مبارزه اجتماعی در رژیم جمهوری اسلامی – 6

نوشته: مهدی جعفری

ویرایش دفتر تولید سازمان خودرهاگران

***************************

چرا مبارزه قهر آمیز؟

همان گونه که در مبحث پیشین به آن اشاره کردیم ، رژیم منفور و رو به زوال جمهوری اسلامی هیچ گونه راهی جز مبارزه به شیوه قهر آمیز، برای مردم باقی نگذاشته است .

شیوه ای که خود نشان از رشد و اعتلای جنبش آزادیخواهانه مردم ایران دارد .

روشی که خود رژیم جنایتکار به مردم و فرزندانشان تحمیل کرده  است، چرا که این ملت هرگز سر قهر و عناد با حکومت را نداشته و این نظام بود که جز خشونت و جنایت علیه مردم شیوۀ دیگری نگزید.

اما مردم ایران برای رسیدن به این گونه از مبارزه،  یعنی مبارزه قهرآمیز با رژیم ، تمامی شیوه های ممکن پیشین را طی سالیان دراز در رو در رویی با  نظام آخوندها  به کار گرفته و گام به گام آنها را مورد تجربه قرار داده است (تجاربی که به بهای از دست دادن عزیزان و فرزندان این آب و خاک انجامیده) ؛ اما پس ازسالها مبارزه بی امان و پی درپی، مردم ایران نه تنها هیچ گونه پاسخی به فردیاهای حق طلبانه خود از جانب رژیم دریافت نکرده اند، بلکه بر عکس، هر روز با سرکوب هرچه شدیدتر و وحشیانه تر نیروها ی رژیم  مواجه گشته اند، و در این راه متحمل هزاران مرارت و رنج همچون دستگیری، زندان و شکنجه، اعدام، آواره گی و ازدست دادن خانه و خانواده ، … و در کل، هر آنچه که داشتند، گردیده است.

حال با یک صداقت بی طرفانه هرکس می باید این سئوال را از خود بپرسد « آیا در صورتی که مردم به جان آمده ی ایران برای کسب اولیه ترین حقوق انسانی خود، که سالهاست رژیم ضد انسانی آخوندها آن را به ناشایست ترین صورت ممکن عمداَ نادیده گرفته و زیر پا نهاده است، ونیز این که هیچگونه راهی دیگر برای ملت باقی نگذاشته است، اگراین مردم، برای احیای حقوق انسانی و دفاع از شرف و ناموس خود، دست به سلاح برد و به دفاع ملی برخیزد مورد احترام وستایش نخواهد بود و مشروعیت نخواهد داشت؟

آیا دیگر ملت ها به تحسین و احترام برای ملتی که تا پای جان در کسب حقوق انسانی خود تلاش و مبارزه می کند، بر نخواهند خواست؟ و ملتی این چنین شریف و بزرگ را نمی ستایند؟

به درستی که  هرگونه مبارزه آنها مشروع و مورد حمایت و پشتیبانی همه ی ملتها و دولتهای مردمی است . اگر تاریخ ملت های جهان را مورد مطالعه قرار دهیم خواهیم یافت که هر کجا که ملتی برای آزادی و حقوق انسانی به مقاومت برخاسته، نه تنها از سوی تاریخ نگاران مورد تمجید و ستایش قرار گرفته شده، بلکه برای دیگر ملتها مورد ستایش و تمجید واقع گشته و از آن به خوبی یاد می کنند. برای مثال، در رابطه با کورش بزرگ و اقدامات و منشورهای انسانی او در نزد هیچ ملتی جز ستایش و تحسین از او چیزی نمی توان یافت و بی ربط نیست که بگوییم که منشور حقوق بشر سازمان ملل نیز بر این پایه و الهام از گفته ها و کرده های آن بزرگمرد بوده است.

در مقابل دیکتاتوری منحوس و منفور که حتی  دنیا ی متمدن امروز برای آن ارزش و مقامی قائل نیست، مبارزات مردم شریف ایران سالهاست که به رسمیت شناخته شده و مورد احترام نمایندگان ملل مختلف واقع  گشته است و بارها در رسانه ها و محافل سیاسی و بین المللی بر آن تاکید شده است. آنهاحساب مبارزات ملت ایران را با هرج و مرج و هرگونه نام  متعارف دیگر  جدا کرده اند.

بارها توسط سیاستمداران و نمایندگان بنام ملل مترقی جهان احترامی شایسته برای مردم ایران که در نیل به آزادی و سرنگونی این نظام منحوس ازهرگونه گذشت و ایثار برای همنوعان و نسل های جوان و آینده خود فرو گزار نکرده و از پای ننشسته است، به زبان آورده شده و در بسیاری از موارد به صورت اعلامیه جمعی از کشورها در دفاع از حقوق مردم ایران در سطح جهانی به ثبت رسیده است. اما همواره این نظام جمهوری اسلامی و آخوندهای جنایتکار بوده که به این گونه اعتراضات بین المللی احترامی نگذاشته و به جنایات خود علیه مردم خویش اصرار ورزیده است.

مماشات و مصالحه نه!

بنابراین و با این تفاصیلی که بر ملت ایران در طی 32 سال حکومت این رژیم جنایتکار گذشت، سالهاست که دیگر هیچ گونه بهانه ای برای مماشات و مصالحه با رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی از سوی هرکس و جریانی،  باقی نمانده. در این مرحله از جنبش سراسری مردم ایران هرآن کس، جریان ، گروه و سازمان و حزب سیاسی، صحبت از مبارزۀ مسالمت آمیز با  این رژیم جنایتکار به میان آورد، جزآن که  انگیزه ای آگاهانه در به انحراف کشاندن جنبش آزادیخواهانه مردم ایران داشته باشد، چیز دیگری نیست ومعنای دیگری نخواهد داشت؛ زیرا این گونه رفتاربا رژیم  عملا آب به آسیاب رژیم آخوندها ریخته  و حیات و بقای آن را طولانی تر کرده است.

چرا ؟  زیرا که مراحل مبارزاتی بحق مردم توسط خود رژیم و نیروهای تحت امر ولایت فقیه، تا کنون یک به یک سرکوب و درهم شکسته شده و برای مردم ونیروهای واقعی اپوزیسیون راهی جز ارتقا به درجه ای کیفی تر از مبارزه باقی نمانده است. ارتقایی به آن معنا که بقا و حیات جنبش مردمی را تضمین کننده باشد. لذا اصطلاحاّ مراحل پیشین مبارزه < مراحل سوخته> و غیره عملی ست، مراحلی که دیگر جزبه زیان و از دست دادن سرمایه های ملی ومردمی نمی انجامد. لازم به تذکر است که به لحاظ علمی نیز آن گونه روش ها دیگر نه تنها مفید به حال جنبش مردمی نیست بلکه صرفا ادامه روشهای پیشین به تنهایی زیان بخش تر از سرکوب توسط رژیم جنایتکار است. در این جا مجالی برای بسط این مبحث به لحاظ علمی نیست، اما پر واضح است که پیچیده گی  یک جامعه و فرهنگ نه تنها انسان را نیازمند به سلاح علم می کند بلکه می باید و حتما در پیش برد جنبش اجتماعی یک ملت و در راه رشد و تکامل به سوی یک جامعه آزاد و ایده آل، از آن بهره جست.

در مقابل درنده خویی یک جنایتکار تا دندان مسلح که دستانی آلوده به خون هزاران انسان پاک و شریف دارد، دیگر تشویق کردن جانی به بحث و استدال و نشستن در پشت یک میز، جز به سخره گرفتن فهم و شعور یک ملت نیست. در این داستان یا باید دست در دست رژیم جنایتکار داد و زبونی وذلت را به جان خرید و شریک آن شد در خیانت و سرکوب علیه مردم بپا خاسته، ویا باید چهره تزویر را فرو انداخته و در حمایت از مردم و جنبش آزادیخواهانه آنها، رو در روی نظام ضد مردمی ایستاد و تا آخرین نفس جنگید و نامی نیک در تاریخ از خود بجا گذاشت.

جنبش سبز – یا جنبشی که سرخ شد؟

اگرچه رنگ سبز خبر از نشاط و سرزندگی ست و بهار نیز پس از سرمای طولانی زمستان با این رنگ به پیشواز طبیعت می شتابد. در این که جنبش مردم ایران در طی 32 سال مبارزه بی امان خود با رژیم درنده و جنایتکار آخوندها، از سرزندگی و شکوفایی برخوردار بوده و هست، و لذا می توان سر سبزیش را به این وجوه بنامیم ، بسیار بجا ست و زیبنده و در آن شکی نیست و این گونه باد همیشه سر سبز و شکوفا.

اما اگر سبزی جنبش مردم ایران را به سبزی شال سید بارگاه تشبیه کنیم و از آن جنبش” صلح جو” و تسلیم طلب در مقابل جنایتکاران رژیم ضد مردمی معنا کنیم، آن وقت جز به تمسخر گرفتن فهم یک ملت، قیام و جنبش آنان نمی انجامد و در نهایت خیانتی است آشکار به همان مردم و خواسته های آزادی خواهانه و حق طلبانه آنها.

اما اگر ریگی در کفش نداشته باشیم، باید از خود پرسید که جنبش و قیام شکوهمند و سر سبز مردم ایران راچه کسانی جز رژیم سراپا جهل و خرافات در طی سالیان دراز به خاک و خون کشیده اند. چه کسانی فرزندان این مرز و بوم را هزار هزار در کنج زندانها و سیاهچال های مخوف، اسیر و در بند کشیده  است؟ و چه کسانی جنایات کشتار زندانیان بی پناه و بی دفاع  را در سال 67 مرتکب گشته و مهر تایید و سکوت بر آن زده است؟

آیا این همان جنبش سر سبزی نیست که سالهاست با فدا و ایثار فرزندان این میهن خونین گشته و به سرخی گراییده، و تنها در طی یک سال گذشته  بیش از 150 شهید راه آزادی در شهرها و خیابان های میهن تقدیم ملت ایران کرده است. چگونه می توان این جنبش را سبز سیدی نامید در حالی که سیلی از خون جوانان ایران بر زمین از آن جاری ست.

آری می توان سبزش نامید به یمن شکوه و ایستادگی اش  در 32 سال مبارزه انسانی و آزادیخواهانه اش در برابر غول استبداد و جنایت. سبزش نامید چرا که در مسیر سالها مبارزه این ملت شریف، رژیم جنایتکار را به جایی رسانده که هرگونه مبارزه قهر آمیز و با هر شدتی را نه تنها از منظر مردم ایران، بلکه از دیدگاه سیاسی و بین المللی  نیز برای کسب  حقوق بحق و از دست رفته مردم ایران بجا و مشروع  گردانیده است.

اما اگر سر سبزی و شکوفایی جنبش مردم ایران را به نام این شخص و آن جریان مورد مصادره قرار گیرد، بدون شک جز به مخدوش کردن مبارزات مردم و مسخ کردن آن معنای دیگری نخواهد داشت. زیرا این جنبش و نمود مبارزات مردم کسانی جز همان جوانان جان باخته و بخون خفته و راه و روش آنان نیست.

جامعه جهانی هم اکنون آخرین مرحله رو در رویی با رژیم را از کانال تحریم ها ی اقتصادی شدید و ممنوعیت ها ی مختلف سیاسی به اجرا گذارده است. در صورتی که این ملت ایران بوده که تا بحال بهای سنگین و واقعی آن را پرداخته و بهتر می دانیم که همان دولت ها  تا همین اواخر در مماشات با رژیم جمهوری اسلامی، بجز سودهای کلان سیاسی و اقتصادی، متحمل هیچ گونه بهای پرداختی به رژیم جنایتکار آخوندها نبوده اند.

پس، در یک نتیجه مختصر باید گفت، مردم ایران که پرداخت کننده سنگین و اصلی، و متحمل تمامی جنایت های رژیم آخوندها بوده اند، صد ها برابر بیشتر و شدیدتر از جامعه بین المللی، می باید در تلاش برای باز پس گرفتن حقوق پایمال شده خود باشند و در این راه از هر شیوه محکم، سخت و آتشین ( بخوانید مبارزه  قهر آمیز)، فرو گذاری نکنند. شیوه ای که هم درسی باشد برای تمامی جنایتکاران حاکم و هم درسی باشد برای نسل های آینده ایران.

ادامه دارد

1 Comment

Comments are closed.