گفتم: به چه نگاه می کردی؟
گفت: به ویدئو تشیع جنازه ی ناصر حجازی.
گفتم: نظرت چیست؟
گفت: فهمیدم که مردم خوب تشخیص می دهند چه کسی با آنهاست و چه کسی نیست.
گفتم: فکر می کنی که همیشه این طور است؟
گفت: همیشه شاید نه، ولی بسیاری مواقع بله، مثل مصدق، تختی و غیره
گفتم: مردم قدرت تشخیص قویی دارند، ولی باید از آن استفاده کنند.
گفت: چطور؟
گفتم: بعضی مواقع مردم شخصیت هایی را که واقعا برایشان فداکاری می کنند آن چنان که باید مورد توجه قرار نمی دهند.
گفت: مثل کی؟
گفتم: مثل منصور اسانلو.
گفت: همکارانش را می گویی؟
گفتم: بله، همکارانش در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، و همین طور سایر کارگران و حتی مردم.
گفت: باید چه کنند؟
گفتم: منصور اسانلو برای دفاع از شرافت خود و حقوق خویش و یارانش از جسم و جان سلامتی خویش هزینه می پردازد. آیا این نباید مورد نظر دوستان و همکاران و کارگران قرار گیرد؟
گفت: البته که باید قرار گیرد.
گفتم: پس این نشان می دهد مردم همیشه قدرت تشخیص درست را ندارند. نگاه کن به مورد مجید توکلی و بهروز جاوید تهرانی، دو دانشجوی دربند که تسلیم نمی شوند. آیا دانشجویان نباید برای رهایی این دو تلاش کنند؟
گفت: درست است.
گفتم: نگاه کن به ارژنگ داودی، آیا نباید معلمان برای نجات این معلم اقدام نمایند؟ مثلا دست به اعتصاب بزنند؟
گفت: معلمان می توانند با یک روز اعتصاب غوغا کنند.
گفتم: یا خانم ستوده. آیا نباید این چند هزار وکیل برای آزاد شدن این بانوی محترم کاری کنند؟
گفت: حق باتوست، بسیاری از چهره های بهاپرداز مورد توجه مردم نیستند.
گفتم: همین طور است. به همین دلیل باید مردم را آگاه کرد تا بدانند اسطوره ها کم نیستند، منتظر نشویم تا بمیرند تا در مراسم تشیع جنازه ی آنها صحبت از اسطوره بودن ایشان کنیم.
گفت: بله، اسطوره را در زمان زنده بودنش باید قدر شناخت…