ضرورت خودسازماندهی، درس بزرگ جنبش سال 88
کورش عرفانی
جنبش اجتماعی[1] یک حرکت جمعی دارای مسیر و هدف است، یعنی می داند از نقطه ی شروع خود چگونه یکی بعد از دیگری مراحل و موانع را پشت سر گذارد تا به مقصد برسد. شروع جنبش های اجتماعی به طور معمول، ولی نه همیشه، تابع برنامه ریزی از پیش کارشده نیست؛ ممکن است منتج از حوادث و رویدادها باشد، لیکن بروز آن خود حکایت از دلایلی ریشه دار و قدیمی می کند. حتی اگر یک اعتراض جمعی در ابتدای راه، شکل شورش به خود بگیرد، در صورت عمیق بودنِ دلایل ظهور خویش، شانس این را دارد که به یک جنبش ماندگار و به ثمر رسیدنی تبدیل شود. اما این امر به طور مکانیکی روی نمی دهد، هر چقدر که جرقه ی آغازین یک جنبش می تواند به صورت «طبیعی» یعنی «خودجوش» باشد، تداوم و ادامه ی آن از تصادف و شانس پیروی نمی کند. بنابراین هر جنبشی نیاز مشخص دارد به چند عامل تا آینده ی آن را از قضا و قدر دور ساخته و به سوی یک حرکت، کم یا بیش، قابل پیش بینی هدایت کند. در سومین سالروز آغاز جنبش معروف به «جنبش سبز» به بررسی این موضوع می پردازیم.
عوامل تعیین کننده ی جنبش:
نیاز نخست جنبش هدف است. تا جمعی نداند که به چه و کجا می خواهد دست یابد محال است به نتیجه ی مشخصی برسد. حرکت باید افقی داشته باشد که سمت کلی را بر همگان معلوم سازد.
نیاز دوم هدایت گری است. برخی آن را رهبری می نامند. این با «ضرورت وجود یک رهبر» فرق دارد. جنبش نیاز به رهبری دارد اما به طور لزوم محتاج رهبر نیست. حرکت های اخیر شمال آفریقا و خاورمیانه نشان داد که نوعی از هدایتگری جمعی، که با شکل سنتی رهبری فرق دارد، ممکن است. تحمیل گرایش های سنتی رهبرتراش به جنبش های قرن بیست و یکم دشوار شده است. شهروند دیگر فقط سرباز پیاده نظام جنبش نیست، روحیه ی فردگرایی در او خواستی بیشتر را شکل بخشیده است و در عین حال، فن آوری نوین به او اجازه می دهد که با قدری مهارت و خلاقیت، نقش هدایتگر را در سطحی از جنبش ایفاء کند. هر چند که ممکن است این هدایتگری در حد خرد و محدودی باشد اما از پیوستن و هماهنگی این تلاش های فردی یا جمع های کوچک «هدایتگری» کل جنبش با ضعف و نقص های زیاد متولد می شود و می تواند تکامل یابد.
نیاز سوم مسیر است. وقتی هدف معلوم شد و جریان هدایتگر نیز به صورت ملموس ظهور کرد باید مسیر دستیابی به مقصد برای شرکت کنندگان در جنبش مشخص شود. در این میان به رابطه ی متقابل شکل گیری جریان هدایتگر و ترسیم مسیر دستیابی به هدف دقت داشته باشیم. این دو به صورت موازی و همزمان و دیالکتیک وار شکل می گیرند و نه از حیث زمانی مقطع بندی شده. مسیر تعیین می کند از آن جا که هستیم تا آن جا که می خواهیم برسیم چگونه باید حرکت کنیم. جریان هدایتگر توان شکل بخشیدن به کل مسیر را از همان ابتدا ندارد اما چون هدف را می داند، بخش نخست مسیر را معرفی و مدیریت می کند تا جنبش به بخش دوم و بعدی برسد و ادامه یابد.
نیاز چهارم سازماندهی است. سازماندهی جنبش نه تصادفی است و نه به هر شکل که بخواهیم. تابع برخی قانومندی هاست که به اختصار بر می شماریم:
- سازماندهی مادی است، یعنی واقعیت عینی دارد. آدم هایی هستنند که به طور جدی و بر اساس یک سری قواعد عمل گرا با هم در ارتباطند و با یکدیگر کار هماهنگ و هدفمند می کنند. شکل شبکه وار که از فلسفه ی ارتباطاتی سازنده ی شبکه جهانی اینترنت الهام گرفته شده است الهام بخش نوع ارتباط نیروهای سازمان یافته در شرایط کنونی است.
- سازماندهی در صحنه ی اجتماعی روی می دهد نه در فضای مجازی. یعنی سازماندهی مجازی معنایی ندارد. امکان های مجازی مانند شبکه های اجتماعی اینترنتی ابزار سازماندهی هستند نه خود سازماندهی. آنها را باید بخشی از کار دانست نه تمام کار. از هزاران کاربری که به یک فراخوان در فیسبوک پاسخ می دهند ممکن است چند ده نفری در روز موعود به محل نیایند. دلخوشی اینترنتی نباید جایگزین خوشبینی واقعی ناشی از کار در صحنه شود.
- امنیت، دل مشغولی نخست کار سازماندهی در کشورهای دیکتاتوری است. توجه به آن لازم است اما اسیر آن شدن خیر.
- سازماندهی فن است و نیاز به آموزش دارد. این کار فقط بر مبنای حدس و تجربه ممکن نیست.
پس جمع بندی کنیم، برای هدایت یک جنبش در مسیری که به هدف راه می برد نیاز به سازماندهی است.
ارزیابی جنبش سال 88
اگر جنبش سال هشتاد و هشت را بر اساس چهار معیار فوق به سنجش کشیم در می یابیم که کمبود در هر چهار مورد واضح بود:
- هدف آن نامشخص بود و بین «اعتراض به نتایج انتخابات 22 خرداد 1388» تا «سرنگونی تمامیت نظام» در نوسان بود. گستردگی طیف هدف های مطرح شده در این سوی و آن سو سبب سردرگمی، آشفتگی، فرسودگی و از هم پاشیدگی شد.
- هدایتگری حرکت نا مشخص و کلی بود. معلوم نبود که «میر حسین» مردم را هدایت می کنید یا مردم او را. جنبش میان تمایل قشرهای با سن و سال بیشتر که در جستجوی هدایتگری متمرکز بودند و گرایش قشرهای جوان که هدایتگری شبکه وار را ترجیح می دادند معلق ماند و نتوانست نه اولی را به دست آورد و نه دومی را به عمل. این گشادگی در هدایتگری راه را بر هرکس و هر طیف و هر جریانی چنان باز گذاشت که هرکس برای خود کاری کرد و چیزی گفت و در پایان، بخش کوچکی ماندند که حاضر باشند در حرکتی تا این حد بی سمت و سو خطر بپذیرند.
- مسیر نداشت. بدیهی است، چون، هدف نداشت. تا ندانید به کجا می خواهید برسید نمی دانید از کجا بروید که برسید. هیچ جنبشی نمی تواند ناکجا را برای مقصد خویش تعیین کند. در جریان جنبش سبز هیچ کس نمی دانست که در ورای اعتراض گری کلی نسبت به برخی یا تمامیت رفتارهای رژیم قرار است چه چیزی مطرح شود و به چه نتیجه ای برسد.
- اما ایراد چهارم شاید از هر سه مورد بالا مهم تر باشد: نبود سازماندهی. با وجود زمینه های مساعد برای شکل گیری یک شبکه ی سازماندهی که ناشی از بقایای جریان های کمابیش متشکل اصلاح طلبان و یا ملی- مذهبی ها بود چیزی به اسم عنصر سازمانده در طول ماه ها تبلور و مادیت نیافت. کندی کار، ذوق زدگی ناشی از کشف قدرت اینترنت و بی تجربگی تشکل های سیاسی داخلی و خارجی در عرصه ی سازماندهی اجتماعی فرصتی را برای سرکوبگران فراهم کرد و آنها به طور جدی از این فرصت استفاده کردند. با نگاهی دوباره به خصلت های ذاتی سازماندهی یک بار دیگر ضعف های جنبش 88 را در این عرصه بهتر می بینیم:
- سازماندهی جنبش سبز چندان واقعیت مادی نداشت. کسی به طور مشخص برای این منظور در صحنه مشغول کار نبود و یا شمار فعالان در صحنه آن قدر کم و بی برنامه بود که نتوانستند هدایتگر جنبش باشند. زیرا
- سازماندهی جنبش سبز بیشتر گرایش مجازی داشت تا مادی. یعنی فعالان جنبش ترجیح می دادند که پشت کامپیوترها جامعه را فعال سازند نه در دانشگاه و کارخانه و خیابان. فرصتی که کنشگران برای کشف محدودیت های فضای مجازی در کار سازماندهی لازم داشتند به اندازه ی کافی بود که رژیم بتواند به قول خود «مردم را کف خیابان جمع کند».
- امنیت نه دل مشغولی فعالان، بلکه فلج کننده ی آنها شد. درجه ی خطر پذیری بسیار پایین تر از حد لازم آن بود.
- نبود دانش و فن و تجربه ی سازماندهی سبب شد که «آزمایش و خطا» یگانه روش اقدام در این باره باشد. هیچ کار مشخص و سیستماتیکی برای تهیه و عرضه ی این آموزش ها صورت نگرفته بود.
نتیجه گیری:
اینک در سومین سالگرد آغاز آن تجربه ی تاریخی ناموفق، اما ارزشمند، بد نیست که راهکارهای لازم برای پرهیز از اشتباهی مشابه را مد نظر داشته باشیم. به این ترتیب که بدانیم در آینده و در صورت بروز فرصتی دیگر با حضور مردم در کف خیابان ها چه کنیم که نه سرکوب شویم و نه ناکام بمانیم. نکات زیر را مد نظر داشته باشیم:
به محض بروز یک حرکت اجتماعی دیگر، بنا به انگیزه و گستره ی آن و نیز بر اساس ارزیابی واقع گرایانه از توانایی نیروهای شرکت کننده و شرایط عمومی و خاص موجود آن زمان، هدفی را برای حرکت تعیین کنیم، مشخص سازیم که دستیابی به آن هدف از چه راه و مسیری ممکن است، درصدد هدایتگری حرکت باشیم و آن را به دست «حالا بگذار ببینیم چه می شود» نسپاریم و سرانجام، در پی آن باشیم که عنصر سازماندهی را با حفظ خصوصیات بر شمرده تحقق بخشیم. یعنی به طور مادی و با حضور در صحنه روی سازماندهی جمع های شهروندی یا صنفی کار کنیم، ابزار سازماندهی را با خود سازماندهی اشتباه نگیریم، امنیت را عاملی مهم بدانیم ولی نه آن قدر که سازماندهی نکنیم و در نهایت، از همین حالا در صدد کسب دانش لازم برای آموختن فن سازماندهی باشیم.
وقت آن است که بپذیریم مبارزه نیز برای خود دانشی است که دیگر به تنهایی از دل کلی گویی های نصحیت وار و یا توصیه های ادبیات چپ اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم میلادی برنمی آید. هدایتگری و به سرانجام رساندن یک جنبش در گرو سازماندهی است. سازماندهی نیز در جامعه ی از هم پاشیده و اتمیزه شده ی ایران در خرداد 1391 مشروط به داشتن روش مناسب و کارآیی برای هماهنگ سازی معترضین است. شاید بد نباشد که در این زمینه به راهکار «خودسازماندهی» توجه نشان دهیم. روشی که در آن، نیروهای آگاه و کنشگر جامعه، به جای انتظار ظهور یک تشکیلات متمرکزِ سازمانده از نوع، که دیگر امکان پدیدآمدنش نیست، به طور خودکفا و فعال با بهره برداری از روش های ارتباط مدرن و کلاسیک اقدام به این کار می کنند. بر این مبنا، این واحدهای خودسازمان یافته جمع های متشکل از کنشگران را زمینه سازی می کنند، آموزش می بینند و در صحنه های مختلف جامعه مانند کارخانه و دانشگاه و محله به طور ملموس و مادی اقدام به آگاهی رسانی و هدایتگری معترضین می نمایند. جبران کمبود سازماندهی از طریق خودسازماندهی است. بحث خودسازماندهی را در نوشتاری دیگر مطرح خواهیم کرد.
* *
22 خرداد 1391
[1] Social movement
Leave a Reply