کلید براندازی و فروپاشگری
کامران مهرپور
براندازی و یا فروپاشگری به فعالیت هایی اطلاق میشود که در راستای نابودسازی یک سیستم دولتی، مذهبی و یا سیاسی-اقتصادی صورت میگیرد . براندازی همیشه توسط عده ای و در چارجوب کارهای قانونی و یا غیر قانونی طراحی و اجرا می شود.
اگر جامعهای آمادگی فروپاشاندن یک نظام را نداشته باشد احتمال اجرای آن با ارادهای افرادی محدود نمیتواند موفق باشد ;مگر آنکه بتوانند با استفاده از نیروهای نظامی مراکز مهم دولتی و نظامی را تسخیر کنند و به اصطلاح کودتایی انجام دهند و یا این که نیروی مردمی میلیونی را در یک خیزش اجتماعی در خیابانها سازماندهی کنند.
آموزههای کتاب “هنر جنگ” نوشته ی «سان زو» به اهمیت پیروزی در جنگ بدون شلیک گلوله تاکید زیادی دارد؛ البته تا جایی که امکان دارد. زیرا که اولین قربانیان هر جنگی نظم و نقشههای پیش بینی شده هستند. به همین دلیل، نیز براندازی نرم مورد توجه متخصصین ایجاد تغییر قرار دارد.
براندازی و فروپاشگری مکانیزم هایی دارد که برخی، بدون آن که بخواهند وارد ماجرا شده و در تحقق آن کار می کنند حتی اگر جزیی از سیستم باشند. به طور مثال ایجاد پیش زمینههایی در براندازی سیستم شاهنشاهی که بوسیله سیاست مداران و رهبران امنیتی و نظامی نظام اجرا شد مورد بحث بسیاری از پژوهش گران انقلاب ۵۷ مورد بررسی قرار گرفته است.
از جمله حرکتهای استرتژیک رژیم سابق که مقدمات براندازی ۵۷ را پدید آورد میتوان به انقلاب سفید شاه و مردم اشاره کرد که تعداد قابل توجهی از روستایان را به حاشیه شهرهای بزرگ کشاند، ولی نتوانست نیازهای لازم سیاسی و فرهنگی برای این تودهها را فراهم کند. و این قشر در تور سازماندهی طراحان براندازی در تکیهها و مساجدی افتادند که رژیم ندانسته در گسترش آنها با قشر مذهبی همکاری میکرد.
از دیگر خطاهای نظام گذشته در ایجاد زمینه ی براندازی، اجازه ی گسترش مذهب به عنوان پادزهری در مقابل کمونیسم بود که باعث شد ساواک، افرادی مثل علی شریعتی را به صورت اپوزیسیون قابل تحمل در نظر بگیرد. باز مشاهده شد نتیجه ی چنین شگردهایی دو عامل درماندگی و بی ثباتی رژیم، که در پایین به آنها میپردازیم، را عمیقتر میکند.
اگر براندازی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را نیز در نظر بگیریم می بینیم که در مرحله ی اول و پیش از روزهای حادثه انگیز تیر و مرداد ماه، برنامه ریزی و کار حرفهای انجام شده بود. زمینه سازی شامل دو بخش “درمانده کردن” سیستم و “بی ثباتی کردن” دولت بود.
امروز نیز سردمداران نظام اسلامی بدون اینکه بخواهند و یا بدانند پیش زمینههای لازم برای براندازی را فراهم آورده اند. امروز حکومت اسلامی بیش از هر زمان دیگر “درمانده” و “بی ثبات” است. فقط به تلنگری نیاز است که این رژیم را از اریکه ی قدرت به پایین هل دهند.
شاید این واژه “هل دادن” ساده انگاری تلقی شود. اگر آن به اصطلاح رهبران نمادین جنبش سبز، سه میلیون شهروند تهرانی را در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ به خانهها نمی فرستادند و آنها در خیابانها می ماندند، می شد دید که سرنگونی این نظام پوشالی فقط در ذهنها سخت است ولی در عمل ساده تر از تخیل ماست. مشکل اصلی، نداشتن تصویر پیروزیست و لذا ذهن قفل شده و حتی تصور پیروزی را ندارد، لذا به دنبال راهکار نیز نمیرود.
کاربرد براندازی :براندازها تلاش می کنند از بستر به وجود آمده در نهادهای زیر برای پیشبرد طرح براندازی خود بهره ببرند.
- کارکرد دین بعنوان محور اخلاق سالم– در این راستا این نظام به سرکردگی آخوندهای حکومتی و به عنوان یک صنف، بیشترین ضربه را در تضعیف اسلام به طور خاص و دین بطور عام در ایران زده اند. دین دیگر در میان ایرانیان جایگاه گذشته را ندارد.
- مهار فعالیت تحصیل کرده گان و روشنگران – ضربه زدن به قشر تحصیل کردگان و روشنگران جامعهٔ که به جای درس دادن و آموختن چیزهای سازنده، واقع گرایانه، و بدردخور در زندگی، آموزههای بی حاصل دینی، تاریخ جنگهای زرگری، و اثبات وجود خدا و آمادگی برای ظهور نجاتبخش موعود و غیر را مورد نظر قرار داده اند.
- نابودی نهادهای سنتی -از بین بردن نهادهای سنتی جامعهٔ مثل خانواده و جایگزین کردن آن با نهادهای مذهبی و اطلاعاتی برای کنترل جامعه. در این راستا حکومت اسلامی توانسته که ضربات جدی به پیکر اجتماعی ایرانیان وارد آورد.
- عدم اعتماد به نهادهای رسانه های اجتماعی- دیگر کسی در ایران، حتا طرفداران رژیم، به صدا و سیمای دولتی اعتمادی ندارند و اخبار خود را از رسانههای ماهوارهای و خارجی میگیرند.
- سلب امنیت– امنیت اجتماعی تا حد زیادی از بین رفته است و مردم اعتمادی به نهادهای امنیتی ندارند و برای حمایت تا آنجا که امکان دارد از پلیس و دستگاههای قضایی استفاده نمی کنند.
- ناتوان کردن طبقه متوسط – توازن و ترازمندی بین کارگران و دستمزد بگیران با کار فرماها به بدترین شرایط تاریخ نوین تبدیل گشته و فاصله طبقاتی هیچگاه در تاریخ به این حد شدید نبوده است.
مراحل براندازی:
.1 فاز درمانده کردن رژیم. این مهم را نظام خود به خوبی برای براندازان فراهم کرده است.
در عرصه ی اقتصادی تصمیم دولت احمدینژاد در سال ۱۳۸۹ در اجرای طرح هدفمندی کردن یارانهها میخ آخر را به تابوت رو به مرگ اقتصاد اسلامی زد.
در حوزهای اجرای قانون و نظم اجتماعی، سیاستهای انسان ستیزانه رژیم، جامعه را هر چه رادیکال تر کرده و امکان مدارا، مصالحه و میانجی گری را از بین برده است.
در حوزه ارتباطات صدا و سیما آنقدر درمانده شده که نظام در به راه اندازی تلویزیونهای ماهواره و تقویت بسیاری از رسانههای به اصطلاح اپوزیسیون فعال شده است.
.2 فاز بی ثباتی رژیم. در این راستا نظام با ایجاد پنج بحران :بحران اقتصادی ، بحران بین الملل, بحران اجتماعی، بحران قدرت سیاسی و بحران ایدئولوژیک دست به گریبان است. در چنین دورانی مردم به دنبال رهبر نجات بخشی هستند. رژیم نیز به سهم خود به دنبال نجاتبخش به سراغ یکی از افراد امنیتی خود، حسن روحانی، رفته است. از سویی دیگر، گفتمان و بحثهای رایج در میان اپوزیسیون درمانده را تحت کنترل خود دارد. اگر چنین بحرانی با یک جراحی درونی حل نشود و قدرتهای خارجی از تحریمهای گسترده نتیجهای نیابند، معمولا دو گزینه باقی میماند:
یک – حمله نظامی
دو – شورشهای مردمی
.3 فاز حل مسأئل و ایجاد حالت عادی. این مرحله معمولا از طریق اعمال زور به وسیله ی قدرت پیروز سبب عبور از بحران خواهد شد. بیشک، افرادی که موجب درماندگی سیستم و بی ثباتی آن شدند در جریان جدید حضور نخواهند داشت؛ می توان اطمینان داشت که انهدام نیروی آنان بوسیله فاتحان بحران، که با استفاده از سازماندهی به پیروزی رسیده اند، به اجرا در خواهد آمد.
به نظر میرسد که رژیم اسلامی حاکم تمام پارامترها و پیش زمینههای لازم برای براندازی خود را فراهم کرده و از چندین سال پیش با حرص بی پایان به قدرت، تیشه به ریشه نظام پوشالی خود زده است. آنچه در این چشم انداز هنوز ایجاد نشده، ذهنیت اجتماعی برای نابودسازی نظام است. اگر به دور و بر خود نگاهی عمیقتر داشته باشیم، در خواهیم یافت که سیستم از هم پاشیده و فروریخته است. شاهد آن می تواند دهها هزار شهروند ایرانی باشند که به صورت ارباب رجوع روزهای متمادی باید برای حل کارهای نه چندان مشکل و پیچیده به سازمانهای دولتی مراجعه کنند. ماشین حکومتی به طور عملی توانایی چرخاندن چرخ بوروکراسی دولتی را از دست داده و به طور روز مره روزگار می گذراند. نمونه ی آن، بودجه ی سالانه است که هنوز رقم آن تفاوت بیش از سی درصدی در طرح و واقعیت بطور روزانه با آن دست بگریبان هستند ;حتا قادر به پرداخت به موقع حقوق وزارت دارایی و اموزگاران نیست؛ تعطیلی در صد بالای از کارخانههای تولیدی گواه دیگری از این فروپاشی آشکار است .شاید که این گفته امروز در مورد جنبش آزدیخواهی ایران صدق میکند که “جنگ در میدان تعیین تکلیف نمیشود بلکه در ذهن انسانها پیروزی پدید می آید”. و آن باوری نیست جز اینکه این نظام دیگر قدرت کنترل را ندارد. در به وجود نیامدن این باور نباید جنگهای روانی رژیم در رسانههای داخل و خارج را بی حاصل دانست.
راهکار پایانی
برای به نتیجه رساندن پیش زمینههای براندازی که بوسیله ی سردمداران سایکوپت نظام فراهم شده می بایستی که نبرد پایانی به وسیله ی کنشگران اجتماعی و سیاسی جامعه طراحی و اجرا شود. امروز که رژیم در ناتوانترین زمان خود بسر می برد و جامعه تشنه و منتظر شورشهای اجتماعی برای نان است، بهترین فرصت برای نبرد پایانیست. کلید موفقیت در ایجاد تصور پیروزی و سازماندهی گروههای کوچک محلی و صنفی است.
یکم – مرحله نخستین چالش اصلی از بین بردن حس ترس و نا امیدی بین شهروندان است. در این راستا باید که کنشگران اجتماعی و سیاسی به شهروندان تصور کردن و پنداشتن زندگی انسانی را آموزش دهند. ایجاد تصویر زندگی آزاد در ایرانی به سوی آبادانی یکی از عوامل مهم ایجاد تغییر بنیادی است. این مهم نیاز به آگاهی رسانی و کار جمعی کنشگرانی دارد که همچون گل سنگ هایی سربرون آورده و در فعالیت های اجتماعی و آگاهی رسانی و خود سازماندهی کار می کنند.
دوم – در مرحله بعد، وقتی که تعداد قابل توجهی از شهروندان آگاه و مسئولیت پذیر همدیگر را پیدا کرده و مشغول کارهای جمعی اجتماعی شدند، هستهها و سلولهایی برای به چنگ آوردن قدرت نظامی، امنیتی و سیاسی را به عهده خواهند گرفت.
تنها نور امید در این دوره فروپاشی وجود دارد امکان حضور نیروی مردمی سازمانیافته که نه تنها شورشها را راهبری کنند بلکه عادی سازی شرایط پس از سرنگونی را با بکار گیری اصول اخلاقی انسانی برتر از دشمن و انسانمداری مدیریت کنند تا هزینه انسانی کمتری بر دوش جامعهٔ آینده بماند.#
KamranMehrpour@gmail.com
Leave a Reply