نقش و اصول خودرهاگری در رفتار و کردار ما

نقش و اصول خودرهاگری در رفتار و کردار ما

مقدمه

یک خودرهاگر همیشه در صدد رهایی از بندهای درونی است که جامعه ی استبداد زده در ما ایجاد کرده است. این بند‌ها به صورت ناخوداگاه در عادتها و شخصیت افراد عمل می کنند. برای خود رهایی، می بایستی که با پرداختن به خودشناسی و بازنگری در نگرش و رفتار، عادت‌های منفی‌ را شناسایی کرده و در مقابل آنها، به تمرین و جا انداختن عادت های مثبت، هدفمند، روشمند و سازنده روی آورد. استبداد منشی یک فرد ریشه در استبداد پذیری او دارد. افراد مستبد و نافرهیخته در کشاکش یک فرایند استبداد پذیری را تبدیل به عادت کرده اند. راه شکستن این زنجیر درونی در جا انداختن کنش عقلانی و کردار نیک‌ در عادت‌های فردیست. این امرنیازمند داشتن پندار نیک‌ و گفتار نیک‌ می باشد.


عادت‌های یک خودرهاگر و یک استبداد پذیر

  • یک خودرهاگر خویش را مسول شرایط زندگیش‌ می داند و برای بهینه کردن آن به کنش می پردازد. اما یک استبدادپذیر، شرایط زندگی‌ را حاصل قضا و قدر و شانس و اقبال می داند و سرنوشت خود را به «انشاءلله»  و «اگر خدا بخواهد» می‌سپارد.
  • یک خودرهاگر برای رسیدن به زندگی‌ ایده‌آل و خوشبختی‌ خود، راهکار و استراتژی دارد و در راستای آن حرکت می‌کند. یک استبداد پذیر بدون برنامه و بدون هدف زندگی‌ را می گذراند.
  • یک خودرهاگر برای رسیدن به اهداف خود، تاکتیک ها و شیوه‌های منطقی رسیدن به اهداف را به طور پیگیر به کار می‌گیرد. یک استبداد پذیر اما به دنبال سپری کردن روزگار و با امید به قدرت‌های مافوق طبیعی به رویا پردازی روی می‌آورد.
  • یک خودرهاگر در تبادل با دیگری به دنبال راه حل برد – ‌برد است، ولی یک استبداد پذیر فقط به دنبال برد و حفظ منافع خود است. او می‌خواهد به هر طریق ممکن خواسته‌های خود را به کرسی بنشاند. (خودمداری).
  • یک خودرهاگر در ارتباط با دیگران اول به حرف طرف مقابل گوش می دهد که وی را درک کند. یک استبداد پذیر فقط به دنبال ارائه ی نظر خود و القاء آن به دیگران است.
  • یک خودرهاگر در کار جمعی بدنبال ایجاد اشتراک مساعی و همگرایی و همکرداری برای نتیجه‌ای بهتر است. یک استبداد پذیر با روش استبداد منشانه به دنبال خواسته‌های شخصی‌ و گروهی خود است.
  • یک خودرهاگر همیشه به دنبال یاد گیری و آموزش است ولی یک استبداد پذیر نیازی برای آموختن نمی‌بیند.
  • یک خودرهاگر همه چیز و همه کردار خود را زیر سؤال میبرد تا آن‌ها را بازنگری کند تا حاصل بهتری بدست آورد. یک استبداد پذیر وضع موجود را می‌پذیرد، رفتار خود را غیر قابل تغییر یا عاری از نیاز به تغییر می داند.
  • یک خودرهاگر اخلاق انسانی‌ را قطب نمای کردار نیک‌ خویش قرار میدهد ولی یک استبداد پذیر به هر ابزاری مثل مذهب و خدا و حتی از الگوهایی مثل ایدئولوژی و ملیت استفاده می‌کند تا که اخلاق ضد انسانی‌ خود را به دیگران بقبولاند.
  • یک خودرهاگر خرد گرایی را پیشه می‌کند ولی‌ یک استبداد پذیر از احساسات و هیجان استفاده میکند.
  • یک خودرهاگر به اصالت قدرت مردم آگاه باور دارد، ولی‌ یک استبداد پذیر پذیرای هر نیرویی است از همه قویتر است حتی اگر خواسته‌های مردم را به بند بکشد.