و اگر کردستان به یاری ایران بیاید…
کورش عرفانی
منطقه ی کردستان پیوسته از حساس ترین مناطق سیاسی ایران، ترکیه، عراق و سوریه بوده است.[1] در حالی که بخشی از کردها به ضرورت تشکیل یک کشور مستقل، متشکل از مناطق کردنشین هر چهار کشور، باور داشته اند بعضی نیز در پی آن بوده اند که در چارچوب های ملی هر کشور به حقوق پایمال شده ی خویش دست یابند. نگارنده در اینجا بحث خود را محدود به نیروهای کرد کردستان ایران می کند و در راستای نوشته های پیشین خود یکی از موضوعات مهمی را که پیوسته در نوشتارها و گفتارهای خود در این مورد آورده است مورد بحث قرار می دهد[2]. یادآور شوم که در این نوشتار به ابعاد ستم و مظلومیت مردم کردستان نپرداخته ام زیرا که، حداقل برای من، آن قدر بدیهی و مشهود است که نیازی به توصیف ندارد. از سویی نخواسته ام که در این نوشتار به تمام ابعاد موضوع کردستان بپردازم که بحثی مفصل و پیچیده را می طلبد، به عمد بسیاری نکات را یا نیاورده ام یا به اشاره ای اکتفاء کرده ام تا تمرکز بر روی مسله ی اصلی بماند.
بستر عمومی کردستان:
استان کردستان ایران از محروم ترین و مظلوم ترین و در عین حال از مستعد ترین مناطق برای آغاز یک حرکت سرنوشت ساز و حتی سراسری است. این باور ریشه در تاریخ این سرزمین دارد که به طور جبری از مردم ستمدیده ی این منطقه مردمانی ساخته است آرمان گرا و سخت کوش. اما از یاد نبریم که سطح کیفی هر مبارزه ی سیاسی تابع سطح رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن جامعه است. به یک روایت، عقب نگه داشتن ساختارهای اقتصادی کردستان و محروم سازی این استان از رشد صنعتی، زیر بنای تمام مشکلاتی است که در این استان در حوزه های اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی مشهود است. این استان محروم فاقد کارخانه های بزرگ، زیر ساخت های تولیدی و فعالیت های کلان اقتصادی است. به همین دلیل نیروی کار در این استان پیوسته و به طور عمده در قالب نیروی غیر متخصص (یا متخصص بیکار)[3] و غیر متجمع بوده است. فضاهای بزرگ کارگری در این استان بسیار ناچیز و بیشتر فعالیت ها حول محور تجارت خرد و خدمات، آن هم در شکل های ساده و ابتدایی و کوچک خود در جریان است. به همین دلیل اقتصاد کردستان به صورت پیشاصنعتی حفظ شده و علیرغم فروپاشیدن کشاورزی و دامداری سنتی در بسیاری از نقاط این استان هرگز به یک استان صنعتی تبدیل نشده است.[4] منطقه از حیث اقتصادی میان وضعیت زمینداری و صنعتی گیر افتاده و تاثیرات منفی خود را بروز می دهد.
این پدیده بر ساختار اجتماعی کردستان نیز به شدت اثر گذاشته است. تنوع راهکارهای امرار معاش، تنوع روابط اجتماعی را بخصوص در شهرهای بزرگ این کشور به همراه داشته است. نوعی آشفتگی در ساختار اجتماعی این مناطق دیده می شود. افراد برای تامین درآمدی برای خود مجبورند به راه هایی برای فعالیت معیشتی تن در دهند که از ثباتی برخوردار نیست و در بسیاری از موارد حتی با قبول خطرهایی بزرگ همراه است. این بی ثباتی فعالیت درآمد زا، موقعیت اقتصادی و تابع آن، موقعیت اجتماعی بسیاری از هموطنان کرد را متزلزل و ناپایدار کرده است. در چنین شرایطی، شکل گیری قشرها و طبقه های اجتماعی ساختار بندی شده و پایدار بسیار دشوار و در بعضی از مناطق مانند شهرهای مرزی حتی ناممکن است.
حیات سیاسی این استان
همین امر را اگر از منظر جامعه شناسی سیاسی بنگریم می بینیم که بازتاب فراوانی بر کیفیت و محتوای سازمان های سیاسی کرد داشته است. می دانیم که نبود ثبات مادی نبود ثبات روانی را به دنبال دارد. این البته پدیده ای نیست که خاص کردستان باشد اما در کردستان به وضوح می توان تشتت سیاسی سازمان های مبارز کرد را نمودی از تشتت ساختار اجتماعی این منطقه دانست. یک ساختار اجتماعی بی ثبات، فقر زده، نا امن و آشفته با خود افراد و تشکل هایی می زاید که نمی توانند از تساهل و مدارا و متانت لازم برای یک کار گسترده ی سیاسی برخوردار باشند. ما این را در ستیزهای دیرینه ی احزاب کرد دیده ایم. در ناتوانی تحمل یکدیگر و نبود همیاری و کار با هم در جهت پاسخگویی به یک نیاز کاملا مشترک.
نگارنده بحث میان آرمان های نظری سازمان و احزاب کرد را، که همگی عالی وانسانی هستند، از واقعیت توان عملی آنها تفکیک می کند. و باز بگوییم که این پدیده ای مشترک در اپوزیسیون ایرانی است و خاص تشکل های کرد نیست. اما به اقتضای بحث در اینجا به مورد سازمان های سیاسی و مبارز کرد اکتفاء می کنیم. این باور که با تفکر و رفتار دوره ی پیشاصنعتی (زمینداری) به آرمان های دوره فراصنعتی (سوسیالیسم) دست یابیم باوری غیر واقعی و محکوم به شکست است. ما نمی توانیم رفتار فئودالی داشته باشیم و یک جامعه را به سوی هستی مدرن وعبور کرده از فئودالیسم هدایت کنیم. این نقض غرض است. کدام کرد هشیار و نکته سنجی است که باور داشته باشد سازمان ها و احزابی که نتوانسته اند در شرایط سخت کنونی به اندازه ی کافی تساهل و مدارا نسبت به یکدیگر داشته باشند، فردا روزی با در دست داشتن قدرت با مردم و با دگر اندیشان و مخالفان از سر تساهل و مدارا برخورد کنند؟ فعالان سیاسی ما شاید این نگرانی را به طور صریح و بیان شده از جانب برخی روشنفکران کرد بشنوند، اما بی شک توده های عظیم کرد همین نگرانی را به طور ضمنی و بیان ناشده در خود دارند.
به نوعی، مردم کرد همان بی ثباتی اقتصادی و ناپایاداری اجتماعی را در تشکل های سیاسی می یابند. و شاید غیر از این هم نمی توانست باشد. رژیم جمهوری اسلامی نیز دانسته یا ندانسته به این دور تسلسل دامن می زند.[5] یعنی با استقرار نهادینه ی فقر در این استان کاری می کند که هرگز امکان پاگرفتن زیربنای اقتصادی مستحکم برای قشرهای اجتماعی مختلف میسر نشود و این منطقه پیوسته در نوعی ناتوانی اقتصادی و گستگی اجتماعی و ناهمگونگی سیاسی باقی بماند. اما پارادوکس شرایط در این است که اوضاع این استان بدون یک تغییر سیاسی نمی تواند دگرگون شود. زیرا برای داشتن یک ساختار اجتماعی با ثبات نیاز به سرمایه گذاری های اقتصادی کلان است و این نیز با حاکمیت یک رژیم مردم ستیز ناممکن است. در نتیجه، زنجیره ی تحول در این منطقه با تغییر سیاسی است که آغاز می شود و با پیشرفت اقتصادی و رشد وثبات اجتماعی ادامه می یابد و در ادامه، شکوفایی فرهنگی این منطقه نیز به دست خواهد آمد. اما گره ی کار در این است که سازمان های سیاسی کرد به دلیل گرفتار بودن در بند مشکلاتی که بر شمردیم توان ایجاد این تغییر سیاسی را ندارند و تا زمانی خود را از این بندها نرهند نمی توانند منشاء یک دگرگونی در شرایط عمومی کردستان باشند. کل زنجیره ی تغییر در کردستان از تغییر در رفتارهای و گرایش های سازمان های کرد شروع خواهد شد.
دهه هاست که می بینیم حیات تشکل های مبارز کرد محدود به واکنش گرایی در مقابل کنش های نظامی و سرکوبگرانه ی رژیم شده است. یعنی بخش اعظم نیروها و توان سازمان های کرد صرف این می شود که در مقابل هجوم بی امان و تورهای امنیتی متعدی که حکومت در این منطقه بپا کرده است جان سالم بدر برند. این تنازع بقاست، کنشگری نیست. در حالی که تغییر، کنشگری می طلبد. در طول این مدت نیروهای بسیاری از این تشکل ها در یک نبرد فرسایشی و طولانی هرز و هدر رفته است. شمار باورمندان به موثر بودن سازمان های کرد کاهش یافته است، هم کمی و بخصوص کیفی. مردم کردستان به این سازمان ها به چشم انسان هایی فداکار و زحمت کش، اما ناکارآمد نگاه می کنند. شرایط در کردستان قفل است و رژیم از این موقعیت برای ضربه زدن نظامی به این سازمان ها بهره می برد، هم در داخل و هم در خارج. این زنگ خطر و هشداری مداوم برای سازمان های کرد بوده است که تاکنون مورد بی توجهی قرار گرفته است و با توجه به شرایط خاص منطقه (عراق، ایران، ترکیه) می تواند حیات فیزیکی این سازمان ها را نیز تهدید کند.
توان بالقوه ی تغییر:
تشکل های کرد ایرانی مجبور نیستند که این سرنوشت نازا و ناکارآمد را تا ابد تحمل کنند. آنها می توانند این فضا را تغییر دهند و یک منطق کنشگری جدید را بر کردستان ایران حاکم سازند. این یک شرط دارد: حداقلی از کار هماهنگ و همسو مورد نیاز است. من از کلمه اتحاد به معنای گسترده و فراگیر و همه باهمی پرهیز می کنم، اما یک اتحاد نسبی و کارکردی میسر است. لیکن این تحول سیاسی، نخست، نیاز به تحول فرهنگ سیاسی تشکل های کرد دارد. یعنی در درون خود و میان خود باید یک فرهنگ رفتاری تازه ای مستقر شود. در این نگاه تازه همه ی سازمان های کرد مخالف رژیم به یکدیگر به چشم یار و دوست نگاه می کنند. خود را در یک جبهه می دانند، تنوع میان خود را طبیعی و حتی ضروری می دانند. این که یکسان و یک گونه نیستند را امری عادی و نشان دهنده تنوع و غنای خود در نظر می گیرند. به همین دلیل هرگز از این که مواضع و دیدگاه های یکسان ندارند ناراحت نشده بلکه خوشحال می شوند. لیکن در ورای اختلاف دیدها و سلیقه ها و در جستجوی یک تاکتیک مبارزاتی مشترک، به دنبال نقاط مشابهت و همسویی خواهند بود. کدام سازمان کرد است که برای ایران و کردستان آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی نخواهد؟ این که تعریف آنها از هر یک از این سه واژه در برگیرنده ی تفاوت هایی باشد ایرادی ندارد مهم اشتراک نظر بر سر کلیت پدیده است. این را در نظر داشته باشیم که حتی در کشورهایی مثل فرانسه، که بیش از دویست سال است از دمکراسی برخوردارند، هنوز سازمان های سیاسی آن از این مفاهیم تعریف مشترک و مشابه ندارند. اما همگی اصل پدیده را قبول دارند و آن را زیر سوال نمی برند. هر یک، به تناسب قدرتی که در فرایندهای انتخاباتی به دست می آورند، اراده و تعریف خود را اعمال می کنند. اما هرگز در پی این نیستند که به خاطر اختلاف تعریف و دیدگاه بر سر این مفاهیم از شرکت در فعالیت های سیاسی دمکراتیک کنار بکشند.
پس اگر آنها این کار را می کنند چرا سازمان های سیاسی ایرانی چنین نکنند؟ به طور مشخص و در چارچوب بحث این نوشتار، چرا سازمان ها و احزاب کرد ما، که همگی این پدیده ها (آزادی، عدالت اجتماعی و دمکراسی) را، با تعاریف خاص خود، قبول دارند برای ایجاد تغییر در شرایط کردستان حاضر به همکاری با هم نیستند؟ نگارنده بر این باورست که هیچ اتحاد سیاسی هرگز نه مطللق است نه ابدی. زیرا پدیده های سیاسی و اجتماعی مطلق و ابدی نیستند. اگر صحبت از اتحاد تشکل های کرد می کنیم منظور مان وارد شدن به یک فرایند ذوب و یکی شدن نیست، اتحاد با وحدت ذاتی فرق دارد. اتحاد یک نوع همسویی عملی است برای موثر بودن و کارآیی داشتن. اتحاد، تلاشی است جمعی برای داشتن قدرت و نفوذی که هرگز جداجدا نمی توان داشت. اگر سازمان های کرد ما، که درد و مسله کمابیش مشترک دارند، بپذیرند که بخشی از خواسته هایشان باهم مشترک است، چرا حداقل روی همان بخش با هم همکاری ندارند؟ تجربه ی موفق اعتصاب های سراسری سال های اخیر در سطح وسیع استانی، که حاصل فراخوان های مشترک این سازمان ها بود، فرمول موفق را نشان داد. چرا نباید از این فرمول موفق گذرا برای حرکت های جدیتر و پایدارتر استفاده کرد. در بسیاری از بخش های اپوزیسیون این حرکت به عنوان یک مثال خوب مورد ارجاع قرار گرفته است.
من براین باور بوده و هستم که سازمان های کرد ما می توانند گره ی تاریخی اپوزیسیون را باز کنند. از چه طریق؟ از طریق ارائه ی یک الگوی موفق به کل اپوزیسیون دمکراسی خواه. آنها می توانند با نزدیکی به یکدیگر و برقرار یک اتحاد کارکردی و نسبی نشان دهند که کار مشترک و هدفمند شدنی است و با کامیابی هم همراه است. از این هم جلوتر می روم، اتحاد نیروهای مبارز کرد می تواند چنان پویایی را در این استان مستعد پدید آورد که به سرعت به سایر استان ها سرایت کند و جامعه ی ایرانی را درکلیت خود از این انفعال خارج سازد.
بارها به رفقای کرد خویش صادقانه گفته ام که ما کردها و غیر کردها یا باهم رها می شویم یا هیچ یک رها نمی شویم. بحث از یک جامعه است، جامعه ی ایرانی. این رژیم برای سرکوب کردستان و سیستان و بلوچستان و آذربایجان و خوزستان و خراسان از منابع مالی و انسانی کل کشور بهره می برد. چگونه می توان امیدوار بود که کل کشور در بند رژیم باشد و یک استان از بند رژیم برهد؟ این تصور در طول سه دهه جواب نداد و نمی دهد. کردستان ایران زمانی به آزادی دست می یابد که ایران به آزادی دست یابد و ایران زمانی به آزادی می رسد که کردستان به آزادی برسد. درک این رابطه ی متقابل، این دیالک تیک کارکردی و بدیهی، راز برون رفت کل اپوزیسیون و کشور از بن بست کنونی است. قدرت مخالفان رژیم فقط می تواند از طریق برقراری روابط ارگانیک میان نیروهای مختلف اما پراکنده ی تغییرگرا در درون و بیرون ایران متبلور شود؛ نه در قالب یک وحدت کلی همه با همی که یادآور حرکت پرخطای سال 57 است، بلکه یک ترکیب هوشمندانه و حساب شده از نیروهایی که به راستی پایبند حداقل های دمکراسی و کار جمعی هستند.
امروز این امکان بی نظیر تاریخی در اختیار سازمان های کرد است که بتوانند با درکی متفاوت از گذشته گره از کار اپوزیسیون و جامعه ی ایرانی بگشایند. برای این منظور باید سازمان های کرد ایرانی مبارزه ی خویش را از حیث نگرش فرااستانی سازند؛ هر چند که در گام نخست حوزه ی عمل این اتحاد کارکردی در منطقه ی کردستان خواهد بود. به جای درجازدن در یک گذشته گرایی، که ره به جایی نمی برد، تشکل های مبارز کرد می توانند با درک شرایط خاص کنونی رو به آینده داشته باشند. همان آینده ای که قضاوت منصفانه و مستند به گذشته را نیز در برخواهد داشت. اختلافات سازمان های کرد به طور عمده به دلیل نبود یک فرهنگ سیاسی مدرن مبتنی بر درک و مدارا و تساهل بوده است. به جای آن، یک فرهنگ بسته و انتقام جو و کینه طلب حاکم بوده است. ولی می توان با کسب خودآگاهی جمعی به درکی شایسته از دلایل ریشه ای این فرهنگ واقف شد و در صدد تغییر آن برآمد. ما محکوم نیستیم که تا ابد با ضعف هایمان بسوزیم و بسازیم. به عنوان افراد و تشکل های کنشگر می توانیم تغییر کنیم، بهبود یابیم، خود را نقد کنیم، دیگران را نقد سالم کنیم، با هم حرف بزنیم، باب مذاکره و درک را براساس احترام متقابل بگشاییم، می توانیم متحول شویم و به سوی همسویی و همکاری های مشخص برای برون رفت از بن بست تاریخی کنونی تلاش کنیم. این مسیری است که امکان پذیر است اگر بخواهیم.
نتیجه گیری:
نگارنده در پایان توصیه می کند که رفقای سازمان های کرد هر چه کمتر با دید قومی و منطقه ای و هر چه بیشتر با دید ساختاری و طبقاتی به موضوع رژیم و جامعه ی ایران بنگرند. کرد در بند است چون آذری اسیر است، آذری اسیر است چون بلوچ زیرسلطه است، بلوچ زیر سلطه است چون شیرازی و تهرانی استثمار می شوند… این یک طبقه است که میلیون ها ایرانی را از هر قوم و منطقه به بند اسارت و بردگی کشیده است، یکی کمتر، یکی بیشتر. اصل ماجرا یک ساختار طبقاتی ضد انسانی است که توسط بازاری های دزد و سرمایه داران غارتگر، آخوندهای حقه باز و جنایتکار و پاسدار-سرمایه دارهای آدمکش بر دهها میلیون ایرانی در کردستان و کرمان و مازندران و آذربایجان و کهگیلویه و شیراز و رشت تحمیل شده است. بازگشت به دید طبقاتی، عینی گرا و گسترده از آن چه می گذرد گام نخست سازمان های کرد برای درک جایگاه والای ملی و اجتماعی خویش است.
این نوشتار را با این جمله به آخر می برم که درد ما در سراسر ایران مشترک است و راه نجات ما نیز در سراسر ایران مشترک می باشد. هر تلاشی برای ایجاد یک جدایی ساختگی براساس قوم و زبان و فرهنگ و جغرافیا و مذهب به این دلیل ره به جایی نمی برد که یک مبارزه ی اجتماعی فراگیر، ساختاری و طبقاتی را به حد یک حرکت محدود قومی و منطقه ای کاهش می دهد. ما یا با هم رها می شویم یا با هم در بند خواهیم ماند.
**
17 July 2011 www.korosherfani.com korosherfani@yahoo.com
[1] برای پاره ای اطلاعات عمومی پیرامون منطقه ی کردستان و توزیع جغرافیایی-سیاسی مردم کرد نگاه کنید به : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86_%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86
[2] به چندین مقاله نگارنده در مورد کردستان در این صفحه مراجعه فرمایید. http://www.korosherfani.com/Neveshtar.htm
[3] ز لحاظ نيروي انساني مستعد ، با توجه به وجود نيروي انساني جوان و تحصيل كرده ، مجرب و با استعداد ، از اين حيث ، متوسط نرخ رشد ساليانه اين شاخص( جمعيت فعال) در ده هاي گذشته در كشور بطور ميانگين در حدود 84/1 در صد بوده است ، كه طي همين مدت رشد جمعيت فعال استان ، سالانه به طور متوسط حدود 18/3 در صد افزايش يافته و بر اين اساس نرخ رشد عرضه نيروي كار، از نرخ رشد تقاضاي نيروي كار، از متوسط ساليانه كشور 34/1 در صد بيشتر بوده است ، كه اين امر موجب افزايش نرخ بيكاري يا نيروي كار در استان كردستان شده است. (منبع : http://www.kurdshora.ir/contents/article/74-1389-10-22-04-57-24.html)
[4] به لحاظ دامپروري ، با توجه به وضعيت توپوگرافي خاص ، اقليم مناسب و اراضي مستعد ، اين استان داراي توان توسعه دامپروري مي باشد ، كه اين مهم مي تواند ، بعنوان يكي از پايه هاي محركه توسعه و جهش توسعه اقتصادي اين استان باشد ، از لحاظ برخورداري از مجموع تعداد واحدهاي دامي ، استان كردستان داراي تعداد 3.500.000 راس دام مي باشد ، كه به لحاظ جمعيت واحد دامي ، 9/4 درصد از كل جمعيت واحد دامي كشور را به خود اختصاص داده است ، و نيز با اين ظرفيت تعدادي واحد دامي ، فقط 1/1 درصد آن بصورت صنعتي و نيمه صنعتي پرورش مي يابند. (منبع : http://www.kurdshora.ir/contents/article/74-1389-10-22-04-57-24.html)
[5] بر این دلایل ساختاری یک موقعیت خاص امنیتی و نظامی را که رژیم جمهوری اسلامی بر کردستان حاکم کرده است اضافه کنیم. استقرار دهها هزار نیروی غیر بومی نظامی در منطقه و تبدیل هر روستا و جاده و تپه به یک مقر نظامی و تحت کنترل گرفتن رفت و آمدها خود یکی از دلایل نبود یک جو عادی در زندگی اجتماعی مردم این منطقه است. برای کسی که با این منطقه آشنا نیست ورود به کردستان و مشاهده ی حجم نیروهای مستقر و گشت و ایست-بازرسی ها و پاسگاه های مناطق مختلف به راحتی حس وارد شدن به یک منطقه ی تحت حکومت نظامی را تداعی می کند. یک پادگان بزرگ.
بدون توسل بدمکراسی و ارزشهای حقوق بشری پژاک , ;کردها محکوم بشکست است این سازمان نمیتواند همزمان با ایران ؛ ترکیه و سوریه و عراق بجنگد. حال این مسایل فقط با فرهنگ و هویت حقوق بشری و دمکراسی مقدور است.در غیر این صورت نیروهای دست راستی و فاشیستی کشور های منطقه تقویت خواهد شد
اولین اشتباه آقای عرفانی این است که کردها قوم مینامد در حالی که ما یک ملتیم با همه خواص یک ملت .دوما کردها فقط در استان کردستان نیستند این تقسیمات را حکومتها را ادوار گذشته و حال بر ما تحمیل کرده اند و کردها در مناطق شمالی غربی تا ایلام وجود داشته و دارند . صرف نظر به مطالب که ایشان در مقاله در رابطه با وحدت به آن اشاره کرده اند
melat kurd bayad bedanand ke anha yek ghom nistand balke yek melat hamchon baloch ha, azari ha, tukaman, arab va fars hastan.
kurd dar tamam 4 parcheye kurdistan ba etehad khod va dar yek kurdistan konfederal demokratik azad khahand shod va sar mashghi khahand shod baraye tamamiye khavar miyaneh.