دعواهای جناحی، علت‌های ریشه‌ای: نگاهی به عمق درگیری‌های جناح‌های درون نظام

دعواهای جناحی، علت‌های ریشه‌ای

نگاهی به عمق درگیری‌های جناح‌های درون نظام

کورش عرفانی

از آن چه در جلسه‌ استیضاح عبدالرضا شیخ‌الاسلامی، وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی در مجلس گذشت، می‌شد حدس زد که خبرهای تازه‌تر و داغ تری در راه است. تنها یک روز بعد، قاضی مرتضوی بازداشت شد.

پس از بازداشت علی اکبر جوانفکر، رئیس موسسه خبری ایران، این نخستین اقدام عملی است که در ورای درگیری‌های لفظی و کلامی میان جناح‌ها روی داده است. اقدامی که بسیار جدی‌تر و مهم‌تر از مورد جوانفکر است. آیا از رویدادهای این دو روز می‌توانیم به نتیجه‌گیری در مورد آن چه در راه است بپردازیم؟ نوشتار زیر فرضیه‌هایی را در این مورد بررسی می‌کند.

بستر متشنج سیاسی و اجتماعی

به نظر می‌رسد که باند احمدی‌نژاد در حفظ قوه‌ مجریه زیر سلطه‌ خویش جدی است. برخلاف دو رئیس جمهور قبلی – رفسنجانی و خاتمی – که قوه‌ مجریه را به آرامی به فرد بعدی سپردند، این بار رئیس جمهور نظام، سر آن ندارد که این پست را به آسانی به دیگری تحویل دهد. او درصدد است قبل از پایان دوره‌ دوم خود از امکانات و ابزارهای موجود برای پیشبرد یک پروژه‌ جناحی بهره برد. گفته‌های مشایی مبنی بر این که ما نمی‌خواهیم این قوه را به دیگران واگذار کنیم و این که در این راه آماده «شهادت» هم هستیم به خوبی نشان می‌دهد که برای آنها موضوع می‌تواند تا چنین مرزی پیش رود.

مشکل نظام اما در اینجاست که اگر بخواهد به سوی کندن این تیم از بدنه‌ خود برود، نیاز به یک جراحی خونین دارد که شاید در شرایط فعلی مناسب‌ترین انتخاب برای تضمین آینده‌ آن نباشد. می‌دانیم که پزشکان برخی مواقع از دست زدن به یک جراحی لازم در قبال بیمار خودداری می‌کنند، زیرا وضعیت عمومی او را برای این کار مناسب تشخیص نمی‌دهند. اینک نیز نظام به سان بیماری است که از یک سو، جراحی برای وی به طور جدی ضروری است و از سوی دیگر، شرایط عمومیش بسیار وخیم است: تحریم ها، بحران اقتصادی حاد، انزوای بین‌المللی و خطر حمله‌ نظامی. اما شاید یک پارامتر دیگر از همه‌ این‌ها مهم‌تر باشد: شکنندگی نظم جامعه.

دست زدن به یک حرکت رادیکال در شرایطی که جامعه در التهاب شدید است می‌تواند به شدت تحریک کننده باشد، یعنی تمام فشارهای ناشی از خشم و محرومیت و نفرت را آزاد سازد. نظام خود از این واقعیت باخبر است و راهکارهای امنیتی را – مانند ایجاد «پلیس افتخاری» – پیش بینی کرده است، اما آن چه در این جا به عنوان احتمال انفجار اجتماعی از آن سخن می‌گوییم، نیرویی چنان قوی را در خود انباشته کرده است که آزاد شدنش جز با یک تغییر و دگرگونی عظیم آرام نخواهد شد.

این خطری است که توانسته بود تا این جا نظام را وادار سازد به جدال‌های غیر مستقیم، مانند تهدید و محدودیت سازی قانونی و ممنوعیت طرح‌های دولت در مجلس و امثال آن، اکتفاء کند. اما روز یکشنبه در مجلس اتفاقی افتاد که دیوارهای حرمت ساختگی میان مدعیان قدرت را فرو ریخت و رویارویی را به شکل عریان و بی تعارف خود درآورد.

فازی جدید در نبردهای جناحی

در این موقعیت تازه که از روز دوشنبه شانزدهم بهمن آغاز شده، دیگر مقابله‌ با هم به حرف و سخن و انتقاد محدود نمی‌شود، بلکه دو طرف به طور فیزیکی به سراغ هم آمده‌اند. این شرایط جدید وارد یک منطق «کنش-واکنش» شده که  به احتمال زیاد، تشدید خواهد شد و تا جایی ادامه می‌یابد که حداقل یکی از دو طرف یا کوتاه آمده و تسلیم شود یا از صحنه حذف شود.

این نیز به معنای درگیری‌هایی است که ویژگی‌هایی داشته باشد که موجب بروز انفجار اجتماعی نشود: ۱) بسیار قاطع و قوی باشد. ۲) سریع و با شتاب پیش رود. ۳) کار را به طور ریشه‌ای تمام کند. تامین این سه ویژگی بستگی مستقیم به توان عملیاتی طرفین دارد. اما چه نیرویی در درون نظام از چنین قابلیتی برخوردار است؟

به نظر می‌رسد که در رویارویی آغاز شده، یگانه جناحی که این توان عملیاتی را در اختیار دارد سپاه پاسداران باشد. این نیروی نظامی، که اینک در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و همه چیز درگیر است، نمی‌تواند فقط به عنوان یک نیروی ناظر نقش آفرینی کند و باید از یک مرحله به بعد وارد عمل شود. سپاه  برای این منظور نیز چاره‌ای ندارد جز این که از نقطه‌ قوت و برتری خود نسبت به سایر جناح‌ها یعنی قدرت نظامی خود استفاده کند. به این ترتیب باید انتظار داشت که سپاه، به سان فیلی که وارد بلورفروشی می‌شود، به صحنه‌ی سیاسی پا بگذارد.

 برخورد سپاه نیز فقط می‌تواند، همانند نقش این نیرو در جریان جنبش سبز، در مسیر سرکوبگری و قلع و قمع باشد. در آن زمان ما شاهد بودیم که علاوه بر مردم عادی و معترضان، یک سری از «خودی»های سابق، به عنوان «جریان فتنه»، تار و مار شدند، یعنی اعضای شاخص جناح اصلاح‌طلب دستگیر و حبس و محاکمه شدند. این بار هم قرار بر این است که یک سری دیگر از «خودی»ها مورد حمله قرار گیرند، تحت عنوان «جریان انحرافی».

هدف این بار: «جریان انحرافی»

«جریان انحرافی» دربرگیرنده تیم احمدی‌نژاد – مشایی است که منطق‌اش برای ماندن در هرم قدرت این است: بقای نظام با ما یا نبود نظام بی ما. این نخستین باری است که یک جناح در درون نظام و از بطن رژیم این منطق سخت را مطرح و به طور جدی پای آن ایستاده است. وقتی این گرایش را در کنار گرایش اصلاح‌طلبان قرار می‌دهیم، می‌بینیم که باند احمدی‌نژاد اشکارا  از اصلاح‌طلبان «خطر»ساز تر شده است. چندی پیش محمد رضا خاتمی، برادر رئیس جمهور سابق ایران، محمد خاتمی، اظهار کرده بود که اگر زمینه برای فعالیت اصلاح‌طلبان نباشد، آنها خانه‌نشین می‌شوند و هرگز تا مرز «براندازی» پیش نخواهند رفت.

اینک به وضوح می‌بینیم که تیم احمدی‌نژاد مسیری را در پیش گرفته است که اثرات و عوارض و نتایج آن را می‌توان به عنوان یک «براندازی ناخواسته»‌ نظام دید. این استراتژی شامل موارد زیر است:

۱)  بی‌اعتبار سازی مقام رهبری در درون نظام: تا اینجا نظام جمهوری اسلامی تعادل ساختار قدرت را از طریق نقش خاص ولی‌فقیه به عنوان قدرتمندترین عنصر حکومتی تامین ‌کرده است. هم خمینی و هم خامنه‌ای این نقش را ایفا کرده و به این ترتیب نظام جمهوری اسلامی را با حفظ و تامین آرامش درونی نسبی آن به پیش برده بودند. اما یک خطای محاسباتی فاحش توسط خامنه‌ای در جریان انتخابات ۱۳۸۸، او را از چنین جایگاه استراتژیکی پایین کشید و وی را به یک مهره‌ تاکتیکی در کنار یکی از جناح‌های نظام تبدیل کرد. سقوط خامنه‌ای به این سطح زمانی به یک فاجعه تبدیل شد که همین جناح، که خامنه‌ای اعتبار خود را به پای آن سوزانده بود، به او پشت کرد و امروز به بلای جان وی تبدیل شده است.

این موضوع سبب شد که خامنه‌ای، به نوعی گروگان باند احمدی‌نژاد شود و امروز می‌بینیم که این باند دارد گروگان خود را در راستای درگیری‌های جناحی فدا می‌کند. کار به جایی رسیده است که خامنه‌ای در جلسات مخفیانه‌ خود با روسای دو قوه‌ مجریه و مقننه، به احمدی‌نژاد التماس کرده که دست از لجبازی بردارد و با مجلس همکاری کند.

رهبری که روزی با یک حرف به غائله‌ای مهم خاتمه می‌داد امروز مجبور است «دردمندانه» و با حواله دادن آنها به «روز قیامت» از ایشان درخواست همکاری با هم کند. پس، احمدی نژاد تا اینجا موفق شده است کاری را که هیچ مهره‌ی دیگری در نظام قادر به آن نبوده است صورت بخشد: پایین کشیدن ولی‌فقیه از جایگاه تعیین کننده‌ سابق خویش.

۲) قرار دادن کشور در موقعیت اجبار به تسلیم در مقابل فشارهای خارجی: در طول سه دهه، نظام جمهوری اسلامی منافع خویش را در آن ‌دیده است که با آمریکا رابطه‌ای مستقیم و علنی نداشته باشد؛ برای مقاومت در برابر فشارها در این زمینه دولت‌های پیوسته در ایران این هنر را داشته‌اند که با یک اقتصاد بسته و مبتنی بر درآمد نفت کشور را در ظاهر و در ورای نگرانی برای توسعه‌ آن در یک چرخه‌ بسته حفظ کنند. یعنی اقتصاد معیشتی را طوری مدیریت کنند که نیازی به سرمایه‌گذاری‌ آمریکایی یا حتی غربی در حوزه‌های غیر نفتی نداشته باشند.

اما احمدی‌نژاد که در طول هشت سال گذشته رقمی بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است با سوء‌مدیریت کشور را به روزی انداخته است که نظام در مقابل دو گزینه‌ رادیکال قرار گرفته است: یا تسلیم در مقابل غرب برای رفع تحریم‌ها و یا مقابله با سناریوی شورش‌های برانداز. هیچ دولتی تا این جا، حتی در بدترین شرایط جنگ هشت ساله، اقتصاد ایران را تا این حد در مرز ورشکستگی و حتی فروپاشی قرار نداده است.

۳) به کارگیری دستگاه اجرایی کشور برای باقی ماندن در قدرت: در طول چندین دوره‌ ریاست جمهوری، هیچ یک از روسای جمهوری به این فکر نیفتادند که از جایگاه خویش به عنوان «رئیس قوه‌ مجریه» برای منافع انتخاباتی به طور آشکار و علنی و برنامه ریزی شده استفاده کنند. احمدی‌نژاد و تیمش اما نه فقط چنین منظوری دارند، بلکه حتی آن را به شکلی مستقیم مطرح کرده‌اند.

این بدعتی است که لرزه در چارچوب نظام انداخته است. در طول سه دهه‌ گذشته نوعی چرخش قدرت کنترل شده، بر مبنای مصلحت‌های نظام تنظیم و اجرا شده است، اما این بار یکی از جناح‌های درون نظام می‌خواهد این بازی سنتی را به هم بزند و برای این منظور از هیچ تاکتیک و روش «غیر معمول» صرف نظر نمی‌کند. نظام نمی‌داند که با این وضعیت چه کند.

۴) قرار دادن اکثریت جامعه در مقابل کل نظام: تا به این جا، در جنگ قدرت میان جناح‌ها، حداقل یکی از جناح‌ها، درظاهر هم که شده، خود را در کنار مردم نشان می‌داد؛ اما با حذف اصلاح‌طلبان، که دارای یک عقبه‌ اجتماعی نسبی در میان طبقه‌ متوسط بودند، دیگر هیچ یک از جناح‌های نظام نمی‌تواند مدعی باشد که جز در میان اعوان و انصار خویش، که وابستگان اقتصادی به نهادهای نظام هستند، پشتوانه‌ اجتماعی دارد.

با کنار زده شدن اصلاح‌طلبان، اینک صف‌بندی روشنی میان یک جامعه سرشار از تنفر و خشم و یک نظام درگیر روابط مافیایی دیده می‌شود. باند احمدی‌نژاد با تقلب انتخاباتی سال ۸۸ و متعهد ساختن تمامی اصول‌گرایان برای دفاع از شرایط موجود در مقابل معترضان خیابانی، موفق شد این صف بندی آشکار و رادیکال را به نظام تحمیل سازد.

در سایه این خصوصیت‌ها، می‌بینیم که آسیب‌های باند احمدی‌نژاد به نظام، اساسی، ساختاری و غیر قابل جبران بوده است. به همین دلیل نیز باید انتظار داشت که ادامه‌ حیات آن، نه فقط این خصوصیات را تشدید و تعمیق کند، بلکه دردسری‌های بنیادین دیگری را برای نظام به وجود آورد.

به همین دلیل نیز شاید ضرورت پایان بخشیدن به حیات نظام غیر قابل اجتناب جلوه کند. یعنی نظام به راستی انتخاب دیگری نداشته باشد. به عبارت دیگر، جنگ قدرت امروز دیگر نمی‌تواند با حضور تمامی اجزا و اعضای بدنه‌ نظام انجام شود، لزوم حذف یکی دو جناح به طور اضطراری مطرح است و این امر شاید حتی شکل کودتای کنترل شده را به خود بگیرد. یعنی سپاه پاسداران با حضور نظامی سازمان یافته‌ خود تلاش کند تمام مرزهای نگه دارنده و محدودساز خود را کنار گذاشته و با یگ گرایش تهاجمی به صحنه بیاید.

در چارچوب چنین سناریویی این سپاه است که می‌تواند درباره‌ حذف و بقای جناح‌های موجود در درون نظام تصمیم بگیرد: جناح خامنه‌ای (روحانیت محافظه کار)، جناح رفسنجانی (مافیای خاندان هاشمی)، حلقه‌ احمدی نژاد- مشایی، جناح بازار (موتلفه‌ای‌ها) و جناح اصلاح‌طلبان.

نتیجه‌گیری

نظام اسلامی حاکم بر ایران در مجموعه‌ بحران‌های چندگانه گرفتار است: بحران اتمی، فشار ناشی از تحریم‌ها، فروپاشی اقتصادی، خطر انفجار اجتماعی و جنگ قدرت میان جناح‌ها. هر یک از بحران‌ها به همدیگر پیوند دارند و یکدیگر را تقویت می‌کنند.

آن چه شاید زنگ خطر را برای نظام به طور جدی به صدا در می‌آورد، این است که حل این بحران‌ها به طور جداگانه و مجزا دیگر ناممکن است. یا نظام می‌تواند راهکاری را برای این مجموعه‌ چند بحرانی پیدا کند و یا کل آنها، حیات نظام را زیر سوال برده‌اند. تلاش این نوشتار نشان دادن این بود که حتی فقط یکی از بحران‌ها – جنگ قدرت -، چگونه می‌تواند کل ساختار نظام را به چالش بکشد.

این چشم‌انداز پیام روشنی برای تمامی ناظران و کنشگران دارد تا بدانند ایران وارد فاز جدیدی از تحول شده است که تغییر در ساختار قدرت حاکم در آن غیر قابل گریز شده است.

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*