بازار تسلیحات و تدارک جنگ در خاورمیانه

بازار تسلیحات و تدارک جنگ در خاورمیانه

کورش عرفانی

رادیو زمانه

در ماه‌های اخیر پیوند تنگاتنگی میان آمریکا و اسرائیل بر سر تامین امنیت در منطقه‌خاورمیانه ایجاد شده است. این گونه به نظر می‌رسد که اسرائیل موفق شده باشد با ایجاد معمایی در مورد خواست و توان خویش برای وارد ساختن ضربه‌ نظامی به ایران، ایالات متحده را به موضعی بکشاند که، حداقل برای ظاهر سازی دیپلماتیک هم که شده، در ازای پرهیز از این خطر حاضر به ارائه‌ امتیازات قابل توجهی به تل‌آویو شود.

 سخنان اخیر وزیر دفاع آمریکا، چاک هیگل، بیانگر این است که باد در مسیر موافق اسرائیل می‌وزد.

آخرین اظهارات وی برای قراردادهای تسلیحاتی عظیم در منطقه خاورمیانه را دلیل بر چه باید دانست؟ مسلح کردن افراطی کشورهای عرب و غیر عرب خاورمیانه در یک زمان، چه مناسبتی دارد؟ چه در حال روی دادن است که آمریکا را این گونه راغب کرده تا این منطقه را به بازار اسلحه بدل سازد؟

در این نوشتار به بررسی این نکات می‌پردازیم.

سیل سلاح به سوی خاورمیانه

به مرور زمان که قراردادهای کلان تسلیحاتی، فهرست سفارش شرکت‌های تسلیحاتی آمریکا و اروپا را پر می‌کند، بهتر می‌توان دید که ماجرای اتمی ایران چگونه به جز زیان برای بعضی، سودی گزاف برای برخی دیگر دارد. چاک هیگل، وزیر دفاع آمریکا در اظهارات اخیر خود ابراز کرده که مبلغ ۱۰ میلیارد دلار قرارداد تسلیحاتی میان آمریکا و اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده‌ی عربی باید «پیام بسیار روشنی» برای ایران باشد که بداند «استفاده از گزینه‌ نظامی در مقابل برنامه‌ی هسته‌ای» ایران منتفی نیست.

این اما در عین حال پیام آشکاری است برای جهانیان که بدانند ایالات متحده‌ آمریکا از تجهیز هیچ کشوری برای فروش اسلحه و سود میلیاردی از این رهگذر ابایی ندارد. ارسال میلیاردها دلار تجهیزات تسلیحاتی به اسرائیل در حالی صورت می‌گیرد که بالاترین مقام نظامی این کشور می‌گوید که ارتش اسرائیل از یک سال پیش آماده‌ عملیات علیه ایران است.

این عجیب به نظر می‌رسد که از یک سو مقامات آمریکایی بر ضرورت خویشتنداری اسرائیل در حمله‌ به ایران تاکید دارند و از سوی دیگر این کشور را به آخرین و مدرن‌ترین تسلیحات مجهز می‌کنند. کیست که نداند سلاح در نهایت برای جنگ و خونریزی و کشتار است؟ به عبارت روشن‌تر مقامات آمریکایی نیک می‌دانند که اسرائیل، در نهایت، تاب پیشرفت جمهوری اسلامی در مسیر دستیابی به سلاح اتمی را نخواهد داشت و به این کشور حمله‌ نظامی خواهد کرد، اما این گونه می‌خواهند که تا پیش از آن و به بهانه‌ آن، حداکثر سلاح آمریکایی را به کشورهای منطقه بفروشند.

فراموش نکنیم که کشورهای عرب منطقه از ترس تجهیز بیش از حد اسرائیل از یک سو، و در وحشت از احتمال بروز یک جنگ تمام عیار علیه ایران گرایش هر چه بیشتری به دفاع از خود دارند و برای این منظور نیز سفارش‌های میلیاردی تسلیحات را راهی کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکایی و اروپایی می‌سازند. این شاید آن نقشی است که مترسک اتمی ایران قرار بود ایفاء کند. این شاید همان توضیحی است که کمک می‌کند تا بفهمیم چگونه ده سال مذاکره در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ هیچ دست‌آورد صلح‌آمیز و مشخصی به دنبال نداشته است.

چراغ سبز آمریکا

چاک هیگل در همین سفر خود، به روشنی حق اسرائیل را در حمله‌ نظامی به ایران به رسمیت می‌شناسد. او می‌گوید: «ایران با برنامه هسته‌ای خود تهدیدی به شمار می‌رود و اسرائیل هم تصمیماتی را که برای دفاع از خود ضروری می‌داند، اتخاذ خواهد کرد». وزیر دفاع آمریکا نمی‌توانسته به زبانی روشن‌تر، اسرائیل را در تدارک حمله‌ نظامی به ایران مجاز و مختار شمارد.

به همین دلیل باید ژست‌های دیپلماتیک دیگر آمریکا را در بر حذر داشتن اسرائیل از حمله به ایران به زیر سوال برد. این که وزیر دفاع آمریکا تاکید کند که بهتر است گزینه‌ نظامی آخرین گزینه‌ روی میز در برخورد با ایران باشد، شاید تنها یک فرصت‌آفرینی برای فروش «هواپیماهای کی سی ۱۳۵ و هواپیمای وی ۲۲ آسپری به اسرائیل و همچنین ۲۵ جنگنده اف ۱۶ به امارات متحده عربی» باشد و نه چیزی بیشتر.

بسیاری می‌دانند که ارتش جمهوری اسلامی از حیث هوایی بسیار ضعیف است و به همین دلیل، برتری بخشیدن دشمنان و رقبای تهران به آخرین هواپیماهای دوربرد و مدرن، برای به هم زدن تناسب فنی و نظامی نیروهای موجود نیست، بلکه بیشتر یک گرایش تاجرمآبانه است که آب و رنگی از «ممانعت از گسترش سلاح‌های کشتار دسته جمعی» را با خود دارد تا باراک اوباما، برنده‌ جایزه‌ صلح نوبل را، در مقام فروشنده‌ نخست تسلیحات در خاورمیانه، آبرومند از این جریان بیرون بکشد.

اگر به پرونده‌ اتمی ایران بنگریم، در واقع کشورهای غربی در طول این ده سال فرصت زیادی در اختیار داشته‌اند که یا با اعطای برخی امتیازات، یا با به کارگیری یک تحریم شدید و واقعی، رژیم ایران را به سازش یا تسلیم وادارند، اما می‌بینیم که سیاست معروف وقت‌کشی، به نوعی و به طور دو طرفه به کار گرفته شده است تا فضا و امکان لازم برای آب کردن میلیاردها دلار تسلیحات به کشورهای منطقه، اعم از اسرائیل و اعراب، فراهم شود.

البته آمریکا فراموش نمی‌کند که اسرائیل، به نسبت سایر کشورهای منطقه، پیشرفته‌ترین تسلیحات را دریافت کند تا برتری نظامی مطلق خود بر کشورهای عرب را حفظ کند. به طور مثال هواپیمای «وی ۲۲ آسپری» که توان بلند شدن از زمین را مانند یک هلیکوپتر دارد، به طور انحصاری در اختیار ارتش آمریکا قرار داشته است. اینک اما ارتش اسرائیل نیز این هواپیماها را خواهد داشت.

این بازی خطرناک واشنگتن نمی‌تواند نهایتی نداشته باشد، زیرا سیاست وقت‌کشی غرب برای فروش تسلیحات، توهم رژیم جمهوری اسلامی را نیز دامن زده که شاید بتواند به واسطه‌ سماجت در غنی‌سازی اورانیوم، به طور تصادفی و شانسی هم که شده، امکانی برای دستیابی به بمب اتمی داشته باشد. این درست همان رفتاریست که لابی‌های فروش اسلحه از ایران انتظار داشتند تا، به عنوان ابزار ایجاد وحشت، کشورهای منطقه را در لاک دفاعی در مقابل تهران مجهز به بمب اتم برده و به سفارش‌های کلان تسلیحاتی سوق دهند که چنین هم شده است.

اما می‌توان پایانی را برای این مسیر در نظر گرفت. خرید تسلیحات زمانی معنا دارد که مصرفی در کار باشد. یعنی باید جنگی به پا کرد تا انبارهای مهمات خالی شده و سلاح‌ها فرسوده و نابود گردند و بهانه و ضرورت برای سفارش‌های تازه فراهم شود. بدون شک چنین روندی در منطقه‌ خاورمیانه در راهست.

 هشدار آمریکا به دولت سوریه برای بهره‌گیری از سلاح شیمیایی، می‌تواند کلیدی بر این آغاز باشد. اما این باید جنگی قوی، گسترده و طولانی باشد تا وقتی به راه افتاد، دوام آورد و سرمایه داری نزار را تا مدتی سرپا نگه دارد. پس باید آتش جنگ، نه فقط ایران که منطقه را شامل شود. امروز می‌بینیم همه چیز به این سو میل می‌کند.

خاورمیانه در آستانه‌ جنگ

وضعیت خاورمیانه به سوی یک جنگ گسترده‌ سوق می‌کند. بسیاری از کشورهای این منطقه در جنگ داخلی بالقوه و بالفعل به سر می‌برند. در حالی که سوریه غرق یک جنگ دو ساله ‌پر تلفات است، عراق می‌رود که سوریه‌ دوم باشد.

موقعیت در اردن، یمن و بحرین نیز حساس است. کشورهای شمال آفریقا در تلاطم پس از بهار عربی، مستعد هر گونه حرکتی برای رفتن به سوی رویارویی‌های داخلی با ماهیت قومی، مذهبی و یا اجتماعی هستند. کشورهای عربی حاشیه‌ جنوبی خلیج فارس به دلیل ماهیت غیردمکراتیک خویش، بذرهای اعتراض و شورش را با خود به همراه دارند.

در این میان، اسرائیل که شاهد پیروزی اخیر جناح جنگ‌طلب نتانیاهو در ماه‌های اخیر بود، می‌رود تا به عنوان موتور جنگ‌افروزی، خاورمیانه را به سوی وضعیتی بکشد که هم جاه‌طلبی‌های ایدئولوژیک و منفعت گرایانه‌ منطقه‌ای را در بر دارد و هم فرار دولت دست راستی را از پرداختن به موقعیت آشفته‌ اجتماعی و طبقاتی در درون جامعه‌ اسرائیل. نتانیاهو در این راه از حمایت کامل ایالات متحده‌ آمریکا برخوردار است.

 اسرائیل که در دهه‌های گذشته نیز با اتکاء به حمایت واشنگتن، دست خود را در ماجراجویی‌های نظامی درمنطقه باز می‌دید، این بار اطمینان کامل دارد که می‌تواند با بهره‌بری از پشتیبانی بی‌قید و شرط آمریکا، به اقداماتی مهم‌تر وجدی‌تر دست زند و کاری کند کارستان. حمله‌ به ایران و سپس تسویه حساب با حزب‌الله لبنان و حتی دخالت در سوریه مراحلی است که تل‌آویو در دستور کار خود دارد.

این استراتژی سه مرحله‌ای می‌تواند برای اسرائیل اهداف مشخصی را به دنبال آورد: ۱) نابودسازی ظرفیت نظامی ایران به طور درازمدت، به نحوی که با یا بی رژیم جمهوری اسلامی، ایران برای دهه‌ها مشکلی برای تبدیل اسرائیل به یک ابر قدرت منطقه‌ای نباشد. یعنی ایران، علی‌رغم وسعت خاک، جمعیت زیاد، ثروت‌های طبیعی و نیز موقعیت ویژه‌ خود در جغرافیای سیاسی منطقه، پس از جنگ احتمالی آینده، کشوری نباشد که بتواند برای اسرائیل یا حتی «اسرائیل بزرگ»[۱]خطری مهم محسوب شود.

۲) از بین بردن درازمدت حضور نیرویی دردسرساز در کنار گوش خود، یعنی حزب‌الله لبنان. اسرائیل می‌داند که اگر بخواهد سراغ ایران برود، باید سراغ حزب‌الله برود، به همان ترتیب که می‌دانست اگر روزی بخواهد از شر حزب‌الله لبنان خلاصی یابد، باید به ایران هم بپردازد. امروز برای اسرائیل مناسب‌ترین شرایط در جهت تامین چنین منظور دوگانه‌ای فراهم شده است. هم به بهانه اتمی، ایران را ویران می‌کند و هم حزب‌الله لبنان را تار و مار می‌سازد.

۳) با دخالت‌ورزی در سوریه، به طور مستقیم یا غیر مستقیم توسط نیروهای آمریکایی، اسرائیل می‌تواند جهت‌گیری رویدادها در این کشور را به سمتی بکشاند که در نهایت، منجربه قدرت رسیدن یک نیروی مطلوب و مورد حمایت شود. درست مانند آن چه که در لیبی گذشت.

با این چیدمان صحنه، اسرائیل با خیال راحت بلندی‌های جولان را ضمیمه‌ خاک خود خواهد کرد و از این اطمینان خواهد یافت که رژیم بعد از بشار اسد به سراغ آن نخواهد آمد، یا اگر آمد بسیار ضعیف‌تر از آن خواهد بود که بتواند بر خواست ضمیمه‌سازی اسرائیل غلبه کند.

چشم‌انداز استراتژی مشترک آمریکا-اسرائیل

به این ترتیب به نظر می‌رسد که تلاش‌های آمریکا در جهت تجهیز اسرائیل به مدرن‌ترین و سهمگین‌ترین سلاح‌ها نوعی تایید فرضیه‌ حمله به ایران در ماه‌های آینده باشد. حمله‌ای که قرار است تبلور سلطه‌ کامل این دو کشور بر خاورمیانه باشد.

 عنوان «تنها دمکراسی خاورمیانه» دستمایه‌ خوبی است که به واسطه‌ آن، آمریکا بتواند متحد منطقه‌ای خویش، اسرائیل را، برای پیاده کردن استراتژی خود در خاورمیانه تجهیز کند. اما این پیوندی حقیقی با «دمکراسی» ندارد. زیرا همزمان، ایالات متحده‌ آمریکا به غیر دمکراتیک‌ترین کشورهای عرب نیز تجهیزات وتسلیحات ارائه می‌دهد.

این نکته اما نباید به صورت یک پارادوکس جلوه کند؛ زیرا در ورای این که آمریکا تجهیزات غیر قابل مقایسه‌ای به این دو می‌دهد، همه می‌دانند که در منطقه این اسرائیل است که می‌تواند تسلیحات آمریکایی را در راستای یک استراتژی «تهاجمی» به کار گیرد، در حالی که کشورهای عرب به طور عمده این سلاح‌ها را در راستای یک استراتژی «دفاعی» جستجو می‌کنند.

اسرائیل با اتکا به لابی بسیار قدرتمند خود در دل حکومتگران آمریکا، می‌داند که قدرت نظامیش برای پیشبرد طرح‌های توسعه‌طلبانه به کار می‌آید، حال آن که کشورهای عرب برای حفظ نوعی توازن قوا، که بیشتر ظاهری است تا واقعی، میلیاردها دلار در سال صرف خریدهای تسلیحاتی می‌کنند.

دلیل این که ایالات متحده این سلاح‌ها را به کشورهای عرب نیز می‌فروشد، این است که به آنها این احساس را دهد که به‌سان اسرائیل، متحد واشنگتن در منطقه حساب می‌شوند، اما در تحلیل نهایی، بدیهی است که کشورهای عرب نیز، به دلیل تخاصم تاریخی خود با اسرائیل، به عنوان دشمن محسوب خواهند شد. این فرضیه به ویژه زمانی تقویت می‌شود که بدانیم این دیکتاتوری‌ها در درون خویش با موج‌های اعتراضی خفته روبرو هستند که می‌تواند آینده‌ سیاسی آن‌ها را به طور قابل توجهی زیر سوال برد و این کشورها را از «متحد» به «دشمن» تبدیل سازد.

محور قدرت‌های عربی با رویاهایی دیگر

به نظر می‌رسد که قدرت‌های عرب منطقه، به جای توجه به جابجایی‌ها و زمینه‌سازی‌های مهم استراتژیکی که محور واشنگتن-تل آویو در خاورمیانه تدارک می‌بیند، به طور عمده درگیر نزاع‌هایی با ماهیت مذهبی و قومیتی باشند. به طور مثال عربستان سعودی و قطر و کویت در پی آنند که در کشورهای عربی محور قدرت شیعه را در هم شکنند. به همین خاطر است که می‌بینیم در لبنان، در سوریه و نیز در عراق در پی تضعیف نیروهای شیعی هستند که به زعم آنان متحدان تهران محسوب شده و برای حکومت‌های سنی مذهب آنها خطر به شمار می‌آیند.

به همین دلیل نیز در حالی که خط استراتژیک آمریکا و اسرائیل در تدارک بازتعریف نقشه‌ خاورمیانه است، کشورهای عربی خود را درگیر پرداختن به نزاع‌های مذهبی کرده‌اند، بی‌خبر از آن که اتحاد واشنگتن-تل آویو- لندن، ترجیح می‌دهد که برای کسب قدرت اصلی در منطقه‌ حساس، نفت‌خیز و مهم خاورمیانه بر اساس یک استراتژی به تدریج آشکار شده عمل کند: نخست حذف قدرت‌های شیعی دراین منطقه، تجزیه‌ کشورهای بزرگ به دولت‌های ضعیف وکوچک و در نهایت رفتن به سوی تسلط بر یک خاورمیانه‌ی جنگ زده، ویران و متشتت که در بهترین حالت باید ثروت‌های زیر زمینی خود را استخراج کرده و به مصرف دو چیز برساند: خرید همه جانبه از غرب برای بازسازی ویرانه‌های خویش و دیگر، صرف مبالغ کلان برای خرید تسلیحات و دفاع از خود در یک خاورمیانه تکه پاره شده و نگران. به سادگی می‌توانیم ببینیم که هر دو موارد به نفع اقتصاد سرمایه داری غرب است.

نتیجه گیری

با اوج گیری بحران ساختاری سرمایه‌داری، گرایش غرب به سوی نظامی‌گری بیش از پیش آشکار می‌شود، در این راستا ایالات متحده‌ آمریکا با انتخاب خاورمیانه به عنوان مناسب‌ترین منطقه‌ جهان در پی آن است تا با دست‌آویزهایی مانند ممانعت از تبدیل ایران به قدرت هسته‌ای و نیز جلوگیری از به قدرت رسیدن نیروهای اسلام‌گرای رادیکال بازار جنگ و اسلحه را در این منطقه فعال سازد.

 این که رژیم ایران به بن بست رسیده است و برای بقای خویش دست به هر کاری خواهد زد، بهترین فرصت است. فرصتی که اسرائیل به عنوان بازیگر منطقه‌ای رهبری آن را بر عهده بگیرد و آمریکا و غرب به عنوان حامیان این بازیگر به صحنه بیایند. این امر به زودی سرنوشت ایران، سوریه، لبنان و عراق را دستخوش تحولات جدی خواهد ساخت.

به احتمال بسیار زیاد و بر مبنای شواهدی که فقط به برخی از آنها اشاره شد، به سوی یک جنگ خونین، گسترده و منطقه‌ای می‌رویم که مدت آن بستگی مستقیم به احوالات بازار اسلحه از یک سو و  مزاج عمومی پیکر بیمار سرمایه‌داری جهانی از سوی دیگر دارد.

آن چه مسلم است این که تجربه‌ سرمایه‌داری در جنگ اول و دوم جهانی می‌رود که در قالب یک جنگ منطقه‌ای باز تکرار شود. کسی نمی‌تواند با قاطعیت کشیده شدن این امر به جنگ جهانی سوم را ناممکن بداند.

پانویس:


[۱]  «اسرائیل بزرگ» مفهومی است که دست راستی های در قدرت دهه هاست از آن به عنوان نقشه راه خود در روابط با کشورهای همسایه و عرب بهره برده اند و در برگیرنده جغرافیایی به مراتب وسیع تر از اسرائیل کنونی است.

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*