بررسی فرهنگی جامعه ایران – بخش ششم

بررسی فرهنگی جامعه ایران

پاشا

تابستان ۱۳۹۰

دفتر تولید سازمان خودرهاگران

—————————————————————————-

و عده ای هم با آرزوی انضباط اجتماعی تصور میکردند که حکومت به ناچار به سمت قانونمداری حرکت خواهد کرد و نهایتاً آن شد که در مقابل تمامی جنایات صورت گرفته سکوت و صبر اختیار کردند. با آغاز حاکمیت نظام اسلامی طبقه بازاری و خورده بورژوازی هم که بدون مکانیسم تولید ثروت و بدون پی آمدهای اعمال مدیریت و بدون پذیرش رسیک سرمایه گذاری به ثروتهای باد آورده دلالی دست یافتند. منافع روز افزون خود را در گرو ادامه این سیستم دیده و عملاً از آن حمایت میکردند همانگونه که به صورت تاریخی نیزبازار و روحانیت همواره کنار هم و مکمل یکدیگر بوده اند. فعالان سیاسی آن زمان که به یکباره با پدیده ای سازمان یافته مواجه شده بودند که هیچ سابقه عملکردی نیز نداشت، به دلیل ناپختگی و تحلیل اشتباه، اکثرا” خطر ارتجاع را به درستی تشخیص ودر اولویت قرار نداده و این سردرگمی و نسنجیدگی در نحوه تفسیر وقایع و تعلل متعاقب آن، مهندسی حذف فیزیکی تمامی تفکرات سیاسی توسط حکومت را در پی داشت و رژیم با موفقیت، تمامی مخالفت ها را با سرکوب وقتل عام، مهار و به عمر خود ادامه داد. ریشه های فرهنگ ارتجاعی هم مکمل آن بود و گرایشات خرافی که بصورت گسترده در بین توده های مردم نفوذ ومورد تبلیغ قرار می گرفت و استمرار پدیده هائی مانند روضه خوانی و زیارت و پرستش هر بنای مذهبی و شبهه مذهبی و انواع و اقسام امام زاده ها، ساختن تفکرات جم کرانی و مکاتبات با امام زمان، استقبال از نوحه خوانی،هفته خواهی و فرهنگ گریه و زاری، گرفتن ماتم و لذت بردن از غم و اندوه، قمه زنی و زنجیر زنی و ترویج خود آزاری، نهادینه شدن تعصب و یک بعدی نگری، عادت دادن خود به بدبختی ها، آلودگی ها، محرومیت ها و پذیرش ناتوانی ها و گرفتاری ها، ناچار و مستاصل ماندن و حذف روحیات بالندگی، بزرگ منشی و احترام به خود ویا دیگران و همه و همه با بی ارزش شمردن شخصیت انسانی باعث میشود که آدمی به دیگر انسانها هم نتواند احترامی قائل شود. مسلماً زمانی که نمیتوان باور احترام به دیگری را داشت پس اصولا” ایجاد و انسجام هیچ سیستم و تشکلی مبتنی بر مشارکت و مدنیت را نیز نمیتوان در این گونه محیطها پیاده نمود. همه این عوامل بر شمرده، در جهت یک نوع مهندسی اجتماعی مخرب پیش رفته است. بعبارتی در این وضعیت مردم ایران بیشتر دوست دارند تا رهبریت را، ساختاری آرمانی بعهده بگیرد تا اینکه خودشان رهبریت سرنوشت خود را داشته باشند. و چون چپاولگران حاکم از این موضوع کاملاً مطلع و با ایدئولوژی ارتجاعی خود، از این جهت تطابق بیشتری نیزبا طرز فکر عقب نگهداشته و سنتی جامعه دارند، به نوعی سعی میکنند تا کنترل را از دست نداده و با ترکیب مذهب، اقتصاد دلالی و سرکوب شدید، توده های مردم را همواره تحت کنترل داشته باشند.

درصد زیاد تمایل مردم ایران به داشتن اتومبیل شخصی، حس شدید مالکیت، ضرورت خرید خانه، عدم توجه به قوانین رانندگی و یا اجتماعی، بی میلی به شراکت های کاری، عدم موفقیت در ورزشهای جمعی در مقابل ورزشهای انفرادی، شکست های فراوان در زندگی های مشترک همه و همه گواه بر این است که مردم ایران، به فرهنگ خود محوری خو گرفته اند و طبیعتا” وقتی جامعه نظم و ترتیب و مسئولیت خود را در قبال منافع فرد فرد انسانها تأمین ننماید، و امنیت های فکری لازم نیز مهیا نباشد، فرد خود به تنهائی برای رسیدن به نیازهایش اقدام و دست به اعمالی ناهماهنگ با منافع جمعی و گاهاً مخالف با منافع سایر اعضای جامعه زده و طبیعتا” نیز این اقدامات به اعمالی ضد اجتماعی و غیر اخلاقی منجرخواهد شد. آنهائی هم که تا حدودی درون گرا میباشند با عادت به سر خوردگی و تحمل و پذیرفتن همه ناتوانی ها، غرق در خرافات می شوند ویا به بیماری های روحی گرفتار میآیند. بعضی ها هم که به علت قرار گرفتن در بسترهای فرهنگی، درقبال این اقدامات تا حدی میتوانند مقاومت کنند، با گرایش به سمت تفکرات شبهه عرفانی، دست و پا میزنند. آنهائی هم که فرصتی یا حتی وعده فرصتی در جوامع غربی پیدا می کنند دست به مهاجرت زده و درنهایت هرکس به گونه ای والبته به صورت انفرادی و بدون هرگونه احساس مسئولیت سعی می کند ضعف ها و ناتوانی های یک اجتماع که به علت بی کفایتی رهبران آن همراه است را با گریزی به سمت جهات مختلف، خود راسا” جبران نماید و بدیهی است که این نگرش با اصل تشکیل یک اجتماع و منافع و سعادت جمعی آن در تضاد کامل قراردارد.

درنتیجه بعلت ویژگیهای تشریح شده در این نوشتار به نظر میرسد، ساختار سیاسی مبتنی بر تشکیل یک حزب در جهت توسعه اجتماعی و سیاسی ایران آسیب پذیریهای زیای خواهد داشت و از جهات کلی تطابقی با نظام فکری مردم ایران ندارد اما چنانچه تشکیلات به صورت یک سازمان یا یک ساختار نظامی شکل گیرد، به علت اعمال انظباط از بالا و زمینه های پذیرش تاریخی آن، بیشتر مورد مقبولیت و موفقیت قرارخواهد گرفته و قاطبه مردم بیشتر بدآن تمایل خواهند داشت تا اینکه بخواهند رهبریت را به صورت فرهنگی بپذیرند. حداقل درساختار ساقه های تشکیلاتی وعملیاتی این نظریه میتواند صادق باشد .

 بدیهی است که استمرار و ثبات در روند ایجاد دمکراسی و عدالت های اجتماعی جدا از انجام فعالیت های گسترده و سازمان داده شده فرهنگی مقدور نخواهد بود و در هر دو بخش، نیاز به سازماندهی و اقدام عملی احساس میشود.

……

پایان