خودرهاگری: فرایندی پویا و پایان ناپذیری

خودرهاگری: فرایندی پویا و پایان ناپذیری  

جامعه ی طبقاتی فقط ظلم بر طبقه ی کهتر نیست، ستم بر کل بشریت است. زیرا به واسطه ی نابرابری و فقر، میلیاردها نفر امکان شکوفایی نمی یابند. میلیاردها استعداد بارور نمی شود و میلیاردها ذهن خلاق به موضوعات پیشه پا افتاده ی معیشتی مشغول شده و در یک کلام، بشریت هر روز و هر هفته از میلیاردها تولید فکری، علمی، ادبی و هنری محروم می شود. همه ی این ها به این واسطه که بشریت، در دور تسلسل نازای منطق جامعه ی طبقاتی گرفتار آمده است: منطقی که می گوید اکثریت را اسیر نگهدار تا اقلیتی خوب زندگی کند تا به این واسطه بتواند اکثریتی دیگر را اسیر نگهدارد که باز اقلیت بعدی خوب زندگی کند و بازهم و بازهم و …

زیانی که این نوع از نظام بر بشریت وارد کرده است غیر قابل محاسبه است. تصور کنید درجه ی تمدن بشری از حیث مادی و غیر مادی در کجا قرار داشت، اگر در طول هزاران سال، بشریت در این دایره ی تنگ روابط طبقاتی، که جز فقر و فشار و رنج و جنگ چیزی نیافریده است، گرفتار نشده بود و می توانست در سایه ی آزادی گسترده و تقسیم عادلانه ی ثروت ها از خلاقیت و امکانات مادی برای رشد و پیشرفت همگان استفاده می کرد. آیا به راستی باز هم همین جایی که هستیم می بودیم؟

بشریت اما محکوم نیست که تا ابد در این حصار جامعه ی طبقاتی گرفتار بماند. در طول دوران های چند هزار ساله ی تاریخ بشر، یک نسل می تواند کاری عظیم را شروع کند و با زیر سئوال بردن منطق طبقاتی جامعه،- که در واقع ضد-جامعه است -، راه را برای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی در سراسر جهان باز کند؛ راه ساختن جامعه به معنای واقعی، یعنی جایی که همه ی انسان ها در تلاشی دوستانه، داوطلبانه، ارادی و آگاهانه، دست در دست همدیگر، با مهر و صمیمیت، برای رفاه و آسایش همگان به تولید و سازندگی مستمر مشغول هستند. این همان سیر تکامل است.

تکامل به معنای کامل بودن نیست، به معنای هر چه کاملتر شدن است. و این روندی است ناکرامند و ایستایی ناپذیر. روندی که همیشه در حرکت است و از انسان موجودی کاملتر، سالم تر، باهوشتر، فعال تر، خلاق تر و تواناتر می سازد. هر روز بهتر و بیشتر از روز قبل و هر نسل، بهتر از نسل قبل. و این روندی است که توقف ناپذیر  و مداوم است.

حال تصور کنید اگر فقط دو یا ده هزار نفر در روند تکامل بشریت امروز نقش داشته باشند، یا هفت میلیارد نفر. کجا نتیجه یکسان است؟ اگر آزادی و عدالت در جهان استوار شود میلیاردها انسان به جای تنازع بقا و یا بازتولید برای نفع دیگران، به امر تولید مادی و معنوی برای کل بشریت مشغول خواهند بود. بشریتی که به طور عادلانه از این تولیدات بهره مند شده و به سوی رشد و توسعه و تعالی پیش می رود.

در چنان جهانی، انسان ها هریک با اتکاء بر عقل و اراده ی خویش، راه خوشبختی خود را تعریف کرده و ضمن آن که به عنوان عضوی از جامعه بشری به آن خدمت می کنند به همان عنوان، از خدمات آن، برای دنبال کردن راه خوشبختی خویش استفاده می نمایند و در مسیر تکامل مادی و معنوی خود، پیش می روند.

ممکن است سیر و فرایند تغییر و تکامل، آن گونه که در بالا آمد، بسیار رویایی و دور از واقعیت جلوه کند. اما چه باک! ما این مسیر را لایق بشر می دانیم و دستیابی به آن را ممکن و شدنی. دور بودن این جامعه ی ایده آل دلیل بر ناشدنی بودن آن نیست. در سایه یک خط اخلاقی هدفمند و ارزشمدار از یکسو وبه کار گیری عقل و دانش و تخصص از سوی دیگر، این کمال مطلوب دست یافتنی است.

شاید برخی بگویند ما ایرانی ها هنوز اندر خم یک کوچه ایم و از این حرف ها و آرمان ها خیلی فاصله داریم. این درست است، اما مطلق نیست. ما ایرانی ها نیز می توانیم با باور به درستی این آرمان از یکسو و امکان پذیر بودن آن از سوی دیگر، در این مسیر تلاش کنیم. و به ویژه می توانیم این تلاش را با کوشش برای ایجاد تغییر در شرایط کنونی ایران ترکیب کنیم. یعنی به گونه ای عمل کنیم که هم این رژیم را پایین کشیده باشیم و هم زمینه ساز جامعه ای باشیم که در مسیر ایده آل بالا شکل می یابد.

ممکن است که این کار سخت و دراز مدت جلوه کند. جای نگرانی نیست. عمر ما به نسبت عمر کل بشریت مانند ثانیه ای در بیست و چهار ساعت نیست. پس چه باک که زندگی ما صرف ساختن مسیری شود که توسط دهها و صدها نسل پس از ما ادامه می یابد و پدیدآورنده ی جهانی می شود که موجود انسانی، در مقایسه با شرایط کنونی، هزاران فرسخ نوری با آن فاصله ی کیفی خواهد داشت؛ یعنی در جایی قرار خواهد داشت که موقعیت فعلی جهان برایش دوره ای از ماقبل تاریخ واقعی بشر محسوب خواهد شد.

جهانی که در آن، فاصله ی میان اراده و تخیل انسان – هر چه باشد – و تحقق مادی آن، هر روز، کوچکتر و کمتر می شود. جهانی که در آن، انسان می تواند چارچوب تصور خویش را هیچ کجا متوقف نسازد و پیوسته مرزهای تازه ای در آفرینش ذهنی و مادی را در نوردد. دنیایی که در آن، انسان اراده می کند و می سازد.

و بدین ترتیب، وقتی من و شمای ایرانی، در داخل یا خارج، در همین سال 1390، اراده می کنیم که با رهایی از بندهای درون، که ما را ضعیف و ناتوان جلوه می دهد، آغاز گر حرکت درچنین مسیری باشیم و به خودباور داشته باشیم، می توانیم حدس بزنیم که روزی در جایی از این هستی بیکران، وجدان ما شاد و شعور ما مفتخر خواهد بود که در ساختن آن جهان پرشکوه نقشی داشته است.

و وقتی چنین جهانی تشکیل شد، آن، فقط شروع واقعی عرصه ی خودرهاگری بشر خواهد بود…

*