آیا انفجار انبار مهمات آغاز اعلام نشده حمله نظامی به ایران است؟
نشریه تحلیلگری
۲۳ آبان ۱۳۹۰
با وجود آن که اخبار این امر را اعلام می کرد، انفجارهای امروز تهران کمتر به یک حادثه و اتفاق شبیه بود. بروز انفجار در دو نقطه ی مختلف و به طور تقریبا همزمان حکایت از غیر اتفاقی بودن موضوع دارد. انفجار ها در دو پایگاه مدرس و سپس پایگاه امیرالمومنین در پادگان بیدگنه در حوالی ملارد شهریار در غرب تهران بوده است. به نظر می رسد که این زاغه ها محل نگهداری موشک های شهاب بوده است. یعنی موشک های دوربردی که حکومت ایران در تهدیدات خود برای حمله به اهداف برون مرزی به آنها تکیه دارد.
موشک شهاب ۳ از سال ۲۰۰۲ تاکنون به طور رسمی ساخته میشود. این موشک یک موشک میان برد بالستیک است که در ابتدای آزمایشها، ۱۳۰۰ کیلومتر برد داشت که با تلاش مهندسان ایرانی بهینه شد و برد آن به ۲۱۰۰ کیلومتر رسید. آزمایشهای این موشک از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۲ ادامه داشت و سرانجام در تیرماه سال ۱۳۸۲ رسماً به آمار موشکهای ایرانی افزوده شد. این موشک توانایی حمل انواع کلاهکهای اتمی و غیراتمی را دارد که از سوخت مایع برای تهیه نیروی پیشران استفاده میکند.
از آن جا که این انفجار درست در اوج فضای تبلیغاتی برای حمله ی نظامی به ایران صورت می گیرد نخستین احتمال مطرح شده وجود ارتباط میان این دو امر می باشد. آیا برای کشورهایی که می خواهند این حمله ی نظامی را در آینده ای نه چندان دور صورت دهند کاری عاقلانه تر از حذف قدرت دفاعی رژیم ایران و از آن مهم تر حذف توان تهاجمی آن وجود دارد؟
گزارش ها حکایت از آن دارد که این دو مرکز مهمات حاوی موشک هایی بوده اند که می توانسته به کلاهک های هسته ای مجهز شود.
به این ترتیب شاید زیاد اغراق نباشد که بگوییم جنگ آغاز شده است، بدون اعلام و بدون به رسمیت شناخته شدن از جانب دو طرف. برای کشورهایی که در تدارک حمله ی اصلی هستند – اسرائیل، آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان- بهترین تاکتیک این است که ضربه های خود را به صورت پراکنده اما به مستمر به توان تسلیحاتی رژیم وارد سازند بدون آن که خود را درگیر افکار عمومی یا سماجت های چین و روسیه و سازمان ملل بسازند. برای این منظور کافیست که حملات پراکنده و بدون شناسنامه باشد. حاصل کار این است که یا رژیم را آن قدر ضعیف می کنند که در مقابل خواست های آنها تسلیم می شود و یا در صورت پافشاری برای از میان رفتن آماده می شود و نیاز به یک حمله ی مختصر و بی دردسر نهایی خواهد داشت.
از آن طرف جمهوری اسلامی که می داند از کجا دارد ضربه می خورد در مقابل انتخاب سختی قرار می گیرد. اگر به طور رسمی و علنی اعلام کند که این حملات کار کشورهای دیگر است در این صورت همه منتظرند که واکنش نشان دهد و چون از قبل اعلام کرده که پاسخ او آتشین و چند برابر خواهد بود باید به مواضع آمریکا و اسرائیل حمله ور شود. در این صورت با دست خود مشروعیت لازم را به پاسخ این کشورها که در قالب همان حمله ی اصلی خواهد به وجود آورده است. زیرا در آن صورت آمریکا و اسرائیل با انکار دست داشتن در این انفجارها و حوادث، واکنش ایران را به عنوان کنش جنگی تلقی کرده و بدون آن که خود را درگیر گرفتن اجازه حمله به ایران در شورای امنیت و امثال آن کرده باشند به سوی ایران حمله ای جانانه صورت خواهند داد. پس به نفع رژیم ایران نیست که به طور علنی اعلام کند که به طور مثال انفجار روز گذشته کار اسرائیلی ها یا آمریکایی ها بوده است، هر چند که از این بابت مطمئن باشد.
مشکل قضیه این است که اگر رژیم نخواهد واکنش نشان دهد این حملات تا از بین رفتن توان هر گونه واکنش نظامی وی ادامه خواهد یافت وبعد هم حمله اصلی بنیان های وجودی او را تهدید خواهد کرد. بنابراین انتهای این سناریو حملات پراکنده اما مستمر نیز چیزی نیست جز چشم انداز از بین رفتن حکومت ایران و یا در بهترین حالت ضرورت تسلیم شدن و پذیرفتن همه ی شرایط غرب به صورت بلاشرط.
برخی از فرضیه ها حکایت از حملات با هواپیماهای بدون سرنشین به زاغه مهماتی دارد که روز گذشته در شهریار کرج منفجر شدند.
در چنین شرایطی باید دید که آیا حکومت ایران چگونه می تواند این موقعیت را به گونه ای مدیریت کند که هم بقایش را حفظ کند و هم این که مجبور نباشد به صورت بلاشرط تمام آن چه را که غرب از او می خواهد بپذیرد.