بررسی فرهنگی جامعه ایران
پاشا
تابستان ۱۳۹۰
دفتر تولید سازمان خودرهاگران
—————————————————————————-
سیستمی همانند دیکتاتوری های همه جانبه باستانی که برای رهبر مقام فرهمندی قائل بودند به وجود می آورد.
مذهب به صورت تاریخی همیشه در همه ارکان اجتماعی ( و به عنوان میراث ساسانیان که در ابتدا با آئین زرتشتی افراطی در ایران آغاز شده ) با نفوذ تفکر ارتجاعی خود تمامی حرکت های اجتماعی را تحت تأثیر قرارداده و در بیشتر موارد چنین گردیده که امکان آغاز یک جنبش اجتماعی یا عدالت خواهی با ساختن مذهب منطبق با آن ضرورت داشته است. همچنانکه اکثر جنبشهای آزادیخواهی بعد از اسلام هر کدام به گونه ای رنگ نوعی مذهب به خود داده بودند.
ترکیب مذهب با عشیره گری در کنار سیستم های اقتصاد توزیعی عقب مانده مانند شبکه بازار، ملغمه ای ساخته که پیش زمینه های فکری قانون گریزی و افکار ضد اجتماعی موجود، بدان دامن زده است. در کنار یکدیگر قرار گرفتن عوامل فوق، پدیده ای را تولید میکند که ساختن سازمانهای مدنی و فرهنگی را بی معنی واحساس نیاز جامعه به این سازمانها را کاملا” منتفی مینماید. و از این جهت محیطی طلائی برای زورگویان حاکم فراهم میآورد.
حال آنکه در جوامع دیگر، تفاوتهای فرهنگی به شکل تنوع فرهنگی مطرح میشوند و نهایتاً یک نوع همزیستی فرهنگی با پدیدار شدن سمفونی جمعی، برقرار میگردد. اما در جوامع سنتی یا نیمه سنتی دیکتاتورزده بین ارکان فرهنگی تشکیل دهنده جامعه همواره شکاف و فاصله معنی داری وجود داشته و به دلیل محدودیت های فکری و موانع ایجاد شده در گستره افکار انسانی، تفکرات طایفه ای اقتدار خود را تثبیت و از سوئی نیز محدودیت های سیاسی و اجتماعی، مانع از ایجاد تحمل و تعامل و اصل تنوع فکری میگردند. این محدودیت ها درصورت استمرار حاکمیت سیاسی نظامهای خود کامه، بصورت تشدید شده خود را در بدنه اجتماع نشان خواهند داد. و با وضعیتی روبرو میشویم که به جای ارتقاء فکری، دو گانگی های فرهنگی و البته تضادهای تفکری، قدرت مییابد که آن هم میتواند گاهی بصورت مقابله مدرنیته در مقابل سنت خود را مطرح نماید. این تقابل یا به یک تقابل آشکار منتهی میشود و یا با دید خوشبینانه، به نوعی مدارا و یا نفرت در سکوت خواهد انجامید. این تضادها و سئوالهای رودروی پاسخ داده نشده، آتش یک نوع اختلاف مزمن را همیشه میتواند روشن نگهدارد که بهانه های لازم را برای کنترل و مهار سیاسی جامعه همیشه در اختیار طراحان میتواند قرار دهد.
از تولیدات حاشیه ای این نوع جوامع، پدید آمدن ناهنجاریهائی مانند بدبینی، عدم اعتماد شهروندی، نفع پرستی فردی و طایفه ای و بویژه دوگانگی شخصیتی است و البته خرافه پرستی وتسلیم به تقدیر بدبختی و عادت کردن به شکست و غم گساری از تبعات بعدی آن خواهد بود. علاقه شدید به دیدن فیلم ها و سریالهای مصرفی و وقت پرکن، از علائم دیگر این گونه جوامع محسوب میشود. دیدن گرفتاری ها ی دیگران با ترکیب هیجان، امید و نا امیدی یک نوع حس همدردی همراه با ایجاد شرایط تحمل پذیری زندگی سخت موجود را تقویت مینماید. مخصوصاً که آخر هر داستانی نیز میبایستی به نیکی ختم شود!! حسی که در زندگی روزمره و بدور از هرتحول سازنده و جدا از هرنوع پیشرفت شخصی و یا تأمین نیازها، که همواره با سرکوب خواسته های ارزشی و انسانی نیز همراه است، هرگز نمی توان آن را لمس کرد، و تنها در پناه قصه پردازی است که میتوا نند به آرامش رسیده و احتیاجات مادی و معنوی و بویژه عزت نفس انسانی خود را ارضاء و آنرا دراین داستانها جستجو نمایند. ( دقیقاً برخلاف انگیزه دیدن فیلم ها در جوامع پیشرفته که جهت ایجاد هیجان و یا آموزش و تفکر ویا تنوع و تولید شادی کاربرد دارند )
نقش یک فرد در این جوامع کاملاً تحت تأثیر نقش یک طایفه یا یک قوم قرار داشته و وابستگی های مذهبی هم از سوی دیگر آنرا تثبیت و بدان دامن میزد. در چنین شرایطی اصولاً خواسته ها و نیازهای انسانی جدا از چهارچوب نیازهای تعریف شده قبیله ای یا مذهبی نمیتواند نمود عینی داشته باشد و وابستگی کامل یک فرد از نظر اقتصادی و معیشت و حتی بقاء و زندگی به یک عشیره مانع از تولید و طرح خواسته های انسان محوری میشود. اجتماعات انسانی، به جای رشد و پیشرفت های لازم مدنی، در معرض جریانات سلطه طلبی مذهبی و البته با انگیزه های سود جوئی عده ای خاص قرار داشته و ادبیات اجتماعی و سیاسی آنان نیز مبتنی بر غارت، چپاول، قدرت طلبی و فرهنگ حذف و خشونت و نهایتا” استبدادزدگی است.