دفتر تولید سازمان خودرهاگران
——————————
گسترش خبرهای مربوط به احتمال حمله ی نظامی به ایران و گزارش آژانس نگرانی ها را در این مود افزایش داده است. این نکته هم چنین بسیاری از روشنفکران ایرانی را به دو بخش تقسیم کرده است: مخالفان حمله نظامی و موافقان حمله نظامی. اما در ورای این صف بندی رادیکال عده ای نیز به این نکته پرداخته اند که با حمله ی نظامی مخالف هستند اما با شکل و نوعی از دخالت قدرت های غربی برای تعیین تکلیف وضعیت ایران موافق هستند. آنها به طور مستقیم و غیر مستقیم به دولت آمریکا، به طور مثال، پیشنهاد می دهند که به شکلی از آن چه آنها «مردم ایران» می نامند حمایت کنند تا رژیم را ساقط کنند.
هر چند که می توان وجه احساسی موضوع را درک کرد اما باید به چرایی گرایش فوق توجه کرد.
به نظر می رسد که این گرایش بیش از هر چیز ناشی از ضعف عمومی اپوزیسیون باشد که هیچ افق امیدی را برای بسیاری از ایرانیان ترسیم نمی کند. این هموطنان در مقابل بن بستی که نسبت به آن احساس مطلق دارند آن چنان خود و ملت ایران را ضعیف و ناتوان می بینند که برای آینده ایران و امکان تغییر در شرایط کمترین امیدی به قدرت خویش یا مردم ندارند. آنها نیاز حتمی به حضور یک عنصر بیرونی را احساس می کنند و به محض یافتن فرصت این را به زبان می آورند. آنها می پندارند که اگر آمریکا و اروپا علیه رژیم عمل کنند می توانند او را تا مرز سقوط بکشانند و به این ترتیب مردم ایران بالاخره به آزادی و دمکراسی دست یابد.
این تصور البته چندان مطابق با واقعیت نیست. سرنوشت کشورهایی که آمریکا و غرب به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در آن دخالت کردند با یک کلمه قابل معرفی است: فاجعه. افغانستان، عراق، لیبی و امثال آن. وارد شدن آمریکا به عنوان یک کشور سرمایه داری دچار بحران و فاقد مدیریت عقلانی نمی تواند هیچ انگیزه ی انسان دوستانه یا حتی دمکراتیکی داشته باشد. مبنای آن برای آمریکا، اروپا و کشورهای ناتو چیزی نخواهد بود جز منافعشان. و این یک امر ثابت شده است که منافع غرب با منافع مردم ایران همبستگی مستقیم ندارد و در بسیاری موارد در تضاد آشکار قرار می گیرد. به همین دلیل در ورای درک احساسی برخی از قلم بدستان ایرانی به طور واقعی هیچ خیر و صلاحی برای مردم ایران در پشت این دعوت و فراخوان وجود ندارد.
راه شکستن این بن بست یا احساس بن بست دست به دامن بیگانگان شدن نیست، بلکه دست به کار شدن و بر پای خود ایستادن است. برای این منظور نیز باید به پاسخگویی به نیاز اساسی مردم در داخل کشور پاسخ داد. باید به مردم آموزش و روحیه داد برای این که بتوانند از حالت پراکنده و نا آگاه و ناامید بیرون بیایند و به سوی آن روند که همدیگر را پیدا کرده و به طور سازمان یافته شروع به کار جمعی کنند. نیروی مردم و معترضین کم یا ضعیف نیست، اما پراکنده است. زیرا مردم نمی دانند که چه باید کنند. برای همین هم یک وظیفه ی مهم بر عهده ی ما قرار می گیرد: به جای روی آوردن به سوی پایتخت ها ی قدرت های بیگانه به سوی مردم رویم. سعی کنیم با استفاده از رسانه های مختلف پیام و آموزش های مربوط به سازماندهی را به میان مردم ببریم و به این ترتیب قدرت اجتماعی را شکل دهیم. قدرت اجتماعی زمانی وجود دارد که مردم در قالب تشکل های سازمان یافته عمل کنند وبتوانند در قالب شبکه های اجتماعی عمل کنند. در آن صورت هم از پس رژیم بر می آیند و هم می توانند در مقابل خطر جنگ ایستادگی کنند.
سازمان خودرهاگران بر این باورست که با حل شدن مشکل خودسازماندهی توده ها نه فقط سرنوشت اپوزیسیون، بلکه برخورد جهان با ایران و نیز آینده ی ایران دستخوش تحولی جدی خواهد شد. به همین دلیل بد نیست که با جدیت از پناه بردن به بیگانگان و دست به دامن غیر خودی ها شدن بپرهیزیم و به سوی ساختن قدرت اجتماعی روی آوریم. این نیاز به خودباوری و باور به قدرت بی پایان مردم داریم.