مهندسی انتخابات و برپایی کره ی شمالی اسلامی – کورش عرفانی

مهندسی انتخابات و برپایی کره ی شمالی اسلامی

کورش عرفانی

انتخابات در جمهوری اسلامی پیوندی به فرایندهای انتخاباتی متداول و معمول در جهان دمکراتیک ندارد، مجموعه ای است از فرایندهایی که شاید در عبارت «جنگ قدرت» خلاصه می شود؛ نبردی میان جناح های حاکم که به مرور زمان، در طول سه دهه ی گذشته، دچار تنوع منافع و تفاوت دیدگاهی تابع آن شده اند و برای حفظ و تثبیت موقعیت خویش با هم جدال می کنند. در این میان البته مردم، یا همان رای دهندگان بالقوه، مورد استفاده ی ابزاری قرار می گیرند تا یک پوشش شبه دمکراتیک به یک فرایند غیر دمکراتیک انتخاباتی بدهند. به  دلیل این نبود اصالت است که موضوعات پیرامونی چنین انتخاباتی نیز قابل جدی گرفتن نیست. با این وجود، عده ای، هر بار و تا حدی عادت وار، به میدان می آیند و سعی می کنند که با فراموش کردن داوطلبانه ی خصلت غیر دمکراتیک انتخابات، آن را فرصتی واقعی و خوب برای بهره برداری در مسیر تغییرات سیاسی نشان دهند.

این تاکتیک به صورت تجربه شده درآمده است و عده ای، به مثابه سرخوردگان سیاسی و ناامید از هر گونه جایگزینی برای تغییر آفرینی در ایران، به سوی آن می روند تا به زعم خویش در هر بار از انتخابات ریاست جمهوری به صحنه آیند و مردم را به بهره برداری از این فرصت تبدیل سازند.

 

فرایندی متفاوت:

این بار اما یک تفاوت کیفی با گذشته وجود دارد، یعنی دیگر نمی توان از آن چه در حال گذشتن است به عنوان «انتخابات» نام برد. میزان مهندسی در این فرایند به حدی رسیده است که دیگر کمترین انگیزه و شوقی در کسی ایجاد نمی کند. سپاه این بار آب پاکی روی دست همه ریخته است و کار را به گونه ای ساماندهی کرده که جای تردیدی باقی نمانده است که کاندیدای تعیین شده اش را بر راس نظامی قرار خواهد داد که دیگر توهم زا نخواهد بود. یعنی امید به استحاله و اصلاح و تغییر از بالا در آن به طور اساسی دفن شده است.

یک جمهوری اسلامی جدید در حال زاده شدن است، نکته ی مثبتی در آن نیست، اما سرانجام، پس از 35 سال تشتت و چندپارگی درونی، در نهایت، رژیم مسیر یک دست شدن خود را آغاز می کند. مسیری پر خطر و پرحادثه در دست فرماندهان سپاه که هم مغز متفکر آن هستند و هم مدیران و تصمیم گیرندگانش، آینده ی خوب و خوشی را ترسیم نمی کند. اینک باید دید که آیا از پس این ماجراجویی طراحی شده ی سپاه چه بیرون می آید.

 

نتایج مشخص سپاهی شدن نظام:

در راستای آن چه می توان به عنوان ایران زیر سیطره ی سپاه تصور کرد برخی از گمانه ها را ذکر می کنیم :

1)      فضای مجازی به شدت محدود شده و ارتباط بسیاری از ایرانیان با دنیای اینترنت یا قطع یا به شدت محدود خواهد شد. در نتیجه باید منتظر منزوی شدن هر چه بیشتر مردم داخل کشور بود.

2)      رسانه ها به شدت تحت کنترل درآمده و بسیاری از آنها تعطیل و بسته خواهند شد. تلاش برای قطع حضوررسانه های ماهواره ای افزایش خواهد یافت وبسیاری از نشریات وادار به توقف می شوند.

3)      فضای فرهنگی جامعه به شدت اسلامی-ایدئولوژیک خواهد شد و به سوی آن می رویم که انتشارات، فرهنگسراها و مراکز آموزش موسیقی و امثال آن به دشواری بقای خود را تامین کنند.

4)      دانشگاه ها شباهت بیشتری به پادگان-حوزه ی علمیه پیدا خواهد کرد و بسیاری از رشته ها حذف یا تک جنسیتی شده و نیز تسویه حساب گسترده ای میان استادان و دانشجویان به راه خواهد افتاد تا همه چیز تحت کنترل درآید. موجودیت دانشگاه به عنوان مراکز «آموزش عالی» زیر سوال خواهد رفت.

5)      فضای اجتماعی بسته تر و محدودیت های روزمره بیشتر خواهد شد. سخت گیری ها و گشت های کنترل و امثال آن به مراتب افرایش خواهد یافت. فشار بر زنان و اقلیت ها تشدید و دخالت ورزی در زندگی خانوادگی و حریم خصوصی شکل قانونی ومتداول به خود خواهد گرفت.

6)      مغز شویی و ایدئولوژیزه کردن مدارس کشور با بازگشایی آنها در مهر ماه به اوج خود خواهد رسید و به سوی تبدیل مدارس به پیش-پادگان های شبه دانشگاهی خواهیم رفت. کیفیت تحصیلی سقوط کرده و به تربیت پاسداران آینده، یعنی افرادی مطیع و تابع که تحت امر باشند.

7)      اقتصاد کشور به سوی تامین حداقل معیشتی مردم و پایان بخشیدن به بسیاری از فعالیت های گذشته خواهد رفت. اقتصاد کشور در حداقل گرایی صرف و اجباری فرو خواهد رفت. استقرار سیستم کوپنی ومحروم ساختن جامعه از بسیاری کالاهای مصرفی در دستور کار مدیریت پادگانی اقتصاد کشور خواهد بود.

8)      سرکوبگری و برخورد امنیتی-اطلاعاتی با هر گونه اعتراضگری یا کنشگری اجتماعی شدت خواهد یافت و حضور مستمر و فراگیر نیروهای سرکوبگر و لباس شخصی تبدیل به یک واقعیت روزمره در کشور خواهد شد. دستگیری ها  و حبس و اعدام و شکنجه در دستور کار قرار خواهد داشت.

9)      بسیاری از چهره های سیاسی خودی نظام به تدریج دچار حدف رسانه ای، حذف سیاسی از صحنه ی قدرت و در نهایت و در صورت نیاز، حذف فیزیکی، خواهند شد.

10)  پروژه ی اتمی رژیم بدون توقف و حتی با افزایش میزان فعالیت ها به پیش خواهد رفت و تا مرز دستیابی به توان تولید سلاح اتمی و یا تولید عملی آن جلو خواهد رفت. احتمال عقب نشینی در این مورد بسیار ناچیز است، سعید جلیلی به عنوان مذاکره کننده ارشد سابق، کاندیدای فعلی و رئیس جمهور آینده ی نظام فرمان مقاومت در مقابل فشارها را از سپاه دریافت کرده و اجرا کرده و می کند.

11)  برای اطمینان از داشتن پوششی برای دفاع از خود در مقابل حمله ی احتمالی به تاسیسات اتمی ایران، رژیم منطقه را دستخوش آشوب های فراوان خواهد ساخته و تهدیدهایی جدی را متوجه نیروهای بیگانه ی حاضر در منطقه خواهد ساخت. میزان دخالت ورزی نیروی قدس سپاه پاسداران در ماه های آینده در کشورهای مختلف منطقه افزایش یافته و به سوی رادیکالیزه شدن خواهد رفت.

12)  گرایش به سوی کشورهایی مانند چین وروسیه، هند و کره ی شمالی تقویت شده و اقتصاد و ساختار دفاع نظامی ایران ( سپاه و ارتش) هر چه بیشتر به محصولات این کشورها روی خوش نشان خواهد داد.

13)   به تدریج تمام نهادهای حکومتی معمول در ایران به سوی بازتعریف کارکرد خود خواهند رفت. ساختار اقتصادی و حکومتگری به مراتب ساده تر شده  وشکل خلافتی ابتدایی به خویش خواهد گرفت. روند پیچیده شدن جامعه با اشکالات اساسی مواجه و در مقابل روند ساده سازی مجموعه های نهادینه ی موجود در کشور به صورت فکر شده دنبال خواهد شد.

این لیست قابل ادامه است. گمانه زنی ها در این باره می تواند با توجه به شرایط کنونی و تحول آن افزایش یابد.

 

مدل کره ی شمالی اسلامی

از مجموع این تغییرات که به عنوان گمانه زنی های ممکن ارائه شد می توان به تدریج چارچوب یک الگوی عمومی را که مد نظر سپاه است بیرون کشید: مدل کره ی شمالی اسلامی مستقر در قلب خاورمیانه. در این مدل جایی برای اعتراض وفعالیت مدنی وکنشگری اجتماعی وجود ندارد، جایی برای جامعه ی مدنی وجود ندارد، جایی برای مطبوعات مستقل وجود ندارد، جایی برای انتخابات آزاد ویا حتی شبه آزاد وجود ندار، فرماندهان سپاه که برخی از آنها حتی از استادان ومکاتب فکری و مدیریتی کره ی شمالی در این باره آموزش دیده اند در حال پیشبرد یک استراتژی گام به گام هستند:

–          ورود به صحنه ی اقتصاد در دوره ی رفسنجانی

–          ورود به پشت پرده ی صحنه ی سیاسی در دوره ی خاتمی

–          ورود به صحنه ی فرهنگی در دوره ی نخست احمدی نژاد

–          ورود علنی به صحنه ی سیاسی در دوره ی دوم احمدی نژاد

اینک در این فاز آخر، تعیین رئیس جمهور نظام و پایان بخشیدن به این انتخابات وماجراهای آن، جزیی از اختیارات بدیهی سپاه محسوب شده و به زودی به سرانجام می رسد. اخباری که در مورد حضور نماینده ی فرماندهی سپاه در جلسه ی شورای نگهبان می رسد به خوبی بیان می کند که چگونه قدرت نهادهای سنتی نظام – مانند شورای نگهبان و حتی مجلس خبرگان رهبری- که به طورمعمول زیر نظر روحانیت وابسته به رهبری اداره می شد به واحد مهندسی عملیات سیاسی سپاه بدل شده است.در این شرایط  یک چیز قابل فهم است و آن این که از این پس نه حرف رهبر، که اراده ی شورای فرماندهی سپاه فصل الخطاب است.

 

روند قابل پیش بینی

نگارنده این روند را پیش بینی کرده و گفته بود که پاسداران: “یک یا حسین دیگر” تا فتح قله‌ قدرت در ایران کار دارند. اینک مانده است دو گام تاکتیکی دیگر در راستای استراتژی تصاحب تمامیت قدرت: نخست نصب یک پاسدار به عنوان رئیس جمهور (سعید جلیلی) و دیگر، خالی کردن صحنه از جناح ها و مقامات مزاحم که شامل مقام ولایت فقیه هم می شود. بدیهی است در کشوری که مافیاهای قدرت در ورای هر گونه عقلانیت و قانومندی عمل می کنند نه نیازی به اکبر هاشمی رفسنجانی است و نه احتیاجی به علی خامنه ای، حتی اگر هر دو این ها زمانی جزو بنیانگذاران وستون های اصلی نظام جمهوری اسلامی بوده اند. فصل آیت الله های پیرسال و پیرفکر به پایان رسیده است. اینک دوره ی نسل تازه ای از تولیدات دستگاه ایدئولوژیک-مافیایی نظام است. نسل چکمه پوشان که در نبود فرایندهای به راستی دمکراتیک موفق شدند از پله های قدرت بالا روند و یکی بعد از دیگری ارکان و اهرم های هدایتگری نظام را به دست گیرند.

در نظام تازه ای که می رود تا از پیله ی نظام کهن بیرون آید مهره های قدیمی نقشی ندارند، شاید برخی از  آنها که اظهار بندگی کرده اند به عنوان زینت المجالس و برای کارکردهای مشخص و محدود حفظ شوند، در غیر این صورت، حاجت به حضورشان نیست و باید بروند. سپاه کشور را قبلا در قالب یک طرح «فرماندهی گسسته ی منطقه ای» تقسیم نظامی کرده است و اینک می رود تا ساختار  قدرت را نیز به همین ترتیب  بازتعریف کند. در این شکل بندی نوین فقط کسانی و نهادهایی می مانند که کارکردی دارند، کارکردی برای بنای خلافت اتمی سپاه.

راه گریز

اما آیا این بازی دیگر جور شده است و اجرای آن حتمی است؟ آیا راه بازگشت یا تغییری نیست؟ در همین جاست که وجه روشن این تابلوی سیاه باز می نماید. با مروری برای جناح های درون نظام می بینیم که راهکاری توسط آنان ساخته نیست:

–          جناح رهبری (روحانیت محافظه کار و سنتی) اسیر کهولت و بی فایدگی عملی شده است و اتکای بیش از حد آن به سپاه این جناح را اسیر اراده ی سپاهیان سر پیچ وخودرای ساخته است.

–          جناح بازار (اصول گرایان محافظه کار) فاقد کارآیی در اقتصاد پاسدارسالار است و دیگر نیازی به ضرورت وجود و عمل آن احساس نمی شود. آنها به گاو شیرده دستگاه مالیاتی سپاه تبدیل خواهند شد و از خود نیرویی برای دفاع ندارند. مقاومت آنها از طریق اعتصاب بازار ممکن است که جرقه ی اعتراضات اجتماعی را بزند و خود آنها نیز در خشم مردم گرسنه بسوزند.

–          جناح میانه رو (به رهبری رفسنجانی) زیر حمله و خزیده در زیر بنگاه های اقتصادی سودده خویش در معرض تهاجم نیرویی قرار گرفته است که می تواند ثروت های او را در قالب های رادیکال و حتی به شکل مصادره از چنگش بیرون آورد.

–          جناح اصلاح طلب که تار و مار شده و فاقد هر گونه توان عملیاتی برای دفاع از خویش برای تهاجم جدیدی که سپاه پس از پایان انتخابات آغاز خواهد کرد می باشد.

–          جناح احمدی نژاد که به نظر می رسد در نوعی ترس از قربانی شدن از دو طرف فلج شده است: سپاه و دستگاه قضایی تحت اختیار پاسدار ذوالقدر از یک سو و مردمی که در جستجوی انتقامند از سوی دیگر.

با برآوردی که از جناح های درون نظام آمد در می یابیم که هیچ یک در مقابل سرنوشت محتوم سپاه ساخته ی خویش قدرتی ندارد، زیرا در مقابل نیروی تا دندان مسلح و بی رحم سپاه باید نیروی مسلح قویتری را در اختیار داشت. این نیرو نیز موجود نیست. شاید در این مورد بتوان به ارتش اشاره کرد، اما ارتش ساختاری سیاسی ندارد که بتواند به خواست این یا آن جناح وارد صحنه شود، آن هم برای مقابله ی مسلحانه در برابر سپاه. از سویی، هیچ یک از جناح های فعلی یا سابق در قدرت هم پشتوانه ی مردمی ندارد تا بتواند عقبه ی اجتماعی خویش را به میدان آورد و بولدوزر تخریب گر سپاه را متوقف سازد. احتیاط کاری های رفسنجانی و مشایی، دو کاندیدای رد صلاحیت شده، برای هر گونه دعوت به اعتراض یا اقدام اجتماعی به خوبی گویای وحشت همه ی جناح ها از هرگونه جرقه زدن به بشکه ی باروت جامعه ی ناراضی است.

درعین حال، این بار، یگانه نیرویی که قادر است تا در مقابل کودتای آشکار فراانتخاباتی سپاه ایستادگی کند نیروهای اجتماعی هستند، یعنی مردم. اما مردمی که دیگر گوش به فرمان هیچ شخصیت و چهره ی حکومتی نیستند و به همین دلیل نیز، اگر امیدی به ایفای نقش توسط مردم باشد، امیدی است در بیرون از نظام، یعنی جایی که کلیت رژیم جمهوری اسلامی به عنوان هدف مطرح می شود. به عبارت دیگر، این بار، مهار بازی به راستی در دست مردم است. لیکن و به مثابه یک پارادوکس، مردمی فعلا منفعل و تماشاگر. مردمی که در نبود یک جریان مخالف هدایتگر به دنبال آن هستند که بهانه ای بیابند تا خشم انباشته ی خویش را در قالب شورش هایی کور بروز دهند. این شورش ها به طور ناگهانی و با قدرتی عظیم می تواند بروز کند و در این صورت ممکن است سبب غافلگیری کل رژیم شود. در این میان اگر باشد نیرویی در بیرون از نظام – اعم از سیاسی و یا اجتماعی – که قادر به هدایت و سازماندهی شورشگران باشد بی شک می تواند برای کل نظام خطر آفرین و حتی تعیین کننده باشد.

جان کلام این که سپاه در حال گرفتن تمامیت قدرت است، هیچ جناحی در درون نظام نمی تواند در مقابل این امر بیاستد، مردم یگانه نیرویی هستند که می توانند مانع از کسب تمامیت مدیریت کشور توسط سپاه شوند، اما مردم هم فعلا نظاره گر و بی عمل هستند. در ادامه ی این شرایط سپاه با اصرار اتمی خویش شرایط برد و باخت مطلق را مطرح خواهد کرد: یا دستیابی به سلاح اتمی و باقی ماندن دراز مدت بر سریر قدرت و یا بردن کشور به سوی یک جنگ و رویارویی تمام عیار و نابودساز کشور. سناریو دیگر فشار معیشتی، جرقه ی اعتراضی و بروز انفجار اجتماعی است. در این صورت اگر این شورش بتواند مورد هدایت و سازماندهی قرار گیرد می تواند یگانه راه برون رفت از سناریو جنگ و یا تبدیل ایران به کره ی شمالی اسلامی باشد. خواهیم دید…#

 

 

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*