سازماندهی و تکامل تاریخی
استراتژی سازمان خودرهاگران در مسیر تبدیل اراده های فردی به اراده ی سازمان یافته ی جمعی می باشد. وقتی بتوانیم شبکه های جمعی سازمان یافته را متشکل سازیم می توانیم شرایط را به نفع اکثریت مردم تغییر دهیم
استراتژی سازمان خودرهاگران در مسیر تبدیل اراده های فردی به اراده ی سازمان یافته ی جمعی می باشد. وقتی بتوانیم شبکه های جمعی سازمان یافته را متشکل سازیم می توانیم شرایط را به نفع اکثریت مردم تغییر دهیم
سازمان خودرهاگران به عنوان استراتژی در پی گسترش و تقویت قدرت اجتماعی یعنی قدرت سازمان یافته ی مردم می باشد.
باید اجازه داد که هر فرد با گذاشتن زمان لازم، ضرورت آزادی را در وجود خویش جا بیاندازد (خودرهاسازی درونی) و آن گاه مسیر درست دستیابی به یک جامعه ی انسانی را شناسایی و در آن مسیر گام بردارد (رهاسازی اجتماعی).
مردمسالاری برای تامین نهادینه ی آزادی ها در جامعه است که عبارتند از : آزادی های فردی و اجتماعی، آزادی سیاسی، آزادی بیان، آزادی اندیشه و غیره
آزاد کردن ایران و پایان بخشیدن به عمر رژیم ورشکسته ی جمهوری اسلامی نه فقط ممکن که آسان است، اما همتی می خواهد که باید این ناامیدان مصنوعی، این ناامیدان خودخواسته، به خرج دهند، از دروغ گفتن به خویش دست بردارند، عنصر شهامت را در خویش تقویت کنند و بیایند در صحنه ی مبارزه و به فراخور توان خویش، مسئولیت قبول کنند و به این ترتیب، بازیگران حرکتی شوند که شانس موفقیتی بالا دارد و در پس آن، ایرانی را خواهیم داشت آباد و ایرانیانی آزاد.
این که این شرایط به فروپاشی آن منجر شود و از دل آن بتوان رژیم را به سرنگونی کشاند بستگی مستقیم به هشیاری مردم و کسب آمادگی آنها برای این کار دارد. لازمه ی اصلی این کنشگری سازماندهی است، یعنی کار جمعی برای آموزش، کسب آمادگی و عمل.
یکی از کوشش های درجه اول کنشگران اپوزیسیون باید جلب اعتماد مردم از طریق رفتار و گفتار وکردار درست خود باشد. باید با تمام نیرو و امکانات کوشید تا مردم نسبت به سیاسیون اعتمادی واقعی پیدا کنند. اگر بطور جدی برای این اعتماد سازی کار نشود موتور آلترناتیو سازی که امروز خوشبختانه از سوی بسیاری از نحله هائی سیاسی به حرکت در آماده است به درستی نخواهد چرخید.
روشنفکر کسی ست که غم دوران دارد و از اینرو باید به مشکل عصر تاریخی خود بپردازد، و در هر دوره این مشکل متفاوت مینماید. مسئله اصلی دوران ما در ایران امروز “گذر از استبداد دینی” ست. مقوله “گذر” در اینجا هم سیاسی و هم فلسفی است و نقد قدرت و دین را توامان در بر می گیرد. همینجاست که جایگاه فیلسوف از روشنفکر جدا می شود. اگر این فاصله وجود نداشت، مارکس نمی گفت: فیلسوفان جهان را تفسیر کردند، حال آنکه باید آنرا تغیر داد! پس روشنفکر نمیتواند تنها مفسر دوران باشد، اگر اینگونه باشد، نقش روشنگری و آگاه سازی اجتماعی نخواهد داشت.
Copyright © 2024 | WordPress Theme by MH Themes