عشق

عشق

از: فرهنگسرای انسانگرایی

عشق لذتی است که در اکثر موارد مثبت می‌باشد که موضوع آن زیبایی‌ است همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است  و می‌تواند در زمینه‌های غیر قابل تصور به وجود آید. عشق و احساس شدید دوست داشتن می‌تواند بسیار متنوع باشد و می‌تواند علاقمندی بسیاری را شامل شود.

در بعضی از مواقع عشق بیش از حد  به چیزی می‌تواند شکلی تند و غیر طبیعی به خود بگیرد که در نوع خود زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی می‌باشد. اما در کل عشق یک باور و احساسی‌ عمیق و لطیف است که با حس صلح دوستی‌ و انسانیت مجسم میشود. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران و یا  جذابیت بی‌انتها برای دیگران است. در واقع عشق را می‌توان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف انسانی دانست. با این وجود کلمه عشق در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که مجموعه‌ای از احساسات و میل جنسی‌ است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی, عشق افلاطونی، عشق مذهبی‌, عشق به خانواده را نیز می‌توان بیان کرد و درواقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانند فعالیت‌های مختلف سیاسی و فرهنگی‌ و هنری و انواع خورد و خوراک به کار برد.

در گذشته پنداشته می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی‌ دارد. ولی عربی‌ و عبری هر دو از خانواده‌ٔ زبان‌های سامی هستند و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی‌ و عبری با معنی‌های همانند برگرفته می‌شوند. و شگفت است که واژهٔ عشق همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (هوا) است که با عربی حَبَّ (هببا) خویشاوندی دارد. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ عشق به معنی خواست، خواهش، گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز زبان اوستایی معنی خواستن، گراییدن، آرزو کردن، جست‌وجو کردن پیوند دارد. هم‌چنین، به نقل ازفردوسی  این واژه در فارسی  به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری، خواسته و درک باز مانده‌است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هند و اروپایی زبان  آریا یان  نخستین یعنی آیس به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید که شکل نامی آن ایسک به چم خواست، گرایش، جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت ، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هند  و اروپایی‌ نخستین بازمانده‌است. فردوسی نیز که برای پاس‌داری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی‌ آگاهانه و کوش‌مندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمی‌برد.در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلدار و به کسی که عشق مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر یا دلربا میگویند.واژه عشق در ادبیات فارسی پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی گوی، درباه عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند.همچنین در پاره‌ای اوقات، این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمده است که در مقوله عرفان و مذهب می گنجد.

نسترن