گفتم: دیدی وضعیت اقتصادی رژیم دارد به چه سمتی می رود
گفت: آره، فکر می کنی به کجا بکشه؟
گفتم: اگر دست روی کالاهای اساسی و سوخت بگذارند اعتراضات شروع می شه.
گفت: ولی این مردمی که من می بینم، تکون نمی خورند.
گفتم: چطور؟
گفت: مردم را با بدبختی سر می کنند، عادت کردند، عادتشون دادند.
گفتم: این حرف تا حدی درست است، اما به نظر می رسد که مطلق نیست.
گفت: یعنی چی مطلق نیست.
گفتم: یعنی مردم تا یک جایی این موضوع را می پذیرند، از یک جایی هم واقعا ناممکن می شود، آنجا دیگه کسی ساکت نمی نشیند.
گفت: من فکر نمی کنم مردم به طور میلیونی توی خیابونها بریزند.
گفتم: اما آیا نیازی هست؟
گفت: خوب تا مردم همه به طور میلیونی نباشند که نمی شود کاری کرد.
گفتم: این قانون را چه کسی درست کرده است؟
گفت: خوب همه جا همین طوری بوده که رژیم را پایین کشیدند.
گفتم: برعکس، در هیچ کجای دنیا این طور نبوده است.
گفت: پس چطور بوده، مردم در صحنه نبوده اند؟
گفتم: البته که بوده اند، اما چند نفر؟ یا دقیقتر بگویم، چند درصد؟
گفت: فکر می کنم باید اکثریت باشند،
گفتم: این هیج قانون محاسباتی ندارد که بگوییم چند درصد باید باشند.
گفت: خوب بالاخره باید دانست که با چه میزان از جمعیت می شود حرکت کرد و رژیم را پایین کشید.
گفتم: با آن میزانی که بشود رژیم را پایین کشید، همین قدر بس است.
گفت: و این چقدر است؟
گفتم: میزان آن بستگی دارد به قدرت دشمن. کافی است ما قدری از دشمن قویتر باشیم تا کار را تمام کنیم.
گفت: ولی چگونه می شود دانست؟
گفتم: آمار نیروهایی را که رژیم می تواند بسیج کند تا در مقابل مردم بیاستند قابل محاسبه است.
گفت: چطوری؟ چقدر است؟
گفتم: این ها برای مقابله با مردم روی ارتش نمی توانند حساب کنند، یعنی خطر شان را نمی پذیرند. اگر ارتش را به صورت مسلح به خیابان ها بیاورند ممکن است ارتش بر علیه خودشان اقدام کند و به نفع مردم.
گفت: این خطر جدی است؟
گفتم: بله، به دلیل نارضایتی ارتشی ها، وظیفه بودن بخش عمده ی آن و نیز همبستگی مردم با نیروهای پایین ارتش
گفت: پس می ماند سپاه.
گفتم: بله، سپاه و بسیج و یک سری نیروهای شبه نظامی و فرعی
گفتم: خوب جمع این ها چقدر می شود. گفتم شاید صد هزار تا صد و پنجاه هزار نفر که بیشتر سیاه لشگر خواهند بود.
گفت: خوب پس باید نیروی مردم قدری بیشتر از این باشد.
گفتم: بله، باید از این بیشتر باشد و بخصوص آماده و حتی آموزش دیده و مجهز باشند.
گفت: ولی چطور؟
گفتم: خوب این کاریست که باید از حالا روی آن کار کرد. باید سازماندهی کرد و آموزش دید. باید مجهز شد و آمادگی کسب کرد.
گفت: ولی مردم عادی که نمی توانند این کار را کنند.
گفتم: درست است، هر کس در این مسیر آن چه را که می تواند می کند.
گفت: یعنی چی؟
گفتم: یعنی جوانها، کنشگران و آنها که می خواهند نقش اصلی را بازی کنند باید به خودسازماندهی و آموزش دیدن و مجهز شدن روی آورند.
گفت: یعنی یک بخش کوچک از مردم.
گفتم: بله، حتی اگر یک درصد جامعه هم به دنبال این کار باشند می شود بیش از 740 هزار نفر.
گفت: این رقم چندین برابر نیروهای دشمن است.
گفتم: بله، دقیقا. به همین دلیل از بابت تعداد جای نگرانی نیست. با حتی یک درصد از جامعه هم می توان کار این رژیم را تمام کرد.
گفت: پس این یک درصد را چگونه باید سازماندهی کرد.
گفتم: این یک درصد باید خودرا سازماندهی کند.
گفت: یعنی تیم تشکیل دهد.
گفتم: بله باید کار جمعی کند. جمع تشکیل دهد و به کار نظری و عملی و آموزش و تجهیز و آمادگی جسمی و روحی بپردازد.
گفت: فکر می کنی که این یک درصد این کار را بکند؟
گفتم: این یک درصد همان یک نفر از صد نفری است که برای دفاع از شرافت خود و کسب آزادی و عدالت و تغییر جامعه حاضر است بهای لازم را بپردازد.
…..
سلام .مخالفم
مگه رژیم تنبان منه که بشه پایینش کشید به این راحتی؟ با یک درصد ؟سفر مقام … رهبری رو به قم دیدی ؟انسان های ساده لوحی رو که اومده بودند؟فکر نکنم دیده باشی . نمی خام ناامیدانه حرف بزنم ولی اگه دارو دسته خاتمی و موسوی حذف نمی شدند خیلی راحتتر بود چون توی خود نظام بودند .
بدلیل اینکه ایرانی جماعت،چاپلوس،دو رو،نان به نرخ روز خور،بت ساز و بت شکن هستند و صبح شعار میدهند یا مرگ یا مصدق و عصر همانروز شعار میدهند مرگ بر مصدق،هیچکس قادر به پایین کشیدن این نظام نیست.و حکام نظام نیز دندانهای مردم را خوب شمرده اند.و خلایق هر چه لایق.
Great article, I’m adding your feed to my reader.