در نظام نافرهیخته سالار پیکر انسان آماجگاه هر نوع خشونتی می شود. جسم انسان به عنوان یگانه بستر برقراری ارتباط با فرد مورد نظر قرار می گیرد. گویی که او حیوانی است که برقراری ارتباط کلامی با وی ناممکن است و فقط از طریق وارد ساختن درد بر وی می توان پیامی یا واکنشی از وی دریافت کرد. آنچه در زیر می آید توصیف یک شکنجه معمول در زندان های سیاسی زمان سلطنت پهلوی است. بهروز ارمقانی شیوه ی معروف به شکنجه ی «آپولو» را این گونه تشریح می کند:
«صبح مرا به اطاقی كه آپولو در آن بود بردند. نا گفته نماند كه روز قبل از من پرسیدند كه آیا تا به حال بیماری قلبی داشتهام یا نه ؟! كه من در جواب گفته بودم نه. در اطاق آپولو، علاوه بر بازجوها و شكنجگران، پزشك و پرستاری هم بود و برانكارد و آمبولانس هم آماده نگهداشته بودند .
آپولو چیست ؟
«صبح مرا به اطاقی كه آپولو در آن بود بردند. نا گفته نماند كه روز قبل از من پرسیدند كه آیا تا به حال بیماری قلبی داشتهام یا نه ؟! كه من در جواب گفته بودم نه. در اطاق آپولو، علاوه بر بازجوها و شكنجگران، پزشك و پرستاری هم بود و برانكارد و آمبولانس هم آماده نگهداشته بودند .
آپولو چیست ؟
از آپولو در زندانهای اسرائیل علیه مبارزان فلسطینی استفاده میشود . چگونگی استفاده از آپولو را ساواك شاه از موساد (سازمان امنیت اسرائیل) آموخته بود .
آپولو تشكیل شده است از یك نیمكت (كه محصلین مدارس روی آن مینشینند) كه مرا روی آن نشاندند كه پشتم رو به دیوار بود و پاهایم روی نیمكت درازكش. مرا كاملاً لخت كردند . پاهایم را از مچ پا زیر پرس گذاشتند؛ این پرس مانند آچارهای لولهگیر میباشد كه لوله كشها برای بریدن لولههای فلزی – لوله فلزی را با آن محكم نگهمیدارن تا لوله را ببرند – از آن استفاده میكنند. دو طرف نیمكت دو تختهی چوبی قرار داشت كه دستها را در فاصلهی بین مچ تا بند انگشتان زیر پرس قرار دهند. دست چپم را طوری زیر پرس قرار داده بودند كه تا دو ماه عصب دستم كار نمی كرد. عملاً بند جدیدی در فاصلهی مچ تا بند انگشتانم ایجاد شده بود. یك تیم شكنجه گر همراه با بازجویان، چندین شكنجه را همزمان پیش میبردند.
مچ هر دو پا و هر دو دستم زیر پرس بود، از سقف ظرف فلزی سنگینی – مانند دیگ كه از سقف آویزان بود – پایین میآمد و طوری روی سرم قرار میگرفت كه سر و صدای خودم در گوشم منعكس میشد . یك نفر كف پاهایم را شلاق میزد، پرسها دست و پایم را محكم می كردند، آتش سیگار را روی بازوهایم میگذاشتند تا خاموش شود ، با باتوم برقی به بازوهایم میزدند كه جریان الكتریسته بدنم را به رعشه در میآورد ؛ آلت تناسلیام را داخل دو تكه تخته كه توسط لولا به هم متصل شده بود قرار داده و فشار میدادند؛ یك نفر شمع روشن میكرد و قطرات شمع را روی سینه و شكم و رانم میریخت؛ وقتی دیگ فلزی را از سرم بر میداشتند فریاد میكشیدم و در این حال كبریت روشن را درون دهانم میریختند .
از كف پاهام و مچ هام و از اكثر بدنم خون جاری بود و در این حال چشمهایم نیز بسته بود . این برنامه از صبح شروع شده بود و نمیدانم تا چند ساعت ادامه داشت. بعداً یكی از زندانیان سیاسی كه با من هم بند بود برایم تعریف كرد كه آن روز در اطاق بازجویی بوده و تا ظهر صدای فریاد مرا از اطاق شكنجه شنیده است .
در اثر این شكنجهها حدود 2 ماه همراه ادرارم خون جاری بود و در مدت ده روز اول كاملاً خون بود . دستگاه گوارشیام مختل شده بو؛ در اثر شلاق و آویزان شدن اكثر بدنم سیاه شده بود، در اثر سیلیها پرده هر دو گوشم پاره شده بود. برای رفتن به دستشویی و اطاق بازجویی دو نفر مرا حمل میكردند، در اطاق بازجویی هم تنها نمیتوانستم بنشینم »
توصیفی که در بالا آمد نشان می دهد تا چه حد تفکر ضد انسانی موجود درنظام استبدادی می تواند حاکمان و بازجویان و شکنجه گران ر ا به این سو هل دهد که در فرد زندانی هیچ چیز انسانی نبینند و با او همان کنند که گویی با یک شئی و یک پدیده فاقد حس و درد می توان کرد. در مثال آپولو که برخاسته از تفکر ضد بشری مندرج در دستگاه اطلاعاتی صهیونیسم اسرائیل و پخش شده در سراسر جهان است، اوج بربریت و وحشیگری را که به دنبال بهره بردن حداکثر از آسیب پذیری اعضای بدن انسان است می بینیم، یعنی وارد کردن درد هم زمان به کف پا، دست ها، سینه، شکم، ران ها، سر، دستگاه تناسلی و…
آپولو تشكیل شده است از یك نیمكت (كه محصلین مدارس روی آن مینشینند) كه مرا روی آن نشاندند كه پشتم رو به دیوار بود و پاهایم روی نیمكت درازكش. مرا كاملاً لخت كردند . پاهایم را از مچ پا زیر پرس گذاشتند؛ این پرس مانند آچارهای لولهگیر میباشد كه لوله كشها برای بریدن لولههای فلزی – لوله فلزی را با آن محكم نگهمیدارن تا لوله را ببرند – از آن استفاده میكنند. دو طرف نیمكت دو تختهی چوبی قرار داشت كه دستها را در فاصلهی بین مچ تا بند انگشتان زیر پرس قرار دهند. دست چپم را طوری زیر پرس قرار داده بودند كه تا دو ماه عصب دستم كار نمی كرد. عملاً بند جدیدی در فاصلهی مچ تا بند انگشتانم ایجاد شده بود. یك تیم شكنجه گر همراه با بازجویان، چندین شكنجه را همزمان پیش میبردند.
مچ هر دو پا و هر دو دستم زیر پرس بود، از سقف ظرف فلزی سنگینی – مانند دیگ كه از سقف آویزان بود – پایین میآمد و طوری روی سرم قرار میگرفت كه سر و صدای خودم در گوشم منعكس میشد . یك نفر كف پاهایم را شلاق میزد، پرسها دست و پایم را محكم می كردند، آتش سیگار را روی بازوهایم میگذاشتند تا خاموش شود ، با باتوم برقی به بازوهایم میزدند كه جریان الكتریسته بدنم را به رعشه در میآورد ؛ آلت تناسلیام را داخل دو تكه تخته كه توسط لولا به هم متصل شده بود قرار داده و فشار میدادند؛ یك نفر شمع روشن میكرد و قطرات شمع را روی سینه و شكم و رانم میریخت؛ وقتی دیگ فلزی را از سرم بر میداشتند فریاد میكشیدم و در این حال كبریت روشن را درون دهانم میریختند .
از كف پاهام و مچ هام و از اكثر بدنم خون جاری بود و در این حال چشمهایم نیز بسته بود . این برنامه از صبح شروع شده بود و نمیدانم تا چند ساعت ادامه داشت. بعداً یكی از زندانیان سیاسی كه با من هم بند بود برایم تعریف كرد كه آن روز در اطاق بازجویی بوده و تا ظهر صدای فریاد مرا از اطاق شكنجه شنیده است .
در اثر این شكنجهها حدود 2 ماه همراه ادرارم خون جاری بود و در مدت ده روز اول كاملاً خون بود . دستگاه گوارشیام مختل شده بو؛ در اثر شلاق و آویزان شدن اكثر بدنم سیاه شده بود، در اثر سیلیها پرده هر دو گوشم پاره شده بود. برای رفتن به دستشویی و اطاق بازجویی دو نفر مرا حمل میكردند، در اطاق بازجویی هم تنها نمیتوانستم بنشینم »
توصیفی که در بالا آمد نشان می دهد تا چه حد تفکر ضد انسانی موجود درنظام استبدادی می تواند حاکمان و بازجویان و شکنجه گران ر ا به این سو هل دهد که در فرد زندانی هیچ چیز انسانی نبینند و با او همان کنند که گویی با یک شئی و یک پدیده فاقد حس و درد می توان کرد. در مثال آپولو که برخاسته از تفکر ضد بشری مندرج در دستگاه اطلاعاتی صهیونیسم اسرائیل و پخش شده در سراسر جهان است، اوج بربریت و وحشیگری را که به دنبال بهره بردن حداکثر از آسیب پذیری اعضای بدن انسان است می بینیم، یعنی وارد کردن درد هم زمان به کف پا، دست ها، سینه، شکم، ران ها، سر، دستگاه تناسلی و…
در صحنه ای که اینک روی اینترنت قرار دارد ماموران انتظامی را در حال آتش زدن موی یک جوان یا بریدن موی وی با قطعه ای سنگ می بینیم که این حکایت ازدیدن آن جوان، آن انسان، به صورت شی است، به صورت یک موجود غیر زنده که می توان وی را بدون توجه به احساس دردی که این عمل بروی وارد می سازد مورد دستکاری قرار داد.
به طور کلی چیزسازی و چیز پنداری فرد انسانی در تمامی اعمال و مجازات های رژیم قابل مشاهده است. به طور مثال جوانی را در حالی که لوله ی آفتابه را در دهان دارد در خیابان ها می چرخانند، یا بر روی زندانیان شکنجه شده ادرار می کنند… رفتارهای بیمارگونه ای از این دست همگی خبر از این دارد که به چشم شکنجه گر، فرد و مستراح یکی است، مگر نه این که آخوند ملاحسنی امام جمعه ی ارومیه یک بار گفته بود: «همان گونه که خانه به مستراح احتیاج دارد جامعه نیز به زن نیاز دارد».
به طور کلی چیزسازی و چیز پنداری فرد انسانی در تمامی اعمال و مجازات های رژیم قابل مشاهده است. به طور مثال جوانی را در حالی که لوله ی آفتابه را در دهان دارد در خیابان ها می چرخانند، یا بر روی زندانیان شکنجه شده ادرار می کنند… رفتارهای بیمارگونه ای از این دست همگی خبر از این دارد که به چشم شکنجه گر، فرد و مستراح یکی است، مگر نه این که آخوند ملاحسنی امام جمعه ی ارومیه یک بار گفته بود: «همان گونه که خانه به مستراح احتیاج دارد جامعه نیز به زن نیاز دارد».
Hi – really great website you have established. I enjoyed reading this posting. I did want to publish a comment to tell you that the design of this site is very aesthetically pleasing. I used to be a graphic designer, now I am a copy editor for a merchandising firm. I have always enjoyed functioning with computers and am attempting to learn computer code in my free time (which there is never enough of lol).