گفتم: چمدان ها را بسته ای. چه خبر است؟
گفت: می دانی که هر تابستان یک سفر به ایران دارم.
گفتم: خوب خوش بگذره.
گفت: سپاس، خوش که می گذره، اما آدم چیزهایی می بینه که حال آدم رو می گیره.
گفتم: چی مثلا؟
گفت: خیلی چیزا، فقرای کنار خیابان ها، بچه هایی که برای یک اسکناس لای ماشین ها وول می خورند، آدم های بدبخت کم نیستند.
گفتم: و تو برای کمک به آنها چه می کنی؟
گفت: خوب من پول می دهم، البته بعضی مواقع و نه همیشه.
گفتم: آیا این جوری مشکل آنها حل می شه؟
گفت: نه ولی برای وجدان خودم است.
گفتم: خوب چرا برای این وجدان که می گویی کاری اساسی تر نمی کنی.
گفت: آرزوی من این است که این شرایط به کل تغییر کند. ایکاش می شد یک جوری این رژیم را کنار زد.
گفتم: می شود. اگر بخواهیم.
گفت: چگونه؟ چه می توانم بکنم؟
گفتم: شما در همین مدت که در ایران خواهید بود می توانید خیلی کارها کنید.
گفت: مثلا چه کاری؟
گفتم: شما در مدت زمانی که در خارج از کشور هستید سعی کن که مطالبی را در مورد سازماندهی مبارزاتی یاد بگیری.
گفت: یعنی چطور مطالبی را؟
گفتم: به طور مثال این که چگونه جوانان بیکار می توانند با هم دیگر کارهای جمعی بکنند. یعنی به طور گروهی برای مشکل بیکاری دست به اعتراض جمعی بزنند و دولت را وادار کنند که برایشان کار پیدا کند.
گفت: در این مورد چه مطالبی هست؟
گفتم: سازمان هایی مثل سازمان خودرهاگران مطالب فراوانی در این باره دارند.
گفت: در باره ی بیکاران به طور مثال چه می گویند؟
گفتم: آنها می گویند باید جوانان بیکار و بیکاران به طور کلی همدیگر را این سوی و آن سوی پیدا کنند و به طور جمعی مشکل اصلی خود را پی گیری کنند. یعنی پنج تا ده بیکار هر هفته گردهم آیند و بگویند که چگونه می توانند با بیکاران دیگر تماس برقرار کنند.
گفت: بعد چی ؟
گفتم: آنها می توانند با تشکیل چندین جمع پنج تا 10 نفره به صورت جدا جدا هر هفته جلسه داشته باشند و به تدریج با همدیگر در ارتباط قرار گیرند. وقتی که در نهایت تعدادی از این جمع ها به هم پیوند خورد می توانند به صورت جمعی یک حرکت مشترک بگذارند و در صدد یک آکسیون جمعی باشند.
گفت: چه جور آکسیونی؟
گفتم: آکسیون یعنی کنش، یعنی حرکت و اقدام. بنابراین می توانند با هم اقدام به تجمع در مقابل وزارت کار بکنند. هر هفته یک روز تجمع در مقابل مجلس، دفتر ریاست جمهوری، بیت رهبری. می توانند به داخل وزارت کار بروند و آن جا تحصن کنند. بگویند تا کار برای ما پیدا نکنید ما اینجا را ترک نمی کنیم.
گفت: بسیار خوب، فهمیدم. برگردیم به اصل بحث. پس شما می گویید که ما ایرانی هایی که از خارج به داخل می رویم می توانیم مطالب از این دست را در آن جا میان مردم پخش کنیم.
گفتم: بله، دستیابی به این مطالب اینجا در خارج از کشور راحت و بی خطر است. بنابراین می توان آنها را پیدا کرد، فراگرفت و بعد به داخل منتقل کرد.
گفت: به صورت شفاهی.
گفتم: کتبی در میان بارها و وسایل و یا شفاهی با آموختن دقیق و حفظ کردن آنها و بعد در میان گذاشتن آنها در ایران با اعضای خانواده و دوست و آشنا و مردم در کوچه و خیابان و تاکسی و اتوبوس و مسافرت و غیره.
گفت: این فکر خوبی است.
گفتم: پس دست به کار شو…