گفتم: حسابی سرت شلوغه.
گفت: آره، دارم برای یک کار مهم تحقیق می کنم.
گفتم: چه کاری؟
گفت: می خواهم اپوزیسیون را متحد کنم.
گفتم: می دانی که کار آسانی نیست.
گفت: آره، اما من راهش را بلدم.
گفتم: چه راهی؟
گفت: من با شخصیت های مهم و شناخته شده ی اپوزیسیون تماس می گیرم و با آنها یکی یکی صحبت می کنم.
گفتم: این راه که قبلا بارها تکرار شده است و نتیجه ای هم نداده.
گفت: می دانم، اما من سعی می کنم که یک جور دیگری حرف بزنم.
گفتم: یعنی چه جوری؟
گفت: بهشان می گویم مملکت دارد از دست می رود و اگر نجنبیم شاید دیر باشد.
گفتم: خوب مگر قبلی ها چه می گفتند؟
گفت: نمی دانم، اما فکر کنم اگر این را بگویم با هم متحد می شوند.
گفتم: پس فکر می کنی، یعنی احتمال می دهی اما مطمئن نیستی؟
گفت: باید موثر باشد. آخر نمی شود که این طوری دست رو دست بگذاریم. یکی باید به اینها بگه.
گفتم: فکر می کنی تو نفر چندمی باشی که می رود این افراد سرشناس را می بیند تا همین حرف را به آنها بزند؟
گفت: نمی دانم.
گفتم: مطمئمن باش که اگر چند هزارمی نباشی چند صدمی آن هستی.
گفت: پس چرا این ها گوش نمی دهند.
گفتم: زیرا مشکل جای دیگر است. این پیام را که می گویی همه این شخصیت ها می دانند.
گفت: پس چرا متحد نمی شوند؟
گفتم: زیرا مشکل فرهنگی دارند نه مشکل درک سیاسی.
گفت: مشکل فرهنگی دیگر یعنی چه؟
گفتم: یعنی قادر نیستند همدیگر را تحمل کنند.
گفت: چرا؟ مگر نمی خواهند با هم کار کنند؟
گفتم: خیر، برای آنها اثبات خودشان و آن چه می گویند مهم است و نه کار با هم برای پیشبرد مبارزه.
گفت: ولی این طوری که کاری پیش نمی رود. این طوری که نمی توان مبارزه را به پیروزی رساند.
گفتم: البته که نمی شود. اما این افرادی که در نظر داری سه دهه است که از این موضوع اطلاع دارند. ولی هیچ نمی کنند.
گفت: پس یعنی ما باید فاتحه ی اپوزیسیون را بخوانیم؟
گفتم: خیر. فقط باید این کلمه را دقیق تر تعریف کنیم.
گفت: چطور؟
گفتم: یعنی بهتر است که وقتی می گوییم اپوزیسیون منظورمان دیگر چند شخصیت شناخته شده نباشد. باید چیز دیگری را مد نظر داشت.
گفت: چه چیزی؟
گفتم: باید منظورمان از اپوزیسیون افرادی باشد که به راستی اهل عمل هستند. اهل کار و فعالیت منظم و صادقانه.
گفت: یعنی نباید این افرادشناخته شده را اپوزیسیون بنامیم؟
گفتم: می توانیم هر که را خواستیم اپوزیسیون بنامیم. اما فقط کسی که کاری می کند و با دیگران همکاری می کند قادر است که چرخ مبارزه را به پیش برد. نه آن کس که اسم و رسمی دارد اما جز خودش کسی را قبول ندارد.
گفت: پس در این معنای جدید اپوزیسیون می تواند متشکل از آدم های عادی و غیر شناخته شده باشد.
گفتم: بله، نباید به اسم و رسم وسابقه ها توجه کرد، مگر آن که اسم و رسم و سابقه در خدمت مبارزه و رهایی کشورمان باشد. در غیر این صورت یک دکان یا یک محفل خصوصی است از کسانی که این بساط را بپا کرده اند که خود را ارضاء کنند.
گفت: پس این شهروندان عادی هستند که می توانند اپوزیسیون به معنای واقعی را تشکیل دهند.
گفتم: بله، شهروندانی که به طور آگاهانه و سازمان یافته و با اخلاق و رفتاری شایسته ی یک مبارزه ی آزادیخواهانه دست در دست یکدیگر تلاش می کنند. حسادت و رقابت ناسالم ندارند، دروغ و نادرستی در کارشان نیست. افرادی صادق و صمیمی که با هم برای کسب رهایی تلاش می کنند…