مروری بر پایه های فکری سازمان خودرهاگران در آستانه سومین سالروز تاسیس آن

مروری بر پایه های فکری سازمان خودرهاگران در آستانه سومین سالروز تاسیس آن

هر ملتی که برای مدتی طولانی در بند است می تواند اطمینان داشته باشد که دلیل آن فقط قدرت حاکمیت مسلط بر او نیست. پدیده ی طولانی شدن حاکمیت استبدادی، همچنین ناشی از بندهای درونی اعضای جامعه ی تحت ستم است. یعنی می توان اطمینان داشت که زنجیرهای بیرونی زنجیرهای درونی را محکم می کنند و بندهای اسارت روانی و شخصیتی، طناب استبداد را بر گردن ما محکم می کند. به همین ترتیب، رهایی انسان هایی که برای مدتی طولانی در بند بوده اند با صرف پایین کشیدن حکومت استبدادی ممکن نیست. نیاز به رهایی از بندهای درون نیز هست. این را خودرهاگری می نامند. خودرهاگری، گذر از همه ی موانعی است که در درون ما عمل می کند تا در مقابل حاکمیت استبدادی دست به عمل نزنیم. این موانع در درون هر فردی متفاوت است و متفاوت نیز عمل می کند. شناسایی آنها و عبور از آنها برای تبدیل شدن به یک انسان خودرهاشده، نیاز به کار فردی دارد. کسی از بیرون نمی تواند این مهم را صورت دهد. از بیرون، فقط می توان آگاهی به فرد داد، اما گذر از موانع رفتاری، روانی و شخصیتی، که همان خودرهاگری است، نیاز به آگاهی و اراده دارد. و اراده، بخش آگاه و داوطلبانه ی ذهن است که باید توسط خود فرد فعال شود و عمل کند. به همین خاطر خودرهاگری یک فرایند درون زاست که جز بر اساس درک و شعور و فهم و اراده ی فرد، معنا نمی یابد.

از همین روی نیز ما در سازمان خودرهاگران چیزی به اسم «فرایند خودرهاگری سازمانی» نداریم. یعنی برخلاف تصور برخی، این گونه نیست که سازمان فردی را بیاورد و روی او کار فکری یا کارهای شبیه به این کند و سرانجام وی به یک خودرهاگر تبدیل شود. ما چنین چیزی نداریم. خودرهاگری یک روند فردی، داوطلبانه و آگاهانه است. اگر شخصی به درک ضرورت رهایی از بند استبداد برسد بی شک به مبارزه خواهد پیوست. و اگر نرسد، نمی توان با مغزشویی از وی مبارز خوبی ساخت. به برداشت ما، دلیل عدم موفقیت بسیاری از سازمان های سیاسی، در پنجاه سال اخیر، پیروی از نگاهی است که در آن، یک نگاه مکانیکی و ابزاری به انسان است. یعنی آوردن آدم ها به درون چارچوب سازمان و بعد، تربیت فرد بر اساس یک روش مشخص و سپس، بهره بردن از وی به عنوان یک نیرو. این روش البته شاید کارآیی تشکیلاتی داشته باشد اما در دراز مدت یک دید ایستا از انسان و روابط انسانی را در سازمان و بعدها در جامعه نهادینه می کند. دید ما به انسان بر اساس نگاهی است که پویایی ذهنی فرد را برجسته می کند و استقلال و خودجوش بودن تصمیمات را در هر کس عمده می داند. ما از آوردن افراد به درون چارچوب هایی که بخواهد اراده و آزادی فرد را به شکلی محدود سازد پرهیز می کنیم.

بسیاری به ما می گویند این برخورد شما خیلی ایده آل گرا و رویایی است. آدم ها تا وقتی که کادرهای مشخص تشکیلاتی و چارچوب فکری – و حتی می گویند ایدئولوژیک – نداشته باشند، دست به کاری نمی زنند و در همان شرایط بردگی باقی می مانند. آنها ما را تشویق می کنند که مثل سازمان های سنتی عضو بگیریم، اعضاء را تربیت کنیم، کادر بسازیم و با کادرها شروع به کار در میان مردم بکنیم. ما می گوییم این راهی است امتحان شده، رفته شده، آزمایش شده و در عین حال، بی نتیجه. اگر این روش موثر بود باید هم اکنون دهها تشکل سیاسی فعال و با ماهیت دمکراتیک می داشتیم که در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور فعال می بودند؛ اما نیست و نبودن آنها نیز دلیل دارد. دلیلش این است که چنین روشی برخاسته ی از یک بستر اجتماعی استبداد زده است. انسان ایرانی استبدادمنش است. استثناءها آن قدر کم است که به هیچ وجه قاعده ی مسلط را زیر سوال نمی برد. به همین دلیل هر روند و روشی که به طور ماهوی انسانی و به طور عملی دمکراتیک نباشد جز به بازتولید گونه ای از استبداد سالاری منجر نمی شود. یعنی شما به عنوان پنج فرد برخاسته از جامعه ی استبدادی، با فرهنگ استبداد پرور و تربیت استبداد منش نمی توانید یک تشکیلات از حیث ماهوی دمکراتیک و ضد استبدادی را بنیان گذارید، مگر بر اساس خوش بینی و توهمات خود. یعنی ممکن است نیت خوب و منظور متعالی شما حرکت به سمت دمکراسی باشد، اما جوهره ی فکری و خصلت های شخصیتی شما به صورت ناخودآگاه- و تکرار می کنیم بخصوص به صورت ناخودآگاه-، از این تشکیلات یک مجموعه ی دارای روابط استبدادی را تولید می کند که به طور ذهنی گرا می خواهد به دنبال دمکراسی باشد.

ما در تاسیس سازمان خودرهاگران خواستیم دوباره در این دام نیافتیم، دقت به  خرج دهیم و چیزی نو و متفاوت را تجربه کنیم. سازمانی که به فرد اختیار تام می دهد و به درک و شعور و اراده ی او اعتماد می کند. به دنبال آن نیست که به خاطر مصلحت های تشکیلاتی و منافع سازمانی، اصول وباورهای پایه ای خود را زیر سوال برد. این روش برخورد البته برای ما بسیار گران تمام می شود. چرا؟ چون از آن سوی، کسانی هم که با سازمان تماس و ارتباط کاری برقرار می کنند برخاسته از یک جامعه ی استبداد زده هستند. جای تعارف و خجالت و مصلحت گرایی نیست. آنها نیز مثل ما برخلسته ی از جامعه ای هستند  که به آنها فکر کردن و اندیشه ورزیدن مستقل را یاد نداده است. روند اجتماعی شدن ما ایرانیان به ما می آموزد که همیشه به دنبال مهر طلبی و بنده نوازی باشیم. همیشه به دنبال جلب نظر خدا و پیامبر و امام و رهبر و مرشد و معلم و پدر و مادر باشیم، از خود فکر و شخصیت مستقلی بروز ندهیم. به این ترتیب، اصولا این که ما بخواهیم با اتکاء به خود فکر کنیم، مستقل بیاندیشیم و توان تشخیص و اراده ورزی خودکفا را داشته باشیم، بسیار دشوار و حتی ناممکن است. به همین خاطر برخی می گویند روشی که سازمان خودرهاگران پیشنهاد می کند واقع گرایانه نیست و نمی تواند به نتیجه رسد. آنها می گویند این روش، در واقع، ایرانیان علاقمند به کار سیاسی را سرگردان رها می سازد، یعنی کسی را جذب کار نمی کند.

این انتقاد بی راه نیست، اما یک انتخاب است. یعنی از جانب ما آگاهانه است. پیش و بیش از هر کسی ما خود از مشکلی که در بالا از جانب منتقدین ما ارائه می شود اطلاع داریم، اما به طور عمد این روش را پیش گرفته ایم. ما می دانستیم که خود ما به عنوان بنیان گذاران این سازمان و بیرون آمده از همان فرهنگ استبداد زده ی ایرانی توانایی این را نخواهیم داشت که یک تشکل به معنای ذاتی کلمه دمکراتیک را بنا کنیم، با روابطی که جوهره ی انسانی دارد و می تواند ارزش هایی که را تبلیغ می کند در درون خویش به کار گیرد. ارزش هایی که در مقطع کنونی ما باید مطرح کنیم تا شاید در روندی چند ده ساله روزی در جامعه ی ایران و به طور عملی در رفتارها و برخوردهای اعضای جامعه شانس تحقق داشته باشد. ما می دانستیم که چون ارزشهای دیکتاتوری را درونی کرده ایم نمی توانیم بنیان گذار یک تشکل دمکراتیک غیر صوری، یعنی واقعی و مشهود، باشیم. لذا نخواستیم که نه سر خود کلاه گذاریم و نه سر دیگران. نه به خود دروغ گفتیم و نه به دیگران. به طور صادقانه گفتیم:

«تشکل ما داراي گرايش کارکردگرايي مي باشد. يعني آن چه اهميت دارد پيش بردن عملي کارهاست و نه ايجاد يک الگوي مديريتي دمکراتيک. زيرا شرايط کنوني اجازه ي چنين نوع از الگوسازي و کاري را به ما نمي دهد. پراکندگي جغرافيايي، عدم امکان ارتباط داخل و خارج از کشور به طور مستمر و منظم، نکات امنيتي و نيز کمبود جو اعتماد و ضعف فرهنگ کار تيمي از جمله دلايلي است که ما را به واقع بيني در اين مورد وادار ساخته است. بر اين اساس ما تا زمان استقرار خودرهاگران در يک ايران آزاد تشکيلات را از طريق يک تيم مديريتي متمرکز و غير انتخابي اداره مي کنيم. اما در همين چارچوب نيز تلاش بر اين خواهد بود که فرهنگ دمکراتيک، اخلاق مداري و احترام به انسان در تمامي زواياي کار اين تيم مورد دقت و مراعات قرار گيرد.» [1]

آیا این برخورد بهتر بود یا دوباره ردیف کردن کلمات زیبا برای پنهان کردن یک واقعیت غیر زیبا؟ ما ترجیج دادیم از هر هزار نفری که این را می خواند و می داند یک نفر به ما نزدیک شود و همکاری کند، تا هزار نفری که قرار باشد براساس دروغ با ما همراه شوند و در طول زمان یا به نبود صداقت ما پی برند و یا مسخ شوند و با یک تشکیلات اهل دروغ همراهی کنند.

 یادآوری کنیم که ما هزینه ی بسیار سنگینی از این بابت پرداخته و می پردازیم. از داشتن دهها نفر عضو فعال در کنار خویش محروم شده ایم، دهها نفری که به امید همکاری با ما آمدند و وقتی دیدند که در سازمان خودرهاگران رهبر و رهبری و کمیته مرکزی و عضوگیری و کادرسازی و سلسله مراتب تشکیلاتی وجود ندارد، ناامید و افسرده و برخی حتی دلخور از ما، راه خروج از جمع را در پیش گرفتند. آنها ما را به نداشتن دیدی واقعیت بین از مسائل متهم کردند. برخی از آنها از ما خواستند رهبر و رهبری برایشان تعیین کنیم، برخی از ما تقاضای اساسنامه و چارت تشکیلاتی کردند و این که بالاخره سلسله مراتب در این میان چیست و کیست. ما به آنها توضیح دادیم که سازمان خودرهاگران به همان روش معمول و مرسوم اداره نمی شود. اینجا جمعی است از افراد آزاد که برای یک روش مشترک کنار هم هستند نه برای یک فکر مشترک. روش اهمیت دهی به اندیشه ورزی و تصمیم گیری خودکفا و آزاد فرد. اگر قرار باشد در ترویج این روش به نوع روابط و تشکیلاتی روی آوریم که نافی این روش است، این نقض غرض خواهد بود و معنایی نخواهد داشت.

به ما گفته شد که آیا این به معنای آن است که شما تمام سازمان های دیگر را دیکتاتور و دروغگو می دانید و فقط کار خود را تایید می کنید. پاسخ ما این بود که خیر، به هیچ وجه این طور نیست. ما تلاش های سازمان ها و گروه هایی را که دهه هاست برای آزادی در ایران تلاش می کنند ارج می نهیم و با آن مخالفتی هم نداریم. اما سازمان خودرهاگران برای این بنا نشده است که همان نوع از فعالیت را داشته باشد. مثل بازاری است که دهها نانوایی دارد که انواع نان را تولید می کند و شما یک شیرینی پزی بنا می کنید. کار شما نافی کار آنها نیست، محصول جدیدی را به بازار می دهید که متفاوت است. خود را مجبور ندانیم که در مورد همه مسائل قضاوت ارزشی کنیم. بحث ما در مورد این که کدام روش بهتر است و کدام بدتر نیست، ما می خواهیم ویژگی های آن چه را که ارائه می دهیم باز کنیم و خصوصیت ها و ویژگی های آن را بررسی کنیم. هدفمان این نمی باشد که کسی را پایین تر از خود و سازمان خویش را برتر از کسی قرار دهیم. لیکن این بدیهی است که روش کاری ما یک تفاوت مشخص از روش معمول سازمان های سیاسی دارد.

این روش ما البته توسط اکثریت کسانی که به ما نزدیک شدند درک یا تایید نشد و آنها ترجیح دادند که بروند و ما را تنها بگذارند. آیا این امر سبب شد که ما از دست آنها دلخور و رنجور شویم؟ خیر، زیرا پیش بینی آن را کرده بودیم. اگر این روند باز هم ادامه یابد باز برای ما قابل فهم است. البته برای ما ایده آل این است که افرادی به سراغ ما بیایند که از قبل از دیدگاه و روش خودرهاگران شناخت و آگاهی به دست آورده اند. در این میان اما برای کاری که ما می کنیم آن اقلیتی موثر است که ویژگی های متفاوت این روش را در می یابد و بنا به درک و اراده ی خویش تصمیم می گیرد که به همکاری ما بپردازد. چنین فردی می داند که نباید از جانب سازمان منتظر دستور و فرمان باشد. او می داند که نوع و کمیت کار را خودش تعیین می کند. سازمان کارهایی را که نیاز دارد بیان می کند: 1) تولید محتوا 2) توزیع محتوا 3) حمایت مالی. بر اساس این سه، فرد تصمیم گرفته، برنامه ریزی کرده و مشغول فعالیت می شود. بدیهی است که وقتی کاری به صورت جمعی و مشترک با ما باشد، همکاری وهماهنگی مشخص و برنامه ریزی کاری صورت می گیرد. اما وقتی کار جنبه ی فردی یا با یک جمعی از افرادعلاقمند است این به سازمان به طور مستقیم وابسته نیست. مثلا فرد مطلبی را تهیه می کند و برای انتشار می فرستد. اگر مطلب تایید شد منتشر می شود. دیگری تولیدات ما را از روی وبسایت خودرهاگران برداشته و به صورت های مختلف مانند ایمیل، فیسبوک، سی دی و شبنامه پخش می کند، او نیز به تماس و اطلاع به سازمان نیازی ندارد. فرد دیگری کمک مالی جمع آوری و ارسال می کند.

ما نسبت به این موضوع آگاهیم که این روش کاری باز و اراده گرا با یک دید تشکیلاتی سنتی بسیار به ضرر ما تمام می شود. یعنی تعداد قابل توجهی «نیروی سازمانی» را از دست می دهیم. اما این برای ما قابل تحمل است زیرا با هدف استراتژیک ما هماهنگ است، تضادی با آن ندارد. این هدف، گسترش خودرهاگری در درون جامعه است. یعنی جا انداختن فکر و اراده ی مستقل برای آزاد اندیشیدن و برای آزاد زیستن. کار ما در جا انداختن این ایده و در ارائه ی آموزش های لازم برای این منظور است. این کار را از طریق ارائه ی صدهها مطلب در دو عرصه ی انسان مداری و قدرت اجتماعی انجام می دهیم. ما انسان مداری را تشویق می کنیم، یعنی برتری انسان بر خدا، مذهب، شاه، میهن، حزب، طبقه، ایدئولوژی و هر پدیده ای دیگر در جهان. و دیگری قدرت اجتماعی را، یعنی قدرت سازمان یافته ی مردم آگاه برای مدیریت خرد و کلان جامعه. از طریق این دو ما می خواهیم جامعه ای بنا کنیم که نه جامعه ی طبقاتی نام دارد و نه جامعه ی دمکراتیک و امثال آن. نام آن، جامعه ی انسانی است. یعنی مجموعه ای از افراد و نهادها که در مسیر حفظ جان و کرامت انسان عمل می کند. با یک چنین هدف و آرمانی ما جز روشی که در بالا توضیح داده شد نمی توانیم داشته باشیم. یعنی کار تشکیلاتی ما نمی تواند در تضاد با هدف و آرمان ما باشد. وقتی یک حزب اعلام می کند می خواهد به نمایندگی از کارگران قدرت را در دست گیرد و به نمایندگی از او، اراده ی طبقه ی کارگر را بر سایر طبقات اعمال کند، مشخص است که نیاز به کادرهایی دارد که این مهم را به پیش برند و اجرایی کنند. این قابل فهم است که برای این منظور افرادی را به عضویت درآورد، تربیت کند و برای مدیریت حزب و حکومت کارگری آینده آماده سازد.

ما در سازمان خودرهاگران معتقدیم که جامعه و ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن باید توسط مردم و نه یک طبقه ی خاص اداره شود. این به آن معنی است که همه قشرها و طبقات جامعه ی استبدادی پس از سقوط حاکمیت استبدادی باید وارد یک فرایند همکاری اجتماعی شوند که نوعی فرایند همکاری فراطبقاتی است. البته این یک شبه روی نمی دهد، اما استقرار عدالت اجتماعی به طور نهادینه، فاصله های طبقاتی را کاهش داده و تفکر انسان مدار، فرهنگ ستم طبقاتی را کم رنگ و ضعیف می سازد. در سایه ی یک تحول کیفی در ساختار اقتصادی و یک تحول فکری در ساختار فرهنگی به طور طبیعی، ساختار اجتماعی به سمت هر چه کمتر عمودی بودن و هر چه بیشتر افقی شدن پیش می رود، تا جایی که جامعه فاقد ساختار طبقاتی به معنای سلسله مراتبی یا هر معنایی شبیه به آن خواهد بود. اما همه ی این ها به شرطی ممکن است که ساختار سیاسی در این مسیر حرکت کند. این مهمترین نکته بحث ماست. اگر قرار باشد که ساختار سیاسی فقط با تکیه بر روندهای معمول انتخاباتی در دمکراسی های طبقاتی شکل گیرد، به طور قطع، در مسیر ترسیم شده ی بالا حرکت نمی کند. اگر قرار باشد این ساختار در دست یک بخش از جامعه باشد بار دیگر سهم پذیری مردمی و مشارکت اجتماعی یا کاهش پیدا می کند و یا حالت اجباری به خود می گیرد و از آن نتیجه ای به عنوان محو ساختار طبقاتی بیرون نمی آید. به همین دلیل، ما دستیابی به جامعه ی آرمانی را فقط زمانی ممکن می دانیم که مشارکت مستقیم مردم در مدیریت جامعه به وجود آید. این مشارکت نیز جز به حالت سازمان یافته ی خود ممکن نیست. یعنی دخالت مدیریتی مردم به طور سازمان یافته نخست در سطح خرد جامعه و به تدریج سطوح میانی و در نهایت، سطح کلان تصمیم گیری های کشور.

حال در نظر بگیرید اگر ما بخواهیم به این مسیر استراتژیک خود وفادار بمانیم و به سوی جامعه ی آرمانی حرکت کنیم، چگونه می توانیم روشی را پیش بگیریم که در جهت عکس این مسیر قرار دارد. وقتی ما می گوییم مشارکت سازمان یافته ی مردم در جامعه یعنی کار جمعی افرادی آگاه، آزاد و متکی به خود. مردمی که رهبر و راهبر و راهنما نمی خواهند تا یک شورا، یا انجمن یا اتحادیه درست کنند. بر عکس، چون نیاز به رهبر و راهنما ندارند خود، با اتکاء به درک و اراده ی خویش، اقدام به این کار می کنند. عده ای به ما می گویند « ایرانی ها تا آقا بالاسر نداشته باشند کاری نمی کنند.» ما این را به عنوان یک واقعیت در نظر می گیریم، اما این واقعیتی است که ما می خواهیم تغییر دهیم و نه این که تایید و تحکیم کنیم. ما می خواهیم یک مسیر نو در مقابل انسان ایرانی قرار گیرد تا بتواند در آن حرکت کند. بر آن نیستیم که به او بباورانیم رهایی و تکاملش جز از یک مسیر میسر نیست و آن هم مسیر فلان حزب و سازمان است.

سازمان خودرهاگران بر این آگاه است که روشی را که پیشنهاد می دهد یک مسیر درازمدت است، یک راه سخت و طولانی است که شاید دهه ها وقت بگیرد تا جا بیافتد، اما یک بار که این روش جا افتد و پیاده شود، سیر تاریخ اجتماعی ایران را تغییر خواهد داد. برای نخستین بار در تاریخ ایران، به جای آن که توده ها منتظر باشند تا خوشبختی و بدبختی آنها را دولت و طبقه ی حاکم تعیین کند، خود بر سرنوشت خویش حاکم می شوند، آن هم نه به صورت هیجانی و مقطعی و ناپایدار، بلکه به صورت سازمان یافته، نهادینه شده، تدریجی و همیشگی. این تفاوتی است کیفی که نیازمند تفکر و کار و زمان است. نیازمند کسانی است که با درک مستق خود، به درستی این راه باور آورند و بیایند در این مسیر در کنار هم تلاش و همکاری کنند. این فکر، صد البته، نیازمند کامل شدن، دقیق شدن و اجرایی شدن است. این پیشنهاد البته که در ابتدا هزاران هزاران نفر را به خود جلب نخواهد کرد، طبیعی است و قابل فهم است. اما به تدریج کسانی را که اندیشه ای باز دارند به خود جذب خواهد کرد، کسانی را که آقابالاسر و رهبر فکری و عقیدتی نمی خواهند، کسانی که به دنبال تشکیلاتی که مردم را راه ببرد و به آنها بگوید چه کنید و چه نکنید ندارند. سازمان خودرهاگران به افرادی نیازمند است که با درک ضرورت تلاش در مسیر استراتژیک آن دست به کار می شوند تا این فکر را پخش کنند، آن را با خلاقیت خویش غناء بخشند و آن را اجرایی کنند. بدیهی است که راه هموار و آسان نیست. ممکن است که دهها موضوع و مورد سبب شود که تصور این افراد از سازمان خودرهاگران با واقعیت سازمان و رفتار دست اندرکارانش در تضاد باشد، اما آنها به دلیل باور به درستی مسیر پیشنهاد شده نمی آیند فکر و ایده را در حد ضعف های افراد و ساختارهای سازمان تقلیل دهند. آرزوی دست اندرکاران خودرهاگران این است که افراد فکر سازمان را بگیرند وبه دور از این که سازمان متناسب با این فکر هست یا خیر، خود به کار تولید و توزیع و تکامل این ایده و مادیت بخشیدن به آن تلاش کنند. ما به دنبال یارگیری و جذب نفر نیستیم، ما در پی ترویج اندیشه ی انسان مداری و قدرت اجتماعی در جامعه ی ایران هستیم. تاکتیک ما در شرایط کنونی وبرای پیاده کردن استراتژی سازمان عبارت است از اجتماعی کردن این اندیشه. یعنی بردن فکر خودرهاگری، انسان مداری و قدرت اجتماعی به درون لایه های مختلف جامعه ی ایرانی.

در پایان ذکر کنیم که ما مبارزه ی همه ی ایرانیان فعال را که در مسیر آزادی و عدالت و دمکراسی تلاش می کنند اما روش کاری ما را نمی پسندند و از آن انتقاد می کنند ارج می نهیم. تلاش های آنها ارزشمند است و بی شک در مسیر پیش بردن جامعه ی ایران به سوی وضعیتی بهتر بی تاثیر نیست. اما ما در پی آن نیستیم که پا به راه های رفته ای بگذاریم که نوعی از تغییر را دنبال می کنند که تغییری ریشه ای و اساسی نیست. یعنی رفتن به سوی کسب قدرت از بالا با حمایت خارجی، یا در بهترین حالت، با بهره بردن ابزاری از احساسات توده های عصیان زده. تلاش ما بر ساختن زیربنایی است برای یک تغییر اساسی که ممکن است در دهه های آینده روی دهد، تغییری بنیادین که چیزی به اسم حکومت منتخب مردم را به حکومت مردم تبدیل می کند و دمکراسی غیر مستقیم را به دمکراسی مستقیم.

حرکت در مسیر استقرار یک دمکراسی اجتماعی (مستقیم) حرکتی است درازمدت که حتی در پیشرفته ترین کشورهای دارای دمکراسی طبقاتی نیز سخت به نظر می رسد، چه رسد به ایران دارای استبداد چندهزار ساله. ما این را می دانیم، اما می خواهیم که مردم ایران نیز شانس خود را در این زمینه داشته باشند و مجبور به رفتن به مسیرهای طی شده و ناموفق نباشند،.حداقل این که این طول مدت دوره های فاقد آینده ی روشن تا حد امکان کوتاه شود. برای این منظور نیز باید که ملت ما حق این را داشته باشد تا از یک ایده آل بزرگ و برتر در افق مراحل تاریخی تکامل اجتماعی خویش برخودار باشد. سازمان خودرهاگران بر آن است که نه فقط این افق را ترسیم کند، بلکه بر روی روش های اجرایی و آموزش های لازم برای حرکت به سوی آن نیز کار کند. یعنی فقط این نباشد که یک ایده آل را معرفی کنیم و دل به آن خوش داریم، خیر؛ در پی یافتن، تدوین و معرفی آموزش های عملی  وراهکارهای حرکت به سوی این ایده آل نیز بوده و هستیم.

به عنوان نتیجه گیری می گوییم که کار سازمان خودرهاگران این است که فرد را به اندیشه ورزی خودجوش و اراده گرایی آگاهانه یا همان خودرهاگری دعوت کند، به کسانی که به خودرهاگری رسیده اند ساختن جامعه ای که در آن جان و حرمت انسان به طور نهادینه حفاظت می شود را سفارش کند، برای ساختن این جامعه نیز استفاده از انسان مداری به عنوان پایه ی فکری و ساختن قدرت اجتماعی به عنوان مسیر استراتژیک را توصیه می کند. آن گاه پیرامون کل این مفاهیم و پیشنهادات به ارائه ی مفصل و مشروح مطالب و آموزش ها بپردازد. این کل کار ماست، این وظیفه ای است که برای خود تعیین کرده ایم. لذا از هر هموطنی که مایل است در این راه فعالیت کند می خواهیم که بر اساس درک و اراده ی خویش تلاش کند. از کسانی هم که تمایل دارند با ما همکاری کنند می خواهیم در سه زمینه ی تولید محتوا، پخش محتوا و همیاری مالی فعالیت کنند. 

**

یاد آور می شویم که کلیه ی مباحث مطرح شده در این نوشتار پیرامون دیدگاه و نظرگاه های سازمان خودرهاگران در قالب صدهها مطلب در سایت سازمان خودرهاگران منتشر شده است.



[1]  برگرفته از «آيين نامه: ضوابط تشکيلاتي سازمان فرهنگي-سياسي خودرهاگران»  http://khodrahagaran.org/aynname.html

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*