پاسداران: “یک یا حسین دیگر” تا فتح قله قدرت در ایران
سپاه پاسداران از نهادهایی است که در ابتدای پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ تأسیس شد و از آن زمان رشدی بیمانند داشته است. هیچ یک از نهادهای تازه تأسیس این دوران نتوانست پهنهی دخالتورزی سپاه را در سرنوشت نظام جمهوری اسلامی داشته باشد.
پیش از آغاز جنگ، این نیروی نظامی، در کردستان و گنبد و خوزستان نقشآفرینی کرد. در دوره نخستین جنگ، به طور فرعی در کنار ارتش، به حملهی عراق پاسخ داد و در دوره دوم آن، به عنوان مبتکر و با در اختیار داشتن نیروهای وسیع مردمی بسیج، به حمله به عراق پرداخت.[1] پس از جنگ نیز امنیت حکومت را در داخل و خارج از مرزهای ایران در دستور کار خود قرار داد.
سپاه پاسداران اما به تدریج و پس از پایان جنگ به سوی حوزههای دیگر مانند فعالیت اقتصادی و فرهنگی و در نهایت سیاسی روی آورد. امروز هیچ عرصهای در کشور نیست که از دخالت مستقیم و یا غیر مستقیم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در امان باشد. تا جایی که اظهار نظر سردار محمد علی جعفری، فرماندهی کل سپاه، پیرامون دخالت مستقیم پاسداران در سوریه کل دیپلماسی حکومت را در موقعیت سخت و دشوار قرار میدهد، اما کسی را شهامت اعتراض نیست.
تحولی هماهنگ با سرنوشت نظام
سپاه پاسداران در هر مقطعی خود را با تحول نظام جمهوری اسلامی تطبیق داده است. در حالی که برای دو دهه، این نهاد از تحولات سیاسی رژیم تأثیر میپذیرفت در دههی سوم به تأثیر گذاری بر آن پرداخت و تعیین کنندهی خطوط استراتژیک نظام شد. سپاه پاسداران اینک فقط یک سنگر مهم برای تسخیر کردن دارد تا کشوررا به طور کامل در اختیار داشته باشد و آن هم جایگاه ولایت فقیه است که، دست بر قضا، بالاترین و نه به طور لزوم قدرتمندترین جایگاه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی میباشد.
در ابتدای انقلاب و برای یک دهه نظام نوپای اسلامی نیاز به حفاظت مادی داشت. سپاه این کار را هم قبل، هم در جریان و هم پس از پایان جنگ بر عهده گرفت و موفق شد که ماموریت خود را به بهای جان دهها هزار نفر صورت دهد. به پاس این فداکاری و جدیت، حکومت پس از پایان جنگ راه را برای ورود سپاه به عرصهی فعالیتهای اقتصادی باز کرد. به این صورت این سازمان نظامی دولتی به یک نهاد نظامی و اقتصادی تبدیل شد. گسترش نفوذ سپاه در اقتصاد ضرورت دسترسی به راهروهای تاریک قدرت را برای آن ایجاب کرد. از همین روی سپاه یک دستگاه موازی اطلاعاتی را در کنار وزارت اطلاعات برای خویش ایجاد کرده و آن را گسترش داد. این تشکیلات پس از انتخابات سال ۸۸ به صورت رسمی درآمد.[2]
با فعالیت اطلاعاتی خاص خویش سپاه هر چه بیشتر و بیشتر درگیر کار امنیتی در کشور شد. تا جایی که در دوران خاتمی به یک نهاد نظامی، اطلاعاتی، امنیتی و البته اقتصادی تبدیل شد. این کارکردها به اندازهی کافی کارآ و همه جانبه بودند که اجازه دهد سپاه به حوزهی سیاسی نیز پای گذارد. از همین روی در دورهی دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی زمینههای جهت دهی به جریان انتخابات شوراها، مجلس و نیز ریاست جمهوری را برای خود فراهم کرد و یکی بعد از دیگری این سنگرها را به تصرف سپاهیان درآورد. حرکت فوق هرچه کمتر تصادفی یا بی حساب و کتاب و هر چه بیشتر حساب شده و هدفمند به نظر میآید.
با روی کار آمدن احمدی نژاد، سپاه به طور وسیع به دیوانسالاری دولتی هجوم آورد و آن را تحت کنترل گرفت. این امر سبب شد که حوزهی فرهنگی را نیز زیر سلطهی خویش قرار دهد. اینک سپاه یک نهاد نظامی، اطلاعاتی، امنیتی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. همه چیز دارد که کشور را، به زعم خویش و آن گونه که میخواهد، مدیریت کند. همه چیز برای تصرف سنگر آخر، یعنی جایگاه ولایت فقیه، آماده است. به قول سپاهیها نیاز دارد به «یک یا حسین دیگر».
نهادهای غیر نظامی یا بهتر است بگوییم غیر سپاهی رژیم به طور واضحی در مقابل بولدوزر سپاه دچار استیصال شده اند، جایی نبوده که سپاه روی آن انگشت بگذارد و به دست نیاورد: مجلس، صدا و سیما، ریاست جمهوری، وزارت نفت و … اینک چیزی نیست که در مقابل سپاه بتواند بایستد. این فقط مصلحت و شرایط است که این نهاد را از هجوم آخر بازداشته است. اما همه چیز برای حمله آماده بوده و شکل آن میتواند شبه کودتا، نیمه کودتا یا کودتا یا هر فرمول دیگری باشد. حتی بدون خونریزی شدنی است اما اگر لازم باشد خونریزی نیز در دستور کار سپاهیان قرار داد. همه چیز بستگی دارد که آیا خامنه ای، که عنوان پرطمطراق «فرماندهی کل قوا» را یدک میکشد، تا چه حد بی دردسر در مسیر ترسیمی سپاه حرکت کند تا دوام خویش را باعث شود. هر گونه تخئطی فرمانده از زیر دستان سپاهی اش سبب خلع خامنهای از ولایت خواهد شد، رسمی یا غیر رسمی.
یک چرخش تاریخی
دو نهاد سنتی نظام در مقابل هجوم سپاه دست و پا میزنند: روحانیت و بازار. روحانیت به شدت دچار فرسودگی و بحران مشروعیت شده است و میرود که برای استراتژی داخلی و منطقهای سپاه به نوعی مزاحم تبدیل شود. به محض این که این مسجل شود که روحانیت، به دلیل قید و بندهای مذهبی و سنتی خویش، نمیخواهد با گامهای بلند مدت سپاه همقدم شود او را از صحنهی سیاست محو میکنند. سپاهیان نوکیسه و آلوده به قدرت همهی ابزارها برای این منظور را در اختیار دارند. بازار نیز دیگر کارآیی خویش را در یک اقتصاد سپاهی شده از دست داده است. کاری را که بازاریهای سنتی متجمع در هئیت موتلفه میکردند اینک «برادران قاچاقچی» میکنند و نیازی به بازار سنتی ندارند.
فراموش نکنیم که این رویارویی، در عین حال که پدیدهای تقریبا به طور مطلق سیاسی جلوه میکند خبر از یک تغییر تاریخی نیز میدهد. نیروی نو ظهور سپاهیان مجموعهای است به شدت قدرت طلب که فقط ظاهری ایدئولوژیک را با خود به یدک میکشد و در عمق متشکل است از سردار-سرمایه دارهای که دو ابزار مهم سلطه ورزی در یک نظام مافیایی را در اختیار دارند: اسلحه و پول. پیدایش این قشر نوین که برای بقای خویش نیازمند زمان است تا در جامعه ریشه بزند ناقوس تغییر را برای دو قشر اجتماعی روحانیت و بازار به صدا درآورده است. این یک تغییر تاریخی است که به مثابه زایمانی پردرد و چه بسا پرخون باید در بطن نظام به سالاریت یک نیروی جدید تحقق بخشد. دو قشر فوق که سابقهای چند قرنه در ایران دارند میروند تا در جلوی چشمهای خویش توسط فرزندی که سی و سه سال پیش خود به آن تولد بخشیدند قربانی شوند. گویی که پدرکشی تقدیر محتوم حاکمیتهای استبدادی است.
قدرت و ثروت
سپاه برای کسب قدرت مطلق در کشور اینک همه چیز در اختیار دارد: پول و ثروت قاچاق[3]، تانک و گارد ضد شورش، دفتر اطلاعات و جوخههای امنیتی ریز و درشت، زندانهای در ورای کنترل قوهی قضاییه، اکثریت مجلس شورای اسلامی، وزارت نفت به عنوان منبع اصلی درآمد در کشور، حوزههای علمیه برای تربیت آخوند-پاسدار و نیز بسیاری از نهادهای فرهنگی و در نهایت کاندیدای مناسب برای انتخابات ریاست جمهوری آینده. به این لیست بلند بالا اضافه کنیم کنترل فعالیتهای هستهای و لذا دستیابی به بمب اتمی احتمالی، رفتن به پای جنگ بابت آن و یا پایین کشیدن فتیلهی این فعالیتها و سازش و صلح با جهان غرب.
پس دست سپاه پر است. با اتکا به درآمد کلان خود و فقر و بیکاری موفق میشود در تهیدستترین لایههای جامعه در استانهای فقیر نیروی انسانی لازم برای تقویت خویش را پیدا کند، صدا و سیما در اختیار آنان است، مدیریت نیروهای مسلح را به طور عملی در دست دارند – هر چند خامنهای روی کاغذ فرمانده کل قواست-، مجلس گوش به فرمان است که به دستور سپاه هر که را پایین بکشد: وزیر، رئیس جمهور و اگر روزی لازم باشد رهبر نظام را.
این برای نخستین بار است که نظام جمهوری اسلامی میرود شاهد یکدستترین شکل از قدرت باشد. هیچ گاه در طول تاریخ سی وسه سالهی اخیر حکومت تا این حد خالی از جناحهایی که بتوانند برای هم نقش ترمز را ایفاء کنند نخواهد بود. سپاه گام به گام میرود که پس از تسخیر مجلس و تثبیت خویش به عنوان خط دهندهی اصلی در رسانههای کشور در قدم بعدی برای بار سوم رئیس جمهوری مطلوب خود را به قدرت برساند و پس از آن در صورت لزوم مقام ولایت فقیه را، خالی از قدرت و اختیار، به یکی از آیت اللههای گماردهی خویش بدهد.
پارادوکس وجودی
جالب است که این سیر تحول قدرت گیری سپاه نظام را در مقابل یک پارادوکس مهم قرار میدهد: از یک سو رشد فراقانونی سپاه پاسداران شانس تزریق عقلانیت را از نظام سلب کرده و آن را در مقابل یک انتخاب واحد قرار داده است: به کار گیری مدیریت پادگانی و پرداخت همهی هزینههای آن، که تا مرز نابودسازی کشور پیش خواهد رفت، و از سوی دیگر نیز اگر شانسی برای بقای فیزیکی چیزی به اسم نظام جمهوری اسلامی باشد، این فقط از طریق سپاه قابل تصور است. پاسداران کشور را در موقعیت خاصی قرار دادهاند که برای فهم آن باید استدلال ایشان را قدری باز کرد.
دستگاه استدلالی سپاه
استراتژی راهبردی سپاه پاسداران دارای چند جزء تاکتیکی به هم پیوند خورده است:
۱. اگر فعالیت هستهای را ادامه دهیم، در صورت دستیابی به سلاح اتمی، از حمله و فشار خارجی در امان خواهیم بود.
۲. اما در این میان، باید این دوره را مدیریت کرد. زیرا برای این که بتوانیم به این سلاح یا فن آوری آن دست یابیم باید در مقابل تحریمها مقاومت کنیم، مدیریت پادگانی اقتصاد لازم است تا آن مهم حاصل شود.
۳. اما فراموش نکنیم که اگر تحریمها تشدید و موثر واقع شود ممکن است با شورشهای داخلی مواجه شویم، جمع کردن شورشیها از خیابان پیش از آن که نظام به خطر افتد باید در دستور کار سپاه باشد، و هست.
۴. اگر شورشها بروز نکند و کار دستیابی به سلاح اتمی طول بکشد، احتمال حملهی نظامی را باید داد. اگر بدانیم که نابود میشویم باید سازش کنیم و برای سازش باید سپاه در راس یک رژیم یکدست شده مدیریت مذاکرات را بر عهده داشته باشد، اگر بدانیم نابود نمیشویم باید جنگ را به منطقه بکشانیم که وادار به عقب نشینی شوند و یا حتی در صورت شکست، آبرومند از میدان بیرون آییم تا بعد نظام و کشوری دیگر بسازیم.
سپاه برای هریک از این احتمالها بالاترین و بهترین نقش را برای خود و بیش و پیش از هرکس برای خود در نظر میگیرد. در حالت اول که دست یابی به سلاح اتمی و یا فن آوری آن است سپاه به عنوان مدیر پروژه خویش را بازیگر و لذا برندهی اصلی برای دهههای آینده یک ایران اتمی میداند. برای موقعیت دوم سپاه معتقد است که با مدیریت نظامی وار همراه با گسترش خفقان و سانسور و کنترل و زندان و اعدام میتواند مقاومت جامعه را در مقابل فشارهای ناشی از تحریمها بالا ببرد. برای احتمال سوم سپاه خود را به عنوان یگانه نیروی مهارگر شورشهای اجتماعی میپندارد و در نهایت، به عنوان یک قدرت نظامی، برای حمله نظامی نیز خویش را مهمترین بازیگر و مدافع نظام ارزیابی میکند، اما نه دیگر همان نظام جمهوری اسلامی قبلی، چیزی قدری متفاوت.
هم گذشته و هم حال و آینده
براین مبنا میبینیم که سپاه نه فقط گذشتهی نظام، بلکه حال و آیندهی آن را نیز وامدار حضور و عملکرد خویش میداند. در عین حال وقتی به نقش سایر ستونهای بنیادین رژیم، مانند روحانیت یا بازار، مینگرد آنها را فاقد نقشی حیاتی در سناریوهای پیش روی میبیند. به همین دلیل نیز برایش کاملا موجه، طبیعی و حتی ضروری است که قدرت را به طور یکپارچه در اختیار و از الف تا یای مدیریت کشور را در مهار خویش بگیرد. این همان احساسی است که سبب خواهد شد در آینده، هم موقعیت روحانیت سنتی به خطر بیافتد و هم موقعیت سنتی بازار. سپاه به جای نخستین یک روحانیت جوانتر غیر سنتی با درجه رادیکالیسم قابل تنظیم را در اختیار دارد که آمادهی همراهی با طرحهای این نهاد است. بازار را نیز با شبکههای واردات و توزیع سپاه و بسیج جایگزین خواهد ساخت.[4]
اما شاید مهمترین بخش استراتژی سپاه به این برگردد که اگر نجات نظام در نهایت در مذاکره و صلح و سازش باشد چه نیرویی میتواند «صاحب صلاحیت»تر از او برای مدیریت ایران فاقد پروژهی هسته ای، از حیث اقتصادی باز، از حیث فرهنگی تحت کنترل و از نظر سیاسی بسته باشد. سپاه حاضر نیست شانس مدیریت چنین ایرانی را به هیچ نیرویی دیگری بدهد که قرار باشد فرداروزی برای این نهاد همه کاره، محدودههای دخالت ورزی در این یا آن حوزهی مدیریتی قرار دهد. از همین روی پاسداران ترجیح میدهند که این جایگاه استثنایی و ویژه را که در فاصله فقط سه دهه کسب کردهاند و با آن میتوانند مهرههای تاریخی چند صد ساله را از صفحه شطرنج سیاسی ایران بیرون برانند، به طور انحصاری، برای خویش حفظ کنند.
دشمنی جدی با جریان اصلاح طلبان توسط سپاه را باید در همین راستا دانست، و یا خط و نشان کشیدن برای «انحرافی»های درون خود را که در تیم احمدی نژاد خدمت کرده و به دلیل حضور در عرصهی قدرت بی نظارت سوداهای شخصی در سر پرورانده و ساز ناهماهنگ میزنند. انتخابات مجلس نهم به همگان آموخت که سپاه میتواند نمایندگان خاص خویش را، حتی علیرغم میل رهبر نظام، به درون مجلس بفرستد و رئیس مجلس را نیز از میان خودی هایش تعیین کند تا کاندیدای مطلوب ولی فقیه به این مقام نرسد.
نتیجه گیری
با این روند سیر تحول نظام، با یا بدون جنگ، و تا زمانی که چیزی به اسم رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد، حرکت به سوی نظامیگری هر چه بیشتر در آینده است. تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت پاسداران در ایران انجام شده است و فقط نیاز به یک تغییر ظاهری دارد تا شکل رسمی به خود بگیرد. سپاه میداند که غرب هیچ نیرویی را کارآتر و قویتر از او در کشور نخواهد یافت تا هم نگرانیهای اتمی اش را بزداید و هم به مثابه سرهنگهای کودتاچی در ترکیه و پاکستان دهه هشتاد میلادی همتا و شریک خوبی برای نگرانیهای امنیتی و تامین انرژی غرب در خاورمیانه باشد. این همان برگ برندهی سپاه است که میخواهد در صورت ناممکن شدن دستیابی به سلاح هستهای آن را بازی کند و هزینههای چنین کاری را بر عهدهی نظام و به طور مشخص روحانیت و بازار بیاندازد.
آیا رویای سپاه محقق خواهد شد؟ تردید در این باره بسیار است. یا نخواهد بود و یا اگر باشد، سپاه، آینده نظام جمهوری اسلامی خواهد بود.
###
رادیو زمانه http://radiozamaneh.com/politics/2012/09/28/19870
korosherfani@yahoo.com
پانویسها:
[1] سپاه پاسداران از سال ۱۳۶۱ با سلسله عملیاتی که سال ها طول کشید درصدد تصرف خاک عراق و به قولی «عبور از کربلا و رسیدن به قدس» برآمد که در نهایت نیز به جایی نرسید. محسن رضایی، فرمانده کل سپاه پاسداران وقت، در بخشی از خاطرات خود پیرامون یکی از این عملیات فجر می گوید: « جنگ بعد از گذشت چند سال به بن بستی رسیده بود که امیدوار بودیم در عملیات بدر و خیبر این موضوع حل شود اما در این دو عملیات هم نتوانسته بودیم آنطور که باید و شاید به اهدافمان دست پیدا کنیم، لذا عملیات والفجر 8 را طرح ریزی کردیم.»
[2] سازمان اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران (ساسا) یک سازمان وابسته به سپاه پاسداران و موازی وزارت اطلاعات است که پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران از به هم پیوستن هفت واحد اطلاعاتی و یک واحد امنیت و اطلاعات اینترنتی، با نام واحد ۱۰۱، تشکیل شد.
[3] مؤسسه راند (RAND) سپاه پاسداران را در سال ۲۰۰۹ صاحب ۵۰ درصد از کل اقتصاد ایران می دانست. این رقم در سال ۲۰۱۲ و پس از تسخیر وزارت نفت باید به بالای هفتاد درصد رسیده باشد. حوزه های اقتصادی مورد دخالت سپاه مرز نمی شناسد. از قاچاق مواد مخدر و مشروبات الکلی و سیگار گرفته تا مراکز جراحی چشم و یا ورود قطعات کامپیوتر و تلفن های دستی. هر کجا که پول هست سپاه هست.
The Rise of the Pasdaran (Assessing the Domestic Roles of Iran’s Islamic Revolutionary Guards Corps) – Rand Corporation – 2009
Leave a Reply