گفتم و گفت: بالاخره سازمان های سیاسی چه باید کنند که موفق شوند؟

گفتم: به چه نگاه می کنی؟

گفت: به این فراخوان برای اتحاد سازمان های سیاسی.

گفتم: با آن موافق هستی؟

گفت: تا حدی، اما نمی دانم آیا موفق می شود یا می شود مثل قبلی ها.

گفتم: مگه قبلی ها چطور شدند؟

گفت: خوب تا به حال از این کارها زیاد شده است، اما هیچ کدام از این اتحادها به نتیجه نرسیده است.

گفتم: می دانی چرا؟

گفت: نمی دانم ولی یک اشکالی وجود داشته.

گفتم: یک اشکال اساسی و آن این که این اتحادها ریشه و اساس مادی ندارند؟

گفت: یعنی چی؟

گفتم: یعنی پیوند با مردم و نیروهای اجتماعی در داخل کشور.

گفت: یعنی مردم آنها را قبول ندارند؟

گفتم: بحث قبول داشتن نیست، این ها اصولا فرصت این که با مردم پیوند بخورند را نداشته اند.

گفت: چه پیوندی؟ چه نوع پیوندی؟

گفتم: یک نیروی سیاسی نمی تواند بدون پشتوانه ی اجتماعی عمل کند. باید خود را به مردم معرفی کند، باید در میان مردم باشد و بتواند به مردم نشان دهد که حرف و راهش درست و عملی است.

گفت: یک سازمان سیاسی چطوری می تواند این کار را انجام دهد؟ در ایران این کار ناممکن است.

گفتم: بهتر است بگوییم دشوار است، اما هیچ چیز ناممکن نیست. اگر یک سازمان سیاسی نتواند پیوند خود را با نیروهای اجتماعی برقرار کند چگونه می تواند مدعی سرنگون سازی رژیم شود؟

گفت: یعنی ادعایش بی اساس است؟

گفتم: ادعایش غیر واقعی است. ناممکن است.

گفت: چطور؟

گفتم: یک سازمان سیاسی برای سرنگون سازی رژیم نیاز به نیروی اجتماعی دارد. نیاز به کنشگران و فعالان سیاسی و مبارزاتی در درون جامعه دارد.

گفت: بله، همین طور است.

گفتم: بسیار خوب، پس چگونه ممکن است که هیچ پشتوانه ی اجتماعی نداشت و در عین حال خود را مدعی سرنگون سازی رژیم معرفی کرد؟

گفت: پس راه حل چیست؟

گفتم: راه حل این است که سازمان های سیاسی با نیروهای اجتماعی پیوند بخورند.

گفت: چطور؟ بیشتر نیروهای سیاسی در خارج هستند.

گفتم: درست است. از همان خارج می توانند در مسیر درست حرکت کنند. یعنی مسیری که مورد نیاز نیروهای اجتماعی هستند.

گفت: خوب این مسیر چیست؟ نیروهای  اجتماعی نیازمند چه هستند؟

گفتم: نیروهای اجتماعی به سه چیز احتیاج دارند: 1) آگاهی 2) دانش سازماندهی و 3) حمایت مادی

گفت: آیا سازمان های سیاسی می توانند این سه کار را صورت دهند؟

گفتم: این تنها کاریست که می توانند انجام دهند.

گفت: چطور؟

گفتم: نخست باید سعی کنند که آن چه را مردم نیاز دارند بدانند به آنها بگویند، یعنی اخبار و دستگاه تحلیل اخبار. به طریقی که مردم به تدریج قادر به درک خودکفای موضوعات و روابط میان پدیده ها باشند. این کار باید به زبان ساده، دقیق و گسترده به صورت مداوم در رسانه ها تکرار شود تا برای مردم جا بیافتد.

گفت: یعنی مردم بدانند که در کشور چه می گذرد.

گفتم: بله، و این که منافع آنها به عنوان مردم در کجاست.

گفت: و در رابطه با سازماندهی چطور؟

گفتم: آنها باید فن سازماندهی را آموزش دهند. یعنی به مردم روش های خودسازماندهی اجتماعی را بیاموزند، این که چگونه باید جمع های شهروندی را شکل داد، چگونه باید اتحادیه و شورا و انجمن ساخت، چگونه باید شوراهای محلی درست کرد و یا شبکه های اجتماعی را سازماندهی کرد.

گفت: با این آموزش ها شهروندان می دانند چگونه باید مبارزه را شروع کنند.

گفتم: شروع کنند و ادامه دهند و به نتیجه برسانند.

گفت: بله، ولی شروع خیلی مهم است.

گفتم: همین طور است. و به همین خاطر نیاز به یک کار سوم نیز می باشد و آن این که باید در مراحل آغازین مبارزه به طور مادی و مالی از مبارزین حمایت کرد.

گفت: برای این که بتوانند مبارزه را در جامعه گسترده کنند.

گفتم: به طور دقیق. و این که خیالشان از بابت بدیهیات مادی باز باشد و بتوانند روی خود مبارزه و سازماندهی آن کار کنند.

گفت: پس اگر این سه کار انجام شود یک سازمان سیاسی با مردم پیوند می خورد.

گفتم: بله، و این امر سبب می شود که آن سازمان سیاسی بتواند روی حمایت و کنش این نیروهای اجتماعی حساب کند. یعنی با اتکاء به آن به خود اجازه دهد که قدرت سیاسی خویش را معرفی کند.

گفت: و در غیر این صورت؟

گفتم: در غیر این صورت می شود نمایش سیاسی.

گفت: یعنی چه؟

گفتم: یعنی این که یک سازمان سیاسی یا چندین سازمان و حزب که فاقد هر گونه قدرت اجرایی در میان نیروهای اجتماعی هستند باید در خارج از کشور دور هم جمع شوند و برای خودشان بیانیه صادر کنند. بدون این که مردم آنها را دنبال کنند.

گفت: این هم که به جایی نمی رسد.

گفتم: دست کم در طول دو دهه گذشته به جایی نرسیده است…