گفتم و گفت: قبل از اعدام باید جمع می شدیم.

گفتم: خیلی‌ پکری، چی‌ شده؟

گفت: مگه اعدام برادران فتحی رو در اصفهان نشنیدی؟

گفتم: آره خیلی‌ دردناکه. ولی‌ اعدام جوانان ما که خبر تازه‌ای نیست، سی‌ و دو سال که ادامه داره. این روزها با وجود اینترنت و وسایل ارتباطی‌ بیشتر می شنویم. وقتی‌ که در دهه شصت ده‌ها هزار نفر رو کشتند، نامشان را نیز نشنیدیم.

گفت: ولی‌ آخه تا کی‌؟!

گفتم: تا وقتی‌ که من و شما نشستیم و فقط غمناک می‌شیم و غر می‌زنیم و کاری نمی‌کنیم.

گفت: پس میگی‌ چی‌ کار باید کرد؟

گفتم: باید احساس مسئولیت کرد و به دنبال راه کاری باشیم که دیگه کسی هیچ کس رو به هیچ عنوان نتونه اعدام کنه.

گفت: ولی‌ چه جوری؟

گفتم: با به کار گیری قدرت اجتماعی مردمی.

گفت: قدرت اجتماعی دیگه چه صیغه ای؟

گفتم: قدرت اجتماعی یعنی‌ نیروی شهروندان در قالب‌های سازمان یافته.

گفت: یعنی‌ چی‌؟

گفتم: یعنی‌ اینکه من و تو بریم به سراغ کسانی که مثل ما دیگه از این وضعیت خسته شدند و گروه کوچکی را تشکیل بدیم که بتونیم در چنین مواقعی جلو این وحشیگری‌ها رو در جامعه بگیریم.

گفت: ولی‌ گروه کوچک که نمیتونه همچنین کاری بکنه، مگه نمی‌بینی که چقدر اینا وحشی اند؟

گفتم: مثل اینکه تا به حال کار جمعی نکردی و از قدرت جمعی‌ خبر نداری. مگر ندیدی که در روز بعد از این اتفاق ناگوار عده کمی‌ که در جلو زندان جمع شدند هر چه که خواستند گفتند و رژیم هم نتونست جلو شونو بگیره. این کار باید روزی انجام می شد که دیر نشده بود.

گفت: ولی‌ جمع کردن عده‌ای اینچنین آسون نیست. شاید که اصلا امکان نداشته باشه.

گفتم: ولی‌ چرا روز بعد از این اعدامها و در تشییع جنازه امکان پذیر بود؟

گفت: آخه اون موقع مردم خیلی‌ غمگین و ناراحت بودند.

گفتم: پس مردم دلسوز از روی احساسات به حرکت در آمدند و با مادر فتحی احساس همدردی کردند.

گفت: آره همینطوره.

گفتم: کار جمعی از روی احساسات نیست. کسی‌ که می خواد کار جمعی بکنه بر اساس عقل و خردش، پیش از وقوع حادثه دست به کار می شه.

گفت: یعنی‌ اینکه باز هم از این مصیبت‌ها خواهیم داشت.

گفتم: بی‌شک. تا اینها باشند می کشند.

گفت: یعنی‌ کار و زندگی‌ مون رو ول کنیم بریم برای آمادگی برای جلوگیری اعدام‌های بیشتر.

گفتم: حتما لازم نیست که کار و زندگی‌ مون ر ول کنیم. ولی‌ می تونیم در کنار کار‌های متفرقه به کار سازماندهی بپردازیم. اگر این اتفاق‌ها ما رو ناراحت میکنه هزینه جلو گیری از اون، وقت گذاشتن روی سازماندهی است.

گفت: این که خیلی‌ وقت می بره، فکر میکنی‌ که مردم با این ایده همراهی کنند؟

گفتم: تنها مردمی سزاوار آزادی هستند که برای اون بها می پردازند.

گفت: یعنی‌ می گی‌ به اندازه کافی‌ کسانی هستند که با من در این راه همراه باشند؟

گفتم: بی‌شک، مگر ندیدی که خیلی ها در این باره نگرانند؟

گفت: آره، ولی‌ چرا اونها این کار رو انجام نمی دند.؟

گفتم: از دو حال خارج نیست: یا مثل تو منتظر هستند که کسان دیگر این کار رو بکنند و یا این که ابزار فکری را نمی شناسند.

گفت: ابزار فکری رو از کجا بیاریم؟

گفتم: از اینترنت، مثلا از سایت خودرهاگران.

گفت: پس برم به این سایت. بعدشم سراغ یکی‌ دو تا از بچه‌های با غیرت محله مون.

گفتم: راهش همینه…

گفت: از همین حالا امیدواریم داره بیشتر می شه.

گفتم: وقتی‌ که دست به کار شدی احساس بهتر از این هم پیدا خواهی‌ کرد. ولی‌ فراموش نکن که کلید کار در استفاده از عقل است.

گفت: نتیجه شو بهت می گم.