گفت: چه خبر؟
گفتم: همون خبرای همیشگی.
گفت: منظورم اینه که تازه چه خبر؟
گفتم: یعنی تازه ها؟!
گفت: اره، همون.
گفتم: برا تو چه فرقی میکنه؟
گفت: یعنی چی؟
گفتم: یعنی در اعمال تو که اثری نخواهد گذاشت، بعد هم همش قر میزنی که چرا خبرها همه بدن!
گفت: حالا… میخوام بدونم که بر مردم و میهنم چه میگذره
گفتم: همون اخبار همیشگی، به حراج گذاشتن اموال مردم به دست چپاولگران رژیم و گزارش این بازی بزن و ببر به وسیله مدعیان گزارشگر.
گفت: حالا من یه سؤال کردم تو هم میزنی به صحرای کربلا. بالاخره چه خبر؟
گفتم: گامبیا هم رابطه ایش را با ایران قطع کرد.
گفت: گامبیا دیگه کیه؟!
گفتم: کشور گامبیا در آفریقا
گفت: نیمیدونستم که گامبیا هم کشوره! حالا این یعنی چی؟
گفتم: یعنی مقدار بیشتری از پولهای کودکان خیابانی ایران، پر.
گفت: چه پولهایی؟!
گفتم: پول هایی که رژیم برای ایجاد پایگاه های امام زمان در غرب آفریقا خرج میکرد
گفت: به همین سادگی!؟
گفتم: اره، به همین سادگی، تا وقتی که من و تو اینجا بنشینیم و این بحث رو ادامه بدیم…
گفت: پس چاره چی؟ به قول خودت برای پایان دادن به این وضعیت؟
گفتم: واقعا میخوایی بدونی؟!
گفت: واقعا. اره بابا دیگه تا کی؟! واقعا چه کار میشود کرد؟
گفتم: اون هم زیاد سخت نیست. قدم اول اینه که واقعا تصمیم گرفته باشی که این بار جدی باشی.
گفت: حالا هستم
گفتم: پس بلند شو، بلند شو به بچههای شرکت زنگ بزن که امشب جمع شن اینجا.
گفت: بگم برا چی؟
گفتم: برای صرف چای و صحبت برای این که چطور بتوانیم برای مشکل حقوق عقب افتاده کاری کنیم.
گفت: حالا بجز صرف چای مشوق دیگهای هم میشه؟
گفتم: هر چی که بخوای، مهم با هم بودن است.
گفت: بزن بریم…
——————
گویند یک جوانی به خواستگاری دختری که خیلی دوستش میداشت رفت ولی پس ازیکهفته به او جواب رد دادند بناچار به خواستگاری دختری که دراولویت دوم بود رفت و از آنهم پس ازیک هفته جواب رد شنید وسرتان را درد نیارم تا گزینه هفتم هم رفت واز همهء این هفت خانواده هم پاسخ رد دریافت کرد وبراستی افسرده شده وگفت مگه من چه عیبی دارم که اینهمه خانواده آنهم نه یکی نه دوتا بلکه هفت خانواده بمن پاسخ رد دادند مقداری اندیشید وفکری بخاطرش رسید وبه درب خانه هرهفت دختر رفت وباخواهش وتمنا وقسم به مقدسات منابع تحقیق را ازآنان جویا شد وهفت لیست از این هفت خانه دریافت کرد وچون بدقت نظرکرد دید یک اسم درهمهء این هفت لیست مشترک است وآن هم اسم دختری بود که این فرد را دوست میداشت ولی این آقا اصلا راضی به ازدواج با او نبود وگویا همین دختر به خانه ای که ایشان برای خواستگاری میرفته مراجعه وایشان را خراب کرده و خانواده های مزبوررا ازوصلت باایشان پشیمان میکرده است لذا این پسر بناچار به آن دختر مراجعه ومیگوید که : اگر همه دختران جهان را هم ازهمسری بامن پشیمان کنی من با تویکی ازدواج نخواهم کرد واین را آویزهء گوشت بکن !!!!!!
حالا داستان این حکومت واپسگرا وعقب مانده وعصرحجری هم مانند آن دختره هستش وباید بداند که ملت ایران بهیچوجه ترا نمیخواد توحالا بدنبال کشورهایی که درنفشه جغرافیایی فقط بامیکروسکوب دیده میشوند هم بروی وبخواهی آنهارا هم همراه خودبکنی درداخل کشور کسی تورا نمیخواد ونمیخواد ونمیخواد مگه زوره اینهمه حق یتیم وفقیر ومردم ایران را به آن کشورهای میکروسکوپی میدهی ولی بمحض اینکه ماهیتت برایتان رو میشود آنها هم بتو اردنگی زده و بیرونت میکنند و دریغ از یک جوشرم وحیا که اصلا دروجود شما مهمل اندیشان وخرافه فروشان جایی ندارد وملت ایران هم باید بداند که هرگاه زمام امور کشوررا به این فرومایگان و بی شخصیتان میدهند پای لرزشان هم باید باشند مگر اینکه این اهریمنان را بزیر بکشند وبراستی هم دیگه نایی برای این اهریمنان نمانده وبا یک حرکت ” حساب شده این جنازه که مدت ها است مرده وداخلش را هم موریانه ها خورده اند برزمین خواهد افتاد وآنموقع ملت متوجه خواهند شد که بیخود میترسیده اند و سرنگونی این رژیم همه را غرق بُهت وحیرت خواهد ” ساخت میفرمایید نه ؟!! امتحان بفرمایید
درسروده زیر مقداری به صفات این اهریمنان اشاره شده است که آنرا پیشکش به شما گرامیان میکنم
بیم وامید
ترس” بیمار گشته است کنون !!
لیک شاداب می شود ” امّید
ترس باشد سلاح جبّا ران
لیک کابوس اوست جمله امید
گرکه خورشید ضد تاریکیست
ضد ترس است خود نشاط وامید
شب پرستان ز روز بگریزند
زورگویان هم از رجا وامید
زشت خویان زحق گریزانند
همچو تاریکی ازهمان خورشید
هرچه دزد ودَغَل وجانی را
زورگو می کند به خویش مُرید
سالیان است کو بمرده ولیک
وین جنازه ازو توانی دید
موریانه بخورده داخل او
گرکه زو هیکلی بمانده پدید
شد بشارت به جمله مظلومان
که سیاهی برفت ونور دمید
و ندا می دهم به جبّا ران
که دگر دورتان به َته برسید
دَور دَوران علم وآگاهیست
هم بساطی زشادی و امیّد
دَورتاریکی وجنون بگذ شت
دَور ُنوراست وروشنی وسپید
گر به احوال آدمان نگری
خود سرانجامشان توانی دید
چون خِرَد ضد ظلم و جَوربُوَد
ظالمی با خِرَد نخواهی دید
درمیان تمام جبّاران
یک نفر باخِرَد نگشته پدید
جمع اضداد کی شود حاصل ؟
دیو را همره ِ فرشته که دید؟
عدل بُن مایه ء اهوراییست
ظلم از اهرمن بگشته پدید
ازکلاغ وزغن َنوای هَزار
هیچگه نی توان شنید ونه دید!!
تازمانی که این جهان باقیست
باشد این جنگ بین نیک وپلید
عالِمان “عاقلان وبا خِرَدان
زین میان گشته اند روی سپید
سالکان ِ ره ِ حقیقت ” خود
می توانند این حقیقت دید
که به پایان رسیده دوره ء جَور
کور نتواند این حقایق دید
ازبزرگان شنیده ام به کرار
کز فرومایه ” حُس نتوان دید
برگدایان چو می دهی میدان
آیدت روزگار شوم پدید
چون گدا خود نه عزتی دارد
که تواند به قصد خویش رسیید
نه ورا عِرق میهن است ونه نام
ننگ ِ او بیشُمُر توانی دید
هرچه دزدی ” دروع ورنگ وریا
گشته زین قوم بس پلید پدید
نه بُوَد اعتماد بر سخنش
سخنی راست زو کسی نشنید
مغلطه گشته فکر وپیشه ء او
کس حقیقت ازو نه دید وشنید
ما ترحم براین گذا کردیم
توخود این وضع ما توانی دید
این گدا گر رسد به قدرت وزور
هرچه پستی است زو توانی دید
گرگدا فطرتان رسند به مراد
برکنند ریشه رجاء وامید
گویم ای (مهر ) بر خِرَد بگرای
تا توانی به قصد خویش رسید
فکر وچشمان آن کسی کوراست !!
که خِرَد ازوجود او برمید !!!!
با پوزش یک علط املایی درجمله است که به شکل زیر اصلاح میشود
(ولی بمحض اینکه ماهیتت برایشان رو میشود آنها هم بتو اردنگی زده و بیرونت میکنند )