بررسی فرهنگی جامعه ایران – بخش دوم

بررسی فرهنگی جامعه ایران

پاشا

تابستان ۱۳۹۰

دفتر تولید سازمان خودرهاگران

—————————————————————————-

باید بپذیریم که در ایران اکثریت قاطع مردم یا روستائی هستند ویا روستائی زاده و تربیت شده با فرهنگ آن و طبیعتاً آنالیز وضعیت اجتماعی ایران جدا از مطالعات جامعه شناسی روستائی و یا عشایری، بی معنی و ناکار آمد بوده و بررسی هرگونه واکنش اجتماعی بر اساس موازنه های صرف شهری نمی تواند جوابگوی گرایشات و اتفاقات پیش روی باشد. نقطه ای که معمولاً جامعه شناسان ایرانی هرگز توجهی به آن نداشته اند، این است که شهرهای کوچک و حتی قسمت اعظمی از جوامع شهری بزرگ را که اندیشه غالب رفتاری آنان شامل خصوصیات جوامع خورده بورژوازی سنتی است را نمی توان به عنوان واحدهای کوچکتری از ماهیت و هویت شهری تلقی کرد و جدا از تفاوتهای کیفی، تنها با تفاوتهای کمی مورد ارزیابی قرار داد. این جوامع که از نظر تعداد و جمعیت وزنه مهمی در کشور محسوب میشوند، بیشتر حالت بینا بینی نه شهری و نه روستائی و البته با طرز فکری عشایری نقش بازی میکنند.

در ایران بدنه اجتماع حالت عشیره ای داشته و در اکثر استانها از 32 استان کشور، ادارات کل امور عشایری استقرار دارند، و این به معنی آن است که فرهنگ و تفکر عشیره ای و قبیله ای در اولویت رفتار اجتماعی میبایستی مورد توجه قرار گیرد. ضمن اینکه باید پذیرفت در ایران ملوک الطوایفی از گذشته های دور ریشه و حاکمیت داشته و باید اعتراف کرد که روستاها، شهرهای کوچک و به طبع آن، شهرهای بزرگ فقط واحدهائی از جوامع عشایری میباشند نه واحدهایی از تقسیمات کشوری!!

عشایر از نظر تاریخی بعد از دوران قبیله های ابتدائی بوجود آمده و سیستم تولیدی آن مبتنی بر تولیدات دامی است و لاجرم کوچ رو میباشند. در سیستم رهبری آن خان، مشابه مالک در جوامع فئودالی با سیستم تولید کشاورزی بوده اما این تفاوت را دارد که وابستگی های خونی، این رهبری را مستحکم ترو وابسته تر به بدنه ایل قرارمیدهد و از این بابت نسبت به سیستم فئودالی، مشروعیت بیشتری خواهد داشت. همچنین فرهنگ طایفه ای نیز افراد را در این شرایط، متواضع تر و سر بزیرتر در مقابل رهبرش تربیت می کند. و محوریت فرد ی نیز در آن کاملاً پذیرفته شده و طبیعتاً با درک این وضعیت وقتی که انسانی از این محیط به شهرها مهاجرت کرده و خارج از محیط خویشاوندی ایل، آزادی ها ی محدودی را نیز تجربه میکند که بدون ارائه آموزشها و آمادگی های لازم و با خلاء اصل توسعه انسانی همراه بوده، خواه نا خواه پیش زمینه های قبلی ذهنی اش در نحوه مواجه با اغیار که مبتنی بر مقابله و نفی میباشد را سازمان داده و مدیریت فکری و رفتاری وی را بعهده می گیرد. حتی اگر کمی هم انعطاف به خرج دهد یا بخواهد رفتار اخلاقی انجام بدهد، تفکر ضد سلطه طلبی و عدالت خواهی بر اساس محوریت فردی که در واقع از نظر نوع برخورد انسانی، فرقی با تفکر سلطه طلبی ندارد را سرلوحه اعمالش قرار خواهد داد. و طبیعتا” این رفتار با جسارت های کسب شده درمحیط های بازتر شهری همراه بوده و بیش از پیش برخود محوری اش دامن زده میشود. طبیعتاً مفاهیمی همانند حقوق فردی و آزادی های انسانی، شدیداً محدود و وابستگی های گسترده طایفه ای مانع از شکل گیری تفکرات مستقل و گرایشات آزاد اندیشی شده و این موضوع در کنار تصورات فاناتیک و موهوم پرستی مذهبی، متاثر و ماندگاری بیشتری کسب مینماید.

شبکه سازماندهی شده و سنتی روحانیت نیز بعنوان یک شبکه غیر مجازی اجتماعی وچسبیده به آن همواره فعال بوده و بصورت مداوم در همه بخش های زندگی یک فرد، خود را به نوعی تحمیل کرده و سعی دارد همیشه یک نوع مشروعیت نهادی داشته باشد و در موقعیتی که هیچگونه رفتار و تشکل مدنی وجود خارجی ندارد، رهبریت و یا به صورت صحیح تر، سوار شدن بر رهبریت فکری ملت را بعهده گیرد. و دقیقاً همینجاست که سلطان پرستی عشیره ای با مقدس پرستی و اسطوره پرستی مذهبی امتزاج پیدا نموده و در کنار یکدیگر تبدیل به پدیده ای واحد میشوند.

ادامه دارد….