با بیکاری چه کنیم؟
فایل صوتی: با بیکاری چه کنیم؟
تهیه و تنظیم: کمیته کارگری سازمان خودرهاگران
در حالی که تعیین یک رقم دقیق در مورد بیکاران ایران بسیار دشوار است، اما همه ی ما می دانیم که میلیون ها ایرانی در سن کار فاقد هرگونه شغل ثابت می باشند. بسیاری نیز که به عنوان غیر بیکار به فعالیت های کاذب و غیر تولیدی و دستفروشی و امثال آن مشغول هستند، در واقع امر جزو بیکاران می باشند.
از یک سو مشکل بیکاری رو به افزایش است و از طرفی موقعیت اقتصادی کشور رو به وخامت می رود. منبع اصلی درآمد دولت، یعنی نفت، هم در زمینه تولید و هم در زمینه ی صادرات با کاهش چشمگیر روبروست. تحریم های اقتصادی نیز راه هرگونه سرمایه گذاری را بسته اند و در داخل نیز سرمایه ها از ترس آینده ی نامطمئن به سوی طلا و دلار میل کرده اند. در چنین شرایطی، بدیهی است که مشکل بیکاری نه فقط حل نخواهد شد بلکه روز به روز افزایش یافته و شمار جدیدی از کسانی که کار خود را از دست می دهند به بازار کار وارد می شوند. در نظر داشته باشیم که بر این خیل بیکاران موجود، به زودی دهه شصتی ها اضافه خواهند شد. یعنی جوانانی که در زمان رشد 3 تا 4 درصدی جمعیت در دهه ی شصت خورشیدی به دنیا آمده بودند و بر اساس پیش بینی ها از ابتدای دهه 90، یعنی همین سالی که در آن به سر می بریم، در جستجوی کار به بازار کار روانه می شوند. با گسترش کمی دانشگاه ها این سیل ورود بیکاران به بازار کار, به طور کاذب چند سالی به تاخیر افتاد، اما حالا شمار فارغ التحصیلان دانشگاهی بیکار، پشت در بازار کار صف کشیده اند.
برای یک جوان بیکار امروز چه شانسی وجود دارد که بتواند کار پیدا کند؟ چقدر احتمال این هست که بتوان در وضعیت کنونی کاری ثابت و با درآمدی خوب یافت که بر مبنای آن به فکر ازدواج و تشکیل خانواده و امثال آن بود؟ از هر ده جوان بیکار یک یا دو جوان شاید شغلی بیابند اما آن هشت نفر باقی چه کنند؟ دل به چه خوش دارند ؟ دلشان به سرمایه هایی که تا زمانی که این حکومت برقرار است هرگز به سمت ایران روان نخواهد شد خوش باشد ؟ و یا به سرمایه های داخلی که در حال تبدیل به ارز و طلا و درحال خروج از کشورند؟ یا به کارخانه هایی که پول کافی برای به پایان بردن حتی ساختمان آنها نیست، تا چه رسد به وسایل و مواد اولیه ی تولید؟ به استخدام در دستگاه دولت دلخوش کنند که روز به روز آب می رود (ادغام وزارتخانه ها) و بدهی هایشان به پیمانکاران سر به میلیاردها دلار می زند؟ به راستی چه چشم انداز و امید و آینده ای برای جوانان باقی مانده است؟
می ماند خارج از کشور. آیا بیکاران باید دل به این خوش بدارند که کاری در یک کشور خارجی بیابند و خانه و زندگی و میهن خود را ترک کرده و به سرزمین بیگانه بروند و نیروی کارشان را بفروشند؟ با چه سرمایه ای؟ با چه مدرکی؟ با چه حد از تسلط بر زبان آن کشور؟ از چه طریقی؟ با چه هزینه ای؟ برای چه مدت؟ با چه درآمدی؟ برای چه کاری؟ و همه ی این ها به کنار، در کجا؟ با توجه به بحران اقتصاد جهانی و وجود میلیون ها بیکار در هر یک از کشورهای صنعتی و موج میلیونی کارگران و متخصصان هندی و پاکستانی و فیلیپینی و چینی، آیا جایی برای یک نیروی جدید به اسم ایرانی بیکار داوطلب کار در خارج موجود است؟
با درکنار هم قرار دادن واقعیت هایی که به آن اشاره شد و با توجه به روند فروپاشی معدود فعالیت های اقتصادی داخل کشور، می بینیم که به سرعت به سوی یک موقعیت بی ثبات و آینده تاریک می رویم. سوال اساسی که مطرح می شود این است: مسئولیت این موقعیت فاجعه بار با کیست؟ مسئولیت متوجه من و شما جوان بیکاری که درس خوانده ایم و اینک در آرزوی کار و ازدواج و آینده آماده ی فعالیت هستیم میباشد و یا کسانی که کشور را به این روز انداخته اند؟ همان کسانی که با مدیریت غلط خود بیش از پانصد میلیارد دلار را در پنج سال اخیر به هدر داده اند بدون این که هیچ سرمایه گذاری کلانی روی زیر ساخت های اقتصادی کشور برای ایجاد فرصت های شغلی و تامین آینده ی ایران کرده باشند. تنها کاری که این ها با این چند صد میلیارد پول (که معادل 25 درصد کل در آمد نفت کشور ایران در طول یک صد سال گذشته بوده است) کرده ا ند این بوده است که واردات را از چین و سایر کشورها افزایش دادند تا به عنوان بازاری و واسطه و وارد کننده و توزیع کننده ی کلان، سودهای نجومی نصیب جیب های خود کنند. این کار را هم کردند. اما نتیجه .این کار وابسته شدن اقتصاد به واردات، از میان رفتن تولیدات داخلی و در نهایت بیکاری عظیم در سراسر کشور بوده است .
پس این من و شما شهروند عادی، من و شمای جوان جویای کار نیستیم که مسؤل شکل گرفتن این شرایط شده ایم، بر عکس. این دولت است که با عملکرد ضد عقلانی و ضد ملی خود کشور را به آستانه ی نابودی کشانده است. بسیار خوب، او کار خود را و بهتر است بگوییم خرابکاری خود را کرده است، اما ما چه می توانیم بکنیم؟ چگونه می توانیم این روند تخریب را متوقف کنیم؟
چه باید کرد؟
پاسخ این سوال سهل و ممتنع است. یعنی ضمن آن که بسیار ساده است در عمل دشوار جلوه می کند. نخست بگوییم که رویای کارآفرینی را باید از سر به در کرد. کسانی که سعی می کنند با تشویق ما بیکاران به درست کردن شغل برای خود ما را از کار اصلی که باید انجام دهیم بازدارند کمکی به ما نمی کنند. از طرفی هم جو ترس و سرکوب و وحشت سبب می شود که کسی به فکر آن نباشد که بیکاران را برای یک حرکت سیاسی تشویق کند. پس چه کار باید کرد؟ چه راهی برای تغییر این شرایط وجود دارد؟
چاره ی کار شاید این است که ما بیکاری را از یک بیماری مزمن و یک مشکل خفته به یک مسله ی مسئله ی زنده و حاضر در جامعه تبدیل کنیم. به عبارت دیگر کاری کنیم که «بیکاری» تبدیل به موضوع اصلی و عمده ی جامعه شود. کاری کنیم که هیچ مسئول دولتی نتواند از مشکلی به اسم بیکاری با چند شعار و وعده های توخالی از خود سلب مسئولیت کند. اما چگونه؟ آن چه در زیر می آید برخی از ایده ها برای این منظور است. بدیهی است که شما خود باید براساس مشاهده ی وضعیت واقعی و بهره برداری از خلاقیت خویش این پیشنهادات را با شرایطی که می خواهید در آن عمل کنید تطابق داده و از آن استفاده کنید.
نخستین نکته جا انداختن این مسئله برای خودمان به عنوان یک بیکار است: «من می خواهم کاری کنم»، «من نمی خواهم این شرایط را بپذیرم». « من نمی خواهم عمر و جوانی خودم را بابت بیکاری به هدر دهم»، «من باید کاری کنم». وقتی این باور در شما جا افتاد که می توانید و باید که کاری کنید مطمئن باشید که کاری خواهید کرد.
نکته ی دوم باور به این واقعیت بدیهی است که من تنهایی کار چندانی نمی توانم بکنم. لذا دنبال قهرمان بازی و از این قصه ها نباشم. سعی کنم که قبول کنم برای تغییر این شرایط که مطلوب من نیست نیاز به کار جمعی دارم. پس باید با هم عمل کنیم.
سومین نکته این که من نباید بترسم. گفتیم که هدف این کار که می خواهیم انجام دهیم نه سیاسی است نه امنیتی و نه هیچ چیز مسئله ساز دیگر. یک کار اجتماعی و صنفی است. یعنی می خواهیم موضوع بیکاری را عمده کنیم. می خواهیم آن را در مقابل جامعه بگذاریم. می خواهیم توجه مسؤلان را روی این مسئله جلب کنیم. به طریقی که از آن گریزی نداشته باشند و مجبور باشند به طور جدی و پی گیر و عملی به آن بپردازند.
چهارمین نکته این که ممکن است که این کار قدری دشوار باشد. ممکن است با خطراتی کوچک همراه باشد. اما هیچ چیز در دنیای کنونی رایگان نیست. اگر من شغل و رفاه و آینده ی خوب برای خود و خانواده ام می خواهم باید یک حداقل زحمتی را پذیرا شوم. انسان ترسو وبزدل در ذلت و محرومیت می ماند و می میرد. تعارف هم در این نکته نیست.
با در نظر گرفتن این نکات که در آغاز کار باید برای خودم جا بیاندازم می توانم کار را شروع کنم. مگر بیکار نیستیم؟ خوب این هم کار؟
از کجا باید شروع کنم؟
از تماس با حداقل یک بیکار دیگر؟ یعنی می روم و میان دوست ها و آشنایان و اقوام و همکاران سابق و همکلاسی های سابق حداقل یک نفر را که بیکار است ومی خواهد مثل من موضوع بیکاری را تبدیل به یک موضوع همگانی بکند دعوت به همکاری می کنم. این یعنی کار جمعی. وقتی یک فعالیتی بیش از یک نفر را در بر دارد می شود کار جمعی.
بسیار خوب حالا با این جمع دو نفره چه کار کنیم؟ می توانیم نفر سوم و چهارم را پیدا کنیم. می توانیم جمع خود را تا پنج یا حتی ده نفر گسترش دهیم. باید به بحث بنشینیم. ببینیم که برای موضوع بیکاری چه می توان کرد. برای ایده ها و پیشنهاداتی که مطرح می شود میتوانیم تصمیم گیری کنیم.
به طور مشخص این جمع های بیکاران می توانند فعالیت های مختلفی را داشته باشند.
- یکی از آنها تماس با رسانه هاست و خواستن این که درباره ی بیکاری بگویند و بنویسند. با روزنامه نگاران تماس بگیریم. به رادیو و تلویزیون و روزنامه ها زنگ بزنیم و دائم پی گیری کنیم که هر روز در باره ی بیکاری بگویند.
- دیگری فعال بودن روی اینترنت است. باید با سایت های پربیننده تماس گرفت و از آنها خواست در مورد بیکاری بنویسند. باید وبلاگ ساخت و در آن راجع به این موضوع نوشت. در فیسبوک باید صفحه ی مخصوص بیکاران باز کرد و تشویق کرد که بیکاران بیایند و عضو شوند. باید فوروم درست کرد. لیست ایمیل آدرس درست کرد و مطالب و پیشنهادات را میان بیکاران رد و بدل کرد.
- از جمله فعالیت های دیگر این است که هر هفته حداقل یک بار در یک روز و ساعت مشخص در پارک های بزرگ شهر جمع شد. از بیکاران هر منطقه دعوت کرد که در پارک اصلی آن منطقه در روز و ساعت مشخص تجمع کنند و با هم به صحبت بپردازند. آدرس و شماره تلفن رد و بدل کنند. برای هم اس ام اس بفرستند و اطلاع رسانی کنند.
- از دیگر فعالیت ها حضور در مکان های عمومی است. یعنی باید فراخوان داد که مثلا بیکاران در نماز جمعه شرکت کنند و با داشتن پلاکاردهایی در مورد بیکاری و یا دادن شعار توجه مردم و مقامات حکومتی را روی مسئله جلب کرد. این کار در هر تجمع دولتی یا هر سمینار و نمایشگاهی می تواند انجام شود. از طریق اس ام اس به سرعت باید تصمیم گیری و اطلاع رسانی شود تا بیکاران به سوی محل سمینار یا دانشگاه روان شوند.
- یکی دیگر از کارهایی که بی شک توجهات را به خود جلب می کند تجمعات در خیابان ها همراه با بانر و پلاکاردهای در مورد کار و بیکاری است. می توان روی دیوارهای شهر یک شعار مشخص را نوشت. مثلا : «بیکاری بس است». «ما کار می خواهیم». می توانیم روی پل های اصلی شهر شعارهایی در مورد بیکاری آویزان کنیم. می توانیم روی اتوبوس ها بنویسیم.
- فعالیت دیگر تجمعات اعتراضی گسترده در مقابل وزارت کار، دفتر ریاست جمهوری و یا مجلس است. برای این جور فعالیت ها باید حسابی برنامه ریزی کرد و سپس اطلاع رسانی سریع و کوتاه در ظرف چند ساعت. برای غافل گیر کردن, بهترین وسیله اس ام اس است. هم چنین می توان از فیسبوک و ایمیل و رسانه های ماهواره ای استفاده کرد.
- یکی دیگر از کارهایی که نظرات را جلب می کند ایجاد یک زنجیر بزرگ انسانی از بیکاران در طول خیابان های شهر است. بیکارانی که دست در دست هم با شعار یا در سکوت در اعتراض به بیکاری فعالیت می کنند.
- حضور بیکاران در ورزشگاه های پرجمعیت مانند استادیوم آزادی و امجدیه برای دادن شعارها و یا قرار دادن پلاکاردهایی که به موضوع بیکاری بر می گردد از فعالیت های دیگری است که می توان انجام داد.
- پخش اعلامیه میان مردم و چسباندن اطلاعیه ها به دیوارها نیز یکی دیگر از کارهایی است که قابل توجه است.
- از آن سوی گهگاهی می توان به درون ایستگاه های مترو رفت. به طور دسته جمعی و برنامه ریزی شده. چند صد یا حتی چند هزار نفر. می توان مترو را در اختیار گرفت و در طول مسیر به دادن شعار و آگاه سازی مسافران در رابطه با بیکاری پرداخت.
- بست نشستن، تحصن و یا اعتصاب غذا مقابل وزارت کار و یا فرمانداری ها یکی دیگر از روش های کنش در این زمینه است.
این لیست را می توان بسیار طولانی کرد. اما چنانچه می بینیم با قدری خلاقیت و هشیاری امکان بهره بردن از فرصت های بسیاری در این زمینه وجود دارد. راه ها فراوان است. هوش و شجاعت می خواهد که در میان جوانان ایرانی کم نیست.
به تدریج و با پیشرفت فعالیت های پراکنده، جمع های کوچک بیکاران می توانند با یکدیگر پیوند یابند و تبدیل به شبکه های بزرگتری شوند که با هم در ماس بوده و در مورد چگونگی پیش بردن فعالیت های مشترکشان در مورد بیکاری با هم تلاش می کنند.
از آن جا که در بسیاری از خانواده های ایرانی حداقل یک فرد بیکار وجود دارد این جنبش اعتراض به بیکاری می تواند به سرعت توجه جامعه را به خود جلب کند و تبدیل به یک مسله مسئله ی ملی شود. به هر روی هدف آن است که دولت به طور جدی با این موضوع برخورد کند و به سوی کارهای بنیادین برای کاهش بیکاری رود. #
بیکاری مشکلی است که ما به وجود نیاورده ایم اما از آن رنج می کشیم. بیکاری مشکلی است که دیگران برای ما به وجود آورده اند از آن رنج نمی برند. باید مسئولیت به آن که مسئول است برگردد. بیایید دست در دست هم بیکاری را به مشکل کسانی که باید، تبدیل کنیم.
|