گفتم: خیلی در فکری؟
گفت: آره، درش ماندم.
گفتم: در چی؟
گفت: در این که با چه سازمانی و گروهی فعالیت کنم.
گفتم: می خواهی فعالیت سیاسی کنی؟
گفت: آره، علاقمندم، نمی خوام به طور انفرادی وقتم را هدر بدم. اما از آن طرف هم نمی دونم با کی کار کنم.
گفتم: خوب باید یکی از همین سازمان های فعال در صحنه را انتخاب کنی.
گفت: آره ولی کدوم رو.
گفتم: خوب دو معیار باید داشته باشی: یکی این که اینها چه می گویند، دیگر این که چه می کنند.
گفت: یعنی حرف هایشان و عملشان.
گفتم: بله، از حرف هایی که می زنند می توانی بفهمی چه خواست و آرمانی دارند و از طریق کاری که می کنند می توانی دریابی که تا چه حد به آن چه می گویند پایبند هستند.
گفت: یعنی حرفشان را در عمل بسنجم.
گفتم: بله، باید دید که چه بیان می کنند و چه پیاده می کنند.
گفت: اما کدام مهم تر است؟ کدام را معیار قرار دهیم؟
گفتم: هر دو مهم است. اما می دانی که حرف زدن آسان است. بخصوص حرف های قشنگ زدن. اما آن چه سخت و دشوار است عمل است.
گفت: بنابراین باید دید که در عمل یک سازمان چه می کند.
گفتم: بله، چون حرف را می توانید پشت کامپیوتر و تولید کنید. خوب وقشنگ و دلربایش را هم تولید کنید. ولی وقتی می روید پای اجرای آن می بینید که تا چه کار و زحمت و تلاش و سختی و خطر و هزینه دارد. اینجاست که یک سازمان باید مورد سنجش قرار گیرد.
گفت: بله، چون خیلی ها وقتی می بینند کار سخت است ترجیح می دهند به حرف زدن اکتفاء کنند.
گفتم: اکثریت مطلق تشکل ها این طور هستند. به همین دلیل نیز در صحنه ی اپوزیسیون دهها و چه بسا صدها سازمان و گروه داریم. اما فقط چند تا از آنها هستند که فعال واقعی و در عمل هستند.
گفت: و باقی اهل حرف.
گفتم: شوربختانه بله. ایکاش همه ی این سازمان ها به آن چه می گفتند عمل می کردند. یعنی پای کار می رفتند. ولی این طور نیست.
گفت: پس من باید در انتخاب خود حواسم به این نکته باشد که در جستجوی تشکلی باشم که هم حرف خوب بزند و هم عمل کند.
گفتم: بله اگر می خواهی موثر باشی و وقتت را هدر نداده باشی …