نوروز در اسارت
دگر نوروزِ در بند اِسارت را نمی خواهم !
دگر این زندگیّ پُر حِقارت را نمی خواهم !
چو بوده مادرش فرهنگ فرمند همین میهن !
به مام و زادگانش این اسارت را نمی خواهم !
به فرزندان میهن می شود ظلم و تعدّی ها !
به آنان و به انسان این خسارت را نمی خواهم
چو خیل اهرمن حاکم شده بر سرزمین ما
هرآنکاو زاهرمن بدهد بشارت را نمی خواهم
بُوَد محصول کار اهرمن ؛ بس ضدّ ارزشها !
دگر اینان و مادرشان ؛ شرارت را نمی خواهم
بیا بوسم رُخَت ای هم وطن ورهم ضعیفستی !-
تو فریادی بکن ! گو قتل و غارت را نمی خواهم !
وگر دلخوش به مرداری و طول عُمر چون زاغان
عُقابم ؛ عُمر طولانی و خوارت را نمی خواهم
زَبَر باشم ؛ نه زیرم تا به زیر دست و پا میرم !
بسان کاوه ؛ جز عزم و جسارت را نمی خواهم !!
صدای هر یک از ایرانیان باشد صدای من !
چَسان آزادگان حال نزارت را نمی خواهم !
—————————-
سرودهای از: کاوه آهنگران
Leave a Reply