جنبش و امید به جریان نوین رهبری – کورش عرفانی

جنبش های اجتماعی پدیده هایی پویا و زنده اند، با خود و در خود مرگ دارند و دوباره زایش. و نیز از آن جا که پوینده هستند نیروهای میرای جامعه را به گور تاریخ می سپارند و پیش می روند.

درطول هر جنبشی نیرویی می تواند نقش محوری را ایفا کند که هم از حیث دیدگاه و هم از نظر گفتمان و نیز عملکرد در یک دیالکتیک سازنده با جنبش به تعامل بپردازد و براساس واقعیت های در حال تحول آن، برایش راهکار بیابد.

به نظر می رسد نقشی که موسوی و کروبی، به عنوان همراهان این جنبش در طول یک سال گذشته، ایفا کردند نتوانست بیش از یک سال دوام آورد و درست در آستانه ی سالروز تولد آن، این دونفر با حرکتی که نشانه هایی از نگرانی های بیگانه با هدف جنبش در خویش داشت تا حد زیادی خود را از دایره ی توجه فعالان حرکت دور ساختند. لغو راهپیمایی 22 خرداد، در حالی که همه از هفته ها قبل می دانستند که نه مجوزی در کار خواهد بود و نه تعطیلی سرکوب، نشان داد که این دو بیش از آن چه آینده ی خویش را در توجه مردم جستجو کنند در ترحم نظام می جویند. به عبارت دیگر به جای حساب باز کردن بر روی قدرت لایزال مردم بر روی توان رژیم تکیه کردند.

این امر چه به دلیل عدم باور آنها به حمایت توده ها باشد و چه به خاطر علقه های ایدئولوژیک و پیوندهای تاریخی آنها با نظام جمهوری اسلامی، نتیجه ای مشابه را به دنبال داشته و دارد: ناامیدی بخش مهمی از کسانی که تا این جای کار برای آنان ارج و قربی قائل می شدند. این نیروها با مشاهده ی محاسبه هایی که مبنای آن ترس و محافظه کاری و چانه زنی از بالا است بی شک مشروعیت آنها را در مقام راهبری این جنبش زیر سوال برده و در صدد برخواهند آمد که جایگزین دیگری برای این منظور بیابند.

اما آیا چنین جایگزینی موجود است؟

دو سناریو در این باره قابل تامل است: یافتن این جایگزین در میان اپوزیسیون برانداز و دیگر، ساختن این جایگزین در بطن جامعه. در حالت نخست باید باور داشته باشیم که نیرویی هست که بتواند آن چنان کارآمد و موثر به نیازهای نظری و عملی جنبش پاسخ دهد که به سرعت برای خود مشروعیت اجتماعی دست و پا کرده و نقش هدایتگر را برعهده گیرد. این که آیا چنین نیرویی بالفعل و یا دست کم بالقوه در اپوزیسیون برانداز موجود است موضوع دیگری است که باید در پرتو مستندات و با روشی واقع گرا به آن پرداخت. اما حالت دوم در صورتی مطرح می شود که چنبن نیرویی به صورت بالفعل حاضر نیست و لذا فعالان جنبش در داخل در صدد برمی آیند که خود به این جریان راهبری تولد بخشند.

نگارنده این موضوع را به طور مفصل تر در نوشته ای با عنوان «  22خرداد 89 آغاز دعوت جنبش از حضور نیروهای برانداز» بررسی کرد. لیکن پرسشی که در مقابل همه فعالان سیاسی در خارج و داخل کشور باقی می ماند این است که چگونه، اینک که رهبری نمادین جنبش خود را به انزوا کشیده است، باید تدارک یک جایگزین را دید که بتواند به اضطرار شرایط و نیازهای واقعی جنبش پاسخ دهد. کلید حل معما این خواهد بود: چه نیرویی می تواند اکثریت منفعل را به میدان آورد و با چه روش و کیفیتی؟  آیا نیرو می تواند از خارج از کشور این کار را صورت دهد؟ آیا بدون پیوند ارگانیک داخل و خارج می توان به این منظور دست یافت؟ آیا برای این کار نیاز به یک همبستگی کارکردی – و نه به طور لزوم فکری- میان یک طیف از این نیروها نیست؟ اینها پرسش هایی است که پیش از حل معما باید به طور عملی و با صداقت و عینی گرایی به آنها پرداخت.

**

www.korosherfani.com

19 June 2010