گفتم: چی شده، خیلی ناراحت به نظر می رسی؟
گفت: داشتم با برادرم صحبت می کردم در ایران. وضعش خیلی بد بود.
گفتم: وضع مادیش؟
گفت: همه چیز، اصلا به کل ناامید و افسرده و ناراحت… من نمی دونستم چی بگم.
گفتم: چی گفتی؟
گفت: سعی کردم به آنها دلگرمی بدهم، به آنها روحیه بدهم… اما نمی شد.
گفتم: این جور موارد الان یکی دو تا نیست. میلیون ها ایرانی در داخل و خارج از کشور گرفتار این وضعیت هستند.
گفت: باید چه گفت در این جور موارد؟
گفتم: بهترین راه واقعیت را بیان کردن است.
گفت: کدام واقعیت؟
گفتم: این که چرا شرایط این گونه شده است. باید وضعیت را آن گونه که هست توضیح داد.
گفت: یعنی به طور مشخص چه باید گفت.
گفتم: باید توضیح دهیم که این شرایط به دلیل عملکرد حکومت پدید آمده است. یعنی این رژیم است که با استبداد و ستم و ظلم این شرایط سخت مادی و روحی را فراهم آورده است.
گفت: آیا آنها این موضوع را باور می کنند؟
گفتم: این بحث دیگری است. حرف من درباره ی آن است که باید واقعیت را آن گونه که هست بیان کنیم. آن چه را که هست باید باز کنیم و توضیح دهیم. باید مشخص کنیم که علت کدام است و معلول کدام است.
گفت: من سعی کردم که یک جوری به برادرم روحیه بدهم که برای خودش کاری کند.
گفتم: خوب این واقعی نیست. نه برادر تو و نه هزاران هزار مثل او تا زمانی که شرایط حاکم بر جامعه تغییر نکند نمی توانند کمترین بهبودی در وضعیت زندگی شخصی خود به وجود آورند.
گفت: چطور؟ چرا؟
گفتم: زیرا دلایلی که باعث افسردگی و ناامیدی و روان پریشی برادر تو و من و صدها هزار ایرانی دیگر می شود جز با کار جمعی تغییر نمی کند.
گفت: یعنی آنها باید دست به کار جمعی بزنند؟
گفتم: اگر می خواهند شرایط به صورت عمده و عمومی تغییر کند بله، چاره ای جز کار جمعی برای تغییر شرایط جامعه نیست.
گفت: یعنی نباید کار فردی را توصیه کرد؟
گفتم: می توان، اما تاثیری نخواهد داشت. از آن جا که دلایل به وجود آمدن مشکلات روحی و مادی مردم دلایلی است کلی، اجتماعی و زیربنایی باید مردم را به این واقعیت آگاه کرد.
گفت: و توضیح داد که تغییر هم باید اجتماعی و زیربنایی باشد.
گفتم: بله، اگر می خواهیم صادق باشیم و واقعیت را آن گونه که هست به مردم بگوییم این راهش است.
گفت: ولی با گفتن این که باید مشکل را به طور جمعی حل کرد آیا کمکی به افرادی گرفتار و بی روحیه مثل برادر من کرده ایم؟
گفتم: بزرگترین کمک را کرده ایم. چون در غیر این صورت یا باید به آنها دروغ بگوییم و یا یک جوری دلشان را خوش کنیم.
گفت: و این کار درستی نیست.
گفتم: کاری اخلاقی نیست. اخلاق مداری ایجاد می کند که ما نخست روایت واقعی را بگوییم تا فرد اصل قضیه را بداند. بعد اگر خواستم یک جوری به طرف روحیه دهیم می توانیم این کار را کنیم، اما اصل قضیه باید به صورت صادقانه و شفاف توضیح داده شود.
گفت: یعنی این که عامل اصلی این وضعیت کیست و تا زمانی که این عامل در سر جای خود است این وضعیت ادامه دارد.
گفتم: بله، این موضوع را باید به طور روشن و مشروح و شفاف با همه در میان گذاشت. وقتی آگاهی باشد، امید هم بر اساس آن می تواند ساخته شود.