رهایی ما در پایبندی به اخلاق است
از سری بحث های نظری
دفتر تولید سازمان خودرهاگران
دلایل فراوانی برای عدم موفقیت آن چه «اپوزیسیون» نامیده می شود ذکر شده است. یکی از مهمترین آنها، که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته، موضوع «اخلاق مداری» است. به نظر می رسد که نبود پایبندی جدی به ارزش های اخلاقی سبب بروز رفتارهایی از جانب فعالان سیاسی شده است که حاصل آن بی اعتنایی کنشگران سیاسی به یکدیگر از یکسو و بی اعتمادی مردم به تشکل های سیاسی از جانب دیگر باشد.
نبود یک خط اخلاقی روشن سبب شده است که بسیاری از جریان های اپوزیسیون (مانند حزب توده و یا اکثریت) به خود اجازه دهند که در طول سه دهه ی گذشته به هر خس و خاشاکی دست زنند تا بتوانند بقای سیاسی خود را حفظ کنند. در ابتدای انقلاب تقاضای تجهیز سپاه به سلاح سنگین می کردند، بی توجه به آن که این سپاه زیر نظر کدام فرماندهی قرار می گیرد، بعد که سرکوب آغاز شد به خیال خام جان به در بردن، با رژیم در سرکوب رقبای سیاسی خویش همدست شدند، وقتی نوبت به خودشان رسید به خارج از کشور آمدند و چون هرگز شهامت عذرخواهی و بازشناسی خطاهای پرهزینه ی خویش را نداشتند به تخطئه و مغلطه مشغول شدند. هر از گاهی هم که نسیمی از درون نظام حاکم وزیدن گرفت بادبان تشکل بی سمت و سوی خود را با آن تنظیم کردند و به جان جریان هایی در اپوزیسیون افتادند که خواهان براندازی کل نظام بودند.
تمامی این خطاها نمی تواند ناشی از اشتباه در محاسبه ی سیاسی باشد، یک سازمان یک یا دو بار اشتباه می کند نه دهها بار، نه در طول سی سال. علت دوام خطاگری این جریانات پس نمی تواند عدم درک موقعیت سیاسی باشد. علت را باید در غیبت یک قطب نمای اخلاقی دید که به این جریانات، یا بهتر بگوییم به افرادی که در راس این جریانات هستند، اجازه نمی دهد تا مسیر درست را تشخیص دهند. آنها آگاهانه و برای حفظ موقعیت خویش حاضرند که واقعیت های بزرگ را کوچک ورخدادهای کوچک را بزرگ جلوه دهند. حاضرند توهمات را دامن بزنند و چشم بر آن چه به طور واقعی در مقابلشان است ببندند تا خط و مسیر تشکل خود را به پیش برند. هر چند که می بینیم بعد از سی و اندی سال تلاش، منشاء کمترین اثری در جامعه ی نیازمند به تحول ایران نیستند.
این مثال ها که شوربختانه کم هم یافت نمی شود ما را به این نکته ی زیربنایی رهنمون می سازد: تا اخلاق مداری نباشد سیاستمداری جز خیانت و خرابکاری نیست. در نبود اخلاق، سیاست ابزار کثیفی است در دست یک اقلیت برای حاکم شدن بر سرنوشت یک اکثریت. مگر می شود شفاف نبود و اعتماد برانگیخت؟ مگر می شود راستگو نبود و انتظار باور از دیگران داشت؟ مگر می شود صداقت به خرج نداد و یار و همیار پیدا کرد؟ مگر می شود که واقع گرا نبود و واقعیت را تغییر داد؟
ضربه ی تاریخی خمینی و اعوان و انصار وی به اعتماد جمعی اکثریت مردم ایران در فردای پیروزی انقلاب 57 اثرات درازمدت خود را هنوز هم نشان می دهد. نبود اعتماد مردم به سیاسی کاران مشهود است. اما از این سو نیز سیاسیون ما تلاش خاصی برای ترمیم این تخریب و بازسازی بنای اعتماد مردم صورت ندادند. آن چه کردند به شکلی و به نوعی و در حدی بازتولید همان روش های خمینی صفتانه بود: یعنی دروغ، یعنی اغراق گویی، افراط و تفریط، عدم شفافیت و بی اعتنایی و بی احترامی به دیگران.
حاصل این برخورد غیر اخلاقی با پدیده ی سیاست این شده است که هم اکنون بسیاری از ایرانیانی که نسبت به سرنوشت کشور خود علاقمند هستند و مایل به انجام کاری نیز می باشند نمی توانند بستر مناسبی برای کار در درون اپوزیسیون پیدا کنند. نه به این خاطر که این بستر موجود نیست، زیرا که اعتماد لازم برای روی آوردن به سوی آن موجود نیست. و اینک این سوال مطرح می شود که چه باید کرد. برای بازسازی اعتماد از دست رفته، اپوزیسیون، یا به زبان روشن تر فعالان و تشکل های سیاسی، چه باید کنند؟
به نظر می رسد که در این مسیر یک راه حل ساده موجود است: اخلاق مداری. یعنی تعهد عملی به ارزش های اخلاقی. یعنی صادق بودن، شفاف عمل کردن، راست گفتن، درستکار بودن و در یک کلام پایبند مسیری که خرد و ارزش های اخلاقی حکم می کند حرکت کردن. از آن سوی، تعهد اخلاقی یعنی دروغ نگفتن، یعنی حقیقت را قربانی مصلحت نکردن، یعنی زیر دوستی ها و تعهدهای خود نزدن، یعنی ترس از بیان حقیقت ها نداشتن.
تنها در سایه ی ایجاد یک اپوزیسیون اخلاق مدار است که می توان یخ ها را آب کرد، توده ها را به اعتمادی آگاهانه و قابل وارسی دعوت کرد و در عمل نشان داد که برای رفتن به سوی هدف متعالی راه نیز باید تعالی بخش باشد. به این معنی که نمی توان وعده ی جامعه ی دمکراتیک، آزاد و مبتنی بر عدالت و برابری در مقابل قانون داد و در عین حال، برای دستیابی به آن دروغ گفت و حقه بازی کرد و فریب داد. این تضاد و تناقض میان هدف عالی و راه ناصادقانه راز عدم موفقیت بسیاری از جریان های سیاسی در سه دهه ی گذشته است.
سازمان خودرهاگران به عنوان یک تشکل فرهنگی و سیاسی بر این باورست که اگر قرار باشد موفقیتی در صحنه ی سیاسی ایران نصیب او شود این نمی تواند باشد مگر با تکیه بر عنصر اخلاق. مگر بر پایه ی اخلاق مداری. و این نه در حرف و گفتار و نوشتار، که این ساده ترین بخش آن است، بلکه در عمل و در کار، که بسیار دشوار اما حیاتی است. ما کامیابی خویش را فقط در صورتی قابل تحقق می دانیم که با خود و با همیاران و با مردم صادق باشیم، دروغ نگوییم، اغراق نکنیم، شفاف باشیم، به دیگری احترام بگذاریم و نقد و انتقاد سالم را پذیرا باشیم.
بدیهی است که اگر بتوانیم اخلاق مداری را در درون اپوزیسیون ایرانی رواج دهیم به تدریج این فکر باطل که «سیاست پدر و مادر ندارد» رنگ می بازد و تبدیل به این اندیشه صحیح می شود که «سیاست پدر و مادر دارد»، که سیاست بدون پدر و مادر هیچ ارزشی ندارد و فقط یک تلاش ضد انسانی است برای کسب و حفظ و گسترش قدرت.
ما به عنوان یک تشکل انسان مدار بر این باوریم که هر کنش سیاسی باید در جهت زمینه سازی برای اعتلای مادی و روانی انسانی باشد. در جهت هر چه بهتر شدن شرایط زیست جسمی و ورحی انسان. این تلاش باید در مسیر رعایت حال طبیعت و سایر موجودات زنده ی در محیط طبیعی باشد. انسان در هماهنگی با طبیعت می تواند طعم خوشبختی را بچشد. ما خوشبختی را به طور جمعی قابل تعریف نمی دانیم و بر این باور هستیم که هر انسانی باید اختیار تعریف خویش از خوشبختی و تعیین شاخص های آن را داشته باشد. این اختیار در بستری از انسان دوستی، همنوع دوستی، طبیعت دوستی و اخلاق مبتنی بر آنها ساخته و پرداخته می شود. دستیابی به دنیایی که انسان ها در آن به حداکثر اختیار دست یافته اند نمی تواند میسر شود مگر آن که اصالت راه و تلاش رعایت شود. اخلاق، ابزار حفظ اصالت تلاشی است که برای ساختن جامعه ی ایده آل به خرج می دهیم.
ما براین واقعیت آگاه هستیم که هر یک از ما ضعف های خود را دارد. این مسیر که در بالا ترسیم شد، یعنی پایبندی عملی به اخلاق در راه دستیابی به جامعه ی ایده آل، نه آسان است و نه ساده، دشوار است و پیچیده. اما یک قطب نما به ما یاری بسیار می دهد. صادق بودن با خود، دروغ به خود نگفتن و حفظ اصالت خویش. این به معنای داشتن شاخص اخلاقی در درون خویش است نه در بیرون خود. به همین دلیل نیز مذهب نمی تواند شاخص اخلاق مداری خوبی باشد. قطب نمای فرد برای تشخیص راه درست باید در درون ذهن قرار داشته باشد تا با اتکاء بر آن، بی نیاز از عنصر بیرونی وابسته ساز، فرد، مستقل و خودکفا، در جهتی که باید حرکت کند. جهتی که خوشبختی انسان ها را، همه انسان ها را، آسانتر و امکان پذیرتر می سازد.
به عنوان نتیجه گیری ذکر می کنیم که ما در خودرهاگران به رهایی خویش از بند آن چه ما را از پایبندی عملی به اخلاق دور می کند فکر می کنیم. خودرهایی به معنای خلاص شدن از ضرورت هایی است که ما را به زیر پا گذاشتن ارزش های اخلاقی فرا می خواند. انسان خودرها از بند ضرورت های درونی برای دروغ گفتن و بد کردن رها شده است و با قدرتی که این درون-رهایی در او ایجاد کرده است می تواند به رهایی از زنجیرهای بیرونی خود اقدام کند. پس، اخلاق نه فقط ابزار رهایی فردی که لازمه ی رهایی جمعی نیز می باشد. با اتکاء به آن نه فقط کنش فردی ما بلکه کنش اجتماعی ما نیز می تواند در مسیری حرکت کند که جامعه ی انسانی به معنای اصیل کلمه به عنوان مقصد آن ممکن و پیاده شدنی است. در یک کلام، رهایی ما در گرو پایبندی به اخلاق است.#