از: فرهنگسرای انسانگرایی
یکی از نامههای عاشقانه کارل مارکس به هسرش
معشوق قلب من دوباره برای تو نامه می نویسم چراکه من تنهایم و همیشه برای من بسیار دشوار بوده که با تو به تنهایی در ذهنم گفتگو کنم بدون اینکه تو چیزی درباره ی آن بدانی، بشنوی و حتی به آن پاسخ دهی. دوری های کوتاه خوب است چراکه اگر دو نفر بطور دائمی و ثابت با هم باشند مسائل زندگی خیلی بهم شبیه می شوند و قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگرنخواهند بود
دوری حتی برج وباروهای بزرگ را هم کوچک می کند؛ در حالیکه چیزهای خرد و مبتذل، در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل می شوند
عادتهای کوچک که امکان دارد در اشکال احساسی و بصورت فیزیکی سبب ساز آزار انسان شود، زمانیکه آن شی از جلوی چشمان برداشته می شود، ناپدید می گردد
احساسات عمیق که بواسطه ی نزدیکی و در دسترس بودن افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته،، بواسطه ی جادوی فاصله رشد کرده و به ابعاد طبیعیاش باز می گردد. فاصله سبب می شود که تو فقط از من و رویاهای تنهایم، ربوده شوی؛ و من با عشقم به تو، فورا در می یابم که زمان دوری را فقط باید بمانند خورشید و بارانی که برای رشد گیاهان مورد نیاز است، به خدمت گرفت
زمانیکه تو از من دور هستی، عشق من به تو، خودش را نشان می دهد و آن بسیار ارزشمند و از انبوهی انرژی جمع شده جانم و همه ی خصوصیات قلبیام شکل گرفته است. و باعث می شود که من دوباره احساس کنم انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه می کنم
مطالعه و آموزش و پرورش جدید ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شک گرایی باعث شده که ما در تمامی ادارک واقعی و ذهنی مان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک ، ضعیف و بد خلق کرده است. اما عشق نه عشق فویر باخی- نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا – بلکه عشق به معشوق و بطور مشخص عشق به تو، باعث می شود که یک انسان مجددا حس کند که انسان است
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بینشان تعدادی از آنها زیبا رویند. اما کجا من می توانم چهرهای که هر جزء آن و حتی هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرینترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتا با وجود روبرو شدن با دردهای بیپایان و ضررهای جبران ناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی من با بوسه زدن به آن صورت مهربان دردها را از خود دور میکنم
بدرود عزیز دلم
تو و بچهها را هزاران بار می بوسم
کارل خودت
——————————————————————————————
(1)- نامه ی عاشقانه ی کارل مارکس به همسرش «جنی»، که در 21 ژوئن 1865 در منچستر (انگلستان) به رشته ی تحریر در آمده است.
مطالب داخل کروشه ها [ ] از مترجم است.
برگردان: شهرام جهان وطن