته باشیم و آماده ی عمل باشیم.

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%da%a9%d9%86%db%8c%d8%af/feed/ 0
سرنگونی رژیم در گرو آموزش دانش سازماندهی و خود سازماندهی ست! https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%b1%d9%86%da%af%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1-%da%af%d8%b1%d9%88-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af/ https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%b1%d9%86%da%af%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1-%da%af%d8%b1%d9%88-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af/#respond Wed, 27 Jun 2012 20:41:17 +0000 http://khodrahagaran.org/fa/?p=10467  سرنگونی رژیم در گرو آموزش دانش سازماندهی و خود سازماندهی ست !

مطلب رسیده
آرمین آرمان

دوستان گرامی،
روشنگری در رابطه با جنایات خمینی و وارثانش برای زنده نگه داشتن حافظه سیاسی نسل کنونی و آینده قابل تقدیر می باشد، اما بدین وسیله ما به هیچ وجه نمی توانیم معضلات بیشماری مانند گرسنگی، بیکاری و تورم روزافزونی را که رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلامی به رهبری علی خامنه ای برای مردم ایران آفریده و می آفریند، حل نماییم.
دامن زدن به مشکلات کنونی اقشار مختلف جامعه و ارتباط گرفتن با دوستان اگاه و مسولیت پذیر در داخل برای ریختن پایه های یک سازماندهی محلی یا منطقه ای می تواند در اعتراضات صنفی، نقش بسزایی را ایفا نماید. از آنجایی که رژیم هر حرکت سیاسی را با گلوله، سرکوب و کشتار پاسخ می دهد، موثرترین برخورد با آن در حال حاضر، دامن زدن به مشکلات صنفی اقشار مختلف مردم می باشد. بدیهی ست که بی تفاوتی و ندانم کاری مردم و نیروهای آگاه، به دلیل رعب و وحشت موجود از سوی سران مزدور مافیایی رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلامی نهادینه شده است. برای شکستن این ترس و بی تفاوتی باید مردم را تشویق به نشان دادن خشم و اعتراضات صنفی خود نماییم و از این رهگذر به مردم امیدواری بدهیم که رژیم ضعیف شده و رفتنی است.
به امید این که سازمانها و نیروهای سیاسی خارج از کشور ننشینید. اینان بیشتر به مشکلات درونی خودشان مشغولند تا مسایل روز جامعه ما. سی و سال از موجودیت این رژیم می گذرد. برخی از سازمانهای سیاسی که از بطن انقلاب 57 بیرون جهیدند. هنوز همان تاکتیکی را که در آنزمان برای مبارزه با رژیم بکار گرفته اند، مورد استفاده قرار می دهند و راندمان کار این سازمانها برای مردم ایران صفر می باشد . انها نه تنها هیچ رابطه ارگانیکی با جامعه ماندارند ، بلکه برخی از این سازمانها حتی شناخت و تحلیل درستی از سیستم مافیایی و اقتصاد تک مصرفی رژیم ندارد.
موقیعت و مواضع منفعل نیروهای سیاسی خارج از کشور طی این سی وسه سال در قبال رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلامی واقعیتی را بیان می دارد ، که به هیج وجه برای کنشگران و نسل اگاه و مسئولیت پذیر کنونی داخل کشور قابل درک نیست.
دقیقا به همین دلیل است که آنها نباید به امید این نیروها و سازمانها بنشینند و بهتر است خود آستین ها بالا بزنند و وارد میدان شوند.
کمتر نیروی سیاسی را ما می توانیم در میان سازمانها و نیروهای فعال خارج از کشور بیابیم که بطور فعال برای حل معضلات سیاسی اجتماعی و اقتصادی کنونی مردم راه حل های مناسبی را از خود ارایه داده و برای ترویج آنها نیز از خود مایه می گذارد.
بی تردید در موقعیت کنونی امکان یک اعتراض و تجمع سیاسی در ایران غیر ممکن می باشد، دقیقا به همین دلیل است که ما باید از شیوه و متد کلاسیک مبارزه سیاسی با رژیم فاصله بگیریم. بجای شعار های رویایی “سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی، مردم دلاور و قهرمان ایران به خیابانها بیایید و رژیم را سرنگون سازید”، بهتر است که به فکر زمینه های عملی برای ایجاد یک سازماندهی محلی و منطقه ای در میان اقشار مختلف مردم باشیم.. زیرا مبارزه سیاسی در حال حاضر از کانال دامن زدن به اعتراضات صنفی گذرمی نماید و می تواند راندمان مطلوبی را برای مردم داشته باشد. مبارزه صنفی یک اعتراض عریان سیاسی نیست که رژیم سریعا آنرا سرکوب نماید. در هفته های گذشته ما نمونه هایی را از این تجمعات صنفی در مقابل مجلس و خانه کارگر را مشاهده نمودیم. اکنون که موقعیت اقتصادی رژیم بخاطر تحریمهای نفتی بحرانی ست و از حل معضلات بیکاری، گرانی و تورم روزافزون مردم عاجز می باشد، مبارزات صنفی می تواند زمینه ای برای یک سازماندهی سراسری در ایران گردد.
پرسش این است که مردم کوچه و بازار چگونه می توانند این سازماندهی را بدون پشتیبانی دوستان خارج از کشور بوجود بیاورند؟ بدیهی است که کنشگران و نیروهای مسئولیت پذیر خارج از کشور می توانند از طریق رسانه های خود مردم را برای یک سازماندهی صنفی آموزش بدهند. در ایران قریب سه و نیم میلیون دانشجو ، میلیونها کار گر فنی و چند هزار استاد دانشگاهی وجود دارد. که متاسفانه بخاطر سرکوب و کشتار شدید رژیم کاملا از فعالیتهای صنفی خود منفعل گردیده اند.
تنها از کانال یک سازماندهی محلی و منطقه ای با دامن زدن به خواسته های صنفی ست که می توان نیرو ها و اقشار مختلف اجتماعی را به یک قدرت اجتماعی مبدل ساخت.
دوستان عزیز: شورشهای اجتماعی دور از تحقق نیست.

آرمین آرمان

 

]]>
https://khodrahagaran.org/fa/%d8%b3%d8%b1%d9%86%da%af%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1-%da%af%d8%b1%d9%88-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af/feed/ 0