شُکرانه
شکرانه ء بازوی توانا //
بگرفتن دست ناتوان است
شکرانه ء بازوی توانا //
بگرفتن دست ناتوان است
ای کاوه ؛ گر که برخِرَد و عقل شایقی //
از بند مغز ؛ فکرو روان تو وارهان
اول به حقوقمان تجاوز کردند، بعد به حرمت مان تجاوز کردند، سپس به تاریخ و فرهنگمان تجاوز کردند، آن گاه به روح و فکرمان تجاوز کردند، و سرانجام به جسم مان تجاوز کردند، و هنوز شاید نشسته ایم ببینیم …
نان آزادگي كه نا خورديد //
جسم آزادگان دريده چرا ؟
وقتی جان خویش را فدای آن چه فکرمان می طلبد نمی کنیم، در حد یک جسم کاهش پیدا می کنیم. و وقتی جان را فدای آرمان فکری خویش می کنیم تا حد بی نهایت اندیشه رشد می کنیم.
تا به آن که همیشه معشوقم بوده
Copyright © 2024 | WordPress Theme by MH Themes